صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 23

موضوع: تحقق سعادت حقیقی در دین

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    سر فرودآوردن بنده، تنها شایستهٔ خالق هستی


    می‌خواهی خیلی بااحترام بایستی، در برابر پروردگار بایست که پای تو حساب بشود؛ می‌خواهی تعظیم کنی، شبانه‌روز برای تو طرح دادم که در هر رکعت رکوع بکنی؛ می‌خواهی بیشتر تعظیم کنی و خوشت می‌آید، عشقت می‌کشد، در پیشگاه او هفت عضو بدنت را روی خاک بگذار و پیشانی‌ات را هم روی خاک بگذار. ممکن است بگویید این کارها را می‌کنم، ولی نمازم عیب دارد، آن را چه‌کار کنم؟ برای احترام به پروردگار سجده می‌کنم، اما عیب دارد. عیب رساله‌ای دارد؟ یعنی وضویت باطل است یا حمد و سوره را درست نمی‌خوانی یا رکوعت با سجودت قاطی است؟ می‌گوید نه، خیلی هم ادب را رعایت می‌کنم؛ مقدمات و مقارنات، بدنم که بی‌حرکت شد، تکبیرة‌الاحرام می‌گویم؛ رکوع که می‌روم، سعی می‌کنم «ه‍» از دهانم درآید، بعد بلند ‌شوم و بگویم «سبحان ربی العظیم و بحمده» و بلند شوم؛ اما اگر این «ه‍» را در راه بلندشدن بگویم، کل نماز شیشهٔ شکسته به سنگ کسالت است و دیگر نماز نیست، باید اعاده بشود و باطل است. این عیب‌ها را ندارد، مسائل نماز را یاد گرفته‌ام، اما خودم حس می‌کنم که عیب معنوی دارد و ترسم از این است که در قیامت به نمازم نمره ندهند.
    امضاء


  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    ارحم‌الراحمینی پروردگار نسبت به بندگانش


    خدا می‌گوید: من «ارحم‌ الراحمین» هستم، برای چه می‌ترسی؟ عده‌ای را هم فرستادم تا به تو یاد بدهند چگونه آرامش داشته باشی. نماز می‌خوانی و واقعاً می‌دانی عیب معنوی دارد، سجده که می‌خواهی بروی، روی تربت ابی‌عبدالله سجده کن، همانا آن تربت همهٔ عیب‌ها را برطرف می‌کند. چرا نگران هستی؟ راه که باز است، راحت هم باز است و عیب‌ها را هم که راحت می‌شود برطرف کرد.
    امضاء

  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    دعا بهترین راه تملق بنده


    دلت می‌خواهد دوزانو بنشینی، در پیشگاه پروردگار بشین؛ تملق می‌خواهی بگویی، دعاکردن بهترین راه تملق است. دعا زیباترین تملق از وجود مقدسی است که در کمالات بی‌نهایت است. تملق او را بگو، با او تملقانه حرف بزن و بگو: تو حکیمی، تو علیمی، تو کریمی، تو رحیمی، تو سزاوار ثنایی. این تملق خیلی قشنگ است! این‌جوری که تملق می‌گویی، او که صاحب تمام خزائن عالم است، برای این تملق به تو مزد می‌دهد. تملق این‌جوری بگو:


    ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی


    نروم جز به همان ره که توام راهنمایی


    لب و دندان ثنایی همه توحید تو گوید


    این تملق است.


    ای همه هستی ز تو پیدا شده


    خاک ضعیف از تو توانا شده


    زیرنشین عَلَمت کائنات


    ما به تو قائم چو تو قائم به ذات


    مُلک تعالی و تقدس تو راست


    ما همه فانی و بقا بس تو راست


    آن که نه گویای تو خاموش بِه


    وان که نه یاد تو فراموش به





    این تملق، تملق به‌جا و درست است؛ اما آقا مثل تو در این عالم پیدا نمی‌شود و این تملق حیوان‌صفتی است. آقا نمونهٔ تو در این کرهٔ زمین نیست، پیغمبر می‌فرمایند: به دهان این‌گونه متملقان خاک بپاشید، چون خیلی دروغ‌های شاخداری می‌گویند.


    خوشت می‌آید تملق بگویی، تملق او را بگو که مزد آن هم می‌دهد، خوب هم مزد می‌دهد و در این تملق‌گویی تصفیه هم می‌کند، در این تملق‌گویی سبک می‌کند.


    دست حاجت چو بری، پیش خداوندی بر


    که کریم است و رحیم است و غفور است و ودود


    کرمش نامتناهی، نعمش بی‌پایان


    هیچ خواهنده نرفت از درِ او بی‌مقصود


    تملق او را بگو!
    امضاء

  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    واکنش بندگان راستین به حاکمان جور


    امام صادق(ع)


    چه‌چیزی داری که من برای دیدنت به بغداد بیایم؟ هیچ‌چیزی ندارم! من از مدینه به‌دنبال هیچ بیایم که چه شود؟ خودت که هیچ هستی، حرف‌هایت هم که هیچ است، اعمالت هم که هیچ است، چون همه بر باد است، من به آنجا بیایم چه‌کار؟ منصور نامه نوشت که بیا من را نصیحت کن، امام هم نوشتند: «من اراد الدنیا لا ینصحک»، کسی که پیش تو می‌آید و به‌دنبال پول و اسکناس و صندلی است، محال است تو را نصیحت کند؛ چون می‌ترسد تو را نصیحت کند که مبادا بیدار بشوی و از همهٔ این بساط دست بکشی، آن‌وقت سفرهٔ او بی‌نان بماند. تو را نصیحت نمی‌کند که از دربار تو بتواند خوب بخورد. هر کسی دنیا و پول می‌خواهد، تو را نصیحت نمی‌کند، اما من از تو چیزی نمی‌خواهم که بیایم تو را نصیحت بکنم؛ یعنی اگر هم بیایم نصیحت بکنم، فایده‌ای ندارد و اصلاً بافت تو یک بافتی شده که نصیحت سودی به حالت ندارد. «و من اراد الآخرة فلا یصحبک» آن که به‌دنبال آخرت پروردگار است، یک دقیقه حاضر نیست که کنار تو بنشیند.
    امضاء

  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    حاج ملاعلی کنی


    حاج ملاعلی گفت: من برای چه به دیدن این بروم؟ به فرنگ رفته، خوشگذرانی کرده و برگشته است؛ حالا آخوند واجدشرایط مدرسهٔ اهل‌بیت به دیدن یک ستمگر برود که به حرف هم گوش نمی‌دهد؟! نه من نمی‌روم. از ناصرالدین‌شاه نترسید؟ نه، در روایت دارد که از خدا بترس تا خدا همه‌چیز را از تو بترساند. چرا تو بترسی؟ بگذار مردم از تو حساب ببرند، مثبت هم حساب ببرند؛ نه اینکه گونه‌ای باشی که مردم بی‌علت بترسند.
    امضاء

  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    محرومان از رحمت پروردگار


    در روایت دارد هر کسی مردم را با لباسش، حرفش، نگاهش، قیافه‌اش، قلمش یا امضایش بترساند که هرجا اسم او را ببرند، بدن همه بلرزد، قیامت درحالی وارد می‌شود که روی پیشانی‌اش نوشته شده است: «آیس من رحمة الله»، این آدمی که دیگران از او می‌ترسیدند، به‌خاطر قدرت‌نمایی و ظلمش از اسم او می‌ترسیدند، یواش حرف بزن! حرفت خوب و مثبت است، نه غیبت است، نه تهمت و نه فحش است، بلکه یواش درد و دل می‌کنی؛ اگر بفهمند، می‌گیرند و پوستت را می‌کَنند که اگر مردم از این‌گونه افراد بترسند، در قیامت وارد می‌شوند، درحالی‌که روی پیشانی‌شان نوشته شده است: «آیس من رحمة الله»، تمام درهای رحمت خدا به روی این آدم بسته است. کاری کن که همه از تو شاد باشند، در کنار تو احساس امنیت کنند و خوش باشند.
    امضاء

  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    شجاعت بندگان راستین در برابر حاکمان جور


    نمی‌ترسد که می‌گوید نمی‌آیم؟ نه، چرا نمی‌ترسد؟ برای اینکه ناصرالدین‌شاه هم یک مملوک مثل بقیهٔ مملوک‌ها و یک موجود زندهٔ دوپا مثل بقیهٔ پادارهاست که ترسی ندارد.


    مگر امام حسین با 72نفر از کل حکومت بنی‌امیه و میلیون‌ها مردم در حکومت بنی‌امیه ترسید؟ نه! شما شرح حال این 72نفر را بخوانید، اینها از عجایب روزگار بودند. بچهٔ ده-دوازده‌ساله خودش را به سی‌هزار نفر زده و دوتا را هم کشته است، او را گرفتند، سرش را بریدند و در خیمه پرت کردند، اما نترسیدند.


    نه نمی‌ترسد! روحانی واجدشرایط از قدرت‌های ظالمانه نمی‌ترسد. به او می‌گویند اگر ظالم عصبانی باشد که تو را می‌کُشد، می‌گوید:


    جان چه باشد که فدای ره آن یار کنم


    این متاعی است که هر بی‌سر و پایی دارد


    وقتی من را بکشند، قاتل من جهنمی می‌شود و من شهید می‌شوم و به بهشت می‌روم.
    امضاء

  9. Top | #18

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    دل سوختهٔ مردم، مهم‌ترین اسلحه


    یک روز در زدند، خادم خانهٔ حاجی در را باز کرد و دید شاه است. آمد و به حاجی گفت: شاه آمده است. گفت: خودش آمده است، داخل بیاید. آمد و نشست. حاجی صندلی هم برای او نگذاشت. آدمی که تو را از خاک خلق کرده‌اند، این‌همه دبدبه و کبکبه لازم نداری؛ روی خاک بنشین! صندلی خاتم‌کاری برای چه زیر پایت می‌گذاری؟ میز خاتم‌کاری برای چه جلویت می‌گذاری؟ آرام زندگی کن، آدم زندگی کن! حاج‌ملا هیچ‌چیزی نگفت، ناصرالدین‌شاه گفت: حضرت آیت‌الله در این سفر جدید فرنگ دیدم یک اسلحه اختراع کرده‌اند، آن‌وقت بالاترین اسلحه تفنگ و هفت‌تیر و توپ‌های معمولی بود. گلولهٔ ‌مهم‌ترین اسلحه‌ها تا ده-پانزده متری را می‌زد.


    اعلی‌حضرت گفت یک اسلحه اختراع کرده‌اند که هدف را از هزار متری می‌زند، دید حاجی اصلاً تعجب نکرد و به ناصرالدین‌شاه گفت: من یک اسلحه در این مملکت سراغ دارم که مخترع آن غوغا مخترعی است! این اسلحه از ده‌هزار متری می‌زند، از صدهزار متری می‌زند، از نیم‌میلیون متری می‌زند، از یک‌میلیون متری می‌زند، از بندرعباس تا تهران را می‌زند، از بندر انزلی تا تهران را می‌زند، از جلفا تا تهران را می‌زند. شاه گفت: حضرت آیت‌الله خبر چنین اسلحه‌ای را اصلاً به ما نداده‌اند، کجاست؟ گفت: دلِ سوختهٔ مردم از دست شماهاست. آن آهی که از آن دل در دهات‌های بندرعباس درمی‌آید، تا تهران و در کاخ گلستان را می‌زند.


    به هیچ‌کس ظلم نکن. همه خیال می‌کنند این متن زیبای پرقیمت برای فردوسی است، ولی من چنین تصوری را ندارم. متن خیلی زیباست!


    میازار موری که دانه‌کش است


    که جان دارد و جان شیرین خوش است




    این ترجمهٔ این جملهٔ «نهج‌البلاغه» است: و الله! اگر هفت اقلیمِ هستی را با هرچه زیر خیمهٔ این هفت اقلیم است، مُلک علی‌بن‌ابی‌طالب کنند و به من بگویند در برابر این هفت اقلیم که با هرچه در زیر این خیمه است و به نامت سند زدیم، یک مورچه که پوست جویی در دهانش در لانه می‌برد، دم لانه برو و بنشین، مورچه که رسید، این پوست جو را از دهانش بکش که از این پوست جو محروم بشود، والله! علی زیربار این معامله نمی‌رود.

    امضاء

  10. Top | #19

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    گنج خیالی سعادت


    همه به‌دنبال گنج سعادت هستند، اما عده‌ای پیش خودشان خیال‌بافی کردند که سعادت این است؛ سعادت کامل من در همین دختری است که دیدم و می‌خواهم. این منبر شاهد است و این در و دیوار شاهد هستند، چون همهٔ عالم زنده است؛ این حرفی که می‌زنم، شاهد هستند! این گنج سعادت را که عقد می‌کنند، البته به خیال خودشان گنج است، یک‌سال، هشت‌ماه، ده‌ماه که رد می‌شود، می‌آیند و به پدر و مادر می‌گویند غلط کردیم، اشتباه کردیم، حالا به من کمک کنید تا طلاقش را بگیرم. این گنج خیالی است.
    امضاء

  11. Top | #20

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    خیال‌بافی قارون و دلِ شکستهٔ موسی


    قارون خیال می‌کرد که آن ثروت هنگفت گنج است، ولی گنج نبود و عذاب بود؛ چون اگر آن ثروت را نداشت، به عذاب خسف دچار نمی‌شد. به رفیق‌هایش گفت: من باید شرّ امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر موسی را از سر این ملت مصر کم کنم و این مزاحم را از سر راه بردارم، با خودش خیال‌بافی کرد، روایتش مفصل است و خیلی خلاصه‌اش این است: یک زن زیبای بی‌تقوایی را خواست و گفت: هرچه دلت می‌خواهد، من می‌دهم؛ فردا که نوبت منبر رفتن موسی است و جمعیت بنی‌اسرائیل هم پای منبر پر است، او راجع‌به حلال و حرام صحبت می‌کند و اگر راجع‌به زنا صحبت کرد که زنا دو جور است: محصنه، یعنی زنا با زن شوهردار و مرد زن‌دار که دو طرفش محصنه است؛ یک زنا هم هست که نه مرد، زن دارد و نه زن، شوهر دارد، تو بلند شو و بگو موسی اگر زنا در شریعت تو حرام است، پس چرا یواشکی با خود من وابستی و زنا کردی؟ ما آبروی این را که ببریم، دیگر کلک او کَنده است.


    آن خانم بلند شد و گفت، دل را نسوزان! اشک موسی ریخت، آبرو کم نیست! اینکه من با قلمم، تلفن همراهم یا زبانم، آبروی آبروداری را هرچند گنهکار ببرم، این سوزاندن دل است. اشک موسی ریخت و گفت: به آنچه در این عالم مقدس است، تو را قسم می‌دهم که آیا من این کار را با تو کرده‌ام؟ گفت: به من پول دادند تا این حرف را بزنم و تو این کار را با من نکرده‌ای. موسی گفت: خدایا تا همین‌جا بس نیست؟ اینجا دیگر پای آبرو در کار است، نه پای شکنجهٔ بدن؛ پای آبرو بس نیست؟! خطاب رسید: بس است و به زمین خطاب شد دهان باز کن، خودش و خانه‌اش و ثروتش را ببر.
    امضاء

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi