امام عليه السّلام در سخنى كه بوى مذمّت نسبت به بعضى از اطرافيانش از آن برمىخيزد، چنين جملاتی را می فرمایند.
اين سخن ظاهرا اشاره به اين دارد كه امام عليه السّلام با تمام علاقهاى كه به «محمّد بن ابىبكر» و ايمانى كه به صفا و صداقت او داشت، ترجيح مىداد شخص قويترى مانند «هاشم بن عتبه» معروف به «مرقال» را كه هم از «محمّد بن ابىبكر» شجاعتر بود و هم آزمودهتر و باتجربهتر، به جاى او به ولايت مصر برگزيند، ولى گويا گروهى از اصحابش اصرار به انتخاب «محمّد بن ابىبكر» داشتند، به دليل اين كه او فرزند «ابوبكر» بود و «مصريان» شناخت بيشترى روى او دارند، به علاوه در ماجراى عثمان و دادخواهى مردم «مصر» در برابر او، با «مصريان» همكارى و همگامى داشت. به همين دليل، از نفوذ بالايى در افكار مصريان برخوردار بود و پذيرش زيادى نسبت به او داشتند.
با اين حال امام عليه السّلام مىدانست كه «محمّد بن ابىبكر» كم سنّ و سال و كم تجربه است، گر چه امتيازات فراوانى دارد، ولى مقاومت او در برابر مشكلات به اندازه «هاشم» نيست، امّا اصحاب و ياران از اين ويژگىها كاملا آگاه نبودند و به حضرت فشار آوردند و اصرار كردند، همان فشارها و اصرارهايى كه شبيه آن در داستان «حكمين» ظاهر شد و امام عليه السّلام را ناگزير به پذيرش پيشنهاد طرفداران اين فكر نمود و سرانجام كه آثار سوء حكميّت را ديدند، پشيمان شدند، ولى آن پشيمانى سودى نداشت.