نگاهی به جبر و اختیار در مکتب اسلام و دلالتهای تربیتی آن
مقدّمه
بیشک شکفتن غنچههای نوین علم، معرفت، رشد و بالندگی هر شاخهای از علم، ریشه در ژرفای تأمّل و تفکّر خردورزان و دانشوران در طول تاریخ دارد و در پرتو نگاه تاریخی به هر شاخه و رشتة علمی، زوایای نهان آن علم و نقاط تاریک آن آشکار میشود و سیر تحوّل و تطوّر آن نمایان میگردد و از این رهگذر، بسی نکتهها و دقیقهها معلوم و بستر و زمینة ارتقای آن رشته و نوآوری در فضای آن فراهم میشود (ر.ک؛ باقری،1390: 32). آموزههای دینی نیز از آغاز تاکنون با چالشها و شبهههای گوناگون مواجه بودهاند؛ برخی از این شبههها طبیعی و معلول جولان فکری آدمیان بوده است و برخی معلول عناد مخالفان و غرضورزان میباشد. یکی از این موضوعها، جبر و اختیار است که از دیرزمان با دیدگاههای گوناگون مورد توجّه بوده است و هر یک از پیروان عقاید مختلف با دیدگاه خاصّ خود به این موضوع پرداختهاند. شناخت کمّ و کیف این مسئله از آن نظر برای آدمیان ضرورت داشته است که خواستهاند به راز نسبت افعال خود با خالق مطلق پی ببرند. اعتقاد به حاکمیّت مطلق خداوند و اینکه جز مشیّت او مشیّت دیگری در عالم حکمفرما نیست، آدمی را به نوعی جبر محتوم بر کُلّ هستی و از جمله خود معتقد میسازد. از سوی دیگر، با توجّه به امور روانی حاکم بر حیات آدمی، از جمله شرم، خشم، خجلت، تردید، پشیمانی، انتخاب و گزینش امری از امور، رجوع به وجدان و مباحثی در باب رابطة خداوند با آدمی، مانند وعده و وعید، ثواب و عقاب، امر و نهی و... به نظر میرسد که اعتقاد به اختیار، امری اجتنابناپذیر باشد. همانگونه که میدانیم، مبانی تعلیم و تربیت عبارت است از اندیشهها، افکار و نگرشهای مربوط به معرفتشناسی، جهانشناسی، انسانشناسی، ارزششناسی و در کُل، موقعیّت انسان، امکانات و محدودیّتهای او را نشان میدهد و دربارة ضرورتهایی که حیات او پیوسته تحت تأثیر آنهاست، بحث میکند. بنابراین، بحث جبر و اختیار جزء مباحث بسیار دقیق انسانشناختی است و زوایای مختلفی دارد که به عنوان یکی از مبانی فلسفة تعلیم و تربیت اسلامی باید مورد توجّه قرار گیرد، لذا در این نوشتار، هدف آن است که پس از تبیین جبر و اختیار در اندیشة فلاسفه، عرفا و متون اسلامی، با نگاهی تربیتی به شرح موضوع پرداخته شود.