نفس اماره، موجب تسويل نفس
گفت: اى سلطان! در خلوت كاخ اين اتفاق به وجود آمد كه من با داشتن شوهر، به دنبال اين جوان پاكدامن بودم، اما او حاضر نشد كه جواب مرا بدهد، اما من تا جايى كه امكان داشت، زمينه را فراهم مى كردم، مى دانى چرا؟
«إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ»
چون من زن دربارى بودم، با معلمان واقعى و مربيان حقيقى ارتباط نداشتم.
هميشه ارتباط من با زيباترين لباس، خوشمزه ترين خوراك، افراد داراى مقام، طلا، نقره، گردنبند، تاج و گوشواره بود. من در اين دربار با رزق حلالِ نفس سر و كارى نداشتم و باطن من به خاطر اين كه تغذيه درست نشد، چهره «امّاره بالسوء» گرفت؛ يعنى شانه وجود مرا به طرف گناه مى كشيد و من در مقابل حالت امّاره محكوم بودم.
اين بدترين محكوميت است؛ يعنى ديگر در تاريخ عالم و فضاى هستى محكومى بدبخت تر و بيچاره تر از محكوم نفس امّاره نيست. امّاره صيغه مبالغه است؛ يعنى شب و روز به من فرمان مى دهد كه او را با گناه تغذيه كنم. حتى خوابى كه مى بينم، خواب گناه و آلودگى است.