صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 21

موضوع: انسان شناسي پولس از منظر گناه ذاتي

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض انسان شناسي پولس از منظر گناه ذاتي

    انسان شناسي پولس از منظر گناه ذاتي


    چكيده


    يكي از اعتقادات مهم مسيحيان، اعتقاد به آموزة گناه ذاتي است كه بيانگر نافرماني حضرت آدم عليه السلام و حوا و آلوده شدنِ ذرية آنان است. اين آموزه، نه تنها زمينه ساز پيدايش مسيحيت كنوني شد، بلكه موجبِ تغييرات بنيادين در انسان شناسي مسيحيان گرديد. پولس، كه از مهم ترين شخصيت هاي جهان مسيحيت محسوب مي گردد، در چارچوب آموزة گناه ذاتي، انسان شناسي اي ارائه كرد كه منحصر به فرد و درخور توجه است. با توجه به جايگاه ممتاز پولس در جهان مسيحيت، بررسي ديدگاه او در زمينة مباحث انسان شناسي و شناخت عواملي كه منجر به بروز چنين ديدگاهي در وي شدند، مي تواند امري ضروري و مهم تلقي گردد.
    امضاء

  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    مقدمه


    شناخت انسان و مباحث انسان شناسي از جمله مطالعاتي است كه در هر دين و ساختار ديني، نقشي مهم و قابل توجه دارد. به همين دليل، موضوع ذات و سرشت انسان و پاك سرشتي يا بدطينتي او، همواره مورد بحث و بررسي بوده، نظريات گوناگوني در اين زمينه ارائه شده است: برخي ذات انسان را خوب و نيك توصيف كرده اند، برخي ديگر انسان را داراي طبيعت شر و آلوده مي دانند. به اعتقاد برخي ديگر نيز، ذات انسانْ نه خوب و نه بد است.


    ديدگاه پولس، به عنوان يكي از برجسته ترين شخصيت هاي مسيحي، در اين زمينه، كه بر طبيعت شريرانة انسان هاي پس از آدم عليه السلام و حوا تأكيد مي ورزد، كاملاً مبتني بر آموزة گناه ذاتي (Original Sin) است. اين آموزه، يكي از مهم ترين آموزه هاي مسيحيت است. ازآنجايي كه بسياري از آموزه هاي ديگر مسيحيت نظير تجسم، فدا، نجات و تعميد، تثليث؛ بدون گناه ذاتي، نامفهوم و بي معنا تلقي مي شوند، مي توان گفت: پايه هاي مسيحيت كنوني بر اين آموزه بنا شده است. گناه ذاتي، بيانگر اين است كه حضرت آدم عليه السلام و حوا، اولين مخلوقان خداوند، مرتكب گناه گرديدند و گناه آنان، نه تنها خودشان را مبتلا كرد، بلكه همة افراد بشر را نيز گرفتار كرد. بنابراين، همه انسان ها با سرشت و ذاتي گنهكار و آلوده متولد مي شوند.


    با توجه به اينكه پولس مهم ترين چهرة پايه گذاري مسيحيت اوليه به شمار مي رود، و رساله هاي پرشماري در عهد جديد به او منسوب مي باشد (مارخام، 2009، ج 1، ص 187؛ هاي، 2007، ص 239)، شناخت نظريات و ديدگاه هاي او مي تواند در اين زمينه بسيار حياتي امري تلقي شود. ازاين رو، در اين پژوهش نگاهي به ديدگاه پولس راجع به طبيعت و سرشت انسان و تأثيرات آموزة گناه ذاتي بر آن معطوف، سپس به بررسي عواملي مي پردازيم كه نقش مهمي در شكل گيري ديدگاه پولس در اين زمينه داشته است.
    امضاء

  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    شخصيت و زندگي پولس


    حوادث و اتفاقات زندگي هر فرد، مي تواند در شكل گيري باورها و ديدگاه هاي او تأثيرگذار باشد. پولس در شمار كساني است كه در بسترسازي آموزة گناه ذاتي و تلقي خاصِ انسان شناختي، نقش مهمي را ايفا كرده است. ازاين رو، مروري اجمالي بر حوادث و زندگي پولس در اين زمينه مهم و ضروري است.


    به طوركلي، در مورد زيست نامة پولس مي توان گفت: اطلاعات ما بيشتر به كتاب اعمال رسولان و تا حدي به رسالات خود او محدود مي شود (همان). وي، احتمالاً چند سال پس از تولد حضرت عيسي عليه السلام(اشرودر، 1981؛ ج 11، ص 3) در طرسوس از نواحي كليكيا (تركيه كنوني) بة دنيا آمد. نام اصلي وي شائول بود (ر.ك: ملتون، 2010، ص 2214). خانوادة يهودي وي به او الهيات و شريعت يهودي آموختند. از جهت فرقه، وي فريسي متعهد بود (پالما، 1993م، ص1؛ البستاني، بي تا، ج5، ص699). در اين هنگام وي از مخالفان سرسخت مسيحيت به شمار مي رفت تا آنجا كه در مجازات مسيحيان شركت مي كرد (ناس، 1390، ص614): اما سولس (پولس) كليسا را معذب مي ساخت و خانه به خانه گشته، مردان و زنان را بركشيده، به زندان مي افكند. (اعمال رسولان، 8: 3). نكتة ديگر اينكه محيط زندگي پولس، متأثر از فرهنگ يوناني بود. اين امر موجب در تعاليم وي تأثير گذار بود (بريه، 1374، ص 301).


    مهم ترين اتفاق زندگي پولس را مي توان ادعاي مكاشفه و ديدار با حضرت عيسي عليه السلام دانست. وي تا پيش از اين ماجرا، هرگز حضرت عيسي عليه السلام را نديده بود. ازاين رو، حواري خواندن او مستند به همين ماجراست. پولس، پس از آنكه برخي پيروان مسيح عليه السلام به دمشق و حوالي آن فرار كرده بودند، نامه اي را از رئيس كاهنان دريافت كرد و به همين دليل وي عازم دمشق شد تا آنان را به مجازات برساند. اما در ميانة راه، مدعي شد كه به صورت مكاشفه اي، حضرت عيسي عليه السلام را مشاهده كرده است:


    اما سولس هنوز تهديد و قتل بر شاگردان خداوند همي دميد و نزد رئيس كهنه آمد و از او نامه ها خواست به سوي كنايسي كه در دمشق بود تا گر كسي را از اهل طريقت خواه مرد و خواه زن بيابد، ايشان را بند برنهاده، به اورشليم بياورد. و در اثناي راه، چون نزديك به دمشق رسيد، ناگاه نوري در آسمان دور او درخشيد و به زمين افتاده، آوازي شنيد كه بدو گفت: اي شائول، براي چه بر من جفا مي كني؟ گفت: خداوندا تو كيستي؟ خداوند گفت: من آن عيسي هستم كه تو بدو جفا مي كني. ليكن برخاسته، به شهر برو كه آنجا به تو گفته مي شود، چه بايد كرد (همان، 9: 1ـ6).


    پس از اين حادثه، كه حدود 34 ميلادي به وقوع پيوست، پولس پيشواي بزرگ مسيحيان گشت (ناس، 1390، ص 615) و به سفرهاي متعدد براي تبليغ و ترويج آيين مسيحيت رفته و در اين راه، با سختي ها و مرارت هاي فراواني روبه رو گرديد. حتي وي توسط يهوديان بارها شكنجه شد (دوم قرنتيان، 11: 24- 28). وي، سرانجام در رم احتمالاً توسط امپراتور نرون، در حدود سال 64 ميلادي كشته شد (پالما، 1993م، ص2؛ پاركز، 1380، ص440).
    امضاء

  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    انسان شناسي پولس


    با بررسي آثار مكتوب پولس، به خوبي مي توان دريافت، وي قائل به يك طبيعت ثابت در انسان ها نيست، بلكه از نظر وي طبيعت انسان دچار تغيير و دگرگوني شده است. در بررسي علل و عواملي كه منجر به چنين دگرگوني در طبيعت و سرشت انساني شده است، مي توان به دو شخصيت محوري و دو حادثة مهم اشاره كرد: دو شخصيت محوري عبارتند از: حضرت آدم عليه السلام و حضرت عيسي عليه السلام و دو حادثة مهم، نخستين گناهِ حضرت آدم عليه السلام و به صليب رفتن حضرت مسيح عليه السلام است. پولس در عبارات زير به اين دو شخصيت و تأثير آنها در سرشت و سرنوشت انسان مي پردازد:


    لهذا همچنانكه به وساطت يك آدم، گناه داخل جهان گرديد و به گناه موت؛ و به اين گونه موت بر همة مردم طاري گشت، ازآنجاكه همه گناه كردند؛ زيرا قبل از شريعت، گناه در جهان مي بود، لكن گناه محسوب نمي شود در جايي كه شريعت نيست. بلكه از آدم تا موسي موت تسلط مي داشت برآناني نيز كه بر مثال تجاوز آدم كه نمونة آن آينده است، گناه نكرده بودند. و نه چنان كه خطا بود، همچنان نعمت نيز باشد؛ زيرا اگر به خطاي يك شخص بسياري مردند، چقدر زياده فيض خدا و آن بخششي كه به فيض يك انسان، يعني عيسي مسيح است، براي بسياري افزون گرديد. و نه اينكه مثل آنچه از يك گناهكار سر زد، همچنان بخشش باشد؛ زيرا حكم شد از يك براي قصاص لكن نعمت از خطاياي بسيار براي عدالت رسيد، زيرا اگر به سبب خطاي يك نفر و به واسطة آن يك موت سلطنت كرد، چقدر بيشتر آناني كه افزوني فيض و بخشش عدالت را مي پذيرند، در حيات سلطنت خواهند كرد به وسيلة يك يعني عيسي مسيح.


    پس همچنانكه به يك خطا حكم شد بر جميع مردمان براي قصاص، همچنين به يك عمل صالح بخشش شد بر جميع مردمان براي عدالت حيات؛ زيرا به همين قسمي كه از نافرماني يك شخص بسياري گناهكار شدند، همچنين نيز به اطاعت يك شخص بسياري عادل خواهند گرديد. اما شريعت در ميان آمد تا خطا زياده شود. لكن جايي كه گناه زياده گشت، فيض بي نهايت افزون گرديد. تا آنكه چنان كه گناه در موت سلطنت كرد، همچنين فيض نيز سلطنت نمايد به عدالت براي حيات جاوداني به وساطت سرور ما عيسي مسيح (روميان، 5: 12ـ20).


    در يك جمع بندي، مي توان به سه دوره در انسان شناسي پولس اشاره كرد: در دورة اول يعني انسان ابتدايي، پولس ديدگاهي همانند تورات دارد و چنين انساني را شبيه خدا و صاحب جلال و شكوه او مي داند: مرد صورت و جلال خداست، اما زن جلالِ مرد است (اول قرنيتان، 11: 7). بنابراين، پولس چنين انساني را كاملاً ارزشي و به دور از آلودگي مي داند (ايلخاني، 1374؛ آرتور، 1995، ج 10، ص 127). اما در دورة دوم، كه انسان دچار گناه و آلودگي گرديد و نتوانست قداستِ ابتدايي خويش را حفظ كند، دچار فلاكت و ناخوشي گرديد. ديدگاه پولس در دورة سوم، كه شامل پس از به صليب رفتن عيسي مسيح عليه السلام است، بار ديگر عبور از وضعيت گناه آلود است. به اعتقاد وي انساني كه بعد از گناه آدم عليه السلام دچارِ سرشتي فاسد و تباه شده، حال بار ديگر با ايمان به مسيح عليه السلام خود را از گناه ذاتي پاك مي گرداند و به سوي خداوند بازگشت مي كند: پس چون كه به ايمان عادل شمرده شديم نزد خدا سلامتي داريم به وساطت سرور ما عيسي مسيح كه به وساطت او دخول نيز يافته ايم، به وسيلة ايمان در آن فيضي كه در آن پايداريم و به اميد جلال خدا فخر مي نماييم (روميان، 5: 1 و 2). پولس در اين عبارات، به روشني بر پاك شدن از آلودگي از گناه، در برابر ايمان به مسيح عليه السلام اشاره مي كند و آن را به ماية مباهات مي داند. در عبارتي ديگر، وي گناه را به نقابي تشبيه مي كند كه مانع از انعكاس جلال خداوندي است و چون مسيحيان با ايمان به مسيح عليه السلام از گناه پاك و مبرّا مي گردند، آنان را انعكاس دهندة جلال خداوندي توصيف مي كند: ليكن همة ما(مسيحيان) چون با چهرة بي نقاب جلال يهُوَه را در آينه مي نگريم از جلال تا جلال به همان صورت متبد ل مي شويم چنان كه از يهُوَه كه روح است (دوم قرنتيان، 3: 18).
    امضاء

  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    پولس و گناه ذاتي


    ازآنجاكه پرداختن تفصيلي به هر سه دورة انسان شناسي پولس مجالي ديگر مي طلبد، به دورة دوم انسان شناسي وي كه متأثر از آموزة گناه ذاتي است، مي پردازيم.


    يكي از منابع مهم براي به دست آوردن انسان شناسي پولس، كتاب مقدس و رساله هاي اوست. اما پيش از هر چيز، يادآوري چند نكته ضروري است: ابتدا اينكه از ميان بيست و يك رسالة موجود در عهد جديد، چهارده مورد آن منسوب به پولس است. برخي از صاحب نظران در اين زمينه تشكيك كرده اند (البستاني، بي تا، ج5، ص701). بنابراين، براي به دست آوردن ديدگاه پولس، شايسته است به رساله هايي مراجعه كرد كه در استناد آنها به پولس مناقشة كمتري وجود دارد. از ميان همه رساله هاي پولس، هفت رساله كمتر مورد مناقشه واقع شده اند كه عبارتند از: روميان، دو رساله به قرنتيان، غلاطيان، فيلپيان، اول تسالوكيان و فليمون (Achtemeier، 1996، ص 123؛ آشتياني، 1368، ص36؛ پترسن، 1384، ص 54ـ84 و 115ـ120 و 128).


    در اين ميان، رساله به روميان و غلاطيان، بيشتر به مباحث انسان شناسي پرداخته اند. نكتة ديگر اينكه پولس از نخستين اشخاصي است كه سخناني در ارتباط با گناه ذاتي بيان كرده است. همين امر موجب گرديده تا بيان او در اين زمينه، قدري دچار پيچيدگي و ابهام گردد و به دست آوردن تصور دقيق وي از باور به گناه ذاتي، به سادگي ممكن نباشد(ر.ك: تنانت، 2003، ج 9، ص 559). از سوي ديگر، به دليل آميختگي ديدگاه انسان شناختي پولس با آموزة گناه ذاتي، نمي توان در عبارات وي، مسائل انسان شناختي را به صورت منسجم و نظام مند يافت؛ برخي ابهامات و پيچيدگي ها در اين بخش از عبارات او نيز به چشم مي خورد.


    پس از بيان اين مقدمه، حال به ديدگاه پولس پيرامون ذات و سرشت انسان مي پردازيم. روشن ترين عبارات پولس در عهد جديد، كه در آن بر آلوده شدن ذات انسان در اثر گناه آدم عليه السلام و حوا تأكيد مي كند، در رساله به روميان آمده است (تنانت، 1903م، ص 251): لهذا همچنان كه به وساطت يك آدم گناه داخل جهان گرديد و به گناه موت؛ و به اين گونه موت بر همة مردم طاري گشت، ازآنجاكه همه گناه كردند (روميان، 5: 12). پولس در ادامة همين رساله مي نويسد: زيرا به همين قسمي كه از نافرماني يك شخص بسياري گناهكار شدند. همچنين نيز به اطاعت يك شخص بسياري عادل خواهند گرديد (همان، 5: 19). مشابه همين عبارات، در جاي ديگري آمده است: زيرا چنان كه به انسان موت آمد، به انسان نيز قيامت مردگان شد. و چنان كه در آدم همه مي ميرند در مسيح نيز همه زنده خواهند گشت. (اول قرنتيان، 15: 21ـ22). همان گونه كه از عبارات فوق به دست مي آيد، پولس به طرح ايدة گناه ذاتي خود مي پردازد. وي معتقد است، فعلِ خوردن آدم عليه السلام و حوا از شجرة ممنوعه، عملي حرام بوده و گناهِ آن بر ذمة تمامي انسان ها نوشته شده است. سپس، ادامه مي دهد به سبب اين گناه، مرگ داخل جهان شده و شامل همة انسان ها شده است. در مقابل، وي لزوم اطاعت از شخصي را بيان كرده كه اطاعت از او، منجر به عادل شدن و زنده گشتن مي گردد.
    امضاء

  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    به عبارت ديگر، مي توان گفت: پولس با توجه به آنچه در سفر پيدايش آمده (خداوند آدم را به صورت خدا آفريد(سفر پيدايش، 1: 27)، انسان را در ابتداي خلقت گنهكار نمي دانسته، ولي چون گناه آدم عليه السلام شخصي نبود، به همه سرايت كرد. بنابراين، همة انسان هايي كه متولد مي شوند، گناهكارند و هيچ انسان بي گناهي وجود ندارد، همه به گمراهي و ضلالت كشيده شده اند(ر.ك: روميان: 3: 10- 18)؛ يعني آدم عليه السلام با گناه خود، ذات و سرشت انسان را فاسد كرد. بنابراين، انسان تحت سلطة گناه درآمد. مطابق ديدگاه انسان شناختي پولس، انسان بردة گناهي است(همان، 6: 17) كه سراسر وجود او را فراگرفته و ثمره اي جزء مرگ ندارد (همان، 6: 23). بدين ترتيب، طبيعت نفساني انسان فاسد و آلوده است، نمي تواند كار درست انجام دهد:


    آنچه مي خواهم نمي كنم، بلكه كاري كه از آن نفرت دارم، بجا مي آورم ... الحال من ديگر فاعل آن (كار) نيستم، بلكه آن گناهي كه در من ساكن است (فاعل آن است)؛ زيرا مي دانم كه در من يعني در جسدم هيچ نيكويي ساكن نيست؛ زيرا كه اراده در من حاضر است، اما صورت نيكو كردني ني (همان، 7: 15ـ19).


    به اعتقاد پولس، گناه ذاتي منجر به نوعي كشمكش و تضاد دروني در انسان مي شود؛ زيرا انسانيتِ باطني، مي خواهد از خداوند اطاعت كند، ولي گناه كه او را به اسارت خود گرفته، مانع از آن مي شود و با آن به نزاع مي پردازد(همان، 7: 22 و 23). ازاين رو، انسان قادر نيست آن گونه كه لازم مي بيند،ة از خداوند اطاعت كند. در اينجاست كه وي جسم را عامل بدبختي دانسته است: واي بر من كه مَرد شقي اي هستم، كيست كه مرا از جسم اين موت رهايي بخشد (همان، 7: 24). جسم موت، شرايط و موقعيت زندگي جسماني تحت سلطة گناه است كه محكوم به مرگ است (پالما، 1993م، ص53). پولس در توضيح بيشتر اين زندگاني جسمي، آن را همانند طبيعت ديگري براي انسان فرض مي كند كه بر ضد خداست. اين طبيعت، كه طبيعت كهنة انسان است، هرگز از احكام و دستورات الهي اطاعت نمي كند؛ فرض مطيع كردنِ آن نوعي تضاد است. بنابراين، زندگي بر اساس چنين طبيعتي، ارضاي شهوات است و ناخشنودي خداوند را در پي دارد:
    زيرا آناني كه برحسب جسم هستند، در چيزهاي جسم تفكر مي كنند و اما آناني كه برحسب روح هستند، در چيزهاي روح. از آن جهت كه تفكر جسم موت است، لكن تفكر روح حيات و سلامتي است. زانرو كه تفكر جسم دشمني خدا است، چون كه شريعت خدا را اطاعت نمي كند؛ زيرا نمي تواند هم بكند و كساني كه جسماني هستند نمي توانند خدا را خشنود سازند(روميان، 8: 5ـ9).
    امضاء

  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    نجات و رهايي از گناه و بي فايده بودن شريعت


    پولس در بابِ نجات و رهايي از اين گناه و فساد دروني انسان، قائل به التزام به شريعت نيست و آن را پوچ و بي فايده مي داند. تنها كاربرد آن را هدايت به سمت مسيح عليه السلام مي داند(غلاطيان، 3: 24)؛ يعني شريعت به انسان نشان مي دهد كه نمي تواند آن را اجرا كند. به همين دليل، انسان به مسيح عليه السلام نياز دارد. بنابراين پس از آمدن مسيح عليه السلام، ديگر به شريعت احتياجي ندارد (باركلي، بي تا، ص42 و 43). وي در بي فايده نشان دادن شريعت به اموري استناد مي كند، از جمله اينكه شريعت مربوط به اين دنيا در مرحلة كودكي است. پس از آمدن مسيح عليه السلام، كمال حاصل شده و ديگر شريعت سلطه اي ندارد. بنابراين، كسي كه به پايبندي شريعت ادامه دهد، هنوز كودك محسوب مي گردد (همان، ص45ـ47). همچنين، وي در رساله به غلاطيان، كه در آن به مسئلة ردّ شريعت پرداخته شده، غلاطيان را به بي فهمي متهم كرده و براي توجه آنان به بي فايده بودن شريعت، تجربة خودشان را در نجات يادآوري مي كند و يافتن روح القدس را توسط آنان، نشانة نجاتشان مي داند. البته اين امر از طريق ايمان به دست مي آيد، نه شريعت؛ زيرا آنچه از طريق مافوق الطبيعي(روح القدس) بوده، ممكن نيست به صورت طبيعي(شريعت) به پايان برسد(پالما، 1993م، ص16). آيا اين قدر بي فهم هستيد كه به روح شروع كرده، الان به جسم كامل مي شويد؟(غلاطيان، 3: 3). يكي ديگر از وجوه اين است كه اگر انسان نتواند تمام احكام شريعت را انجام دهد، مورد لعنت قرار مي گيرد و چون چنين تواني براي كسي وجود ندارد، بنابراين كسي كه به شريعت براي دريافت نجات تمسك مي جويد، مورد لعنت است(آرتور، 1995، ج 10؛ ص 505). ملعون است هر كه ثابت نماند در تمام نوشته هاي كتاب شريعت تا آنها را به جا آورد (غلاطيان، 3: 10). پولس علاوه بر وجوه ذكرشده، دو شاهد تاريخي نيز براي اثبات ادعاي خويش در بي تأثير بودن شريعت بيان مي كند؛ ابتدا تمسك به عادل خوانده شدن حضرت ابراهيم عليه السلام و سپس، فرمايش حضرت داوود عليه السلام در مزامير است. وي هيچ نقشي براي شريعت در عادل خوانده شدنِ ابراهيم عليه السلام قائل نيست (روميان، 4: 2ـ5 و غلاطيان، 3: 6ـ9). حضرت داوود عليه السلام نيز عدالت را پاداشي در مقابل لياقت انسان نمي داند، بلكه آن را بخششي الهي ذكر مي كند(روميان، 4: 6- 8).
    امضاء

  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    پولس پس از آنكه شريعت را در نجات انسان از چنين وضعيتي، بي تأثير دانست، ديدگاه منحصر به فرد خود را در اين زمينه ارائه مي دهد. به اعتقاد وي، خداوند انسان را با گناه خود رها نكرد، بلكه سعي كرد او را نجات دهد. به همين دليل، فرزند خود عيسي مسيح عليه السلام را به زمين فرستاد تا با قبول رنج و درد به صليب برود و خود را قرباني گناه بشر كند(غلاطيان، 1: 4 و عبرانيان، 9: 26 و اول يوحنا، 4: 9). و به اين ترتيب، راه رسيدن به نجات براي بشر هموار گشت. پولس راه نجات بشر را منحصر در ايمان آوردن به مسيح عليه السلام مي داند، تا آنجا كه شخص ايمان دار نسبت به گناه، مرده و وارد زندگي جديدي شده است. اينكار از طريق تعميد صورت مي پذيرد. گويي انسان به وسيلة تعميد، با مسيح عليه السلام متحد شده و زندگي جديدي را آغاز مي كند:


    پس چه گوييم؟ آيا در گناه بمانيم تا فيض افزون گردد؟ حاشا! ماياني كه از گناه مرديم چگونه ديگر در آن زيست كنيم؟ يا نمي دانيد كه جميع ما كه در مسيح عيسي تعميد يافتيم، در موت او تعميد يافتيم؟ پس، چون كه در موت او تعميد يافتيم، با او دفن شديم تا آنكه به همين قسمي كه مسيح به جلال پدر از مردگان برخاست، ما نيز در تازگي حيات رفتار نماييم...؛ زيرا اين را مي دانيم كه انسانيت كهنة ما با او مصلوب شد تا جسد گناه معدوم گشته ديگر گناه را بندگي نكنيم(روميان، 6: 1ـ6).
    امضاء

  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    جمع بندي ديدگاه پولس


    با توجه به آنچه بيان شد، جمع بندي و نكات كليدي انسان شناسي پولسي عبارت است از:


    عمل آدم عليه السلام منجر به ورود گناه به داخل جهان شد و موجب گرديد تمام انسان ها گناهكار باشند و هيچ انسان بي گناهي وجود نداشته باشد. به اين ترتيب، آدم عليه السلام با گناه خود ذات و جوهر انسان را فاسد كرد و منجر شد تا انسان تحت سلطة گناه درآمد. نتيجة اين گناه، داخل شدن مرگ به جهان است و شامل همة انسان ها مي شود.


    فساد طبيعت نفساني انسان موجب شده تا انسان آنچه را مي خواهد، نتواند انجام دهد. بنابراين، نمي توان كار درستي را انجام داد. اين موجب بروز نوعي كشمكش دروني و باطني مي گردد. پولس راه برون رفت از اين فساد و ناپاكي اولية انساني را عمل به شريعت نمي داند و معتقد است: شريعت در چنين فرايندي بي فايده است و بايد كنار گذاشته شود.


    به زعم پولس، خداوند براي نجات بشر از اين وضعيت، فرزند خود عيسي مسيح عليه السلام را به زمين فرستاد تا با قبول رنج و درد، به صليب رفته، و خود را قرباني گناه بشر كند. بنابراين، راه نجات بشر منحصر در ايمان آوردن به مسيح عليه السلام است.


    تأثيرات آموزة گناه ذاتي بر انسان شناسي پولسي
    از آنچه بيان شد مي توان به نقش عمدة آموزة گناه ذاتي بر انسان شناسي پولس اذعان كرد. اما براي روشن تر شدنِ اين مسئله، مي توان اين تأثيرات را در قالب امور ذيل بيان كرد:


    1. گناهكار شدنِ تمام انسان ها: گناه آدم عليه السلام و حوا منجر شد تا ابتدا گناه وارد جهان شود. سپس، تمام انسان ها را گنهكار كند. به عبارت ديگر، آلودگي گناه نخستين منجر شد تا گناه در ذات انسان به وديعه نهاده شود: لهذا همچنانكه به وساطت يك آدم گناه داخل جهان گرديد... ازآنجاكه همه گناه كردند (روميان، 5: 12).


    2. ميرا شدن انسان: دومين تأثيري كه گناه آدم عليه السلام و حوا بر انسان گذاشت، قابليت مرگ و مُردن انسان ها بود: زيرا چنان كه به انسان موت آمد... (اول قرنتيان، 15: 21). قابليت مُردن موجب شد تا انسان ديگر نتواند جاودانه بماند و همواره منتظر مرگ خود باشد.


    3. كشمكش دروني: گناه موجب شد تا انساني كه مي خواهد خدا را اطاعت كند، دچار هوس هاي آلوده شود و نتواند آنچنانكه لازم است، به اطاعت خدا بپردازد و دچار نزاعي دروني شود: زيرا برحسب انسانيت باطني به شريعت خدا خشنودم. لكن شريعتي ديگر در اعضاي خود مي بينم كه با شريعت ذهن من منازعه مي كند... (روميان، 7: 22و 23).


    4. تحت سلطة گناه درآمدن: پس از آنكه گناه موجب جدال دروني بين انسانيت باطني و طبيعت نفساني و گناه آلود مي گردد، در اين مبارزه، طبيعت نفساني، كه برآمدة از گناه است، چيره مي شود و موجب مي شود تا انسان اسير گناه شود و نتواند از چنگ گناه رهايي يابد. بنابراين، انسان در چنين شرايطي نمي تواند آنچه را خوب و درست است، انجام دهد، بلكه مجبور به انجام كاري است كه از آن متنفر است، يعني وادار به انجام گناه و زشتي مي شود: آنچه مي خواهم نمي كنم، بلكه كاري كه از آن نفرت دارم به جا مي آورم... الحال من ديگر فاعل آن (كار) نيستم بلكه آن گناهي كه در من ساكن است (فاعل آن است) (همان، 7: 15ـ17).
    امضاء

  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,892
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    بررسي ديدگاه پولس


    در بررسي ديدگاه پولس، يكي از نكات مهم و اساسي، عيسوي بودن يا نبودنِ نظر پولس است. به عبارت ديگر، آيا مي توان چنين ديدگاهي را برگرفته از كلام و گفتارهاي حضرت عيسي عليه السلام دانست؟ پولس با توجه با اينكه در عهد جديد، خود را به عنوان پيام آور و رسولِ حضرت عيسي عليه السلام عرفي كرده است( اول قرنيتيان، 1: 1)، نبايد ايده اي برخلاف گفتارهاي آن حضرت بيان كرده باشد. بنابراين، اگر پاسخ سؤال فوقْ منفي باشد، ديدگاه پولس با چالشي مهم مواجه مي شود و آن اينكه چرا حضرت عيسي عليه السلام و ساير حواريون، كه در معاشرت با حضرت عيسي عليه السلام مقدم بر پولس بودند، به چنين انسان شناسي نپرداختند.


    حالْ براي به دست آوردن ديدگاه حضرت عيسي عليه السلام در اين زمينه، بايد ابتدا به مجموعه گفتارهاي آن حضرت در اين زمينه رجوع كنيم. سپس، سخنان حواريون، كه چندين سال در كنار وي بودند و با مباني نظري ايشان آشنا شده اند، بررسي كنيم. در مرحلة بعد، باورهاي مسيحيان اوليه را مورد توجه قرار دهيم؛ يعني آن دسته از مسيحياني كه تقريباً معاصر با حضرت عيسي عليه السلام و حواريون بودند. پس از انجام اين بررسي ها، مي توان گفت آيا ديدگاه پولس منطبق بر مباني نظري مطرح شده توسط حضرت عيسي عليه السلام است، يا بدعتي است كه پولس بنيان گذار آن بوده است.
    امضاء

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi