صفحه 9 از 20 نخستنخست ... 567891011121319 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 81 تا 90 , از مجموع 194

موضوع: حکایتهای گلستان سعدی به قلم روان

  1. Top | #81

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,814
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,475
    مورد تشکر
    204,209 در 63,585
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    67 / اعتراض به عابد بی خبر از عشق


    در یکی از سفرهای مکه، گروهی از جوانان با صفا و پاکدل، همدم و همراه من بودند و زمزمه عارفانه می نمودند و شعری مناسب اهل تحقیق می خواندند و با حضور قلبی خاص به عبادت می پرداختند.
    در مسیر راه، عابد خشک دل با ما همراه شد. چنین حالتی عرفانی را نمی پسندید و چون از سوز دل آن جوانان شوریده بی خبر بود، روش آنها را تخطئه می نمود. به همین ترتیب حرکت می کردیم تا به منزلگاه منسوب به ((بنی هلال)) رسیدیم و در آنجا کودکی سیاه چهره از نسل عرب به پیش آمد و آنچنان آواز گیرا خواند که کشش آواز او پرنده هوا را فرود آورد. شتر عابد به رقص در آمد، به طوری که عابد را بر زمین افکند و دیوانه وار سر به بیابان نهاد.
    به عابد گفتم: ای عابد پیر! دیدی که سروش دلنشین در حیوان این گونه اثر کرد، ولی تو همچنان بی تفاوت هستی (و تحت تأثیر سروشهای معنوی قرار نمی گیری و همچون پارسایان باصفا دل له خدا نمی دهی و عشق و صفا نمی یابی.)
    دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری - تو خود چه آدمییی کز عشق بی خبری
    اشتر به شعر عرب در حالتست و طرب - گر ذوق تو را کژ طبع جانوری (196)
    به ذکرش هر چه بینی در خروش است - دلی داند در این معنی که گوش است
    نه بلبل بر گلش تسبیح است - که هر خاری به تسبیحش زبانی است



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #82

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,814
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,475
    مورد تشکر
    204,209 در 63,585
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    68 /آرامش در سایه قناعت


    عمر یکی از شاهان، به پایان رسید. چون جانشین نداشت چنین وصیت کرد:((صبح، نخستین شخصی که از دروازه شهر وارد گردید، تاج پادشاهی را بر سرش بگذارید و کشور را در اختیارش قرار دهید.)) رجال مملکت در انتظار صبح به سر بردند. از قضای روزگار نخستین کسی که از دروازه شهر وارد شد، یک نفر گدا بود که تمام داراییش یک لقمه نان و یک لباس پروصله، بیش نبود.
    ارکان دولت و شخصیتهای برجسته کشور، مطابق وصیت شاه، تاج شاهی بر سر گدا نهادند و کلیدهای قلعه ها و خزانه ها را به او سپردند. او مدتی به کشور داری پرداخت طولی نکشید که فرماندهان از اطاعت او سرباز زدند و دشمنان در کمین و شاهان اطراف بنای مخالفت با او را گذاشتند. قسمتی از کشورش را تصرف نمودند و از کشور را تصرف نمودند و از کشور جدا ساختند.
    گدای تازه به دوران رسیده خسته شد و خاطرش بسیار پریشان گشت. یکی از دوستان قدیمش از سفر باز گشت. دید دوستش به مقام شاهی رسیده، نزد او آمد و گفت:
    ((شکر و سپاس خداوندی را که گل را از خار بیرون آورد و خار را از پای خارج ساخت و بخت بلند تو را به پادشاهی رسانید و در سایه اقبال سعادت به این مقام ارجمند نایل شدی. ان مع العسر یسراً: (197)((همانا با هر رنجی، آسایشی وجود دارد.))
    شکوفه گاه شگفته است و گاه خوشیده (198)- درخت، وقت برهنه است و وقت پوشیده
    شاه جدید، که از پریشانی دلی ناآرام داشت به دوست قدیمیش رو کرد و گفت: ((ای یار عزیز! به من تسلیت بگو که جای تبریک نیست. آنگه که تو دیدی، غم نانی داشتم و امروز تشویق جهانی!))
    (در آن زمان که گدا بودم تنها برای نان غمگین بودن، ولی اکنون برای جهان، غمگین و پریشانم.)
    اگر دنیا نباشد دردمندیم - و گر باشد به مهرش پایبندیم
    حجابی، زین درون آشوبتر نیست - که رنج خاطر است، ار هست و گر نیست (199)
    مطلب گر توانگری خواهی - جز قناعت که دولتی است هنی (200)
    گر غنی زر به دامن افشاند - تا نظر در ثواب او نکنی (201)
    کز بزرگان شنیده ام بسیار - صبر درویش به که بذل غنی
    اگر بریان کند بهرام، گوری - نه چون پای ملخ باشد زموری؟ (202)




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  4. Top | #83

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,814
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,475
    مورد تشکر
    204,209 در 63,585
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    69 / دیدار به اندازه موجب محبت بیشتر است


    ابوهریره (یکی از اصحاب پیامبر اسلام) هر روز به محضر رسول خدا علیه السلام می رسید پیامبر علیه السلام به او فرمود: یا ابا هریرة زرنی غبا، تزدد حباً:
    ای ابوهریره! یک روز در میان به دیدار من بیا، تا بر دوستی تو بیفزاید.
    هر روز میا تا محبت زیاد گردد.
    از صاحبدلی پرسیدند: ((خورشید با اینکه آن همه خوب است، نشنیده ایم که کسی او را به دوستی گرفته باشد و عاشق و شیفته او گردد، چرا؟))
    صاحبدل در پاسخ گفت: برای اینکه خورشید را هر روز می توان دید مگر در زمستان که بر اثر غیبت در پشت ابر محبوب است.
    به دیدار مردم شدن عیب نیست - و لیکن نه چندان که گویندن بس
    اگر خویشتن را ملامت کنی - ملامت نباید شنیدن زکس (203)




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  5. Top | #84

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,814
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,475
    مورد تشکر
    204,209 در 63,585
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    70 / گله از همسر ناسازگار


    با کاروان یاران به سوی دمش رهسپار شدیم. به خاطر موضوعی از آنها ملول و دلتنگ شدم. سرانجام در آنجا سر به بیابان بیت المقدس نهادم و با حیوانات بیابان مأنوس شدم. سرانجام در آنجا به دست فرنگیان (204)اسیر گشتم. آنها مرا به طرابلس (یکی از شهرهای شام) بردند و در آنجا در خندقی همراه یهودیان به کار کردن با گل گماشتند تا اینکه روزی یکی از رؤسای عرب که با من سابقه ای داشت از آنجا گذر کرد مرا دید و شناخت. پرسید: ((ای فلان کس! چرا به اینجا آمده ای؟ این چه حال پریشانی است که در تو می نگرم.)) گفتم: چه گویم که گفتی نیست!
    همی گریختم از مردمان به کوه و به دشت - که از خدای نبودم به آدمی پرداخت (205)
    قیاس کن که چه حالم بود در این ساعت - که در طویله نامردمم بباید ساخت
    پای در زنجیر پیش دوستان - به که بیگانگان در بوستان
    دل آن سردار عرب به حالم سوخت و به من رحم کرد و ده دینار داد و مرا از اسارت فرنگیان نجات بخشید و مرا همراه خود به شهر حلب آورد و دخترش را به همسری من در آورد و مهریه اش را صد دینار قرار داد. پس از مدتی آن دختر بدخوی با من بنای ناسازگاری گذاشت، زبان دراز کرد و با رفتار ناهنجارش زندگی مرا بر هم زد.
    زن بد در سرای مرد نکو - هم در این عالمست دوزخ او
    زینهار از قرین بد، زنهار! - وقنا ربنا عذاب النار (206)
    خلاصه اینکه: آن زن زبان سرزنش و عیبجویی گشود و همچنان می گفت: مگر تو آن کس نیستی که پدرم تو را از فرنگیان خرید و آزاد ساخت؟ گفتم: آری. من آنم که پدرت مرا با ده دینار از فرنگیان خرید و آزاد نمود، ولی به صد دینار مهریه، گرفتار تو ساخت.
    شنیدم گوسفندی را بزرگی - رهانید از دهان و دست گرگی
    شبانگه کارد بر حلق بمالید - روان گوسفند از وی بنالید
    که از چنگال گرگم در ربودی - چو دیدم عاقبت، خود گرگ بودی





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  6. Top | #85

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,814
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,475
    مورد تشکر
    204,209 در 63,585
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    71 / غم نان و عیال، عامل باز داری از سیر در عالم معنی

    یکی از پادشاهان، از عابدی عالیمند پرسید: ((ساعات شبانه روز خود را چگونه می گذرانی؟))
    عابد جواب داد: ((همه شب را با مناجات و سحر را با دعای رواشدن حاجتها می گذرانم و همه روز در فکر مخارج زندگی و تأمین معاش اهل و عیال هستم.))
    شاه از اشاره های عابد فهمید که او تهیدست است. دستور داد مبلغی به اندازه کفاف زندگی تعیین کنند تا او بار مخارج عیال خود را بردارد.
    ای گرفتار پای بند عیال - دیگر آسودگی مبند خیال
    غم فرزند و نان و جامه و قوت - بازت آرد زسیر در
    ملکوت (207)
    همه روز اتفاق می سازم - که به شب با خدای پردازم (208)
    شب چو عقد نماز می بندم - چه خورد بامداد فرزندم؟ (209)






    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  7. Top | #86

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,814
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,475
    مورد تشکر
    204,209 در 63,585
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    72 / تباه شدن عابد بر اثر زرق و برق دنیا


    عابدی در جنگلی، دور از مردم زندگی می کرد و به عبادت اشتغال داشت و از برگ درختان می خورد و گرسنگی خود را برطرف می ساخت. پادشاه آن عصر به دیدار که هم در آن عبادت کنی و هم مردم به برکت انفاس تو بهره مند گردند و رفتار تو را سرمشق خود سازند.
    عابد پیشنهاد شاه را نپذیرفت، یکی از وزیران به عابد گفت: ((به پاس احترام شاه، شایسته است که چند روزی وارد شهر گردی و در مورد ماندگاری در شهر، آنگاه تصمیم بگیری. اختیار اگر خواستی در شهر می مانی و اگر نخواستی به جنگل باز می گردی.))
    عابد سخن وزیر را پذیرفت و وارد شهر شد. به دستور شاه او را در باغ دلگشا و مخصوص شاه جای دادند.
    گل سرخش چو عارض (210)خوبان - سنبلش همچو زلف محبوبان
    همچنان از نهیب برد عجوز - شیر ناخورده طفل دایه هنوز (211)
    شاه در همان وقت کنیزکی زیبا چهره به عابد بخشید و نزدش فرستاد.
    از این مه پاره ای، عابد فریبی - ملایک صورتی، طاووس زیبی
    که بعد از دیدنش صورت نبندد - وجود پارسایان را شکیبی (212)
    به علاوه، پسری زیبا چهره را (برای نوازش و خدمت) نزد عابد فرستاد که:
    دیده از دیدنش نگشتی سیر - همچنان کز فرات مستسقی (213)
    عابد از غذاهای لذیذ خورد و از لباسهای نرم پوشید و از میوه های گوناگون بهره مند گردید و از جمال کنیز و غلام لذت برد که خردمندان گفته اند: ((زلف خوبان، زنجیر پای عقل است و دام مرغ زیرک.))
    در سر کار تو کردم دل و دین با همه دانش - مرغ زیرک به حقیقت منم امروز و تو دامی
    (آری به این ترتیب عابد بیچاره در مرداب هوسهای نفسانی غرق شد و به دام زرش و برق دنیا افتاد و همه دین و دانش و دلش را در این راه بر باد داد) و حالت ملکوتی او که همواره آسودگی دل و پرداختن به حق است رو به زوال رفت.
    هر که هست از فقیر و پیر و مرید - وز زبان آوران پاک نفس
    چون به دنیای دون فرود آید - به عسل در، بماند پای مگس (214)
    این باره شاه مشتاق دیدار عابد شد. برای دیدار عابد نزد او رفت، دید رنگ و چهره عابد عوض شده، چاق و چله گشته و بر بالش زیبای حریر تکیه داده و پسری زیبا چهره در بالین سرش با باد بزن طاووسی، او را باد می زند شاه شادی کرد و با عابد به گفتگو پرداخت و از هر دری سخن گفتند، تا اینکه شاه در پایان سخنش گفت: ((آن گونه که من دو گروه را دوست دارم هیچکس دیگر را دوست ندارم ؛ یکی دانشمندان و دیگری پارسایان.))
    وزیر هوشمند و حکیم و جهان دیده شاه در آنجا حضور داشت، به شاه گفت: ((اعلیحضرتا! شرط دوستی با آن گروه آن است که به هر دو گروه نیکی کنی، به گروه عالمان پول بدهی تا به تحصیلات و تدریس ادامه دهند و به پارسایان چیزی ندهی که در حال پارسایی باقی مانند.))
    خاتون خوب صورت پاکیزه روی را - نقش و نگار و خاتم پیروزه گو مباش
    درویش نیک سیرت پاکیزه خوی را - نان رباط و لقمه در یوزه گو مباش (215)
    تا مرا هست و دیگرم باید - گر نخوانند زاهدم شاید (216)




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  8. Top | #87

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,814
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,475
    مورد تشکر
    204,209 در 63,585
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    73 / پارسا یعنی وارسته از دلبستگی به دنیا


    پادشاهی دچار حادثه خطیری شد. نذر کرد که در آن حادثه پیروز و موفق گردد مبلغی پول به پارسایان بدهد. او ره مراد رسید و کام دلش بر آمد وقت آن رسید که به نذرش وفا کند، کیسه پولی را به عنوان از غلامانش داد تا آن را در تأمین مخارج زندگی پارسایان به مصرف برساند. آن غلام که خردمندی هوشیار بود هر روز به جستجوی برای یافتن زاهد می پرداخت و شب نزد آمده و کیسه پول را نزدش می نهاد و می گفت: ((هر چه جستجو کردم زاهد و پارسایی نیافتم.))
    شاه گفت: ((این چه حرفی است که می زنی، طبق اطلاعی که دارم چهارصد زاهد و پارسا در کشور وجود دارد.))
    غلام هوشیار گفت: ((اعلیحضرتا! آنکه پارسا است، پول ما را نمی پذیرد، و آن کس که می پذیرد پارسا نیست.))
    شاه خندید و به همنشینانش گفت: ((به همان اندازه که من به پارسایان حق پرست ارادت دارم، این غلام گستاخ با آنها دشمنی دارد، ولی حق با غلام است.))(که آن کس که در بند پول است زاهد نیست.)
    زاهد که درم گرفت و دینار - زاهدتر از او یکی به دست آر (217)





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  9. Top | #88

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,814
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,475
    مورد تشکر
    204,209 در 63,585
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    74 / گرسنه را نان تهی، کوفته است


    مسافر فقیری خسته و گرسنه به سرایی رسید، دید مجلس با شکوهی است، گروهی به گرد هم آمده اند و میزبان بزرگواری از مهانان پذیرایی می کند و مهمانان هر کدام با لطیفه و طنز گویی مجلس را شاد و با نشاط نموده اند.
    یکی از حاضران به مسافر فقیر گفت: ((من مانند دیگران دارای فضل و هنر نیستم و بی سواد می باشم. تنها به ذکر یک شعر قناعت می نمایم. همه حاضران گفتند: بگو، او گفت:
    من گرسنه و در برابرم سفره نان - همچون عزبم بر در حمام زنان
    حاضران فهمیدند که او بی نهایت فقیر و نادار و بینوا است. سفره غذا را به نزد او کشیدند. میزبان به او گفت: ((اندکی صبر کن تا خدمتکاران کوفته برشته بیاورند.))
    مسافر فقیر گفت:
    کوفته بر سفره من گو مباش - گرسنه را نان تهی، کوفته است






    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  10. Top | #89

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,814
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,475
    مورد تشکر
    204,209 در 63,585
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    75 / دستور برای رفع مزاحمت مردم


    یکی از مریدان نزد پیر مرشد خود آمد و گفت: ((چه کنم که از دست مردم در رنج می باشم؟! آنها زیاد نزد من می آیند و وقت عزیز مرا می گیرند.)) پیر مرشد به او گفت: ((به این دستور عمل کن تا از دور تو پراکنده گردند و آن اینکه: به فقیران آنها قرض بده و از ثروتمندان آنها چیزی را بخواه.)) (در این صورت فقیران بر اثر نداشتن پول برای ادای قرض و ثروتمندان از ترس پول دادن، نزد تو نیایند و اطرافت خلوت گردد.)
    گر گدا پیشرو و لشگر اسلام بود - کافر از بیم توقع برود تا در چین (218)







    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  11. Top | #90

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,814
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,475
    مورد تشکر
    204,209 در 63,585
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    76/ پند گرفتن از گفتار و اعظان



    دانشمندی به پدرش گفت: هیچ یک از گفتار به ظاهر آراسته این واعظان در در من اثر نمی کند، از این رو گفتارشان هماهنگ نیست. (واعظ بی عمل هستند)
    ترک دنیا به مردم آموزند - خویشتن سیم و غله اندوزند (219)
    عالمی را که گفت باشد و بس - هر چند گوید نگیرد اندر کس (220)
    عالم آنکس بود که بد نکند - نه بگوید به خلق و خود نکند
    چنانکه قرآن می فرماید: اتا مرون بالبر و تنسون انفسکم
    آیا مردم رابه نیکی امر می کنید و خود را فراموش می نمایید؟! (بقره / 42)
    عالم که کامرانی و تن پروری کند - او خویشتن کم است کرا رهبری کند؟
    پدر در پاسخ پسرش گفت: (( ای پسر! به محض تصور باطل، شایسته نیست که انسان از سخن ناصحان، روی گرداند و نسبت گمراهی به علما دادن، و محرومیت از فواید علم، به، خاطر جستجوی عالم معصوم، همانند مثال آن کوری است که شبی در میان گل افتاد بود و می گفت: یک نفر مسلمان، چراغی بیاورد و جلوه راه مرا روشن کند. زنی شوخ طبع این سخن را شنید و به کور گفت: ((تو که چراغ نبینی چراغ به چه درد تو می خورد؟))
    همچنین مجلس وعظ مانند دکان بزاز (پارچه فروش) است. در دکان بزاز اگر پول ندهی، کالا به تو ندهند. در مجلس وعظ نیز اگر اخلاص نشان ندهی، نتیجه نمی گیری. (221)
    گفت عالم بگوش جان بشنو - ور نماند به گفتمش کردار (222)
    باطل است آنچه مدعی گوید - خفته راخفته کی کند بیدار
    مرد باید که گیرد اندر گوش - ور نوشته است پند بر دیوار (223)
    صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه بشکست عهد صحبت اهل طریق را
    گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود - تا اختیار کردی از آن این فریق را
    گفت آن گلیم خویش برون می کشد ز آب - وین جهد می کند که بگیرد غریق را





    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 10-10-2018 در ساعت 01:55
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




صفحه 9 از 20 نخستنخست ... 567891011121319 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi