نقد و بررسی حکایت ملّا آقاى دربندى و درخواست عدم شفاعت شمر
حکایت:
ملّا آقاى دربندى واعظ متبحر و مشهوری بود كه به خاطر علاقه و عشق وافر به حضرت سيّدالشهدا(ع) زبانزد خاصّ و عام بود. او آنقدر شیفتة عزاداری بر سیدالشهدا(ع) بود که در خواندن مصائب كربلا يا شنيدن آن از كثرت گريه و ناله، به حالت غش و بى هوشى مى افتاد.
در حالات ایشان نوشتهاند که در اقامة مصیبت حضرت سید الشهداعلیه السلام اهتمام فراوانی داشت و بر آن مواظبت مىنمود. در این امر به گونهاى بود که در بالاى منبر از شدّت گریه غش مىکرد؛ در روز عاشورا لباسهاى خود را از بدن در مىآورد و پارچهاى به خود مىبست و خاک را به سر مىریخت و گِل به بدن مىمالید و با همان شکل و صورت بر منبر مىرفت و روضهخوانى مىکرد.[ قصص العلما: 109]
وی شش ماه در سال را در ايران و شش ماه دیگر را در شهر کربلا بهسر میبرد. در مدّتى كه در كربلا مى زيست، هر روز و شب به حرم مطهر سالار شهيدان علیه السلام مشرف مى شد و با گريه و ناله، از حضرت امام حسين(ع) مى خواست كه مبادا در قيامت از گناه شمر بگذرد و او را مورد عفو و بخشش قرار دهد؛ زيرا عقيده داشت حضرت امام حسين(ع) از چنان محبّتى نسبت به ديگران برخوردار است كه امكان دارد در قيامت، از قاتل خود در كمال بزرگوارى و كرامت گذشت كند!!