15 خوف ستيزى و امنيت ورزى
«... الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ...» (مائده: 3). كلمه يأس و نوميدى در مقابل كلمه رجاء و اميد است و دين، يعنى: معارفى كه از ناحيه خداى تعالى در اصول و قواعدى تحت نام «اسلام» به تدريج نازل شده است. جمله فوق به خوبى دلالت دارد بر اينكه كفار قبل از نزول اين آيه و روزى كه اين آيه مربوط به آن روز است، اميد آن را داشته اند كه بتوانند اسلام را از هر طريقى كه شده از بين ببرند و اين خطر آن قدر زياد بوده كه جا داشته مؤمنان از آن بر حذر باشند و از وقوع چنان خطرى بترسند. از اين رو، خداى متعال فرموده: «فلا تخشوهم...» در حقيقت، قرآن از اين راه خواسته است به مسلمانان تأمين بدهد و بفرمايد بعد از امروز ديگر از بروز آن خطر نترسيد. آيات زير از وجود آن خطر خبر مى دهد و مى فرمايد: «وَدَّت طَّآئِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَمَا يُضِلُّونَ إِلاَّ أَنفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ» (آل عمران: 69)؛ جمعى از اهل كتاب (يهود) دوست داشتند (و آرزو مى كردند) شما را گمراه كنند (اما آنها بايد بدانند كه نمى توانند شما را گمراه كنند)، آنها گمراه نمى كنند مگر خودشان را و نمى فهمند. نيز مى فرمايد: «وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُم مِن بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارا حَسَدا مِنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُواْ وَاصْفَحُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» (بقره: 109).
بنابراين، آيات قرآن تماميت يأس كفار را از اينجا ناشى مى داند كه خداى سبحان براى اين دين كسى را نصب كرده است كه قائم مقام رسول خدا صلى الله عليه و آلهباشد، و در حفظ دين و تدبير امر آن و ارشاد امت متدين كار خود آن جناب را انجام دهد، به نحوى كه خلأى براى آرزوى شوم كفار باقى نماند و كفار براى هميشه از ضربه زدن به اسلام مأيوس شوند؛ زيرا تا امر دين قائم به شخص معينى باشد دشمنان آن مى توانند اين آرزو را در سر بپرورانند كه با از بين رفتن آن شخص دين هم از بين برود؛ ولى وقتى قيام به حاملى شخصى، مبدل به قيام به حاملى نوعى شد، آن دين به حد كمال مى رسد و از حالت حدوث به حالت بقا متحول مى گردد و نعمت دين تمام مى شود.