نياز انسان به اخلاق
بدون ترديد، خوب زيستن و رسيدن به سعادت، آرزوي هر انساني است.آدمی هميشه در پی دستورات و فراميني بوده است كه بتواند با عمل به آنها، مناسبات خود را با ديگران شكل بخشد، تا از اين طريق عمر خود را بگذراند و بقاي حيات خويش را تضمين کند. از اين رو، آدمی نيازمند نظام ارزشها بوده است؛ نظامي كه خوب و بد را براي او معين كند و در پيچ وخم زندگي راهنماي او باشد. اخلاق وسيلهای مؤثر براي بهتر زيستن است، پس فراگيري آن، لازمه حيات بشري است.
قانون و نظام اعمال و رفتار آدمی همان «علم اخلاق» است كه قادر است ما را از خطر سقوط نجات دهد. در ميان همه علوم علم اخلاق ضروريترين علم براي انسان است؛ چرا كه در تمام اوراق كتاب زندگي دخالت و نظر دارد، و بدون آن زندگي اجتماعي و فردي در ورطه سقوط است. طبيعت انسان ميل به نفع طلبي دارد و اين خود عاملي براي جلوگيري از برپايي جامعه آرمانی است. بسياري از كشمكشهاي اجتماعي از اين طبيعت انسان ناشي ميشود. از اين رو علاوه بر قانون، به يك نيروي دروني به نام اخلاق نیاز است تا انسانها را كنترل كند.
برتراند راسل كه در بسياري از مسائل انساني شك ميكند، معتقد است اخلاق براي انسان لازم است. او ميگويد: «افراد بشر تندخو، شهوتران، لجوج و تا حدي ديوانه هستند و به علت ديوانگيهايشان برخود و بر ديگران مصيبتهايي وارد ميكنند كه ممكن است منجر به بدبختيهاي هولناكي شود. با اينكه زندگي توأم با احساسات خطرناك است، ولي اگر بخواهيم زندگي بشر لطف خود را از دست ندهد احساسات هم بايد حفظ شود، ميان دو قطب احساسات و كنترل آنها تضادي وجود دارد. از همين تضاد دروني طبيعت بشر، احتياج به اخلاق احساس ميشود.»1
پس فضايل اخلاقي نه تنها سبب رستگاري در قيامت است، بلكه وسيلهاي براي سعادت و خوشبختي در زندگي دنيا هم محسوب ميشود. اينجاست كه به اهميت سخن حكمتآميز اميرمؤمنان علي (عليهالسلام) پي ميبريم كه ميفرمايد: «لوكنا لانرجوا جنة ولا نخشي ناراً ولا ثواباً ولاعقاباً لكان ينبغي لنا ان نطالب بمكارم الاخلاق فانها مما تدل علي سبيل النجاح»2 يعني اگر اميدي به بهشت و ثواب و ترسي از جهنم و عقاب نداشتيم، باز هم شايسته بود كه ما در پي مكارم اخلاق باشيم، زيرا خوشبختي و سعادت را از اين طريق ميتوان بهدست آورد.