3. کار دین حیرانی است. مولوی همه ی امور دینی را مسائلی بی کیفیت یا به تعبیر خود او «بی چون» می داند، که هر لحظه دارای کیفیتی متفاوت هستند. معارف دینی همچون صفات خداوند، افعال او، جبر و اختیار و... همه اموری حیرت آفرینند، قیل و قال ها و ماجراهای بیشماری را برمی انگیزانند که هیچیک از این بحثها اثربخش نیستند. تنها راه از بین بردن اینگونه قیل و قال ها این است که دین با عشق قرین شود تا از طریق آن، چنان حیرتی در وجود انسان افکنده شود که دیگر جای بحث و ماجرا باقی نگذارد.
کار بی چون را که کیفیت نهد
این که گفتم هم ضرورت می دهد
گه چنین بنماید و گه ضد این
جز که حیرانی نباشد کار دین
(همان: 21/2)
مولوی بین دو نوع حیرت در اینجا تفاوت می نهد، یکی حیرتی که از راه دین پدید می آید و جنجال های جدالی را به وجود می آورد، و دیگری حیرتی است که توسط عشق حاصل می شود و از بین برنده ی حیرت نوع اول است.
همچنین بحث است تا حشر بشر
در میان جبری و اهل قدر
عشق برّد بحث را ای جان و بس
کو ز گفت و گو شود فریادرس
حیرتی آید ز عشق آن نطق را
زهره نبود که کند او ماجرا
(همان: 206/3)