صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 33

موضوع: ضیافت نور { پندهای اخلاقی ماه رمضان )

  1. Top | #21

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    دو کبک

    در آمده است که روزی پادشاهی یکی از امیران خود را برای نهار دعوت می کند. غذا مهیا می شود و سفره را می اندازند و دو کبک را که کباب کرده بودند بر سر سفره می گذارند. امیر با دیدن آن دو کبک خنده اش می گیرد و قهقهه سر می دهد. پادشاه علت خنده امیر را سؤال می کند. امیر در پاسخ می گوید: «در ایام جوانی راهزن بودم و جلوی کاروان ها را می گرفتم روزی تاجری بی رفیق و تنها را در بیابان یافتم که داشت مال التجاره خود را به شهر می برد. سر راه او را گرفتم و تمام دارائی اش را از او ستاندم و شمشیرم را روی سرش گذاشتم. تاجر به التماس افتاد و با زاری از من خواست که از او در گذرم اما هر چه اصرار کرد مؤثر واقع نشد. وقتی که مرگ را جلوی چشم خود دید و دست خود را از همه جا کوتاه یافت، ناگاه چشمش به دو کبک افتاد که در گوشه ای نشسته بودند. از روی ناچاری صدا زد: ای کبکها! شما شاهد باشید که می خواهد مرا بی گناه بکشد. سپس من او را به قتل رساندم حالا این دو کبک را که در سفره دیدم آن قضیه به یادم آمد و حماقت آن تاجر در آن روز باعث خنده ام شد که چگونه ممکن است یک حیوان زبان بسته بتواند شهادت بدهد». پادشاه که فردی عادل و دادرس بود به امیر رو کرد و گفت: «بر حماقت خود بخند که آن دو کبک شهادت خود را دادند اما با زبان خودت». سپس دستور داد تا او را به قتل برسانند(1).

    1- 1.حیوه الحیوان.



    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #22

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض









    عاقبت ظالم

    «مسعودی» در «مروج الذهب» می نویسد که یکی از دشمنان سر سخت اولاد علی علیه السلام و شیعیان او، «حجاج بن ثقفی» بود که در زندان های او پنجاه هزار مرد و سی هزار زن، زندانی بود که شانزده هزار تن از آنها بدون لباس و عریان بودند. دست او به خون یکصد و بیست هزار نفر بی گناه آغشته بود. او حرص و طمع عجیبی نسبت به قتل شیعیان و به خصوص سادات داشت و همواره تأسف می خورد که چرا در کربلا حضور نداشته و در قتل سیدالشهدا علیه السلام سهیم نبوده است.
    در «روضات» نقل شده که این ملعون سه هزار قبر را در نجف نقش کرده تا قبر امیرالمؤمنین علیه السلام را پیدا کند اما موفق نشد و در «المسلوک» نیز آمده در سال هفتاد و چهار هجری قمری، خانه کعبه را خراب کرده و حجرالأسود را از آنجا خارج نمود اما حضرت حسین بن علی علیه السلام مجدداً آن را به کعبه باز گردانید و در محل خود نصب کرد.
    نقل شده که روزی حجاج داخل خانه شد، دید که زنش «هند» مقابل آینه ایستاده و این اشعار را می خواند:
    و ما هند الا قهره عربیه
    سلیله افراس یحللها بغل
    فان ولدت فحلا فللّه درّها
    و ان ولدت بغلا فجاء بها بغل(1)
    حجاج بسیار ناراحت شد و او را بالفور طلاق داد و بیرون کرد و چند هزار درهمی که مهریه اش بود را به غلامش داد تا به او بدهد.



    1- هند زن زیبای عرب از نسل مردان شجاع است که او را قاطری به خود حلال کرده پس اگر پهلوانی بزاید جزای او با خداست و اگر جاهل و کودنی بزاید بخاطر پدر قاطرش بوده است.
    ص:39
    غلام درهم ها را گرفته و سراغ زن حجاج رفت و خواست تا درهم ها را به او بدهد اما زن حجاج آنها را به غلام بخشید و گفت: «این مژدگانی برای تو باشد که خبر خلاصی مرا از دست این ظالم آوردی».
    خبر به «عبدالملک مروان» خلیفه اموی رسید و از هند خواستگاری کرد. هند در جواب عبدالملک گفت: «من ظرفی هستم که سگ در آن ولوغ(1) کرده».
    عبدالملک در جواب هند نوشت: «تطهیر ظرفی که سگ در آن ولوغ کرده بسیار آسان است». هند پیشنهاد عبدالملک را قبول می کند اما شرط می گذارد که او دستور داد کجاوه ای از طلا تهیه سازند که هند در آن نشسته و افسار شتر هند را حجاج به دست بگیرد و پای برهنه از «معره» که محل سکونت هند بود تا شام بکشاند و بیاورد. عبدالملک قبول می کند و قاصدی نزد حجاج فرستاده و او را می آورد و به حجاج امر می کند که باید پای برهنه افسار ناقه هند را بگیرد و از معره تا شام بیاورد. روز انتقام فرا می رسد. هند در کجاوه ای از طلا می نشیند و حجاج زمام ناقه اش را به دست می گیرد و پای برهنه شروع به حرکت می کند.
    در بین راه، هند سکه نقره روی زمین می انداخت و به حجاج می گفت: «سکه طلای مرا که افتاد بده». حجاج بر می داشت و می گفت که نقره است اما هند در جواب او می گفت: «نخیر طلا بود! نقره رفت طلا آمد».


    1- آب دهان.
    ص:40
    دست مکافات ظالمی را که خون هزاران بی گناه را به زمین ریخته بود بوسیله ظالمی دیگر خوار و زبون ساخت و عاقبت هم به دست «جعل» به درک واصل گردید.




    امضاء


  4. Top | #23

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    چاه بهر دیگران


    در تاریخ آمده که روزی شخصی خواست زن خود را بزند. عصا را برداشت و ضربه ای به سر زن زد اتفاقا زن در نتیجه آن ضربه از دنیا رفت. مرد هر چه او را صدا زد دید مرده و جواب نمی دهد. ترس او را برداشت و با خود گفت که حال جواب برادران و خانواده او را چه بدهد؟ با یکی از دوستانش مشورت کرد و به این نتیجه رسید که باید نقشه ای طرح کند و قتل او را طوری توجیه نماید. دوستش به او گفت: «گناه را به گردن جوانی خوش صورت بیانداز! به این ترتیب که به او تهمت زنا زده و بگو که او را در حال زنا با زن خود دیده ای و هر دوی آنها را به قتل رسانیده ای». مرد از نقشه دوستش خوشش می آید و قبول می کند.
    فردای آن روز جوانی زیبا را در کوچه می بیند و او را با اصرار به نهار دعوت کرده و به داخل خانه می آورد. جوان بیچاره نیز قبول می کند و داخل خانه می آید. مرد سفر را انداخته و مشغول خوردن غذا می شوند. در بین غذا مرد از جایش برمی خیزد و جوان را سر سفره به قتل می رساند و سر او را بریده سپس بدنش را کنار بدن بی جان زن خود می خواباند. خانواده زن نیز با مشاهده این وضع، مرد را تحسین می کنند که؛ «خوب کاری کردی که لکه ننگ را از دامن خانواده ما زدودی».
    ص:41
    از قضا دوست مرد نیز دنبال پسرش می گشت که آن روز به خانه باز نگشته بود. نزد مرد آمد و سراغ پسر خود را گرفت و همچنین از کیفیت اجرای نقشه ای که به او آموخته بود از او سؤال کرد. مرد با یک سخن، هر دو سؤال دوستش را پاسخ می گوید و سر بریده پسرش را نزد او می آورد و به او می گوید: «من حفر بئرا لاخیه اوقع فیه»(1).




    امضاء


  5. Top | #24

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض














    سرنوشت قاتلان موسی بن جعفر علیه السلام




    «جعفر برمکی» از وزرای هارون الرشید بود که در قتل موسی بن جعفر علیه السلام دست داشت. در «منتخب التواریخ» نقل شده که روزی ستاره شناسی یهودی نزد هارون الرشید رفته و زمان فوت هارون را به او گفت. هارون الرشید از شنیدن این مسأله ناراحت شد. جعفر برای اینکه خاطر خلیفه عباسی را خشنود کند از عالم یهودی زمان فوت خود را سؤال کرد و عالم هم زمان فوت خودش را زمان دوری ذکر کرد. جعفر دستور داد تا او را بکشند تا ادعایش کذب در آید. بعد از مدتی هارون فرمان قتل جعفر را داد و او را در سن 37 سالگی به قتل رساند و خانه های اقوام آنها را هم خراب کرد و ظلم او به خودش بازگرداند. او دستور داد تا سر جعفر را کنار جسر(2) بغداد آویزان کرده و بدنش را بعد از قطعه قطعه کردن و آویزان کردن به دروازه شهر، بسوزاندند.
    ________________________________________
    1- برگرفته از زهرالربیع.










    امضاء


  6. Top | #25

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




















    داستانی دیگر از حجاج








    روزی در مجلس حجاج، صحبت از «سعید بن جبیر کوفی» که از اصحاب خاص حضرت سجاد علیه السلام بود به میان آمد. حجاج دستور داد تا او را بیابند. مأمورین دنبال او رفتند و او را مشغول مناجات و سجده یافتند. او را همراه خود بردند. در بین راه به صومعه ای برخوردند و چون هوا رو به تاریکی بود، تصمیم گرفتند که آن شب را در صومعه بمانند اما سعید گفت: «من به خانه مشرک پناهنده نمی شوم». راهبی که در صومعه بود گفت: «در اطراف این دیر، دو شیر نر و ماده وجود دارد که ممکن است به شما آسیب برسانند». اما سعید قبول نکرد و اصرار بر رفتن داشت. وقتی که مأمورین اطراف صومعه را جستجو کردند دو شیر گرسنه را یافتند و از ترس به صومعه برگشتند. آنها اظهار کردند: «حال که تو نمی خواهی داخل صومعه بیایی و ما نیز نمی توانیم بیرون آییم سوگند یاد کن که فرار نمی کنی». سعید هم قسم خورد که از آنجا حرکت نکند. آن دو سرباز از داخل صومعه بیرون را نگاه می کردند. دیدند که شیر ماده نزدیک سعید شد و خود را به بدن او مالید و کنار سعید خوابید. چند لحظه بعد، شیر نر هم سر رسید و همان کار را کرد.




    صبح که شد مأمورین و راهب سراسیمه نزد سعید آمدند و جویای حال او شدند. راهب از سعید تقاضا کرد که دین اسلام را به او عرضه بدارد و در آن ساعت مسلمان شد. مأمورین که از مقام شامخ سعید مطلع شده بودند از او معذرت خواهی کرده و خاک زیر پای او را به عنوان تبرک برداشتند و سپس گفتند: «ما نزد حجاج سوگند خورده ایم که اگر شما را رها کنیم زنهای مان را


    ص:43
    طلاق داده و غلامان مان را آزاد خواهد کرد ولی حالا آماده ایم که هر چه شما بفرمایی اطاعت کنیم».
    سعید گفت: «شما به وظیفه خود عمل کنید و من هم خدائی دارم که حکمش نقض شدنی نیست». پس به راه افتادند به نزدیکی های شهر که رسیدند سعید به آنها گفت: «مدت عمر من سپری شده و اجلم سر رسیده است از شما تقاضادارم امشب مرا به حال خود واگذارید، تا برای سفر آخرت خود توشه ای بردارم». بین آن دو سرباز اختلاف افتاد که آیا او را رها کنند یا خیر؟ یکی گفت: «من ضمانت او را می کنم. ان شاءاللّه فردا صبح بر می گردد». رفت و آن شب را تا صبح عبادت کرد و صبح همگی به دربار حجاج رفتند. حجاج با دیدن سعید که مدتی متواری بود، سخت بر آشفت و با استهزاء پرسید: «نامت چیست؟».
    سعید پاسخ گفت: «نامم سعید بن جبیر است»(1).
    حجاج: « نه! تو شقی بن کسیر هستی»!
    سعید: «مادرم بهتر می دانست که اسم مرا سعید گذاشت».
    حجاج: «می خواهی تو را چگونه به قتل برسانم؟»
    سعید: «ای بدبخت! تو خودت باید طرز آن را انتخاب کنی چرا که هر گونه مرا بکشی روز قیامت همان گونه عذاب خواهی شد»
    حجاج جلاد را صدا زد و دستور داد تا او را گردن بزنند و سعید این آیه را تلاوت کرد:
    ________________________________________
    1- سعید متضاد شقی است و جبیر یعنی التیام یافته و متضاد کسیر یعنی شکسته.
    ص:44
    «انی وجهت وجهی للذی فطر السموات و الارض حنیفا و ما انا من المشرکین»(1) من روی خود را به سمت کسی گردانیدم که آسمانها و زمین را آفرید من به او ایمان دارم و از مشرکین نیستم. حجاج فریاد زد: «روی او را از طرف قبله به طرف دیگری برگردانید» و سعید تلاوت کرد: «اینما تولوا فثم وجه اللّه»(2) یعنی هر جا که روی بگردانید، باز به سوی خداست. حجاج باز فریاد کشید: «او را به رو بخوابانید»، سعید گفت: «منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تاره اخری»(3) یعنی شما را از خاک آفریدیم و به خاک باز می گردانیم و بار دیگر از خاک بیرون می آوریم. حجاج گفت: «معطل نشوید! زودتر او را بکشید». سعید که لحظه واپسین خود را حس کرد شهادتین را گفت و عرضه داشت: «خدایا به حجاج فرصت مده که بعد از من کس دیگری را بکشد». این را گفت و سر از بدنش جدا کردند اما وقتی که سر جدا شد، سر هنوز می گفت: «لا اله الا اللّه محمد رسول اللّه». بعد از آن حجاج مبتلا به اختلال حواس شد و پانزده روز بعد به سختی جان داد و هلاک گردید. گاهی از هوش می رفت و گاهی به هوش می آمد و می گفت: «مرا با سعید بن جبیر چکار؟». آن قدر این جمله را گفت تا به درک واصل شد. لعنه اللّه علیه(4).






















    امضاء


  7. Top | #26

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    توسل







    خون مظلوم که بر زمین چکید، زمین و زمان در تلاطم می افتد تا انتقام او را بگیرد. اینجا یک جا بود که سر بریده ذکر خدا می گفت، یک جائی هم میان طشت طلا یک سر بریده ای شروع کرد به قرآن خواندن. اما وقتی سر سعید





    ________________________________________



    1- انعام/79.
    2- بقره/114.
    3- طه/55.
    4- کامل/4/129.
    ص:45
    ذکر خدا را می گفت کسی چوب خیزران به او نمی زد، دیگر شراب بر سر بریده او نریختند، دیگر اهل بیت او را در مجلس نامحرمان نبردند. اما بمیرم برای آن لحظه ای که تا سر شروع کرد به قرآن خواندن، نانجیب شروع کرد با چوب به لب و دندان آقا زدن...
    چوبی به لبت نشسته دیدم
    دندان تو را شکسته دیدم
    چشمان تو را پر آب دیدم
    چشمان تو را پر آب دیدم
    (یا حسین) دور سر تو شراب دیدم
    اما همه این مصیبت ها یک طرف این جمله یک طرف؛
    چون مجلس کینه را بیاراست
    خصم تو ز ما کنیز می خواست
    داغی به درون سینه افتاد
    لرزه به تن سکینه افتاد
    خونین شدن سر تو دیدم
    جان کندن دختر تو دیدم
    عباس کجاست تا نشیند
    رخسار کبود من ببیند
    و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون






    امضاء


  8. Top | #27

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    3. جهالت

    اللهم ارزقنی فیه الذهن و التنبیه و باعدنی فیه من السفاهه و التمویه و اجعل لی نصیبا من کل خیر تنزل فیه، بجودک یا اجود الاجودین
    بار خدایا در این روز بر من هوشیاری روزی کن و از بی عقلی و دروغ آرائی دور نما و بر من بهره ای از هر خیری که نازل می کنی قرار ده، به بخشش تو ای بخشنده ترین بخشندگان.
    (
    ص:46
    یکی از نعمت های بزرگ الهی، قوه درک و فهم است که در بسیاری از لغزشگاهها به فریاد انسان می رسد و انسان را از نیستی و نابودی مصون می دارد و در واقع به عنوان «زنگ خطری» است که در انسان تعبیه شده تا درست را از نادرست تشخیص دهد و به «رسول باطنی» معروف است. نقطه مقابل آن «جهالت» و نادانی است که دامن گیر بسیاری از خلائق بوده و هست. بسیاری از انسانها به واسطه جهالت و عدم تشخیص صحیح به دره نابودی سقوط کرده و از درگاه الهی دور شده و یا بسیاری از خیر و برکات را از خود دور نموده اند.







    امضاء


  9. Top | #28

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    4. شکر


    اللهم قونی فیه علی اقامه امرک و اذقنی فیه حلاوه ذکرک و اوزعنی فیه لاداءشکرک بکرمک و احفظنی فیه بحفظک و سترک یا ابصر الناظرین
    خدایا در این روز مرا در اجرای فرمانت نیرومند دار و شیرینی یادت را بر من بچشان و در سپاسگزاری ات به کرم خود برانگیزم و به نگه داری ات و پوششت مرا حفظ کن ای بیناترین بیندگان.
    (
    از نشانه های ایمان و بندگی خداوند متعال، «شکرگزاری» نعمت های بی پایان اوست که به بندگان خود عنایت فرموده است. نقطه مقابل آن «کفران نعمت» که عبارت است از نشناختن نعمات الهی و به جا نیاوردن شکر آن و مصرف آن در مصرفی که خداوند راضی نیست. بندگان واقعی خدا به آنچه که به آنها عنایت شده راضی و شاکر هستند و همواره خود را حتی در مصائب، غرق در نعمت های خدا می دانند. البته امکان شکرگزاری حقیقی از نعمت های بی کران الهی برای کسی مقدور نیست.
    از دست و زبان که بر آید
    کز عهده شکرش به در آید



    آیات
    «لئن شکرتم لازیدنّکم و لئن کفرتم انّ عذابی لشدید»(1)
    اگر شکرگزاری کنید نعمت شما را افزون می کنم و اگر ناسپاسی نمائید قطعاً عذاب من سخت خواهد بود.
    «و امّا بنعمه ربّک فحدّث»(2)
    ________________________________________
    1- ابراهیم/7.
    2- ضحی/11.
    ص:55
    از نعمت هائی که خدا به تو داده با پروردگارت سخن بگوی.
    «و من یشکر فانما یشکر لنفسه»(1)
    هر کس شکر کند برای خود سپاسگزاری کرده است.
    «و کلوا من ما رزقکم اللّه حلالاً طیباً و اشکروا نعمه اللّه ان کنتم ایاه تعبدون»(2)
    پس از آنچه که خدا برای شما روزی کرده است از حلال و طیب بخورید و نعمت خدا _ را اگر تنها او را می پرستید _ شکر گزارید.
    «فکفرت بانعم اللّه فاذاقها اللّه لباس الجوع و الخوف»(3)
    کفران کردند پس خدا ایشان را به گرسنگی و بیم مبتلا ساخت.







    امضاء


  10. Top | #29

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    آیات
    «یرفع اللّه الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات و اللّه بما تعلمون خبیر»(1)
    خداوند مرتبه کسانی را از شما که به اسلام گرویده و کسانی را که دانشمنداند بلند گرداند و خدا به آنچه که می کنید آگاه است.
    «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون»(2)
    آیا کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند برابرند.


    روایات
    عن النبی صلی الله علیه و آله قال: انما یدرک الخیر کلّه بالعقل و لا دین لمن لا عقل له؛ همه خوبیها تنها به وسیله عقل بدست می آید و آن کس که از عقل درست برخوردار نیست، دینی نخواهد داشت(3).
    عن الامام زین العابدین علیه السلام قال: العقل دلیل الخیر و الهوی مرکب المعاصی و الفقه
    ________________________________________
    1- مجادله/11.
    2- زمر/9.
    3- مستدرک/2/287.
    ص:47
    وعاء العمل و الدنیا سوق الاخره؛ عقل و خردمندی راهنمایی به سوی نیکی و خواسته های نامشروع، به بار آورنده نافرمانی ها و دانستن احکام، در بر گیرنده عمل و دنیا بازار آخرت است(1).
    عن امیرالمؤمنین علیه السلام قال: العقل یهدی و ینجی و الجهل یغوی و یردی؛ خرد موجب هدایت و نجات، و نادانی باعث سرکشی و نابودی است(2).
    عن علی بن الحسین علیه السلام قال: عجبت لمن یتفکر فی مأکوله کیف لا یتفکر فی معقوله فیجنب بطنه مایؤذیه و یودع صدره مایرید؛ در شگفتم از کسی که در آنچه می خورد می اندیشد اما در تصورات خود نمی اندیشد! شکمش را از غذای ناسالم دور می کند اما وجودش را از عقیده های باطل دور نمی کند(3). عن جواد علیه السلام قال: لو سکت الجاهل ما اختلف الناس؛ اگر نادان ساکت بماند و سخنی نگوید هیچ گاه در بین مردم اختلاف نمی افتد(4).
    عن النبی صلی الله علیه و آله قال: یاعلی! العقل ما اکتسب به الجنه و طُلب به رضا الرحمن؛ یا علی! خرد چیزی است که باعث بدست آوردن بهشت می گردد و خشنودی خدای متعال را به دنبال دارد(5).
    عن الصادق علیه السلام قال: اذا اراد اللّه ان یزیل من عبد نعمه کان اول ما یغیّر عنه عقله؛ هر گاه خدا بخواهد نعمتی را از بنده ای بگیرد نخستین چیزی که از او دگرگون می سازد خردش خواهد بود(6).
    عن الصادق علیه السلام قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله : اذا علمتم من رجل حسن حال فانظروا فی حسن عقله فانما یجزی الرجل بعقله؛ هر گاه از نیک حالی مردی مطلع گردیدید
    ________________________________________
    1- مستدرک/2/259.
    2- غررالحکم/102.
    3- سفینه البحار/2/84.
    4- کشف الغمه/3/139.
    5- مجموعه ورّام/1/1.
    6- مستدرک/2/287.
    ص:48
    در نیکوئی خردش نظر کنید چه مرد به سبب خردش پاداش می گیرد(1).
    عن الصادق علیه السلام انه قال: اذا اردت ان تختبر عقل الرجل فی المجلس واحد فحدثه فی خلال حدیثک بما لا تکون فان انکره فهو عاقل و ان صدقه فهو احمق؛ هر گاه بخواهی مردی را در خردمندی بیازمایی، در بین حدیث گفتن با او، از واقع شدن چیزی که نباید بشود، خبر ده. آن گاه که آن را انکار کرد بدان که عاقل است و اگر آن را تصدیق نمود بدان که احمق است(2).
    عن امیرالمؤمنین علیه السلام قال: العاقل من وعظته التجارب العاقل من ملک عنان شهوه؛ خردمند کسی است که از پیش آمدها پند بیاموزد و همواره افسار نفس را در اختیار خود داشته باشد(3).
    عن امیرالمؤمنین علیه السلام قال: کن حسن المقال حمید الافعال فان مقال الرجل برهان فضله و فعله و عنوان عقله؛ همیشه خوش گفتار و ستوده کردار باش. زیرا سخن مرد دلیلی است روشن بر فضیلت وی و کارش عنوانی است که از خردمندی او حکایت می کند(4).
    عن امیرالمؤمنین علیه السلام قال: مجالسه العقلا حیاه للعقول و شفاء؛ همنشینی با خردمندان باعث زنده شدن عقلها و شفا یافتن جانهاست(5).
    عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله قال: استرشدوا العاقل ترشدوا و لا تعصوه فتندموا؛ از عاقل ارشاد بخواهید تا به کمال برسید و از نافرمانیش نکنید که پشیمان می شوید(6).
    عن امیرالمؤمنین علیه السلام قال: لا تصحبوا مع الاحمق و لاتنقطعوا عن العاقل فلیس للمسلم شی ء خیر له من العقل؛ با احمق همنشین نشوید و مجالست با عاقل را هم ترک نکنید چرا که
    ________________________________________
    1- مستدرک/2/286.
    2- معانی الاخبار/291.
    3- مجموعه ورام/2/63.
    4- مجموعه الاخبار/261.
    5- الائمه/1/2.
    6- مجموعه ورام/2/32.
    ص:49




    امضاء


  11. Top | #30

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,725
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,145 در 2,987
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض










    شرافت به خردمندی است

    حضرت هادی علیه السلام در مجلسی نشسته بودند و گروهی از بنی هاشم و سادات علوی هم حضور داشتند. مرد دانشمندی که از شیعیان و طرفداران حضرت بود وارد مسجد شد که قبلاً گروهی از ناصبی ها و دشمنان اهل بیت را با دلایل و براهین خود مجاب ساخته بود. امام هادی علیه السلام او را نزد خود نشانید و بسیار احترام کرده و با او مشغول صحبت شد. گروهی از بنی هاشم و سادات اعتراض کردند که چرا او را از ما بالاتر نشانیدی؟ امام فرمود:
    «آیا خدا نمی فرماید «یا ایها الذین آمنوا اذا قیل لکم تفسّحوا فی المجالس فافسحوا یفسح اللّه لکم» الی قوله تعالی «یرفع اللّه الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات»(2) و قال ایضاً «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون»(3). خداوند عالم مؤمن را بر مؤمن غیر عالم مقدم

    1- مجموعه الاخبار/11.
    2- مجادله/11.
    3- زمر/9.
    ص:50
    داشته همچنان که مؤمن را بر غیر مؤمن ترجیح داده است. آیا کسی که می داند با کسی که نمی داند یکسان است؟ مقام او را خدا بلند داشته چرا که او دشمن دین (ناصبی ها) را شکست داده. شرف مرد به دانش است نه به نسب او»(1).

    بهشت بر او می خوراند.





    امضاء


صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi