صفحه 17 از 20 نخستنخست ... 71314151617181920 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 161 تا 170 , از مجموع 194

موضوع: حکایتهای گلستان سعدی به قلم روان

  1. Top | #161

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,810
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,475
    مورد تشکر
    204,209 در 63,585
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    148 / پاسخ مادر دلسوخته به پسر جوانش


    یک روز از روی جهل جوانی بر سر مادرم فریاد کشیدم، خاطرش آزرده شد و در کنجی نشست و در حال گریه گفت: مگر خردسالی خود را فراموش کردی که درشتی می کنی؟!
    چو خوش گفت: زالی به فرزند خویش - چو دیدش پلنگ افکن و پیل تن
    گر از عهد خردیت یاد آمدی - که بیچاره بودی در آغوش من
    نکردی در این روز بر من جفا - که تو شیر مردی و من پیرزن






    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  2. تشكر

    مدير محتوايي (24-01-2019)


  3. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  4. Top | #162

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,810
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,475
    مورد تشکر
    204,209 در 63,585
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    149 / توانگر بخیل

    ثروتمند بخیل، دارای یک پسر بیمار و رنجور بود، خیرخواهان به او گفتند: مصلحت آن است که برای شفای پسرت، ختم قرآن کنی (یکبار قرآن را از آغاز تا پایان بخوانی) یا قربانی کنی، و با ذبح گوسفند و یا شتر، گوشت آنها را صدقه بدهی.
    ثروتمند بخیل، اندکی در فکر فرو رفت و سپس سر برداشت و گفت: ختم قرآن ترک شده که در دسترس ما است، بهتر از قربانی از گله ای است که در محل دور است.
    صاحبدلی سخن او را شنید و گفت: او از این رو ختم قرآن را برگزید که قرائت آن کار زبان است و زحمت و هزینه ای ندارد، ولی زر (طلا) به جان بسته است، و دل برداشتن از آن دشوار خواهد بود.
    دریغا گردن طاعت نهادن - گرش همره نبودی دست دادن
    به دیناری چو خر در گل بمانند - ورالحمد بخوانی، صد بخوانند (392)







    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  5. تشكر

    مدير محتوايي (24-01-2019)

  6. Top | #163

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,810
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,475
    مورد تشکر
    204,209 در 63,585
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض







    150 / متناسب نبودن ازدواج پیر مرد با زن جوان


    از پیرمردی پرسیدند: چرا زن نگیری؟ جواب داد: ازداوج با پیر زنان موجب خوشی نیست.
    به او گفتند: با زن جوان ازدواج کن، زیرا ثروت و مکنت برای این کار داری
    در پاسخ گفت: من که پیر هستم، با پیر زنها الفت و تناسب ندارم، بنابراین زنی هم که جوان است با من که پیرم چگونه پیوند دوستی برقرار سازد؟
    زور باید نه زر که بانو را - گزری (393)دوست تر که ده من گوشت (394







    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  7. تشكر

    مدير محتوايي (24-01-2019)

  8. Top | #164

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,810
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,475
    مورد تشکر
    204,209 در 63,585
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض







    151 / ناتوانی پیرمرد در ازدواج با زن جوان

    شنیدم پیر کهنسالی در آن سن و سال پیری می خواست با زنی ازدواج کند، از یک دختر زیبا روی که گوهر نام داشت خواستگاری کرد، دختری که صندوقچه گوهرش از دیده مردم پنهان بود. طبق مراسم عروسی، داماد به دیدار عروس رفت و به مزاح و خوش طبعی پرداخت، ولی پیر از آمیزش ناتوان بود.
    پیر مرد، نزد دوستان شکوه کرد و حجت خواست که خانه و کاشانه مرا، این زن گستاخ و بی شرم، یکباره غارت کرد، بین زن و شوهر، ستیزه و جنگ آغاز شد، که کار به شهربانی و حضور قاضی کشیده شد، ولی سعدی در این باره (قضاوتهایی کرد و) گفت:
    پس از خلافت و شنعت گناه دختر نیست - تو را که دست بلرزد، گهر چه دانی سفت؟ (395)







    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  9. تشكر

    مدير محتوايي (24-01-2019)

  10. Top | #165

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,810
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,475
    مورد تشکر
    204,209 در 63,585
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    در تاثیر تربیت

    152 / کودن تربیت ناپذیر

    وزیری دارای پسری کودن و نفهم بود، او را نزد دانشمندی سپرد و سفارش کرد در تربیت او بکوش تا خردمند گردد.
    دانشمند مدتها در تربیت او تلاش کرد، ولی او هیچ گونه رشد نکرد، دانشمند برای وزیر چنین پیام فرستاد: پسرت هرگز عاقل نمی شود، و مرا نیز دیوانه کرد.
    چون بود اصل گوهری قابل - تربیت را در او اثر باشد
    هیچ صیقل (396) نکو نداند کرد - آهنی را که بد گهر باشد
    سگ به دریای هفتگانه بشوی - که چو تر شد پلیدتر باشد
    خر عیسی گرش به مکه برند - چو بیاید هنوز خر باشد





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  11. تشكر

    مدير محتوايي (24-01-2019)

  12. Top | #166

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,810
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,475
    مورد تشکر
    204,209 در 63,585
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    153 / برتری هنر بر ثروت


    حکیم فرزانه ای پسرانش را چنین نصیحت می کرد: عزیزان پدر! هنر بیاموزید، زیرا نمی توان بر ملک و دولت اعتماد کرد، درهم و دینار در پرتگاه نابودی است، یا دزد همه آن را ببرد و یا صاحب پول، اندک اندک آن را بخورد، ولی هنر چشمه زاینده و دولت پاینده است، اگر هنرمند تهیدست گردد و غمی نیست زیرا هنرش در ذاتش باقی است و خود آن دولت و مایه ثروت است، او خر جا رود از او قدرشناسی کنند، و او را در صدر مجلس جا دهند، ولی آدم بی هنر، با دریوزگی و سختی لقمه نانی به دست آورد.
    سخت است پس از جاه تحکم بردن - خو کرده با ناز، جور مردم بردن
    (آری بی هنر، پس از حکمفرمایی و ستم بر زیردستان، تحت فرمان زیردستان قرار می گیرد، و آن کس که ناز پروده است، بی خهری به او، برای او بسیار سخت است.)
    وقتی افتاد فتنه ای در شام - هر کس از گوشه ای فرا رفتند (397)
    روستا زادگان دانشمند - به وزیری پادشاه رفتند
    پسران ویر ناقص عقل (398) - به گدایی به روستا رفتند



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  13. تشكر

    مدير محتوايي (24-01-2019)

  14. Top | #167

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,810
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,475
    مورد تشکر
    204,209 در 63,585
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض







    154 / تادیب شاهزاده، توسط آموزگار

    دانشمندی آموزگار شاهزاده ای بود و بسیار او را می زد و رنج میداد، شاهزاده تاب نیاورد و نزد پدر از آموزگار شکوه کرد.
    شاه، آموزگار را طلبید و به او گفت: پسران مردم را آنقدر نمی زنی که پسرم را می زنی، علتش چیست؟
    آموزگار گفت: به این علت که همه مردم به طور عموم و پادشاهان بخصوص، باید سنجیده و پخته سخن گویند و کار شایسته کنند، کار و گفتار شاهان و مردم دهان به دهان گفته می شد و همه از آن آگاه می گردند، ولی برای کار و سخن شاهان اعتبار می هند، و از آن پیروی می کنند و به کار و صخن سایر مردم، اعتبار نمی دهند .
    اگر صد ناپسند آمد ز درویش - رفیقانیش یکی از صد ندانند
    اگر یک بذله گوید پادشاهی - از اقلیمی به اقلمی رسانند (399)
    بنابراین بر آموزگار واجب است که در پاکسازی و رشد اخلاقی شاهزادگان بیش از سایر مردم بکوشد.
    هر که در خردیش ادب نکنند - در بزرگی فلاح (400) او برخاست
    چوب تر را چنانکه خواهی پیچ - نشود خشک جز به آتش راست (401)
    شاه پاسخ نیک و تدبیر سازنده آموزگار را پسندید و جایزه فراوانی، به او داد، به علاوه او را سرپرست یکی از مقامات کرد.









    امضاء
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  15. تشكر

    مدير محتوايي (26-01-2019)

  16. Top | #168

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,810
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,475
    مورد تشکر
    204,209 در 63,585
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض







    155 / معلم خوش اخلاق و بد اخلاق


    در سرزمین مغرب (شمال آفریقا) در مکتبخانه ای، معلمی را دیدم بسیار خشن و ترشروی و تلخ گفتار و خسیس بود، زندگی مسلمانان با دیدار او تباه می گشت، قرائت قرآنش، دل مردم را سیاه می کرد، گروهی از پسر و دختر، به عنوان شاگرد گرفتار جفای او بودند، نه جرات خنده داشتند و نه می توانستند بگویند، گاهی سیلی بصورت زیبای یکی می زد، و زمانی از ساق بلورین دیگری ویکشن می گرفت.
    خلاصه اینکه: سرانجام ناشایستگی آن معلم را آشکار نمودند و او را با کتک از مکتبخانه بیرون کردند و معلم شایسته ای را به جای او نصب نمودند.
    معلم جدید مردی خوش اخلاق، نیک سیرت، بردبار و خوش برخورد بود، جز هنگام ضرورت سخن نمی گفت، با زبانش به کسی نیش نمی زد و چوبی بر سر شاگرد بلند نمی کرد.
    ولی هیبت معلم از دل کودکان برفت و دیگر از معلم ترس نداشتند، و به اعتماد اینکه معلم جدید، آنها را بازخواست نمی کند و کتک نمی زند، درس نمی خواندند وبه بازی گوشی پرداخته و تخته مشق خود را بر سر و کله هم می زدند و می شکستند، و مکتبخانه را به هرج و مرج می کشاندند.
    استاد و معلم چو بود بی آزار - خرسک (402) بازند کودکان در بازار
    دو هفته بعد از این، مکتبخانه عبور کردم، دیدم معلم دوم را بر کنار کرده اند و همان معلم اول را بار دیگر آورده اند، براستی ناراحت شدم و تعجب کردم ولا حول و لا قوه اله بالله را بر زبان جاری ساختم، که چرا بار دیگر ابلیس را معلم فرشتگان کرده اند، پیر مردی ظریف و جهان دیده ای به من گفت:
    پادشاهی پسر به مکتب داد - لوح سیمینش بر کنار نهاد
    بر سر لوح او نبشته به زر - جور استاد به ز مهر پدر (403







    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  17. تشكر

    مدير محتوايي (26-01-2019)

  18. Top | #169

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,810
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,475
    مورد تشکر
    204,209 در 63,585
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    156 / سرانجام نکبت بار اسرافکار منحرف


    فقیر زاده ای بر اثر مرگ دو عمویش، دارای ارث کلان و ثروت بسیار گردید، او با آن ثروت باد آورده به فسق و انحراف و آلودگی پرداخت و با اسراف و ریخت و پاش زیاد، آن ثروت کلان را در راههای گمراهی، مصرف می کرد، به هر گناهی دست می زد و هر شرابی را می آشامید.
    از روی نصیحت و خیر خواهی به او گفتم: ای فرزند در آمد، همچون آب جاری است، و زندگی همانند آسیابی است که به وسیله آن آب در گردش است. به عبارت دیگر، خرج کردن بسیار از کسی پذیرفته و شایسته است که موجب کاهش و نابودی در آمد نگردد آب که کم شد یا از بین رفت، سنگ آسیا از گردش می افتد.
    چو دخلت نیست، خرج آهسته تر کن - که می گویند ملاحان (404) سرودی
    اگر باران به کوهستان نبارد - به سالی دجله گردد، خشک رودی
    موازین عقل و ادب را رعایت کن و از امور بیهوده و باطل و گمراهگر بپرهیز، زیر وقتی که ثروتت تمام شد، به رنج و دشواری می افتی و پشیمان خواهی شد. آن پسر که غرق در عیش و نوش و غافل از سرانجام کار بود، نصیحت مرا نپذیرفت و به من اعتراض کرد و گفت: آسایش زندگی حاضر را نباید به خاطر رنج آینده به هم زد، اگر کسی چنین کند بر خلاف شیوه خردمندان رفتار کرده است. این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار.
    خداوندان کام و نیکبختی (405) چرا سختی خورند از بیم سختی؟
    برو شادی کن ای یار دل افروز - غم فردا نشاید خورد امروز
    برای چه غم فردا را بخورم، بلکه برای من آن شایسته است که در صدر مجلس مردانگی باشم، و پیمان جوانمردی ببندم، مردم یاد نیک نعمت بخشی مرا زبان به زبان بگویند.
    هر که علم شد به سخا و کرم - بند نشاید که نهد بر درم
    نام نکویی چو برون شد بکوی - در نتوانی که ببندی بروی
    دیدم نصیحت مرا نمی پذیری، و دم گرم در آهن سرد او بی اثر است، همنشینی با او را ترک کردم و دیگر نصیحتش نکردم و به گفتار حکیمان فرزانه دل بستم که گفته اند:
    بلغ ما علیک، فان لم یقبلو ما علیک.
    آنچه بر عهده تو است برسان، اگر از تو نپذیرفتند، بر تو خرده گیری نیست.
    گرچه دانی که نشوند بگوی - هر چه دانی ز نیک دانی و پند
    زود باشد که خیره سر بینی - به دو پای او فتاده اندر بند
    دست بر دست می زند که دریغ - نشنیدم حدیث دانشمند
    مدتی از این ماجرا گذشت، همان گونه که من پیش بینی می کردم، همانطور شد، آن فقیرزاده تازه به دوران رسیده، بر اثر عیاشی و اسراف، آنچه را داشت، نابود کرد، کارش به جایی رسید که دیدم لباس پر وصله و پاره پاره پوشیده، لقمه لقمه به دنبال غذا است، تا آن را برای شبش بینددوزد، با دیدن آن وضع نکبتبارش: خاطرم دگرگون شد، ولی دیدم از مردانگی دور است که اکنون نزدش بروم و با سرزنش کردن، نمک بر زخمش بپاشم، پیش خود گفتم:
    حریف سفله (406)اندر پای مستی - نیندیشد ز روز تنگدستی
    درخت اندر بهاران بر فشاند - زمستان لاجرم، بی برگ ماند






    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  19. Top | #170

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,810
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,475
    مورد تشکر
    204,209 در 63,585
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    157 / درجات شایستگی برای تربیت


    پادشاهی پسر خود را در اختیار یک نفر مربی قرار داد و گفت: این پسر را همان گونه کر پسران خودت را پرورش می دهی، تربیت کن.
    مربی با کمال احترام، دستور شاه را پذیرفت، و به تربیت پسر پرداخت، چند سال گذشت آن پسر به جایی نرسید، ولی پسران خودش، رشد و ترقی کردند و به مقام عالی علمی نایل شدند.
    پادشاه مربی را طلبید و و را سرزنش و بازخواست کرد و به او گفت: بر خلاف پیمان رفتار کردی، پسرانت را خوب پروریدی که به مقامی رسیدند، ولی پسر من به جایی نرسید.
    مربی گفت: بر پادشاه زمین مخفی نیست که تربیت یکسان است، ولی خویهای افراد گوناگون می باشد.
    گرچه سیم و زر ز سنگ آید همی - در همه سنگی نباشد زر و سیم
    بر همه قلم همی تابد سهیل - جایی انبان می کند جایی ادیم (407)






    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




صفحه 17 از 20 نخستنخست ... 71314151617181920 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 2 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi