بنابر آنچه گذشت، اين سؤال مطرح است كه آيا يك تعريف جامع و مانعى براى دين از منظر غرب ممكن است؟ عده اى درصدد برآمده اند بگويند ملاحظه دشوارى ها و مشكلات موجود در تعريف و اطلاق لفظ دين نبايد ما را بر آن دارد كه بگوييم راه حل نهايى و قطعى براى تعريف دين وجود ندارد. اما به نظر آنها، از آن رو كه نيافتن خصايص مشترك در اديان به معناى عدم توانايى ها در پاسخ به پرسشِ «چه چيزى يك دين خاص را دين مى كند» خواهد بود، از اين رو، بايد به دنبال ويژگى هايى باشيم كه مشترك در ساختار همه اديان باشد. نينين اسمارت (Ninian Smart) كوشيده است شش خصيصه كلى را كه در تمام اديان وجود دارد برشمرد: شعايرى، اسطوره اى، اعتقادى، اخلاقى، اجتماعى، و تجربى (Smart, 1984, p. 6-12). مايكل پترسون نيز به نوبه خود تلاش كرده است دين را بدين گونه تعريف كند: «دين متشكل است از مجموعه اى از اعتقادات، اعمال و احساسات (فردى و جمعى) كه حول مفهوم حقيقت غايى سامان يافته باشد» (پترسون و ديگران، 1383، ص 20). اگرچه از نظر مايكل پترسون تمام پديده هاى فرهنگى اى كه آنها را دين مى ناميم و تمام اعمالى كه در اديان مختلف تمرين و توصيه مى شود و نيز الزامات اخلاقى و احساسات مطلوب اديان در اين تعريف مى گنجد، ولى فاصله اين تعريف نيز با يك تعريف جامع و مانع هنوز بسيار است. اين نكته شايد به يك اشكال فنى، يعنى ارزيابى معرفت ها از راه سنجش سازگارى درونى، انسجام، مقبوليت و صدق، برگشت كند كه راه هاى مذكور توان و دليليت كافى براى ارزيابى گزاره ها و اعتقادات دينى ندارند. بهترين گزينه، آن گونه كه در فلسفه دين بررسى شده است، گزينه مبناگرايى تعقلى (معيار انديشمندان اسلامى) و برگرداندن قضايا به قضاياى بديهى و حضورى است. شاهد اين ادعا اين است كه بر اساس اين ملاك ها، عده اى مدعى اند انسان گرايى سكولار (Secular Humanism) و كمونيسم (Communism) هم دين هستند يا دست كم خصايص دينى را به قوت نشان مى دهند؛ چراكه اين مكاتب هم «پيشرفت انسان» و «وضعيت اشتراكى» را همچون «حقيقتى غايى» محورِ توجه خود قرار داده اند و همراه با آن مجموعه اى از آمال و نظام هاى ارزشى را تجويز مى كنند (همان، ص 21). در ذيل به برخى از اشكالات اين مطالب خواهيم پرداخت.