صفحه 15 از 20 نخستنخست ... 5111213141516171819 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 141 تا 150 , از مجموع 194

موضوع: حکایتهای گلستان سعدی به قلم روان

  1. Top | #141

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,182
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,152 در 63,546
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    127 / شهید راه عشق

    شخصی در راه عشق، دل از کف داده و دست از زندگی کشیده بود و راه وصول به معشوق و مرادش، آسیب و خطر بسیار داشت، به طوری که ترس مرگ و هلاکت وجود داشت، زیرا معشوق همچون طعمه ای نبود که به سادگی به دست آور، یا پرنده ای نبود که به دامش افتد و اسیر گردد.
    چو در چشم شاد نیاید زرت - زر و خاک سکسان نماید برت (333)
    او را نصیحت کردند که: از این خیال باطل دوی کن، که گروهی نیز به خاطر عشق و هوس تو، اسیر و در زحمت می باشند. او در برابر نصیحت ناصحان، ناله کرد و گفت:
    دوستان گو نصیحتم مکنید - که مرا دیده بر ارادت او است
    جنگجویان به زور و پنجه و کتف - دشمنان را کشند و خوبان دوست (334)
    در جهان دوستی، رسم نیست که بخاطر حفظ جان، دل از عشق جانان (معشوق) بردارند:
    تو که بنده خویشتن باشی - عشق باز دروغ زن باشی
    گر نشاید به دوست ره بردن - شرط یاری است در طلب مردن (335)
    گر دست رسد که آستینش گیرم - ورنه بروم بر آستانش میرم
    خویشان و نزدیکان که به این عاشق دلسوخته توجه داشتند، از روی دلسوزی و مهربانی او را نصیحت کردد، سپس زنجیر بر پایش نهادند، که دست از عشق بردارد، ولی پند و بند آنها در او اثر نکرد:
    دردا که طبیب، صبر می فرماید - وی نفس حریص را شکر می باید (336)
    آن شنیدی که شاهدی بنهفت - با دل از دست رفته ای می گفت
    تا تو را قدر خویشتن باشد - پیش چششمت چه قدر من باشد؟(337)
    معشوق این عاشق شیفته، شاهزاده ای بود، ماجرای عشق سوزان و دل شوریده و گفتار پرسوز او را به شاهزاده خبر دادند، شاهزاده در یافت که خودش باعث بیچارگی عاشق شده است، سوار بر اسب شد و به شوی عاشق دلسووخته حرکت کرد، وقتی که عاشق از نزدیک شدن مراد و معشوق با خبر شد، گریه کرد و گفت:
    آن کس که مرا بکشت باز آمد پیش - مانا که (338)دلش بسوخت بر کشته خویش
    شاهزاده به او محبت فراوان کرد و از او دلجویی نمود و احوال او را پرسید که چه نام داری و اهل کجا هستی و شغلت چیست؟
    ولی عاشق دلسوخته بقدری غرق در دریای محبت و عشق بود که فرصت نفس کشیدن نداشت:
    اگر خود هفت سبع از بر بخوانی - چو آشفتی الف به، ندانی (339)
    شاهزاده به او گفت: چرا با من سخن نمی گویی؟ که من در صف پارسایانم، بلکه غلام حلقه به گوش آنها هستم.
    در این هنگام عاشق دلسوخته به نیروی رابطه انس با محبوب، و دلجویی معشوق، از میان امواج دریای عشق سر بر آورد و گفت:
    عجب است با وجودت که وجود من بماند - تو به گفتن اندر ایی و مرا سخن بماند
    عاشق دلسوخته، پس از این سخن نعره جانسوز بر کشید و جان سپرد:
    عجب از کشته نباشد به در خیمه دوست - عجب از زنده که ون جان به در آورد سلیم؟
    (آری اگر دوست در استان خانه دوست شهید شود، شگفت نیست، بلکه شگفت آن است که عاشق به دیدار یار برسد در عین حال چگونه سالم و زنده بماند؟!)(340)




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #142

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,182
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,152 در 63,546
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    128 / حفظ تعادل در خوش گمانی و بد گمانی


    یکی از شاگردان در نهایت زیبایی بود، معلم او مطابق قریحه بشری که زیبایی را دوست دارد، تحت تاثیر زیبایی او قرار گفت و او را به خلوت طلبید و به او چندین گفت:
    نه آن چنان به تو مشغولم ای بهشتی روی - که یاد خویشتنم در ضمیر می آید
    ز دیدنت نتوانم که دیده در بندم - وگر مقابله بینم که تیر می آید(341)
    روزی شاگرد به معلم گفت: آن گونه که در مورد پیشترفت درسی من توجه داری، تقاضا دارم در مورد پاک سازی باطن و پیشترفت امور معنوی و اخلاقی من نیز توجه داشته باشی، هرگاه چیز ناپسندی در اخلاق من دیدی که به نظر من پسندیده جلوه می کند، به من اطلاع بده، تا در تغییر آن اخلاق ناپسند بکوشم.
    معلم گفت: ای پسر! این موضوع را از شخص دیگر تقاضا کن، زیرا با آن نظری که من به تو می نگرم از وجود تو چیزی جز هنر نمی نگرم.
    چشم بد اندیش که بر کنده باد - عیب نماید هنرش در نظر
    ور نهری داری و هفتاد عیب - دوست نبیند بجز آن یک هنر
    (بنابراین نه بدگمانی درست است، که هنر را عیب بنگرد، و نه خوش گمانی زیاد که تنها هنر ببیند و عیبها را برای اصلاحش ننگرد.




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  4. Top | #143

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,182
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,152 در 63,546
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    129 / استقبال از یار عزیز


    به یاد دارم یک شب یازی عزیز به خانه ام آمد، با دیدارش به گونه ای به استقبالش جستم که آستینم به شعله چراغ رسید و آن را خاموش کرد:
    سری طیف من یجلو بطلعته الدجی - شگفت امد از بختم که این دولت از کجا؟ (342)
    او نشست و مرا مورد سرزنش قرار داد که چرا مرا دیدی، و چراغ را خاموش نمودی؟
    گفتم: بخاطر دو علت: 1- گمان کردم خورشید وارد شد 2 - این شعار بخاطرم آمد
    چو گرانی به پیش شمع آید - خیزش اندر میان جمع بکش
    ور شکر خنده ای است شیرین لب - آستینش بگیر و شمع بکش (343)





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  5. Top | #144

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,182
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,152 در 63,546
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    130 / یار بی اغیار


    شخصی یکی از دوستانش را سالها ندیده بود، تا اینکه از قضای روزگار او را دید و از او پرسید: کجا هستی که مشتاق دیدارت هستم؟
    دوست در پاسخ گفت: مشتاقی و آرزوی دیدار، بر اثر فراق، بهتر از بیزاری و دلتنگی بر اثر ملاقات بسیار است؟
    دیر آمدی ای نگار سرمست - زودت ندهیم دامن از دست
    معشوقه که دیر دیر بینند - آخر کم از آنکه سیر بینند؟ (344)
    زیباروی محبوب، اگر همراه دوستان بیاید جفا و بی مهری کرده است، چرا که دیدار یار همراه دوستان، بدون رشک و رقابت بین رقیبان نخواهد بود.
    به یک نفس که بر آمیخت یار با اغیار - بسی نماند که غیرت، وجود من بکشد
    به خنده گفت که من شمع جمعم ای سعدی - مرا از آن چه که پروانه خویشتن بکشد؟ (345)





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  6. Top | #145

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,182
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,152 در 63,546
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    131/ بی اعتنایی یار، آسانتر از محرومیت از دیدارش


    دانشمندی را دیدم که به محنت عشق ریبارویی گرفتار گشته است، و راز این عشق، فاش شده است، از این رو بسیار ستم می کشید و تحمل می کرد، یکبار از روی مهربانی به او گفتم: بخوبی می دانم که از و در رابطه با آن محبوب کار ناپسندی سر نزده، و لغزشی ننموده ای، در عین حال برای دانشمندان شایسته نیست که خود را در معرض تهمت مردم قرار دهند و در نتیجه از ناحیه بی ادبان، جفا بکشند و به زحمت بیفتند.
    به من چنین پاسخ داد: ای دوست مرا در این حال، سرزنش نکن، که در این مورد چنانکه صلاح دانسته ای، بسیار فکر کرده ام، ولی صبر در برابر قهر و بی اعتنایی یار، آسانتر از صبر به خاطر محروم شدن از دیدار جمال اوست، حکمای فرزانه گویند: رنج فراق بردن آسانتر از فرو خواباندن چشم از دیدار یار است.
    هر که بی او سر نشاید برد - گر جفایی کند بباید برد
    روزی، از دست گفتمش زنهار - چند از آن روز گفتم استغفار
    نکنند دوست زینهار از دوست - دل نهادم بر آنچه خاطر اوست
    گر بلطفم به نزد خود خواند - ور به قهرم براند او داند (346)





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  7. Top | #146

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,182
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,152 در 63,546
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    132/ آمدی، ولی حالا چرا؟



    در آغاز جوانی چنانکه پیش آید و می دانی، به زیبارویی دل بسته بودم و عشق نهانی به او داشتم، زیرا حنجره ای خوش آوا و جمالی چون ماه شب چهارده داشت.
    آنکه نبات عارضش آب حیات می خورد - در شکرش نگه کند هر که نبات می خورد (347)
    از روی اتفاق، کاری ناموزون از او دیدم، بدم آمد، پیوند با او را بریدم و دل از مهرش کندم و گفتم:
    برو هر چه می بایدت پیش گیر - سر ما نداری سر خویش گیر
    شنیدم می رفت و می گفت:
    شب پره گر وصل آفتاب نخواهد - رونق بازار آفتاب نکاهد
    او به سفری طولانی رفت، پریشانی فراق او دلم را رنجانید و در روانم اثر تلخی گذاشت.
    باز آی و مرا بکش که پیشت مردن - خوشتر که پس از تو زندگانی کردن
    شکر و سپاس خدا را که پس از مدتی بازگشت، ولی چه بازگشتی؟ که: حلق خوش آوایش که گویی حنجره حضرت داوود دگرگون گشته بود، و سرمایه زیبای یوسف نمای او تباه شده و سیب چانه اش (بر اثر روییدن مو) گرد گرفته و از زیباییش کاسته بود، توقع داشت که از او استقبال گرم کنم، ولی از او کنار کشیدم و گفتم:
    آن روز که خظ شاهدت بود - صاحب نظر از نظر براندی
    امروز بیامدی به صلحش - کش ضمه و فتحه بر نشاندی (348)
    تازه بهار! ورقت زرد شد - دیگ منه کآتش ما سرد شد
    چند خرامی و تکبر کنی - دولت پارینه (349)تصور کنی؟
    پیش کسی رو که طلبکار تو است - ناز بر آن کن که خریدار تو است
    سبزه در باغ گفته اند خوش است - داند آن کس که است سخن گوید
    یعنی از روی نیکوان خط سبزه - دل عشاق بیشتر جوید
    بوستان تو گنده نازاریست (350) - بس که بر می کنی و می روید
    گر صبر کنی ور نکنی موی بنا گوش (351) - این دولت ایام نکویی (352) به سر آید
    گر دست به جان داشتمی همچو تو بر ریش (353) - نگذاشتمی تا به قیامت که بر آید
    سوال کردم و گفتم: جمال روی تو را - چه شد که مورچه بر گرد ماه جوشیده است؟
    جواب داد ندادم چه بود رویم را - مگر به ماتم حسنم سیاه پوشیده است
    (آری دنیا همواره در حال تغییر است، زیبایی چهره در نوجوانی، پس از مدتی با روییدن موی صورت، تغییر می یابد، و چون مور




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  8. Top | #147

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,182
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,152 در 63,546
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    134 / زبان مردم


    شخصی از یکی از دانشمندان پرسید: مردی با زیبارویی تنها در خانه خلوت که درهاش بسته است و نگهبانان در خواب و غفلت هستند، نشسته. با توجه به اینکه هوای نفس اشتها دارد و چیره شده است، به گونه ای که عرب گوید:
    التمر یانع و الناطور غیر مانع.
    خرما رسیده است و نخلبان از کسی جلوگیری نکند.
    آیا آن مرد می تواند به قدرت تقوا، پاکی خود را حفظ کند؟
    دانشمند در پاسخ گفت: اگر او از مه رویان به سلامت بماند، از بدگویان به سلامت نماند.
    شاید پس کار خویشتن بنشستن - لیکن نتوان زبان مردم بستن




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  9. Top | #148

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,182
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,152 در 63,546
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    135 / همنشینی طوطی و کلاغ در قفس


    یک عدد طوطی را با یک عدد کلاغ در یک فقس نمودند، طوطی از زشتی دیدار با کلاغ رنج می برد و می گفت: این چه چهره ناپسند و قیافه ناموزون و منظره لعنت شده و صورت کژ و معوج است؟
    یا غراب البین یا لیت بینی و بینک بعد المشرقین.
    ای کلاغی که قیافه بد و صدای ناهنجار تو، همه را از تو می رماند، ای کاش بین من و تو به اندازه بین مشرق و مغرب دوری بود.
    علی الصباح به روی تو هر که بر خیزد - صباح روز سلامت بر او مسا باشد
    بد اختری چو تو در صحبت تو بایستی - ولی چنین که تویی در جهان کجا باشد؟ (355)
    شگفت آنکه کلاغ نیز از همنشینی با طوطی به تنگ آمده بود و خسته و کوفته مکرر از روی تعجب می گفت: لا حول و لا قوه الا بالله، همواره ناله می کرد و بر اثر شدت افسوس دستهایش را به هم می مالید و از نگونبختی و اقبال بد و روزگار ناپایدار شکوه می کرد و می گفت: شایسته من آن بود که همراه کلاغی بر روی دیوار باغی با تاز و کرشمه راه می رفتم.
    پارسا را بس این قدر زندان - که بود هم طویله رندان
    (آری بر عابد پرهیزگار همین عذاب بس که همنشین زشتخویان بی پروا گردد.)
    آری من چه کردم که بر اثر مجازات آن با چنین ابلهی خود خواه، ناجنس، هرزه و یاوه سرا همنشین و همکاسه شده ام و گرفتار چنین بندی گشته ام.
    کس نیاید به پای دیوار - که بر آن صورتت نگار کنند
    گر تو را در بهشت باشد جای - دیگران دوزخ اختیار کنند
    این مثال را از این رو در اینجا آوردم تا بدانی که هر اندازه که دانا از نادان نفرت دارد، صد برابر آن نادان از دانا وحشت دارد.
    زاهدی در سماع (356) رندان (357) بود - زان میان گفت شاهدی بلخی
    گر ملولی زما ترش منشین - که تو هم در میان ما تلخی
    جمعی چو گل و لاله به هم پیوسته - تو هیزم خشک در میانی رسته
    چون باد مخالف و چو سرما ناخوش - چون برف نشسته ای و چون یخ بسته





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  10. Top | #149

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,182
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,152 در 63,546
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    136 / آشتی سعدی با دوست قدیم خود


    دوستی داشتم که سالها با او همسفر و هم خوان و هم غذا بودم و حق دوستی بین ما بی اندازه استوار گشته بود، سرانجام برای اندکی سود، خاطر مرا آزرد و دوستی ما به پایان رسید، در عین حال که از دو طرف نسبت به همدیگر دلبستگی داشتیم، شنیدم یک روز در مجلسی دو بیت از اشعار مرا خوانده بودند و آن دو بیت این بود.
    نگار من چو در آید به خنده نمکین - نمک زیاده کند بر جراحت ریشان
    چو بودی از سر زلفش به دستم افتادی - چو آستین کریمان به دست درویشان (358)
    گروهی از پارسایان - نه به خاطر زیبایی این اشعار بلکه به خاطر خوی نیک خود - اشعار مرا ستودند، و آن دوست قدیم من که در میان آن گروه بود، نیز، بسیار آفرین گفته بود، و به خاطر از دست رفتن دوستی دیرنه اش با من، بسیار افسوس خورده و به گمان خود اقرار کرده بود، دانستم که از طرف او نیز اشتیاق و میلی به من هست، این اشعار را برای او فرستادم و آشتی کردیم.
    نه ما را در میان عهد و وفا بود - جفا کردی و بد عهدی نمودی؟
    به یک بار از جهان دل در تو بستم - ندانستم که بر گردی به زودی
    هنوزت گر سر صلح است باز ای - کز آن مقبولتر باشی که بودی (359)




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  11. Top | #150

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,182
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,152 در 63,546
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    137 / رنج همسایگی با مادرزن فرتوت


    همسر زیباروی و جوان شخصی در گذشت، مادرزنش که سالخورده ای فرتوت شده بود، به عنوان سهمیه خود از مهریه دخترش، در خانه آن شخص سکونت نمود، آن شخص از همسایگی با مادرزن فرتوتتش، بسیار در رنج و زحمت بود، و چاره ای جز این نداشت که دندان روی جگر بگذارد و تحمل کند، تا اینکه روزی گروهی از آشنایان به دیدار او آمدند، یکی از دیدار کنندگان از او پرسید: حالت در مورد جدایی همسر عزیزت، چگونه است؟!
    او در پاسخ گفت: فراق زن آنقدر بر من سخت نیست که دیدن مادرزن آنقدر سخت و رنج آور است.
    گل به تاراج رفت و خار بماند - گنج برداشتند و مار بماند
    دیده بر تارک سنان دیدن - خوشتر از روی دشمنان دیدن (360)
    واجب است از هزار دوست برید - تایکی دشمنت نباید دید





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




صفحه 15 از 20 نخستنخست ... 5111213141516171819 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi