صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 27

موضوع: آیات الهی فراخوانی به تعقل یا ایمان

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,881
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,798 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    هیک با استفاده از اصول معرفت شناختی جدید مدعی است که آنچه به نام اصل کلیفورد معروف بوده و مفاد آن عبارت است از اینکه «همواره، همه جا و برای همه کس نادرست است که به چیزی باور داشته باشد، اما دلیل و مدرک کافی برای آن ارائه ندهد»، امروز محتاج تعدیل و تغییر است. زیرا تنها در معرفتهای استدلالی و غیرتجربی است که ما محتاج آوردن شواهد و مدارک هستیم، اما در معرفت تجربی که بخش مهمی از معارف ما را تشکیل می دهد نیازی به استدلال و استنباط نیست.


    ما به داده های حسی خود اعتقاد داریم، ولی اعتقاد مذکور را براساس دلایل و شواهد توجیه نمی کنیم; بنابراین می توان گفت مجموعه معرفتهای ما به دو قسم اساسی (مبتنی بر شواهد و مدارک و غیرمبتنی بر آنها) تقسیم می شود.


    الگوی معرفتی دسته اول (معارف استدلالی) از این قرار است که شواهد و مدارک، استنباط ، باور; ولی الگوی معرفتی دسته دوم چنان است که بدون احتیاج به شواهد و فرایند استنباط و فقط با تکیه بر تجربه فعال یا بداهت عقلی موضوع به تشکیل باورها می انجامد.


    پاره ای از معرفتهای غیراستدلالی را اصول بدیهی عقلی، از قبیل امتناع اجتماع نقیضین، تشکیل می دهد که علی رغم فقدان دلیل بر صحت آنها مورد قبول عقلی است. اما پاره مهم معرفت غیراستدلالی را ادراکات حسی تشکیل می دهد.


    ادراکات حسی نمونه اعلای باورهای غیراستدلالی هستند که علی رغم فقدان دلیل منطقی بر صحت آنها مورد قبول و اذعان افراد قرار دارند و به ادعای هیک ادراکات دینی ما هم از آن قبیل هستند.
    امضاء


  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,881
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,798 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    جان هیک برای توضیح نظر خود از دو اصطلاح باور پایه ای (Basic) و باور بنیادی ( استفاده می کند (19). هر دو دسته از این باورها مربوط به معرفت تجربی و غیراستدلالی است اما ،تفاوت آن دو در این است که یکی ناظر به ادراکات خاص و تجربه های مشخص است; مثلا دیدن یک میز در جای خاص و اعتقاد به وجود آن یک باور پایه ای است، اما اعتقاد به اصل وجود اشیا مادی که میز هم یکی از آنهاست و یا اعتقاد به امکان معلوم واقع شدن عالم مادی از طریق حس و اموری از این دست که در چارچوب تجربه و یا ادراک حسی خاص نمی گنجند به عنوان اعتقاد بنیادی قلمداد شده اند. وی معتقد است باورهای پایه ای ممکن است به خطا بروند و البته می توان به نوعی خطای آنها را بازشناخت، اما درخصوص باورهای بنیادی اصلا امکان بحث و گفتگو وجود ندارد. او از هیوم نقل می کند که گفته است ما حق نداریم بپرسیم آیا عالم ماده وجود دارد یا نه؟ اگرچه می توانیم در سازوکار اعتقاد خود به عالم ماده بحث و بررسی کنیم. به عبارت دیگر باورهای بنیادی پیش فرض مطوی در هر باور پایه ای هستند، به طوری که بدون باور بنیادی امکان حصول باور پایه ای وجود ندارد.
    امضاء

  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,881
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,798 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    یک بحث در ادراک و دریافت خاص دینی مثلا رؤیت خداوند در مظهر خاص و یا دیدن لطف و نصرت اوست (اعتقاد پایه ای) که مشابه ادراک خاص حسی است که اعتبار آن محل گفتگو و اختلاف است، اما یک بحث در اصل وجود عالم غیب و خداوند و امکان انکشاف آن برای آدمی است (اعتقاد بنیادی) که چون اصل اعتقاد به عالم ماده و معلومیت آن برای انسان غیرقابل استدلال و غیرقابل بحث و تردید است و پیش فرض هرگونه تجربه دینی خاص هم است. وی معتقد است تفکیک اعتقاد پایه ای از بنیادی در حوزه دین مهم تر است زیرا اولا اعتقادهای بنیادی دینی (وجود خدا و عالم غیب) بیش از اعتقادهای بنیادی حوزه طبیعت محل گفتگو و تردید است و ثانیا در توضیح دلیل اختلاف مؤمنان از تفکیک مذکور می توان سود برد چراکه اختلاف آنها بیشتر در اعتقادهای پایه ای است نه بنیادی.


    با توضیح این مقدمات، هیک به بیان اصل ادعای خود می پردازد و آن اینکه ما می توانیم نوعی معرفت با واسطه (midiated) که غیراستدلالی است، نسبت به خداوند کسب کنیم.
    امضاء

  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,881
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,798 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    ادعای وی آن است که همین علم ما به حوادث طبیعی بستر تجربی علم ما به خداوند هم است. ما خداوند را در طبیعت تجربه می کنیم. شناخت آیه ای نه این است که ما با وساطت آیه ها و براساس فرایند استنباط به وجود خدا پی ببریم، بلکه شناخت آیه ای به معنای تجربه آیه ها و نشانه های خداست، یعنی دیدن خود خداوند در حجاب طبیعت.


    هیک معتقد است اگرچه متعلق معرفت دینی (خداوند) عین بی همتا و وحدانی (unique) است، اما الگوی معرفتی شناخت خداوند دقیقا مشابه الگوی معرفتی شناخت تجربی دیگر امور است. به اعتقاد وی ما نه تنها خداوند را از طریق همین واسطه ها می شناسیم، بلکه شناخت هر چیز دیگری هم از این طریق است.


    در توضیح این ادعا وی از دو اصطلاح کلیدی بهره می گیرد: یکی significance به معنای دلالت کننده، یا مشیر است و دیگری interpretation که به معنای تعبیر یا گزارشگری است.
    امضاء

  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,881
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,798 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    دلالت کننده یک امر عینی است و تعبیر یک امر ذهنی و معرفت و شناخت همواره ترکیب این دوست. ما در جهانی زندگی می کنیم که تمام موجودات آن دلالت کننده هستند، یعنی برای ما دارای معنی می باشند و این خصیصه که از آن به در خانه بودن (homeness) تعبیر می شود، ویژگی مهمی برای بقای حیات آدمی است. یعنی انسان در این جهان موجودی متحیر نیست، جهان چنان است که او می تواند آن را بشناسد و این شناخت اگرچه محصول فعالیت ذهن آدمی است ،اما عنصر دلالت کننده که امری عینی است دارای اهمیت می باشد.


    ما وقتی از این دلالتها آگاه می شویم که بدانیم چه واکنشی در قبال آنها باید داشت و از همین جاست که آگاهی با عمل گره می خورد و تفاوت معانی با تفاوت واکنشها مربوط می شود.
    امضاء

  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,881
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,798 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    هیک معتقد است آدمی برحسب غریزه به گونه ای است که رویکرد عملگرایانه (Pragmatic) دارد; یعنی فقط دلالتهایی را انتخاب می کند که به کار بقا و رفع نیازهای او می آیند. این گزینش در حس آدمی وجود دارد و حس او بیش از آنکه دغدغه انتقال تمام دلالتها به ذهن داشته باشد، به انتقال دروالی که به کار بقا و ماندگاری او مربوط است. دلالتهای منتقل شده به ذهن مورد تعبیر ذهن قرار می گیرند و اینجاست که آگاهی متولد می شود. تعبیرها برحسب نیازها و ملاحظات مربوط به عمل صورت می گیرند و گاهی یک دلالت کننده به صورتهای مختلف تعبیر می شود.


    برخی از تعبیرها ممانع و غیرقابل جمع (exclusive) هستند; مثلا نمی توان یک داده حسی (دلالت کننده) خاص را هم به عنوان سگ و هم روباه تعبیر کرد. اما برخی تعبیرها سازگار (compatible) هستند; مثلا می توان برحسب مورد و نیاز یک چیز را به عنوان حیوان و هم سگ تعبیر کرد. تعبیرهای «حیوان » و «سگ » قابل جمع شدن هستند. لایه های معنا دقیقا در ارتباط با امکان سازگاری برخی تعبیرهاست.


    کلمات روی کاغذ گاهی به صورت آثار تصادفی برخورد قلم با کاغذ تعبیر می شود و گاهی به صورت واژه های معنادار و گاهی به صورت کلمات رمزدار و این تعبیرها قابل جمع هستند. تفاوت تعبیرها علاوه بر تفاوت اغراض به میزان دانسته های خود تعبیرگر هم مربوط است.
    امضاء

  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,881
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,798 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    هیک با بیان این نکات وارد بحث اصلی می شود و می خواهد نشان دهد که ما در سه احت شناخته شده دلالت کننده ها (که در واقع همان ساحتهای وجود نیز هستند چراکه وجود چیزی برای ما همان دلالتگری آن است و ما نمی توانیم موجودی را که دلالت کننده نباشد، ادراک کنیم) یعنی طبیعت، انسان و خدا، از شیوه واحدی برای ارتباط با آنها استفاده می کنیم.


    ما براساس یک کار تعبیری مقدماتی اصل وجود عالم طبیعت و نیز امکان شناخت آن را مسلم می گیریم; درحالی که دلیلی بر آن نداریم و در پی قبول آن به تجربه های خاص (باورهای پایه) نظیر احساس گرما یا سرمامی پردازیم.


    در حوزه برخورد با انسان ما او را به عنوان یک عامل مسؤول می شناسیم و باور داریم که مسؤولیت او ناشی از الزامهای اخلاقی است که قابل شناسایی هستند و در حوزه سوم هم اصل وجود غیب و امکان انکشاف آن را مسلم می گیریم و در پناه آن به تجربه های خاص دینی، از قبیل دیدن نصرت الهی، فتح و ظفر الهی، خشم الهی در حادثه مشخص می پردازیم. همان طور که نمی توان با برهان کسی را معتقد به وجود عالم ماده کرد، نمی توان با استدلال وجود الزام اخلاقی را برای اشخاص ثابت کرد و نیز نمی توان وجود عالم غیب را مبرهن ساخت.
    امضاء

  9. Top | #18

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,881
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,798 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    این نیاز فرد به تعبیر طبیعی اشیا برای بقای خود است که او را وادار به قبول ماده و عالم طبیعت و امکان معلومیت آن می کند. این نیاز و درک آن امری خارجی و تحمیلی نیست، بلکه خودجوش و درونی است. در حوزه اخلاق هم این احساس نیاز فرد به تعبیر اخلاقی است که او را وادار به قبول الزام اخلاقی می کند. وقتی دو نفر از کنار کودکی مجروح می گذرند، یکی آن را چون واقعه ای طبیعی تعبیر می کند و از کنارش می گذرد، اما دیگری علاوه بر اینکه تعبیر طبیعی از آن می کند، در بستر همان تعبیر طبیعی، تعبیری اخلاقی هم از آن می کند و خود را تحت الزام اخلاقی به کمک به کودک می یابد.


    این دو تعبیر با هم سازگار و نوعی ترتب دارند; یعنی تعبیر اخلاقی در خلا صورت نمی گیرد، بلکه در بستر همین تعبیر طبیعی واقع می شود. راه اینکه شخص را به حوزه اخلاق وارد کنیم، بحث و استدلال برای اثبات وجود الزام اخلاقی نیست، بلکه زنده کردن احساس نیاز فرد به تعبیر اخلاقی است.
    امضاء

  10. Top | #19

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,881
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,798 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    درباره تعبیر دینی هم مساله از این قرار است; یعنی آنچه به صورت طبیعی تعبیر شده، گاهی موضوع یک تعبیر دینی قرار می گیرد. مثلا وقتی در حال غرق شدن باشیم و ناگهان با تخته پاره ای برخورد کنیم و با استفاده از آن از غرق شدن نجات یابیم، ضمن آنکه آن را یک رخداد طبیعی مبتنی بر علت و معلول قلمداد می کنیم، آن را یک لطف الهی که به کمک ما آمد تعبیر می کنیم. این تعبیر دینی در بستر همان تعبیر طبیعی متولد می شود، اما برخاسته از نیازهای ما به اطمینان و امنیت خاطری است که خداوند ضامن آن است.


    مؤمن در این جهان چیزهایی می بیند و دلالت کننده هایی را می یابد که بهترین واکنش به آنها اعتماد و اطاعت است. طبیعت و شناخت آن بستر رویش تعبیر دینی است و به همین معناست که شناخت و باور به خداوند را مبتنی بر باور و شناخت طبیعت کرده ایم.


    رخدادهای طبیعی و نظم و اهتدای آنها بستر مناسب تعبیر دینی است. ما در تعبیر دینی استدلال نمی کنیم، بلکه نوعی مواجهه با خداوند از طریق طبیعت داریم. برای دعوت به ایمان باید آدمی را به شناخت خود و نیازهای خود فراخواند. اگر احساس نیاز به خداوند در دل آدمی جوانه زند، آنگاه باور به وجود او بر درخت زندگی انسان خواهد رویید.
    امضاء

  11. Top | #20

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,881
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,241
    مورد تشکر
    1,798 در 1,071
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    هیک در پایان نتیجه می گیرد که در شناخت خدا و باور به وجود او نوعی خطر کردن است; زیرا یک انتخاب و تصمیمی است که انسان می گیرد (باور بنیادی)، اما این خطر مانع شناخت نیست. البته معرفتهای بنیادی دیگر هم (مربوط به ماده و انسان) مستلزم خطر است. ما خود را چنان می یابیم که وجود عالم ماده را مسلم می گیریم، ولی راز این چگونگی را نمی دانیم و به عبارت دیگر از سازوکار اعتقاد مذکور غافلیم.


    انسان در برخورد با انسانهای دیگر گاهی خود را چنان می یابد که الزامهایی را می پذیرد و باز راز این پذیرش بر او مستور است و بالاخره در برخورد با غیب، انسانهایی خود را چنان می یابند که وجود خداوند را می پذیرند و این پذیرش، اگرچه مبتنی بر استدلال نیست، ولی به اندازه پذیرش خود عالم ماده برای ما معقول و موجه است. (20)
    امضاء

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi