صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 28

موضوع: صفات الهی در کلمات امیر المؤمنین علیه السلام

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض صفات الهی در کلمات امیر المؤمنین علیه السلام

    صفات الهی در کلمات امیر المؤمنین علیه السلام




    بحثی که فراروی ماست بررسی کلمات امیرالمؤمنین علی علیه السلام در زمینه صفات خداوند است.بدین رو، طبع بحث اقتضا می کند پژوهش ما صرفا نقلی باشد، اما - چنان که خواهد آمد - امیرالمؤمنین علیه السلام، خود در توصیفاتشان، به عقل و دریافت های عقلی استناد کرده اند.از این رو، بحث حاضر صرفا نقلی نخواهد بود و از آن جا که در این بحث، جویای نظرات آن حضرت هستیم، بدون نقل نیز راه به جایی نخواهیم برد.بنابراین، این بحث نقلی مبتنی بر عقل است و سعی شده است مستندات عقلی این بحث براساس نقل تنظیم گردد تا بیش تر از روش نقلی پی روی شده باشد.


    درباره صفات الهی، بحث های متنوعی را می توان مطرح کرد. (1)


    اما در این جا، بحث در سخنان آن حضرت درباره صفات خداوند است.
    امضاء

  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    توصیف خداوند


    پیش از ورود به بحث، لازم است توجه کنیم که واژه «الله » در زبان عربی، «خدا» در زبان فارسی، God در زبان انگلیسی و هر واژه ای در هر زبانی که متدینان در آن زبان بر حقیقت آن واژه سر تعظیم فرود می آورند و در برابرش کرنش می کنند، این مفهوم را به ذهن القا می کند که مسمای آن حد و مرزی ندارد و از هر عیب و نقصی به دور است و در یک کلمه، او کامل مطلق است.از این رو، امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «الذی سالت الانبیاء فلم تصفه بحد و لا نقص » ; (2) او خدایی است که پیامبران مورد پرستش قرار دادند و او را به حد و نقص توصیف نکردند، برای او مرزی نیست تا در مرزش انتها یابد، (3) صفات به او محیط نشده اند تا در رسیدن صفات به او در مرزها متناهی باشد. (4)


    پس هر کس گمان برد خدای خلق محدود است، حقا به خالق معبود جاهل است، (5) هر کس به سوی او اشاره کند حقا او را محدود کرده و هرکس او را محدود کند، او را ناقص شمرده است.چون او کامل مطلق است، با عطا کردن ناقص نمی شود. (6)


    و عطا و بخشش او را نیازمند نمی کند; چرا که از هر دهنده ای جز او فروکاسته می شود. (7)
    امضاء

  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    خدایا، تو سزاوار وصف زیبایی!


    اگر زیبایی مطلق و بدون هیچ قیدی نباشد، بلکه همراه با نقص باشد، در این صورت، زیبایی همراه با زشتی خواهد بود، در حالی که حضرت امیر علیه السلام خدا را بدون هیچ شرطی شایسته وصف زیبایی دانسته است. (8)


    هر کس او را توصیف کند حقا او را محدود کرده و هر کس او را محدود نماید، او را ناقص شمرده است: «حد الاشیاء عند خلقه لها ابانة له من شبهها...تعالی عما ینحله المحددون من صفات الاقدار و نهایات الاقطار و تاثل المساکن و تمکن الاماکن فالحد لخلقه مضروب و الی غیره منسوب » (9); «لم یتعاوره زیادة و لا نقصان » (10) ، «و لا یقال له حد و لا نهایة و لا انقطاع و لا غایة و لا الاشیاء تحویه فتقله..» . (11)
    امضاء

  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    صفات سلبی


    در اصطلاح، به صفاتی که دال بر نقص و محدودیت موصوف باشد «صفات سلبی » گفته می شود; چرا که ذات ربوبی از این صفات منزه و پاک است.حال با توجه به مطالبی که در فوق از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل گردید، نقص را نمی توان به خدا نسبت داد; چرا که خداوند کامل مطلق است و از هر عیب و نقصی مبرا.از این رو، برخی اوصاف در کلمات امیرالمؤمنین علیه السلام از خداوند نفی شده است، بدون آن که بر نفی آن ها استدلالی بیاورند; زیرا روشن است که این اوصاف دال بر نقصند و ساحت قدس ربوبی از این اوصاف پاک می باشد.شاید عدم ذکر دلیل در این موارد، از آن رو باشد که دلالت این اوصاف بر نقص، روشن و واضح و بی نیاز از استدلال است و یا آن که استدلال بر آن چندان مشکل نیست و مخاطب می تواند با تامل و تفکر اندک بدان راه یابد.بدین روی، ممکن است برخی از اوصاف سلبی در بعضی خطبه ها به وضوحش واگذار شده باشد و در بعضی دیگر و یا در فراز دیگری از یک خطبه، برای آن استدلال آورده شود.در مقابل، برخی دیگر از اوصاف خدا در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام به طور استدلالی نفی شده است; چرا که نفی آن ها به روشنی گروه اول از اوصاف سلبی خدا نبوده اند.به همین دلیل، امیرالمؤمنین علیه السلام با نشان داد نقص این صفات، آن ها را از ساحت ربوبی منزه دانسته اند:
    امضاء

  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    «الحمدلله الذی لا یموت » ; (12) حمد خدایی را سزد که نمی میرد.موت، چه به فنا و نابودی و چه به معنای تبدل شی ء از نشئه ای به نشئه دیگر، در مورد خدا راه ندارد; زیرا موجود فناناپذیر از موجود فناپذیر کامل تر است و سفر موجودی از نشئه ای به نشئه دیگر به این دلیل است که واجد کمالات آن نشئه نیست که با ورود به آن نشئه آن ها را واجد می شود.از این رو، بر خدای کامل مطلق تبدل نشئه امکان پذیر نیست.


    «الذی لم یلد فیکون فی العز مشارکا و لم یولد فیکون موروثا هالکا» ; (13) خدایی که نزایید تا در عزت [با غیر خود ] شریک باشد و زاده نشد تا موروث و هالک باشد.چون خدا در عزت خود شریک ندارد، از او چیزی زاییده نمی شود; زیرا هر زاییده شده ای از جنس زاینده است و در این صورت، احکام آن را دارد; و چون والد و ولد یک حکم دارند، اگر خدا مانند هر مولودی والد داشته باشد، که به اقتضای طبیعت والد از بین رونده و موروث است، خدا هم خود موروث و از بین رونده می بود، در حالی که چنین نیست. بنابراین، خدا مولود نیست.
    امضاء

  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    اگر خدا کامل مطلق است، چیزی بر او سبقت ندارد.بنابراین، سبقت زمانی چیزی بر او ممکن نیست، خواه آن چیز زمان باشد یا زمانی.از این رو، زمان بر او مقدم نیست، خواه زمان را مستقل از اشیای زمانی در نظر بگیریم و خواه امتداد و بعد اشیای زمانی بدانیم; زیرا بی شک زمان را نمی توان موهوم محض دانست که به طور کلی، عاری از حقیقت باشد.و نیز اگر او کامل مطلق و نامحدود است، زیاده و نقصان در او راه ندارد; چرا که در هر دو صورت، خود باید محدود باشد که با افزایش چیزی بر آن زیاد و با کاستن چیزی از آن ناقص گردد و نامحدود نه کاستنی است و نه افزودنی.و نیز نمی توان گفت خدا در کجاست و مکانی را به او نسبت داد; چرا که در این صورت، از سایر امکنه خالی خواهد بود و روشن است که موجودی که در هر مکانی حاضر باشد، از کمال بیش تری برخوردار است نسبت به موجودی که چنین نیست.


    «الذی لم یسبقه وقت و لا یتقدمه زمان و لم یتعاوره زیادة و لا نقصان و لا یوصف باین و لا بمکان » ; (14) خدایی که وقت بر او سبقت نگرفته و زمان بر وی مقدم نگشته و او را زیاده و نقصانی عارض نگشته و نه به کجایی توصیف گردد و نه به مکان.
    امضاء

  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    «ولا له مثل فیعرف به » ; (15) برای خدا مثلی نیست تا به آن شناخته شود.دو مثل در جایی ممکن است که هر دو محدود باشند; زیرا اگر هر دو نامحدود در نظر گرفته شوند، کثرت نخواهند داشت; زیرا کثرت در جایی امکان پذیر است که هر یک از متکثرها واجد چیزی باشد که دیگری فاقد آن است و این در موجودی که کامل مطلق است و هیچ حد و مرزی ندارد، ممکن نیست.بنابراین، خدا را نمی توان با مثلش شناخت.


    «و لا یعدله شی ء» ; (16) چیزی او را هم عدل نیست; زیرا اگر او کامل مطلق است، کمال مطلق اقتضا دارد که او را همتایی نباشد، و گرنه نسبت به همتایش کامل نیست.و نیز اگر او را حدی نیست، چیزی با او برابری نمی کند; زیرا در این صورت، هر یک از آن ها محدود خواهد بود. «ما زال لیس کمثله شی ء» ; (17) همیشه مثلی برای او نیست. «ولا ممازج مع ما و لا خیال و هما، لیس بشبح فیری و لا بجسم فیتجزی و لا بذی غایة فیتناهی » ; (18) نه با چیزی مخلوط است و نه خیالی در وهم، شبحی نیست تا دیده شود و نه جسمی تا تجزیه گردد و نه دارای غایت تا به انتها برسد; زیرا اگر با چیزی مخلوط شود، دگرگون گردد و هویتش را از دست دهد و اگر به وهم آید، محدود گردد.از این رو، امیرالمؤمنین علیه السلام در جای دیگری می فرماید: «لم تقع علیه الاوهام فتقدره شبحا ماثلا» ; (19) اوهام بر او نیفتاد تا او را به مقدار شبحی که آثار آن از بین رفته باشد متمایل کرده باشد.و اگر شبح باشد، با چشم دیده خواهد شد و چون شبح نیست، به چشم دیده نمی شود و اگر جسم باشد، تکه پاره شود و نیز اگر دارای غایتی باشد، محدود گردد.این همه اوصاف با کامل مطلق نامحدود ناسازگار است.
    امضاء

  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    توصیف خداوند همراه با تنزیه او


    خداوند عالم دارای اوصافی است که بعضی از این اوصاف به نوعی بر مخلوق او نیز صادق است.از این رو، هنگام توصیف خداوند، باید او را از پیرایه های امکانی و خلقی تنزیه کرد; چرا که به تعبیر امیرالمؤمنین، «لافتراق الصانع و المصنوع و الحاد و المحدود و الرب و المربوب » (20) ایجادکننده و ایجادشونده و نیز محدود کننده و محدود شونده و هم پرورش دهنده و پرورش داده شده (از نظر حکم) مثل هم نیستند. «مازال لیس کمثله شی ء عن صفة المخلوقین متعالیا» ; (21)«تعالی عن ضرب الامثال و الصفات المخلوقة علوا کبیرا» . (22)
    وجود خدا


    اگر خدا بنا به تعریف، موجودی است که همه کمالات را داراست و بنابراین، هیچ وجودی یافت نمی شود که هم عرض با وجود خدا باشد، در این صورت، وجودش مشروط به هیچ قید و شرطی نیست; چرا که اگر وجودش مشروط به شرطی باشد، در این صورت، با نبود آن شرط او موجود نیست، در حالی که وجود خدا بنا به تعریف، موجودی است که به هیچ وجه عدم پذیر نمی باشد.پس اگر واژه هایی را به کار بگیریم و بر خدا اطلاق کنیم که به طور طبیعی دال بر زمانند، باید در مورد خداوند از زمان منسلخ شوند; زیرا اگر وجود خدا مقید به زمان باشد، موجود زمانی در بند زمان است و در غیر زمان حضور ندارد و نیز چنین موجودی از شیئی تکون نیافته; زیرا در این صورت، وجودش وابسته به مبدا تکونش می باشد که با کامل مطلق بودن خداوند سازگار نیست.از این رو، امیرالمؤمنین می فرماید: «الحمدلله الذی لا من شی ء کان » ، (23) حمد خدایی را سزد که نه از چیزی است.
    امضاء

  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    و چون همه وجودها پس از وجود خداوند و نه در عرض وجود اویند، در این صورت، نمی توان برای او مکانی در نظر گرفت که او را احاطه کرده باشد.از این رو، حضرت می فرماید: «کان و لا اماکن تحمله اکنافها و لا حملة ترفعه بقوتها و لا کان بعد ان لم یکن » ; (24) او بود در حالی که اماکنی نبودند تا اطرافش او را حمل کنند و حاملانی نبودند تا با قوتشان او را بالا ببرند و نه این که بود پس از آن که نبود. بنابراین، وجودش زمانی نیست و اگر واژه «کان » را، که در زبان عرب دال بر زمان گذشته است، در مورد خدا به کار می بریم، باید آن را از زمان منسلخ کنیم: «ان قیل کان فعلی تاویل ازلیة الوجود و ان قیل لم یزل فعلی تاویل نفی العدم » ; (25) اگر گفته می شود "بود" بر ازلی بودن وجودش تاویل می رود و اگر گفته می شود "همیشه" بر نفی عدم تاویل می گردد.از این رو، «چه زمانی بود» در مورد خدا بی معناست، «یا امیرالمؤمنین متی کان ربنا، فقال له علیه السلام: انما یقال متی کان لشی ء لم یکن فکان و ربنا هو کائن بلاکینونة کائن، کان بلا کیف یکون، کائن لم یزل بلالم یزل و بلاکیف یکون، کان لم یزل لیس له قبل هو قبل القبل...» ; (26) ای امیرمؤمنان! پروردگار ما "چه زمانی" بود؟ پس به او فرمود: چه زمانی را برای چیزی می گویند که نبود و موجود شد و پروردگار ما موجودی است بدون موجود بودن موجودی، بودن کیفیت موجود است، همیشه بدون همیشه و بدون کیف موجود است، همیشه هست، با او قبلی نیست، او قبل از قبل است... «یا امیرالمؤمنین متی کان ربک فقال ثکلتک امک و متی لم یکن حتی یقال متی کان؟ کان ربی قبل القبل و یکون بعد البعد بلا بعد و لا غایة » ; (27) ای امیرمؤمنان، چه زمانی پروردگار تو بود؟ پس فرمود: مادرت به عزایت بنشیند! و چه زمانی نبود تا گفته شود چه زمانی بود؟ پروردگار من قبل از قبل بود و بعد از بعد، بدون بعد و غایتی می باشد. «کائن لا عن حدث، موجود لا عن عدم » ; (28) ثابت است، نه از روی حدوث; موجود است، نه از عدم.
    امضاء

  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    اول و آخر بودن خدا


    اول و آخر بودن خدا دو وصفی است که خدا خود را در قرآن بدان توصیف کرده است: «هو الاول و الآخر.» (حدید: 3) اما این دو وصف در موصوف های متعارف قابل جمع نیستند; چیزی که در اول قرار گرفت، در وسط و یا در پایان نیست، در حالی که می بینیم که خدوند بدون هیچ قید و شرطی، هم اول است و هم آخر.بنابراین، باید اولیت و آخریت خدا به گونه ای معنا شود که این دو وصف مقابل هم قرار نگیرند.اگر خدا اول و آخر علی الاطلاق است، پس هیچ چیز قبل از او و بعد از او نمی باشد: «الحمدلله الاول فلا شی ء قبله و الآخر فلا شی ء بعده » ; (29) حمد خدای اول را سزد، پس چیزی قبل از او نیست; و آخر را. پس چیزی بعد از او نیست.چون خدا اول است، اولی برای خدا ممکن نیست: «الحمدلله الاول قبل کل اول و الآخر بعد کل آخر و باولیته وجب ان لا اول له و بآخریته وجب ان لا آخر له » ; (30) حمد خدای اول را سزد که قبل از هر اولی است و آخر را که بعد از هر آخری است، به واسطه اولیتش لازم گردید اولی برایش نباشد و به واسطه آخریتش لازم شد آخری برایش نباشد.بنابراین، اگر اشیای دیگر به اولیت یا آخریت توصیف شوند اولیت و آخریتشان نسبی و وابسته به اشیای دیگری غیر از خدا خواهد بود.


    اگر او اول علی الاطلاق است، پس بر هر چیزی مقدم است و قبل هر چیزی خواهد بود.از این رو، از خود «قبل » هم قبلیت دارد و نمی توان برای او زمانی در نظر گرفت که نسبت به اشیای زمانی اولیت داشته باشد، اما نسبت به خود زمان یا دهر اولیت نداشته باشد.از این رو، چنین موجودی زمانی نیست و اولیتش زمانی نخواهد بود. بنابراین، «لیس له قبل هو قبل القبل بلا قبل و بلا غایة و لا منتهی » ; (31) برای او قبلی نیست; او بدان قبل، قبل از قبل است. «الذی لم یسبقه وقت و لا یتقدمه زمان » ; (32) کسی که وقت و زمان بر او سبقت نگرفته است. «الاول الذی لم یکن له قبل فیکون شی ء قبله و الآخر الذی لیس له بعد فیکون شی ء بعده...ما اختلف علیه دهر فیختلف منه الحال » ; (33) اولی است که برای آن قبلی نیست تا چیزی قبل از آن باشد و آخری است که برای آن بعدی نیست تا چیزی بعد از آن باشد...روزگار بر او آمد و شد ندارد تا حال او از آن دگرگون شود.


    اگر او اول علی الاطلاق است، بنابراین، از چیزی متکون نشده است; زیرا اگر از چیزی متکون شده باشد، نسبت به آن چیز متاخر است و بنابراین، نسبت به آن ناقص می باشد، در حالی که او کامل مطلق است: «الحمدلله الذی هو اول لا بدی ء مما» ; (34) حمد خدای را سزد که او اولی است که از چیزی شروع نشده.اگر او اول و آخر علی الاطلاق است، پس برای او عدل و همتایی نیست: «الاول قبل کل شی ء و الآخر بعد کل شی ء و لا یعدله شی ء» ; (35) اولی که قبل هر چیزی است و آخری که بعد چیزی است و هیچ هم عدل او نیست.
    امضاء

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi