صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 34

موضوع: بررسی تطبیقی مبحث صفات الهی از منظرعلامه طباطبایی و ابومنصور ماتریدی

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض بررسی تطبیقی مبحث صفات الهی از منظرعلامه طباطبایی و ابومنصور ماتریدی

    بررسی تطبیقی مبحث صفات الهی از منظرعلامه طباطبایی و ابومنصور ماتریدی


    چکیده


    ابومنصور ماتریدی بنیانگذار مکتب کلامی ماتریدیه است که اکنون اغلب قریب به اتفاق حنفیان در عقائد خود از این مکتب پیروی می کنند. در این نوشتار، آرایی که او درباره صفات خداوند ابراز داشته با آرای علامه سیدمحمدحسین طباطبایی، به صورت تطبیقی مورد ارزیابی قرار می گیرد.


    مسائلی چون عینیت ذات و صفات، حدوث قرآن و برخی از راه حلهای مشترک در خصوص مشکل معناشناختی صفات الهی، از مسائل مورد اتفاق هردو اندیشمند و مسائلی چون صفات فعلیه که ماتریدیان در این باره با فرق دیگر اسلامی متفاوت سخن گفته اند از قبیل قائل شدن ماتریدی به کلام نفسی، قائل شدن ماتریدی به تفویض در باب صفات خبری و قائل شدن وی به جواز رؤیت حسی خداوند در قیامت، از جمله مسائلی است که هردو دانشمند بر سر آن اختلاف نظر دارند.


    ابومنصور محمد بن محمد ماتریدی (م 333ق) در اوایل قرن چهارم هجری در شرق جهان اسلام ظهور نمود و همانند ابوالحسن اشعری (م 324ق) ـ که در مرکز جهان اسلام برخاست ـ به اتخاذ طریق میانه در میان افراط و تفریطی که از سوی معتزله از یک سو و اهل حدیث و حنابله از سوی دیگر اعمال می شد، همت گماشت. وی علی رغم عظمت و تأثیر علمی عمیق بر متکلمان بعد از خود، خصوصاً متکلمان حنفی، همچنان ناشناخته مانده و حتی آثار قلمی اش به جز تعداد اندک، به صورت خطی باقی مانده و به نشر سپرده نشده است.


    سیدمحمدحسین طباطبایی، فقیه، فیلسوف، متکلم، مفسر و متفکر بزرگ شیعی نیز از جمله شخصیتهایی است که با قلم و بیان و تربیت شاگردان فراوان، تأثیر عمیقی بر متکلمان، فلاسفه و مفسران مسلمان به ویژه شیعی بعد از خود، گذاشته است.


    در این نوشتار آرایی که هر یک از دو شخصیت مورد بحث درباره صفات الهی ابراز داشته اند به صورت تطبیقی مورد ارزیابی قرار می گیرد. با توجه به تأثیر عمیق هر یک از این دو شخصیت بر متکلمان و اندیشمندان بعد از خود، می توان مدعی شد که مقایسه آرای این دو شخصیت به یک معنا مقایسه آرای کلامی امامیه و ماتریدیه به حساب می آید.



    علامه و ماتریدی در مسائلی اتفاق، و در مسائلی هم اختلاف نظر دارند. اختلاف نظر هایی که بین این دو دانشمند وجود دارد، همگی به یک شکل نیست؛ در برخی از مسائل هردو نفر دیدگاه متفاوت دارند، اما در برخی دیگر، تفاوت دید گاه وجود ندارد، بلکه این مسائل از سوی ماتریدی به اجمال بیان شده، ولی علامه آنها را به تفصیل بیان کرده است.
    امضاء

  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    صفات ذاتیه و فعلیه


    تقسیم صفات خداوند به ذاتیه و فعلیه یکی از مباحثی است که بر سر آن بین ماتریدیه و فرق دیگر اسلامی اختلاف نظر وجود دارد. از نظر جمهور متکلمان و فلاسفه، صفات خداوند به فعلیه و ذاتیه قابل تقسیم است: صفاتی که در انتزاع آنها از ذات و حمل آنها بر ذات تنها ملاحظه ذات کافی است، صفات ذاتی نام می گیرند و اگر تنها فرض ذات کافی نباشد بلکه علاوه بر آن، فرض چیزی زائد بر ذات نیز لازم باشد، صفات فعلی نامیده می شوند. به عبارت دقیق تر، صفات فعلیه از مقام فعل انتزاع می شود و برای انتزاع آنها از ذات و حمل آنها بر ذات باید ذات را در مقام فعل تصور نمود.


    اکنون سؤالی در باب صفات فعلیه مطرح است. چون صفات فعلیه از مقام فعل انتزاع می شوند و در انتزاع آن علاوه بر ذات، فعل نیز تأثیر دارد، پس آن صفات دارای دو طرف است که یکی از دو طرف واجب است و در طرف دیگر مخلوقات قرار دارند. چون مخلوقات حادث اند و از سوی دیگر، اضافه امر قائم به هر دو طرف، و تابع اخس طرفین است،1 پس صفات فعلیه حادث، محدود و متغیر است. حال چگونه می توان چنین صفاتی را به خداوند نسبت داد؟


    نظر علامه این است که صدق صفات فعلیه از آن حیث که این صفات متغیر و حادث اند نیست، بلکه از آن جهت است که در ذات اصلی وجود دارد که این صفات از آن اصل سرچشمه گرفته است.2 این اصل باید از صفات ذاتیه و غیر قابل تغیر باشد و حقیقتاً ذات به آن متصف شود. بر اساس آنچه آقای فیاضی در تعلیقه نهایة الحکمة بیان داشته، این اصل همان صفت قدرت است.3


    نظر علامه درباره صفات فعلیه را می توان به شکل زیر خلاصه نمود:


    الف) صفات فعل از مقام فعل انتزاع می شود و برای درک آنها و همچنین اتصاف ذات به آنها علاوه بر ذات، فعل نیز لازم است.


    ب) صفات فعلیه غیر ذات و زائد بر آن است.


    ج) صفات فعلیه در حقیقت از جهت ثابتی از ذات منشأ می گیرد. به همین دلیل، حدوث و تغییر در صفات فعلیه موجب حدوث و تغییر در ذات نمی شود.


    حال ببینیم که نظر ماتریدی در این باره چیست. وقتی ماتریدیان از صفات فعلیه خداوند سخن می گویند، بین دو جهت در مخلوقات تفکیک قائل می شوند. این دو جهت عبارت است از:


    الف) جهت صدور مخلوقات از خداوند که ماتریدیان از آن به عنوان تکوین یاد کرده اند.


    ب) خود افعال که فعل خداوند و مکون است.


    تکوین غیر از مکوّن و صفت ذاتی خداوند و قدیم ازلی است؛ اما مکوّن، متغیر، زائل و حادث است و این رمز انتساب صفات فعلیه به خداوند است. از یک سو دوام، ثبات و بساطت خداوند موجب نمی شود که افعال الهی را نیز قدیم، ازلی، ثابت و بسیط بدانیم و از سوی دیگر تغییر، نیاز، و نقائص دیگری که در مخلوقات وجود دارد، باعث نقصی در وجود خداوند نمی شود.4


    امضاء

  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    نظر ماتریدی درباره صفات فعلیه را به شکل زیر می توان خلاصه نمود:


    الف) تکوین غیر از مکوّن است. تکوین همان عمل است و مکون چیزی است که به انجام می رسد.


    ب) تکوین صفت ذاتی خداوند و همانند ذات قدیم ازلی است.


    ج) مکوّن حادث است و چون تکوین و مکوّن از همدیگر جداست، پس حدوث مکوّن به تکوین سرایت نمی کند.


    د) صفات فعلیه همانند صفات ذاتیة ذات الاضافه چون علم و قدرت است همان گونه که در این گونه صفات، علم غیر از معلوم و قدرت غیر از مقدور است و حدوث و تغیر معلوم و مقدور موجب نقصی در وجود خداوند نمی شود، در صفات فعلیه نیز تکوین غیر از مکوّن است و حدوث و تغیر مخلوقات موجب نقصی در وجود خالق نمی شود.5
    امضاء

  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    ارزیابی


    اکنون در داوری بین نظر علامه و نظر ماتریدیان چه می توان گفت؟ برای پاسخ به این سؤال باید گفت که وقتی سخن از صفات فعلیه بر زبان می آوریم، منظور یکی از دو چیز است: یا مفهوم این صفات مراد است یا مصادیق آنها. اگر مراد مفهوم باشد، مسلماً غیر ذات و زائد بر آن است و حتی کسانی که قائل به عینیت ذات و صفات در صفات ذاتیه هستند می گویند که صفات خدا مفهوماً عین ذات نیستند. ولی اگر مصداق منظور ما باشد، آن گاه خواهیم پرسید که مصداق این صفات چیست و پس از تشخیص مصادیق صفات فعلیه در خواهیم یافت که این مصادیق عین ذات اند یا غیر آن.


    توضیح اینکه وقتی می گوییم فعل خاصی از خداوند صادر شده است، در اینجا چند چیز داریم:


    الف) ذات خدا.


    ب) فعل به معنای مفعول، یعنی همان چیزی که در اثر فعل خدا به وجود آمده است؛ مثل انسان که مخلوق خداست.


    ج) صدور این فعل از خداوند.
    امضاء

  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    اکنون می پرسیم که کدام یک از امور یاد شده صفت فعلی خداست. مسلماً نه خود ذات و نه خود مفعول که در بالا به انسان مثال زدیم، صفت فعلی به شمار نمی آیند. آنچه صفت فعلی خداست، همان گزینة اخیر یعنی «صدور فعل از خداوند» است.


    حال باید مشاهده کنیم «صدور فعل از خداوند» چیست. همان گونه که برخی از نویسندگان نیز بیان داشته اند، اگر با دقت نگریسته شود معلوم می شود که «صدور فعل از خداوند» یک مفهوم ذهنی است که با در نظر گفتن ارتباطی که بین ذات و صفات وجود دارد انتزاع می شود و دارای مصداق عینی و مشخص نیست.6 نبود مصداق عینی برای این گونه مفاهیم، نقصی به حساب نمی آید، زیرا درست است که این گونه مفاهیم مصداق عینی قابل اشاره ندارد، اما منشأ انتزاع آنها حقیقی است؛ یعنی ارتباطی که بین ذات و صفات وجود دارد حقیقی است. پس مفهومی که از این ارتباط انتزاع می شود نیز حقیقی است.


    امضاء

  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    بنابراین، در مورد صفات فعلیه اصل طرح این مطلب که آیا صفات فعلیه عین ذات است یا غیر ذات، صحیح نیست، زیرا درک این مطلب که این صفات مفاهیم بدون ما بإزا هستند، به خودی خود زمینة طرح این مطلب را که آیا صفات فعلیه عین ذات است یا غیر آن از میان می برد.


    مطلبی که در مورد نظریه تفکیک بین تکوین و مکون قابل بیان است این است که ما هم می پذیریم که تکوین غیر از مکوّن و فعلِ به معنای مصدر غیر از فعلِ به معنای اسم مصدر است، اما قدم و ثبات تکوین قابل پذیرش نیست؛ زیرا تکوین از مقوله «ان یفعل» و مکوّن از مقولة «ان ینفعل» است و گرچه به حسب رتبه، «ان یفعل» بر «ان ینفعل» مقدم است، دلیلی که ثابت کند «ان یفعل» فرا زمان ولی «ان ینفعل» زمانمند است وجود ندارد.


    قیاس صفات فعلیه به صفات ذاتیة ذات الاضافه همانند علم و قدرت ـ که در سخنان ماتریدیان وجود دارد و پیش تر به آن اشاره کردیم ـ قیاس مع الفارق است، زیرا صفات ذاتیه، چه صفات ذاتیة حقیقی محض و چه صفات ذاتیة ذات الاضافه، دارای مصادیق عینی است. برای مثال مفهوم علم دارای مصداق عینی و مشخصی است که جدا از ذات و معلوم قابل تصور است. این گونه نیست که غیر از عالم و معلوم چیز دیگری که مفهوم علم بر آن صدق می کند وجود نداشته باشد. و این بر خلاف صفات فعلیه است که در ورای فاعل و مفعول چیز دیگری که مصداق برای این مفاهیم باشد وجود ندارد. به سبب همین تفاوت است که صفات ذاتیه عین ذات دانسته شده اند و صفات فعلیه غیر ذات.
    امضاء

  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    اما سخن علامه که می گوید صفات فعلیه به جهت ثابتی در ذات بازگشت دارد، به صورت دقیق توضیح داده نشده است. درست است که صفات فعلیه به نحوی از قدرت سرچشمه می گیرد، ولی کلید حل معضل ارتباط ذات و صفات این نیست. قدرت این مطلب را ثابت می کند که در ذات توانایی انجام عمل وجود دارد، ولی نحوه انتساب صفات فعلیه به خداوند را توجیه نمی کند. البته می توان صفات فعلیه را به نحوی به صفات ذاتیه بازگشت داد، ولی نه به آن صورت که از ظاهر سخنان علامه بر می آید که صفات فعلیه را به صفت قدرت باز گشت می دهد، بلکه به این صورت که «صفات فعلیه را به لحاظ منشأ آنها در نظر بگیریم و مثلاً خالق را به معنای کسی بدانیم که قدرت بر آفرینش دارد و آن را «کون الواجب بحیث یخلق اذا شاء» معنا کنیم، نه کسی که کار آفرینش را انجام داده است».7 در این صورت در ازای هر صفت فعلی یک صفت ذاتی قرار خواهد داشت.


    این نوع بازگشت دادن صفات فعلیه به صفات ذاتیه به جا و درست است، ولی معضل نحوه انتساب صفات فعلیه به ذات فقط با در نظر گرفتن این مطلب که صفات فعلیه مفاهیم بدون ما


    بإزا هستند قابل بیان است.
    امضاء

  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    ارتباط ذات و صفات (عینیت یا غیریت)


    معضلی که منجر به طرح بحث ارتباط ذات و صفات شده این است که از یک سو سلب صفات کمال از خداوند بر خلاف اعتقادات دینی و غیر قابل پذیرش است و از سوی دیگر، اثبات این صفات برای خداوند به آن شکل که برای موجودات دیگر اثبات می شود، قابل پذیرش نیست، زیرا خداوند واحد و بسیط است که نه در خارج شریکی دارد و نه از اجزایی ترکیب شده است. قائل شدن به صفات غیر ذات با توحید ذات ناسازگار است و انکار صفات نیز با ادلة فراوان عقلی و نقلی در تعارض است. پس صفات خداوند چگونه به ذات نسبت داده می شود؟


    بر اساس گفتة محققان پنج قول درباره ارتباط ذات و صفات وجود دارد:


    1 . صفات خدا عین ذات او و هریک از صفات عین دیگری است. این قول منسوب به حکماست.8


    2. صفات، معانی زائد بر ذات خدا و لازم آن است، پس همانند ذات قدیم است. این قول منسوب به اشاعره است.9


    3. صفات، زائد بر ذات و حادث است، این قول منسوب به کرامیه است.10


    4. مراد از اتصاف ذات به صفات این است که فعلی که ازخداوند صادر می شود، فعل کسی است که واجد آن صفت است. پس معنای این سخن که ذات خداوند عالم است این است که فعلی که از خداوند صادر می شود، دارای اتقان و از روی حکمت و دارای هدف عقلایی است؛ چنان که فردی که دارای صفت علم است، کارش بر چنین اساسی است. معنای قادر بودن خداوند این است که فعلی که از خداوند صادر می شود، همانند فعل کسی است که دارای صفت قدرت است. این قول منسوب به معتزله است.11


    5. مراد از اثبات صفات، نفی ضد این صفات است. مثلاً اثبات صفات حیات، علم و قدرت به معنای نفی موت، جهل، و عجز از ساحت پروردگار است.12


    اینها مطالبی است که به هر یک از فرق اسلامی نسبت داده شده است. البته اینکه این نسبتها صحیح است یا نه، اکنون مورد بحث ما نیست. آنچه در اینجا مورد بحث است این مطلب است که ببینیم نظر علامه و ماتریدی در این مورد چیست.
    امضاء

  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    ارتباط ذات و صفات از نظر علامه


    سخن علامه در مورد ارتباط ذات و صفات را می توان به صورت زیر خلاصه نمود:


    الف) خداوند حقیقتاً متصف به صفات ذاتی ثبوتی است.


    ب) این صفات در عالم واقع و در خارج عین ذات اند.


    ج) این صفات به حسب مفهوم و در ذهن غیر ذات اند.13


    دلیلی که علامه برای اثبات این سخن می آورد بر دو محور دور می زند:


    الف) اثبات این صفات و اثبات اینکه ذات باری واجد این صفات است.


    ب) اثبات این مطلب که این صفات در خارج جدا از ذات نیست، بلکه عین آن است.
    امضاء

  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,886
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,799 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    در محور اول، علامه از طریق مشاهده در عالم خلقت و با استفاده از این قاعده چنین استدلال می کند: هر کمالی که در معلول وجود دارد، لا محاله به نحو اعلی و اشرف در نزد علت نیز باید وجود داشته باشد. پس هر کمالی که در عالم هستی وجود دارد، به نحو اعلی و اشرف در نزد خداوند نیز هست، زیرا تمام هستی به خداوند منتهی می شود.


    در محور دوم، علامه از این قاعده بهره می گیرد که چون وجود خداوند، بسیط، صرف و واحد به وحدت حقه است، پس هیچ تعدد جهت و هیچ تغایر حیثیتی در او راه ندارد. نتیجة اثبات این دو محور، اثبات عینیت ذات و صفات است.14
    امضاء

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 03-04-2010, 15:42

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi