صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 28

موضوع: براهین اثبات وجود خدا از منظر شهید مطهری(ره)

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض براهین اثبات وجود خدا از منظر شهید مطهری(ره)

    براهین اثبات وجود خدا از منظر شهید مطهری(ره)


    اسلام، ایمان به خدا را جزء لاینفک زندگی می شمارد. اعتقاد و ایمان به خدا از نظر فردی، آرامش دهنده روح و روان و پشتوانه فضائل اخلاقی است و از نظر اجتماعی، ضامن قدرت قانون و عدالت و حقوق افراد در برابر یکدیگر است. برای شناختن خدای متعال راه های فراوان و گوناگونی وجود دارد که در کتاب های مختلف فلسفی و کلامی و بیانات پیشوایان دینی و نیز در متن کتاب های آسمانی به آن ها اشاره شده است.[1]


    شهید مطهری(ره) در خصوص براهین اثبات وجود خدا و پاسخ این سؤال که: از چه راه و به چه دلیل باید وجود خدا را قبول کنیم؟ بشر چه راهی برای رسیدن به خدا دارد؟ معتقد است که، بشر برای وصول به این مقصود راه هایی را انتخاب کرده است که به طور اجمال راه های بشر برای خداشناسی سه نوع است:


    الف: راه دل یا راه فطرت.


    ب: راه حس و علم و یا راه طبیعت.


    ج: راه عقل یا راه استدلال و فلسفه


    در این مقاله با اشاره به دو راه نخست، به بررسی و بیان ادله عقلانی اثبات وجود خداوند پرداخته خواهد شد.
    امضاء

  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    رسیدن به خدا از راه دل یا راه فطرت


    خداشناسی فطری هر آدمی است؛ یعنی هر آدمی به مقتضای خلقت و ساختمان اصلی روحی خود، خدا را می شناسد، بدون اینکه به اکتساب و تحصیل علوم مقدماتی نیازی داشته باشد. غریزه خداخواهی و خداجویی نوعی جاذبۀ معنوی میان کانون دل و احساسات انسان از یک طرف و کانون هستی، یعنی مبدأ اعلی و کمال مطلق از طرف دیگر است و انسان بدون اینکه خود بداند، تحت تأثیر این نیروی مرموز قرار دارد. گویی غیر این «من»، یک «من» دیگر نیز در وجود او مستتر است که از خود، نوا و آوازی دارد.


    دانشمندان روان شناس و روان کاو در قرن اخیر به این حقیقت پی برده اند که انسان در ماوراء شعور ظاهر خویش، شعوری مخفی دارد. گویی در پس این «من» ظاهر، «من» پشت پرده ای نیز وجود دارد.
    امضاء

  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    برخی از این دانشمندان چنین فرض کرده اند که عناصر «من» پنهان همه از شعور ظاهر، به باطن گریخته و تغییر شکل داده اند، ولی برخی دیگر به اصالت شعور باطن ایمان و اعتراف دارند و شعور اخلاقی، شعور هنری، شعور علمی، هم چنین شعور مذهبی روان انسان را اصیل و ناشی از سرشت او می دانند.


    نقطه اصلی ای که راه اهل عرفان را از راه فلاسفه جدا می کند، همین مسئله است. از آنجا که عرفا به نیروی عشق فطری، ایمان و اعتقاد دارند، در تقویت این نیرو می کوشند و معتقدند که باید کانون احساسات عالی الهیِ را تقویت کرد و موانع رشد و توسعه آن را از میان برد و به اصطلاح باید قلب را تصفیه کرد و آنگاه با مرکب نیرومند و راهوار و سبکبال عشق، به سوی خدا پرواز نمود. فلاسفه و متکلمین از راه عقل و فکر و استدلال می خواهند گمشده و مطلوب خود را کشف کنند، اما عارف می خواهد پرواز کند و نزدیک شود؛ فیلسوف می خواهد سر به جیب تفکر فرو ببرد و بیندیشد. عارف می خواهد ببیند و فیلسوف می خواهد بداند.


    عبادات در شرع مقدس برای پرورش این حس است. و یکی از فلسفه های عبادات همین است. امروزه دانشمندان زیادی هستند که به وجود چنین احساس و شور و عشق و جنبش در عمق روح آدمی، که او را به خدای لایزال پیوند می دهد، ایمان دارند.[2]
    امضاء

  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    در قرآن مجید و آثار قطعی پیشوایان بزرگ اسلام دلایل زیادی وجود دارد که مسئله فطری بودن دین و توجه به خدا، سخت مورد توجه بوده است؛ به عنوان مثال یکی از آیاتی که بر فطری بودن دین دلالت می کند، این آیه شریفه است که می فرماید: ((فَأَقِم وَجهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطرَةَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا))[3]؛ «(پس تو ای رسول) مستقیم روی به جانب آیین پاک اسلام آور و پیوسته از طریقۀ دین خدا که فطرت خلق را بر آن آفریده است، پیروی کن».


    ب: رسیدن به خدا از راه حس و علم یا راه طبیعت (راه مطالعه در خلقت)
    قرآن کریم با اصرار و ابرام بی نظیری افراد بشر را به مطالعه در خلقت و ساختمان موجودات به منظور شناخت خداوند راهنمایی می کند. این امر در سیره پیشوایان دین و احتجاجات ائمه اطهار((ع)) اهمیت فوق العاده ای دارد. مسلماً برای عامه مردم بهترین راه شناساندن خداوند از همین راه و مسیر است. رسیدن به این مسیر از سه طریق ممکن است:
    امضاء

  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    1. از طریق تشکیلات و نظامات:


    یکی از مسائل قابل توجه برای بشر، وجود نظامات و تشکیلات فوق العاده حیرت انگیز در جهان خلقت است. زمین، آسمان، ستارگان، خورشید، منظومه های شمسی، حتی ذرات و منظومه های اتمی، جمادات، نباتات، حیوانات و انسان، همگی دارای یک سلسله نظامات و تشکیلات می باشند.


    وضع قرار گرفتن اجزای جهان در فاصله های دور و نزدیک نسبت به یکدیگر و وضع «ساخت و کار» و مکانیزم آن ها و نیز «سازواره» و تشکل و ارگانیسم درونی آن ها، نشان می دهد که به خود واگذاشته نیستند؛ بلکه تدبیر و حکمت و قوه شاعری، آن ها را تحت تسخیر و اراده و اختیار خود سازمان داده است. اگر چنین قوه و قدرت قاهر و مسلط و مرید و شاعری نبود، طبعاً هیچ گونه انتظاماتی میان اجزای کوچک و بزرگ جهان نبود.


    اگر بشر تنها خلقت جسمانی خود را در نظر گیرد، آن را به صورت یک ساختمان فوق العاده مجهز می بیند که هر جزء و هر ذره آن روی حساب، کار گذاشته شده است. لازمۀ نبودن شعور در قوه فاعلی، عدم انتظام و وجود غلط های بی منتهاست ولی می بینم که درست برعکس است؛ هر چیزی در جای خود با توجه به قاعده و اثرش قرار گرفته است.[4]
    امضاء

  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    2. از طریق هدایت و راهیابی:


    یکی از شگفتی های طبیعت که اندیشه بشر را سخت تکان می دهد، توجه حیرت انگیز اشیا به غایات و اهداف خود و به عبارت دیگر «اصل هدایت و راهیابی» است.


    شیوه راهیابی اشیا به شکلی است که نظامات داخلی اشیا با همۀ تجهیزات حیرت انگیز آن ها برای این که بتوانند تا این حد با راه و هدف خود آشنا باشند، کافی نیست؛ یعنی اشیا و موجودات در عین اینکه از یک سازمان درونی برخوردارند، نوعی بینش مرموز نیز آن ها را هدایت می کند و آن ها به مدد این بینش، راه خود را به سوی آینده می شناسند.


    برای مثال یک گلبول سفید خون و یا یک حشرۀ کوچک، چنان با وظیفه و کار خود آشناست که گویی تعلیمات قبلی منظمی دیده است. یک ماشین هر اندازه دقیق ساخته شده باشد، قادر به ابتکار و اختراع و پیدا کردن راه های نو و قادر به منطبق ساختن خود با محیط جدید و ایجاد اعضای جدید و تکمیل آن ها نیست، ولی در اشیا و به خصوص در نباتات و حیوانات چنین چیزی هم مشاهده می شود. این خود نشانۀ دیگری است بر اینکه قوۀ مرموز و نیروی شاعری، اشیا را با شکل مرموزی هدایت و رهبری می کند.[5]


    قرآن کریم به این اصل در آیات مختلفی اشاره می کند، از جمله آنجا که می فرماید: ((ألَّذِی قَدَّر فَهَدَی))[6]؛ «آن (خدایی) که (هر موجودی را) اندازه گیری معین فرمود، سپس هدایت نمود».


    هم چنین آنجا که از زبان حضرت موسی(ع) خطاب به فرعون نقل می کند: ((ألَّذِی أعطَی کُلَّ شَیءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَیً))؛[7] «آن (خدایی) که خلقت خاص هر موجودی را بدو بخشید، سپس او را (بر آن اساس) هدایت نمود».
    امضاء

  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    3. از طریق راه حدوث عالَم:


    بشر به هر موجودی از موجودات جهان می نگرد، داغ حدوث و تغییر و مربوبیت را در پیشانی او می بیند. در نظر اول که می بیند برخی اشیا «پدیدار» و «حادث» و «متغیر» و «مربوب» و «مسخر»اند، به حکم بدیهی عقل متوجه می شود که نیرو یا نیروهایی هست که این اشیا را می برد و می آورد، می راند و جلو می برد و تحت تسلط و قدرت خویش دارد در این نظر می خواهد برخی حوادث را با برخی دیگر توجیه کند؛ یعنی برخی را پدید آورنده، راننده، جلو برنده، مسلط و مدبر و مربی بعضی دیگر فرض کند؛ ولی تدریجاً متوجه می شود که هرچه در جهان است، چنین است؛ هر چیزی که او را پدید آورنده و راننده، و مدبر و مربی چیز دیگر فرض می کند، می بیند او نیز به نوبۀ خود «پدیدار» و «رانده شده» و «مربوب» است. در این وقت است که تمام جهان را با همۀ اجزا و همۀ روابطی که میان آن ها می باشد، یک واحد پدیدار و یک واحد مربوب می بیند و اینجاست که متوجه می شود که دست قدرت یگانه ای هست که رب العالمین و پدید آورندۀ همۀ پدیده هاست.[8]
    امضاء

  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    ج: رسیدن به خدا از راه فلسفه


    از میان راه های مختلف خداشناسی، در راه اول ذهن انسان مستقیماً و بلاواسطه، بدون آنکه شیء یا اصلی را پایه قرار دهد، وجود خداوند را ادارک می کند. این ادراک از نوع ادراکات حسی است (یک حس مرموز باطنی) که به نحو شهودی حاصل می شود؛ راه دوم راه شناسایی با واسطه است که در آن، آثار و مخلوقات که قرآن کریم آن ها را «آیات» می نامد، واسطه اثبات قرار می گیرند.


    راه سوم که راه عقلی و فلسفی محض است، راهی است که از مطالعۀ وجود و موجود طی می شود. در این راه فیلسوف یک محاسبۀ کلی روی وجود و موجود می کند و می کوشد تا این محاسبه را تا آنجا که ممکن است، دقیق تر و تحلیلی تر انجام دهد.


    فلاسفه در محاسبه کلی خود به این نتیجه رسیده اند که وجود واجب الوجود ضروری است، به این معنی که اگر واجب الوجود نبود، هیچ چیز نبود و چون چیز بلکه چیزهایی هست، پس واجب الوجود نیز هست.


    اگر بخواهیم براهین فلاسفه را در این موضوع تقسیم بندی کنیم، از نظر کلی دارای سه شکل و سه فرم می باشند که ما آن ها را با نام های «ارسطی»، «سینوی» و «صدرایی» مشخص می کنیم.[9]
    امضاء

  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    برهان ارسطی


    برهان ارسطی یا ارسطویی، همان برهان معروف «محرک اول» است. ارسطو در این برهان از وجهه یک عالِم طبیعی بحث کرده است، نه از وجهه یک فیلسوف الهی.


    برهان محرک اول بر پنج اصل مبتنی است:
    الف. حرکت، نیازمند به محرک است.


    ب. محرک و حرکت زماناً توأم اند؛ یعنی انفکاک زمانی آن ها محال است.


    ج. هر محرک، یا متحرک است یا ثابت.


    د. هر موجود جسمانی، متغیر و متحرک است.


    هـ. تسلسل امور مترتبۀ غیر متناهیه، محال است.


    از اصول برهان ارسطی چنین می توان نتیجه گرفت که: سلسله حرکات به محرکی منتهی می شود که متحرک نیست. البته مقصود این نیست که حرکات در زمان گذشته به محرکی منتهی می شوند که متحرک نیست؛ بلکه مقصود این است که هر حرکتی در زمان خود، محرکی همراه دارد که آن محرک یا ثابت است؛ یعنی ماوراء طبیعی است و یا متغیر است؛ یعنی طبیعی است، ولی در نهایت امر توأم است به محرکی ماوراء الطبیعی در زمان حرکت[10]
    امضاء

  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    برهان سینوی


    یکی از براهین معروف فلسفی برای اثبات خدا (واجب الوجود)، برهان امکان و وجوب است که توسط بوعلی سینا تقریر شده است. ایشان در آثار مختلف خود مانند اشارات و تنبیهات، مبدأ و معاد، رسائل، الهیات نجات و... به این برهان اشاره کرده اند. شیخ الرئیس ابن سینا در کتاب «اشارات و تنبیهات» برهان را با این بیان آغاز می کنند:


    «کل موجود اِذا إلتفت من حیث ذاته من غیر إلتفات الی غیره فإما أن یکون بحیث یجب له الوجود فی نفسه أو لایکون...».[11]


    تقریر برهان اجمالاً به این نحو است که با پذیرش اینکه واقعیتی و وجودی هست، هر موجودی، یا وجود ذاتاً برایش ضرورت داشته که در این صورت وجود واجب الوجود اثبات می شود و ما به مطلوب خود می رسیم یا اینکه وجود، ذاتاً برایش ضرورت نداشته است و آن، ممکن الوجود است. ممکن الوجود هم نیازمند به علتی است که او را موجود کند و آن علت اگر خود ممکن الوجود باشد یا ممکنی دیگر، به دور و تسلسل منجر می شود که هر دو محال هستند؛ پس به ناچار باید به علتی که خود، ممکن نباشد، منتهی شود و آن، همان واجب الوجود است. ایشان در برخی کتب دیگر به توضیح بیشتر این مطلب می پردازند و برهان را به تفصیل این گونه بیان می کنند:
    امضاء

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi