دربارة مسئلة دوم نیز نظر ایشان بر این است که ارادة الهی نسبت به فعل انسان از طریق ایجاد نظام سببیّت میان اراده و فعل اعمال میشود؛ بدین معنا که وقتی ارادة انسان به فعلی تعلّق میگیرد، اگر میان اراده و فعل رابطة سببیّت و تأثیرگذاری وجود نداشته باشد، این اراده نمیتواند فعل را در خارج ایجاد کند. پس وجود فعل در خارج گرچه از ارادة انسان نشأت گرفته است، امّا در چارچوب نظام علّیّت و سببیّت است و از آنجا که رابطة سببیّت میان ارادة انسان و فعل را خدا ایجاد کرده است و این رابطه متقوّم به ارادة الهی است. بنابراین، ارادة الهی نیز در فعل نقش دارد و شرّ به صورت مستقیم مخلوق خدا نیست و همین طور مورد اراده و رضایت وی، بلکه شرّ فعل انسان است از طریق ارادة خدا که میان سبب و مسبّب ارتباط برقرار کرده است. ارادة الهی باعث شده است که فعل به عنوان مسبّب زمانی به وجود آید که ارادة فاعل مختار بدان تعلّق گیرد. بدین ترتیب، رابطة خدا با موجودات از طریق آفرینشِ قوانینی برقرار میشود که منتجّ آنان است. پس نه جبر است و نه تفویض است، چون سرنخ اوّل مسئله در دست انسان است و او هم بااراده و آزاد است و سرنخ دوم یعنی ابزارهای قدرت در دست خداست و اوست که میتواند ابزارها را نگه دارد و یا از بین ببرد (ر.ک؛ همان: 251).
در مقایسة نظر علاّمه طباطبائی و فضلالله میتوان گفت فرض تعلّق ارادة الهی بر فعل، از طریق تأثیرگذاری ارادة انسان بر فعل که مرحلهای بعد از انگیزش میل و تحقّق انتخاب است (و علاّمه فضلالله بر این مورد تأکید دارد)، معقولتر به نظر میرسد و اختیار را بهتر توجیه مینماید.