نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: عزرائیل چگونه #جان میگیرد؟

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,238
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    439
    ازطرف مرحوم پدرم:خدابیامرزدشان "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوعَجّل فَرَجَهم
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,225 در 11,578
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    gonbad عزرائیل چگونه #جان میگیرد؟

    🍃🌸

    ✅#فرار_از_مرگ

    مردی وحشت زده سمت حضرت سلیمان(ع) رفت

    ✅حضرت‌ سليمان‌ ديد از شدّت‌ ترس‌ رويش‌ زرد و لبانش‌ كبود گشته‌، سؤال‌ كرد: ای‌ مرد مؤمن‌! چرا چنين‌ شدی؟ سبب‌ ترس‌ تو چيست؟ مرد گفت‌: عزرائيل‌ بر من‌ از روی‌ كينه‌ و غضب‌ نظری‌ كرده‌ و مرا چنانكه‌ می ‌بينی دچار دهشت‌ ساخته‌ است‌.

    ✅حضرت‌ سليمان‌ فرمود: حالا بگو حاجتت‌ چيست‌؟ عرض‌ كرد: يا نبیّ الله‌! باد در فرمان‌ شماست‌؛ به‌ او امر فرمائيد مرا از اينجا به‌ هندوستان‌ ببرد، شايد در آنجا از چنگ‌ عزرائيل‌ رهائی‌ يابم‌!

    حضرت‌ سليمان‌ به‌ باد امر فرمود تا او را شتابان‌ بسمت‌ كشور هندوستان‌ ببرد.

    ✅روز ديگر كه‌ حضرت‌ سليمان‌ در مجلس‌ ملاقات‌ نشست‌ و عزرائيل‌ برای‌ ديدار آمده‌ بود گفت‌: ای عزرائيل‌ برای‌ چه‌ سببی‌ در بندۀ مؤمن‌ از روی كينه‌ و غضب‌ نظر كردی‌ تا آن‌ مرد مسكين‌، وحشت‌ زده‌ دست‌ از خانه‌ و لانۀ خود كشيده‌ و به‌ ديار غربت‌ فراری‌ شد؟

    ✅عزرائيل‌ عرض‌ كرد: من‌ از روی‌ غضب‌ به‌ او نگاه‌ نكردم‌؛ او چنين‌ گمان‌ بدی‌ دربارۀ من‌ برد. داستان‌ از اين‌ قرار است‌ كه‌ حضرت‌ ربّ ذوالجلال‌ به‌ من‌ امر فرمود تا در فلان‌ ساعت‌ جان‌ او را در هندوستان‌ قبض‌ كنم‌. قريب‌ به‌ آن‌ ساعت‌ او را اينجا يافتم‌، و در يك‌ دنيا از تعجّب‌ و شگفت‌ فرو رفتم‌ و حيران‌ و سرگردان‌ شدم‌؛ او از اين‌ حالت‌ حيرت‌ من‌ ترسيد و چنين‌ فهميد كه‌ من‌ بر او نظر سوئی‌ دارم‌ در حاليكه‌ چنين‌ نبود، اضطراب‌ از ناحيۀ خود من‌ بود. باری‌ با خود می ‌گفتم‌ اگر او صدپر داشته‌ باشد در اين‌ زمان‌ كوتاه‌ نمی ‌تواند به‌ هندوستان‌ برود، من‌ چگونه‌ اين‌ مأموريّت‌ خدا را انجام‌ دهم‌؟

    ✅ليكن‌ با خود گفتم‌ من‌ بسراغ‌ مأموريّت‌ خود می ‌روم‌، بر عهدۀ من‌ چيز دگری‌ نيست‌. به‌ امر حقّ به‌ هندوستان‌ رفتم‌ ناگهان‌ آن‌ مرد را در آنجا يافتم‌ و جانش‌ را قبض‌ كردم‌.


    📚معاد شناسی، جلد اول، علامه طهرانی.
    .دفتر اوّل‌ «مثنوي‌» طبع‌ ميرخاني‌، ص‌ 26
    امضاء



  2.  

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi