صفحه 14 از 20 نخستنخست ... 4101112131415161718 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 131 تا 140 , از مجموع 194

موضوع: حکایتهای گلستان سعدی به قلم روان

  1. Top | #131

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,763
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    117 / راز داری

    یک روز چند نفر از اطرافیان سلطان محمود غزنوی به حسن میمندی (وزیر دانشمند سلطان محمود) گفتند: امروز پادشاه هنگام مشورت در مورد فلان موضوع، به تو چه گفت؟
    حسن میمندی جواب داد: آنچه گفته، از شما نیز پوشیده نیست.
    گفتند: شاه آنچه را با تو گوید، روا نداند که به امثال ما بگوید.
    حسن میمندی گفت: سلطان محمود به اتکای اینکه می داند من راز او را فاش نمی کنم با من مشورت می کند، بنابراین شما هم آن را از من نپرسد و افشای آن را از من نخواهید.
    نه هر سخن که برآید بگوید اهل شناخت - به سر شاه سر خویش نباید باخت (317)






    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #132

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,763
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    118 / توجه به همسایه، هنگام خریداری خانه


    در مورد خریدن خانه ای تردید داشتم، یک نفر یهودی به من گفت: آخر من در این محله خانه دارم (و خانه ها را می شناختم) وصف این خانه را آن گونه که هست از من بپرس، به نظر من این خانه را خریداری کن، که هیچ عیبی ندارد.
    گفتم عیبی جز این ندارد که تو همسایه من می شوی
    خانه ای را که چون همسایه است - ده درم سیم بد عیار آرزد (318)
    لکن امیدوارم باید بود - که پس از مرگ تو هزار ارزد









    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  4. Top | #133

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,763
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض







    119 / مرا به خیر تو امید است، شر مرسان


    شاعری نزد امیر دزدها رفت و او را با اشعار خود ستود، امیر دزدها دستور داد تا لباس او را از تنش بیرون آوردند و او را برهنه از ده بیرون کنند، دستور امیر اجرا شد، شاعر بیچاره در سرمای زمستان با بدن برهنه، از ده خارج شد، در این میان سگهای ده به دنبال او می رفتند، او می خواست سنگی از زمین بردارد و آنها را از خود دور سازد، سنگی را دید که در زمین یخ زده بود، دست بر آن سنگ انداخت تا آن را از زمین بردارد، ولی آن سنگ بر اثر یخ زدگی، از زمین کنده نمی شد، او را جدا کردن سنگ، عاجز و ناتوان گشت و گفت: این مردم چقدر حرامزاده هستند، که سگ را برای آزار مردم رها کرده اند، و سگ را در زمین بسته اند؟
    امیر دزدها، از دریچه اتاقش، سخن ناهنجار شاعر را شنید و خندید و گفت: ای حکیم! از من چیزی بخواه تا به تو بدهم.
    شاعر گفت: من لباس خودم را می خواهم، رضینا من نوالک بالرحیل از عطای تو به همین خشنودم که ما را برای کوچ کردن از اینجا آزاد بگذاری.
    امیدوارم بود آدمی به خیر کسان - مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان
    دل امیر دزدها به حال شاعر بینوا سوخت، لباس او را به او باز گردانید، به علاوه روپوش پوستینی با چند درهم به او بخشید.






    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  5. Top | #134

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,763
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض







    120 / از آسمانها خبر می داد، ولی از خانه اش بی خبر!


    ستاره شناسی که از آسمانها خبر می داد و با دیدن اوضاع ستارگان، از نهانها پرده بر میداشت) یک روز خانه اش آمد دید مرد بیگانه ای با همسرش خلوت کرده است، عصبانی شد و آن مرد را به باد فحش و ناسزا گرفت، رسوایی و شوری برپا شد، صاحبدلی که آن ستاره شناس را می شناخت و از وضع او و خانواده اش با خبر بود گفت:

    تو بر اوج فلک چه دانی چیست؟ - که ندانی که در سرای تو کیست!؟ (319)





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  6. Top | #135

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,763
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    121 / انتقاد از دوستی که عیب را هنر داند


    سخنوری زشت آواز بود، ولی خود را خوش آواز می پنداشت، از این رو در سخنرانی فریاد بیهوده می زد (تا شنوندگان را خوش آید) صدایش به گونه ای بود که گویا فغان غراب البین کلاغی که با صدایش انسانها را از خود جدا می سازد و همه می خواهند به خاطر صدایش از او فرار کنند)
    در آهنگ آواز او قرار گرفته یا آیه ان انکر الاصوات لصوت الحمیر همانا ناهنجارترین آواها، آوای خران است. (320) در شان او نازل شده است.
    مردم شهر به خاطر مقامی که آن سخنور داشت، احترامش را رعایت می کردند و بلای صدای او را می شنیدند و رنج می بردند و دندان روی جگر می گذاشتند و آزارش را مصلحت نمی دانستند.
    تا اینکه یکی از سخنوران آن سامان که با او دشمنی نهانی داشت، یکبار برای احوالپرسی به دیدار او آمد، و در این دیدار به او گفت: خوابی در رابطه با تو دیده ام.
    سخنور میزبان: چه خوابی دیده ای؟
    سخنور مهمان: در عالم خواب دیده ام، آواز خوشی داری، و مردم از دم گرم، آسوده و شاد هستند.
    سخنور میزبان اندکی درباره این خواب اندیشید، و آنگاه سر برداشت و به مهمان گفت: خواب مبارکی دیده ای، که مرا بر عیب خودم آگاه ساختی، معلوم شد که آواز زشت دارم، و مردم از صدای بلند من در رنجند، توبه کردم و از این پس سخنرانی نکنم، مگر آهسته.
    از صحبت دوستی برنجم - کاخلاق بدم حسن (321)نماید
    عیبم هنر و کمال بیند - خارم گل و یاسمن (322) نماید
    کو دشمن شوخ چشم (323)ناپاک - تا عیب مرا به من نماید





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  7. Top | #136

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,763
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    122 / صدای دلخراش اذان گو


    شخصی در مسجد سنجار (شهری در سه منزلی موصل) برای درک استحباب اذان، اذان می گفت، ولی صدای او به گونه ای ناهنجار بود که شنوندگان ناراحت گشته و از او دور می شدند، صاحب آن مسجد، امیری عادل و پاکنهاد بود و نمی خواست دل او را با بیرون کردن نامحترمانه او را برنجاند، ولی او را خواست و به او چنین گفت:ای جوانمرد! این مسجد دارای اذان گوهای قدیم است، که برای هر کدام پنج دینار را (به عنوان حقوق ماهیانه) تعیین کرده ام، ولی به تو ده دینار میدهم که از اینجا بجای دیگر بروی.
    اذان گو با صاحب مسجد ته توافق رسیدند، و او را از شهر سنجار بجای دیگر رفت، مدتی از این ماجرا گذشت، تا اینکه روزی آن اذان گو هنگام عبور، صاحب مسجد را دید، نزدش آمد و گفت: حیف بود که مرا از آن مسجد با ده دینار، بجای دیگری فرستادی، زیرا اینجا که رفته ام، به من بیست دینار میدهند تا به جای دیگر روم، ولی نمی پذیرم.
    صاحب مسجد در حالی که بلند می خندید و از خنده روده بر شده بود، به او گفت: هان! مواظب باش که تا پنجاه دینار نگرفتی از آنجا بیرون نرو! به تیشه کس نخراشد ز روی خار گل - چنانکه بانگ درشت تو می خراشد دل (324)




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  8. Top | #137

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,763
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    123/ برای خدا این گونه قران نخوان

    ناخوش آوازی با صدای باند قرآن می خواد، صاحبدلی از کنار او گذشت و به او گفت: ماهانه چقدر پول می گیری تا قرآن بخوانی؟
    قاری: هیچ نمی گیرم.
    صاحبدل: پس چرا باید برای قرائت قران، خود را آن همه زحمت می دهی؟
    قاری: من قرآن را برای خدا و ثواب آن می خوانم.
    صاحبدل: به تو نصیحت می کنم، که از برای خدا، دیگر قران نخوان.
    گر تو قران بر این نمط (325)خوانی - ببری رونق مسلمانی





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  9. Top | #138

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,763
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    124 / آنچه در دل نشیند در دیده خوش آید

    (سلطان محمود غزنوی سومین و مقتدرترین سلطان سلسله غزنویان، وفات یافته در سال 421 ه. ق یکی از غلاماش به نام آیاز را بسیار دوست می داشت و او را مراد و معشوق نازنین خود می دانست.)
    از حسن میمندی وزیر دانشمند سلطان محمود پرسیدند: سلطان محمود غزنوی چندین غلام زیبا روی دارد، که هر کدام در زیبایی در جهان بی نظیرند، ولی چرا آن گونه که به آیاز علاقمند است به آنها علاقه ندارد با اینکه آیاز زیباتر از آنها نیست؟
    حسن میمندی پاسخ داد: هر چه در دل نشیند، در چشم خوش آید.
    هر که سلطان مرید او باشد - گر همه بد کند، نکو باشد
    وانکه را پادشه بیندازد - کسش از خیل خانه ننوازد (327)
    کسی به دیده انکار نگاه گر کند - نشان صورت یوسف دهد به ناخویی
    وگر به چشم ارادت نگه کنی در دیو (328) - فرشته ایت نماید به چشم کروبی





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  10. Top | #139

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,763
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض







    125 / رفع رسم آقایی و نوکری با آمدن عشق و عاشقی


    یکی از بزرگمردان غلامی زیبا روی داشت که در زیبایی یگانه بود، بر اساس دوستی و دینداری، به او علاقمند بود، آن بزرگمرد به یکی از دوستانش
    گفت: حیف از این غلام زیبا، که با آن همه زیبایی زبان درازی و بی ادبی می کند.
    دوستش گفت: ای برادر! وقتی که پیوند دوستی و عشق با او برقرار ساختی، از او انتظار خدمت نداشته باش، زیرا وقتی که رابطه عاشق و معشوش به میان آمد، رابطه مالک و مملوکی (آقایی و نوکری) برداشته خواهد شد
    خواجه با بنده پری رخسار (329) - چون در آمد به بازی و خنده
    نه عجب کو چو خواجه حکم کند - وین کشد باز ناز چون بنده (330)





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  11. Top | #140

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,763
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    126 / سلطان عشق


    پارسایی شیفته و مرید شخصی بود، به گونه ای که از فراق او صبر و قرار و تان گفتار ندش، هر انزاره در این مورد سرزنس ش می دید و تاوان می برد، از عشق و علاقه اش به او نمی کاشت و می گفت:
    کوته نکنم زد دامنت دست - وز خود بزنی به تیغ تیزم
    بعد از تو ملاد و ملجایی نیست - هم در تو گریزم، آر گریزم (331)
    او را سرزنش کردم و گفتم: چه شده و چرا هوای نفس فرومایه ایت بر عقل گرانمایه ایت چیه شده است؟ او مدتی اندیشید و سسپس گفت:
    هر کجا سلطان عشق اد، نماند - قوت بازوی تقوا را محل
    پاکدامن چون زید بیچاره ای - او فتاده تا گریبان در وحل (332)





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




صفحه 14 از 20 نخستنخست ... 4101112131415161718 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi