صفحه 4 از 28 نخستنخست 1234567814 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 279

موضوع: حکایت خوبان

  1. Top | #31

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    شهید مدرس مردی بسیار سختکوش و پیگیر بود.
    مأیوس نمی­شد و دست از مقاومت نمی­کشید.
    حتی پیروزی رضاشاه هم او را مرعوب نکرد و پیوسته
    به شکل علنی اعلام می­کرد که با حکومت او از اساس مخالف است.

    روزی که رضاخان یقه این پیر خسته را گرفت و او را با خشم
    به کنج دیوار کشید و فریاد زد: «سید! آخر تو از جان من چه می خواهی؟»،
    مرحوم مدرس بی‌آنکه ذره­ای ترس به دل راه بدهد،
    با لهجه شیرین اصفهانی جواب داد: «می‌خواهم که تو نباشی!»

    منبع: نوید شاهد

    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #32

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    یک سال از طریق شط به کربلا می‌رفتیم.
    این طریق دو برابر مسافت جاده، امّا باصفا بود.
    من و مرحوم آقا سید عبدالهادی (شیرازی) جلو می‌رفتیم
    و تعدادی از طلاب هم پشت سر ما در حرکت بودند.

    در راه، زنی از عشایر جلو ما را گرفت و برای پذیرایی و
    استراحت به درون میهمان‌خانه‌اش دعوت کرد.

    آقا سید عبدالهادی تشکر کرد (تا بتوانیم راه بیشتری طی کنیم.) ا
    مّا آن زن اصراری بی­اندازه کرد. وقتی ایشان دوباره نپذیرفت،
    عصبانی شد و شروع به پرخاش کرد!

    بالاخره چاره‌ای نبود و با همراهان به مُضیف آن‌ها رفتیم.

    شوهر آن زن دلیل اصرارشان را توضیح داد و گفت:
    «ما چندین سال است که ازدواج کرده ولی بچه‌دار نشده ‌بودیم.
    پارسال به کربلا رفتم. به حضرت عباس(ع) گفتم اگر در سال بعد بچه‌دار باشیم،
    زائرانِ برادرت را پذیرایی می‌کنم. حالا بچه‌دار شده‌ایم.»

    آن مرد رفت و نوزادشان را آورد و ما دیدیم.

    آن زن و شوهر یک گوسفند بیشتر نداشتند.
    همان را هم برای ما ذبح کردند.


    راوی: محسن اسماعیلی –
    به نقل از حاج آقا مجتبی تهرانی

    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  4. Top | #33

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    در بیمارستان به عیادتش رفتم. فقط با اشاره چشم و دست حرف می‌زد
    ولی هشیاری کامل داشت.
    گویی می‌خواست چیزی به من بگوید، اشاره‌ای به دکتر کرد.
    کاغذ و قلمی به دستش داد. نتوانست بنویسد.

    دکتر که با او مأنوس بود، پرسید:
    «حاج آقا! می‌خواهید همان سفارش را به آقای دکتر توکلی بکنید؟»
    با اشاره چشم تأیید کرد.

    دکتر کاغذی به دست من داد که جملاتی کج و معوج روی آن نگاشته شده بود:
    «بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین؛
    مرگ حتمی است؛ ولی گاهی می‌بینیم سالمی بی‌هیچ سببی در لحظه می‌میرد
    و گاهی بیماری شفا می‌یابد. من دوست دارم کارم را تمام کنم.»

    کار ناتمام مانده او که آرزو داشت تمام کند و برود،
    دو چیز بود: مبارزه برای حذف ربا از سیستم پولی و مالی کشور و تلاش
    برای تدوین علوم انسانی اسلامی.


    منبع: خبرگزاری فارس
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  5. Top | #34

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    نهیب پُتک


    در یک روز گرم به خدمت استاد رسیدم. ایشان طبق معمول در کتابخانه خود،
    مشغول مطالعه و نوشتن بودند.
    در حین طرح سؤالم، صدای پُتک همسایه که به آهنگری مشغول بود،
    به گوش می‌رسید. به ایشان عرض کردم: «اگر صدای پتک و چکش
    این شخص مزاحم کار شماست، من می‌توانم بروم و به ایشان تذکر بدهم.»


    ایشان فرمودند: «نه، مبادا به او چیزی بگویید.
    چون من وقتی در کتابخانه‌ام از مطالعه و نوشتن احساس خستگی می‌کنم،
    صدای پُتک و چکش این پیرمرد، نهیب می‌زند
    و به من قدرت می‌دهد و با خود می‌گویم آن پیرمرد در مقابل کوره گرم آهنگری چکش می‌زند
    و خسته نمی‌شود، اما تو که نشسته‌ای و مطالعه می‌کنی و می‌نویسی، خسته شده‌ای؟


    با شنیدن صدای چکش او، قدرت مجدّد می‌گیرم
    و دوباره مشغول مطالعه یا نوشتن می‌شوم!»


    منبع: ایسناراوی: رسول مسعودیعلامه محمدتقی جعفری

    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  6. Top | #35

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    بازخرید
    پس از پیروزی انگلستان در جنگ جهانی دوم سفیر انگلیس در عراق
    با واسطه‌گری نوری‌سعید و اصرار زیاد، موفق به دیدار آقا سید ابوالحسن
    در جلسه­ای عمومی می‌شود.

    در آن جلسه، سفیر به بهانه شکرانه پیروزی در جنگ، صد هزار دینار
    به ایشان تقدیم می‌کند و آقا سید قبول می‌کنند! اطرافیان ناراحت می‌شوند
    که چرا ایشان پذیرفتند.

    کمی بعد ایشان شروع به صحبت می‌کنند:
    «ما می‌دانیم که محرومان زیادی در کشور شما هستند که به کمک نیاز دارند.
    ما این مبلغ را به‌علاوه صد هزار دینار دیگر به آن‌ها می­دهیم.»

    سفیر جلسه را ترک می‌کند. نوری سعید نیز همراه او بیرون می‌رود
    و دوباره بازمی‌گردد و دست آقا را می‌بوسد و بیان می‌کند که سفیر گفت:
    «ما می‌خواستیم مرجع شیعیان را بخریم! او با این کار همه ما را خرید.»

    آقا سید در جواب اعتراض سایرین بابت پول اضافی می‌فرمایند:
    «این پول باید صرف ترویج دین بشود و من از این راه بالاتر برای ترویج دین نمی‌دانستم.»
    و این‌گونه بود که توطئه اجنبی‌ها خنثی شد.

    راوی: حجت‌الاسلام عابدینی- روایت‌شده در برنامه سمت خدا

    منبع: تسنیم

    آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  7. Top | #36

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    ماجرای یک سلام ساده

    شخصیت مرحوم آیت الله مهدوی و رفتار اخلاقی او به گونه‌ای بود
    که حتی افراد غیر مسلمان هم نسبت به او احترام خاصی قائل بودند.

    به طور مثال وقتی از جلوی یک مشروب‌فروشی که نزدیک مسجد بود
    عبور می‌کردند به آن فرد مسیحی سلام می‌کردند

    و این امر باعث که بعدها حاج آقا هرگاه که از مقابل مغازه وی رد می‌شدند،
    به حاج آقا سلام می‌کرد.

    بعد از گذشت یکسال این مشروب‌فروش شاگردش را مامور کرده بود
    تا هرگاه حاج‌آقا از دور مشاهده می‌شود،
    کرکره مغازه را به احترام وی پایین بکشد و تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی نیز
    این کار را انجام می‌داد.

    این فرد مسیحی اواخر عمرش بیمار شد و پس از آنکه با نظر حاج‌آقا
    به ملاقاتش رفتم و سلام حاج آقا را به او رساندم در پاسخ گفت:
    «حاج‌آقا درس بزرگی با سلام کردنش به من آموخت.»

    منبع: خبرگزاری تسنیم

    آیت الله محمدرضا مهدوی کنی
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  8. Top | #37

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    یا شیخ یا شیخ

    علامه عسگری یک سال که به عربستان می‌روند در مسجد خیف
    یا منی چند دقیقه‌ای صحبت می‌کنند و بعد یکی از حاضران از او دعوت می‌کند
    تا علامه به دانشگاه جامعة الاسلامیه بروند و با بن‌باز مفتی اعظم
    عربستان ملاقات داشته باشند.

    در دانشگاه، ایشان ابتدا موقع سخنرانی‌شان بیان می‌دارد
    که باید همه مسلمانان با یکدیگر متحد شوند و باید سعی کرد
    تا مشکلات میان مسلمانان را برطرف کرد. مفتی اعظم پس از
    مدتی متوجه شیعه بودن وی می‌شود و بیان می‌دارد انتم مشرکون،
    شما مشرک هستید، اول اسلام بیاور و بعد درباره اتحاد مسلمانان صحبت کن.

    علامه ناراحت می‌شوند و با خود می‌گویند من اینجا حرف‌هایم را می‌زنم
    حتی به قیمت از دست دادن جانم. ایشان ویژگی‌های شیعه را آن‌چنان
    زیبا بیان می‌کنند که مفتی اعظم نهایتاً شروع می‌کند با لفظ یا شیخ یا شیخ،
    علامه را مورد خطاب قرار داده و به اشتباه خود اقرار می‌کند.

    راوی: فرزند ایشان

    منبع: مهر

    علامه سید مرتضی عسگری

    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  9. Top | #38

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    امکان ملاقات

    علامه حلی هر شب جمعه از حِلّه به کربلا می‌رفت. در یکی از سفرها
    در راه شخصی به او رسید و با هم روانه کربلا شدند.

    بعد از صحبت با مرد غریبه علامه درک کرد که با عالمی بزرگ
    هم­صحبت شده است؛ به‌طوری‌که هر مسئله‌ای می‌پرسید، او جواب می‌داد.

    تازیانه‌ای که در دست علامه بود، به زمین افتاد.
    در همین حین این مسئله را از آن شخص پرسید: «آیا در زمان غیبت کبری،
    امکان ملاقات با امام زمان (ع) هست؟» آن شخص تازیانه را برداشته
    و به علامه داد و دستش به دست علامه رسید، فرمود: «چگونه نمی‌توان
    امام زمان را دید در صورتی که اکنون دست او در دست توست؟»

    منبع: کتاب «قصص العلماء» نوشته تنکابنی/ ص ۸۸۳

    باشگاه خبرنگاران جوان
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  10. Top | #39

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    دادستانی که مستأجر بود

    پدرم وقتی دادستان انقلاب بود، منزل ما محافظی نداشت؛ بااینکه می‌دانستیم
    منافقین در حال برنامه‌ریزی علیه ایشان هستند.

    هر چه اصرار کردند، در هیچ کدام از خانه‌های مصادره‌ای ساکن نشد.
    می‌گفت بگذارید جنازه من را از خانه مصادره‌ای بیرون نکشند.

    در نهایت هم وقتی مجبور شدیم از قم به تهران بیاییم،
    در خانه یک روحانی مستأجر شدیم.

    منبع: ایسنا

    شهید آیت‌الله «علی قدوسی» دادستان کل انقلاب اسلامی
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  11. Top | #40

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    بازخرید

    پس از پیروزی انگلستان در جنگ جهانی دوم سفیر انگلیس
    در عراق با واسطه‌گری نوری‌سعید و اصرار زیاد،
    موفق به دیدار آقا سید ابوالحسن در جلسه­ای عمومی می‌شود.


    در آن جلسه، سفیر به بهانه شکرانه پیروزی در جنگ،
    صد هزار دینار به ایشان تقدیم می‌کند و آقا سید قبول می‌کنند!
    اطرافیان ناراحت می‌شوند که چرا ایشان پذیرفتند.


    کمی بعد ایشان شروع به صحبت می‌کنند:
    «ما می‌دانیم که محرومان زیادی در کشور شما هستند
    که به کمک نیاز دارند.

    ما این مبلغ را به‌علاوه صد هزار دینار دیگر به آن‌ها می­دهیم

    سفیر جلسه را ترک می‌کند. نوری سعید نیز
    او بیرون می‌رود و دوباره بازمی‌گردد
    و دست آقا را می‌بوسد و بیان می‌کند که سفیر گفت:
    «ما می‌خواستیم مرجع شیعیان را بخریم! او با این کار همه ما را خرید.»

    آقا سید در جواب اعتراض سایرین بابت پول اضافی می‌فرمایند:
    «این پول باید صرف ترویج دین بشود و من از این راه
    بالاتر برای ترویج دین نمی‌دانستم.»

    و این‌گونه بود که توطئه اجنبی‌ها خنثی شد.


    راوی: حجت‌الاسلام عابدینی-
    روایت‌شده در برنامه سمت خدا

    منبع: تسنیمآیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




صفحه 4 از 28 نخستنخست 1234567814 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi