پيشينهى هرمنوتيك
واژه ى هرمنوتيك ecitiuenemreh از معنى يونانى ecitiuenemreh» به معناى «تفسير كردن»
است. اين واژه از زمان افلاطون به كار مى رفته است و به معناى به فهم در آوردن چيزى يا موقعيتى
مبهم است. ارسطو از اين لفظ براى نامگذارى بخشى از كتاب «ارغنون» (كه درباره ى منطق قضايا است)
استفاده كرد.
معمولًا در ريشه يابى لغوى هرمنوتيك ربط روشنى ميان واژه و «هرمس» خداى پيام رسان يونانيان، برقرار
مى كنند. اين تا قبل از قرن هفده ميلادى شاخه اى خاص از دانش را سراغ نداريم كه به نام هرمنوتيك
ناميده شده باشد. و تنها از قرن هفدهم به بعد هرمنوتيك شاخه اى از دانش بشرى شد.
هرمنوتيك در بستر تاريخ
هرمنوتيك به طور رسمى از قرن هفدهم ميلادى شروع شد. دان هاور نخستين كسى است كه
واژه ى هرمنوتيك را در عنوان كتابش گنجاند، نام كتاب او «هرمنوتيك قدسى يا روش تفسير
متون مقدس» بود.
برخى صاحب نظران نهضت اصلاح دينى را نقطه ى آغاز هرمنوتيك مى دانند، اما شلاير ماخر
(1768- 1834 م) را بنيانگذار هرمنوتيك جديد مى دانند. و نخستين بار در حدود صد سال پيش ويليام
ديلتاى (1833-. 1911 م) هرمنوتيك به عنوان يك روش انديشه تدوين شد كه هدف آن بالا بردن ارزش
علوم انسانى و همرديف كردن آن با علوم تجربى بود.
تا اينجا دانشمندان هرمنوتيك بر نيّت مؤلّف در فهم متن تأكيد مى كردند. اما به دنبال آنان ديدگاه ديگرى
در هرمنوتيك پيدا شد كه مارتين هايدگر (1889- 1976 م) و گادامر (1900 م) پايه گذار آن بودند و بر كاوش
فلسفى در موضوع فهم تأكيد مى كردند و از نقش نيّت مؤلّف در متن كاست.