صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 50

موضوع: ادبِ خیال، عقل و قلب

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    rooz ادبِ خیال، عقل و قلب






    اصغر طاهرزاده


    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  2. تشكر

    مدير اجرايي (26-08-2018)

  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    مقدمه


    بسمه تعالی

    1- ادبِ «خیال»، «عقل» و «قلب» از انسان، موجود متعادلی می‌سازد که به راحتی می‌تواند با حقایق عالم مرتبط شود و استعدادهای معنوی خود را به شکوفایی برساند.
    2- چگونه وقتی خیال انسان در اختیار انسان نیست انسان می‌تواند مدعی باشد موجود مختاری است؟ مگر وقتی خیالاتِ انسان، اختیار او را تحت تأثیر قرار می‌دهد باز جایی برای اختیارِ آزاد می‌ماند؟
    انسانی که با تمرکز عقلی و قلبی توانست متوجه حقایق عالم شود و توجه جان خود را به سوی آن‌ها سوق دهد، می‌تواند اختیار خود را به‌کار بندد تا جان خود را همنشین حقایق معنوی نماید.
    3- همچنان که اگر خیالات خود را رها کنیم قوه‌ی واهمه، خیالات را به ناکجاآبادها می‌کشاند و عمر انسان را با بی‌محتوایی کامل همراه می‌کند، اگر قوه‌ی خیال را تحت تأثیر عقل و قلب قرار دهیم، خیالاتِ انسان با صُوَر نوری مأنوس می‌گردد و زندگی را از حالت خشکِ عقلانی به شعف معنوی رهنمون می‌شود.
    4- همه‌ی حقیقت انسان قلب و دل اوست، اگر توانست قلب خود را ادب کند بقیه‌ی قوا و اعضاء نیز جهت صحیحی پیدا خواهند کرد. قرآن نیز در همین راستا جایگاه ایمان را قلب انسان تعیین می‌کند.(1) لذا مولوی می‌گوید:

    وصف بیداری دل ای معنوی

    در نگنجد در هزاران مثنوی

    5- انسانِ بی‌نقص انسانی است که همه‌ی ابعاد وجودی او، یعنی «جسم» و «حس» و «خیال» و «عقل» و «قلب» او تربیت شود، ولی باید بدانیم آن‌گاه که امکان به کمال‌رساندن همه‌ی ابعاد خود را نداریم کدام بُعد از ابعاد خود را در اولویت قرار دهیم تا از رسیدن به هویت اصلی خود باز نمانیم.
    6- مطالعه‌ی آثار آنچه بر قلب عالمان خلوت‌نشین و حکیمان متعمق می‌گذرد، مطالعه‌ی جنبه‌ی باطنی خودمان در آینه‌ی وجود آنان است، و در همین رابطه رسول خدا(ص) فرمودند: «الْمُؤْمِنُ مِرْآةُ الْمُؤْمِن »؛(2) مؤمن آینه‌ی مؤمن است.
    هرگز رسانه‌های دنیای جدید ظرفیت اظهار رازهایی را که بر قلب عالمان می‌گذرد و آن‌هادر کتب خود با مقدماتی که طرح می‌کنند، تبیین نموده‌اند، ندارند. پس آن‌کس که از مطالعه‌ی کتب عالمانِ خلوت‌نشین و حکیمان متعمِق محروم است، از شناخت لایه‌های عمیق جان خود محروم است.
    7- اگر فرمودند: «الْكُتُبُ بَسَاتِینُ الْعُلَمَاءِ»؛(3) کتاب‌ها بوستان عالمان هستند، بدان جهت است که در برگ‌برگِ کتاب‌های عالمان و حکیمان، جلوه‌ای از مظاهر اسمای الهیه به تجلی آمده است تا با نظاره بر آن‌ها به‌راحتی راه اتصال با پروردگار عالم فراهم گردد.
    8- ساحاتی از حقیقت هست که فقط در فضای نظر به ربّ اکرم و در قالب تعلیم به کمک قلم، امکان بروز دارند(4) و مطالعه‌ی آثار عالمان و حکیمان راه ورود به آن ساحات است. چنین کتاب‌هایی است که انسان باید جان خود را با نور آن‌ها به روشنایی بکشاند. اگر این راه گم شود، انسان برای همیشه از شناخت آن ساحات محروم می‌گردد و نمی‌تواند به افقی که باید بنگرد، درست نظر کند.
    9- در عین این‌که مطالعه‌ی آثار عالمانِ خلوت‌نشین امکان تربیت خیال و عقل و قلب را فراهم می‌کند، ولی چنانچه در ابتدا راه‌ ادب ابعاد مذکور را درست بشناسیم، راه استفاده‌ی بهتر از مطالعات خود را فراهم کرده‌ایم.
    مطالب فوق از جمله نکاتی است که می‌توانید در کتابِ پیش رو دنبال بفرمایید.
    10- کتابی که در اختیار عزیزان هست حاصل نشستی است که دانشجویان و طلاب در طی آن نشست، مشکلات خود را با استاد طاهرزاده در باره‌ی راه‌های ادب خیال و عقل و قلب و ضرورت و نحوه‌ی مطالعه در میان گذاشتند، حاصل آن گفتگوها منجر به طرح نکات قابل استفاده‌ای شد که بهتر دیدیم آن‌ها را پس از اضافاتی که توسط استاد انجام شد، جهت استفاده‌ی عموم خواهران و برادرانِ اهل تفکر به صورت مکتوب عرضه بداریم. به امید هرچه نزدیک‌ترشدن عزیزان به حقایقی که شایسته‌ است جان خود را با آن حقایق مأنوس کنند.

    گروه فرهنگی المیزان







    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  5. تشكر

    مدير اجرايي (26-08-2018)

  6. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    فصل اول، - ادبِ خیال، عقل و قلب

    بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

    ابعاد وجودی انسان

    مطلبی را در راستای چگونگی تربیت خیال و عقل و قلب عرض می‌كنم تا إن‌شاءالله مقدمه‌ای باشد برای جواب‌گویی به بسیاری از سؤالاتی که دوستان در این رابطه دارند. عزیزان توجه دارند كه انسان‌ باید ابعاد وجودی خود را در مسیر صحیح رشد دهد. و بداند هر بعدی‌ را كه تعطیل ‌كند به همان اندازه ناقص می‌ماند و از تعادل همه‌جانبه محروم می‌شود. هرچند بعضی از ابعاد در حكم مقدمه‌اند، و بعضی از آن‌ها اساس شخصیت ما را تشکیل می‌دهند، به همین جهت می‌توان با جایگزینی بعضی موضوعات، جواب بعضی از ابعاد خود را نداد ولی بعضی از آن‌ها اصلاً جایگزین‌بردار نیست؛‎ و اگر تقویت ‌نشود، انسان ناقص می‌ماند.







    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  7. تشكر

    مدير اجرايي (26-08-2018)

  8. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    جسم؛ بستر تعالی روح

    یكی از ابعاد وجودی انسان جسم او است. همه‌ی ‌ما می‌دانیم كه روحِ ما، اصل ماست و ما بدون جسم هم، خودمانیم .(5) اما همین جسم وسیله‌ی كمال روح است و با فرمان‌های ممتدی که روح ما به جسم می‌دهد روح تقویت ‌می‌شود، از نصف شب بلندكردن بدن گرفته تا راه‌رفتن و غیره، در تمام این موارد روح دائم به بدن فرمان می‌دهد تا اراده‌های خود را بر بدن اِعمال ‌کند و از این طریق امکانات و استعدادهای بالقوه‌ی‌ خود را فعلیت می‌بخشیم. در همین رابطه روایت می‌فرماید: «مَا تَقَرَّبَ عَبْدٌ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ بِشَیْ ءٍ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنَ الْمَشْیِ»؛(6) هیچ بنده‌ای به چیزی محبوب‌تر از پیاده‌‌‌پیمودن راه، به خدا تقرب نجسته است.
    البته این نوع فرمان دادن به بدن که در پیاده‌پیمودن راه انجام می‌گیرد با رویکرد عبادی موجب تعالی روح می‌شود وگرنه اگر با اهداف وَهمی همراه باشد چنین نتیجه‌ای را به همراه نخواهد داشت، و لذا روایت فوق را در باره‌ی سفر حج فرموده‌اند.
    نتیجه این‌که در یک فضای سالم و با مطرح بودن انگیزه‌های پاک، روح در بستر جسم متعالی می‌شود و لذا انسان در چنین فرهنگی، نه‌تنها از به‌کارگیری جسم گریزان نیست بلکه از آن استقبال می‌کند، چون می‌فهمد چگونه با به تلاش انداختن جسم، روح و قلب صیقل می‌یابند و قدرت نفوذ امیال جسمانی در روح ضعیف می‌گردد. به همین جهت است که اگر انسان از متعالی گشتن خود غافل شد دیگر همت نمی‌کند تا بدن را به کارگیرد، در همین راستا باید فرهنگ مدرنیته و ظهور تکنولوژی‌های مربوط به آن فرهنگ را تحلیل کرد، تا آن‌جایی که در آن فرهنگ انسان‌ها راه‌‌رفتن را فراموش ‌كردند، چون در متن آن فرهنگ ارتباط با حقایق عالم فراموش شده و انگیزه‌ای برای انسان‌ها نمانده تا بخواهند با پیاده‌پیمودن راه، زمینه‌های روحی و جسمی خود را جهت ارتباط با آن حقایق آماده نگهدارند. ‌در حالی كه زمین و آسمانِ معنویت هر دو آغوشِ باز خداست تا انسان به کمالی که باید برسد، دست یابد، ولی وقتی انسانِ مدرن نسبت به زمین و آسمان معنویت بیگانه شد؛ نمی‌تواند زمین را آن‌طور که هست ببیند و با ارتباط با آن به عنوان مظهر آیات الهی، با آن مأنوس شود و از آن بهره گیرد. روح سودجوییِ بشرِ مدرن زمین را معدن سنگ و طلا می‌بیند و با خودِ زمین کاری ندارد و لذا با ماشین‌سواری و هواپیما طی مسافت می‌کند، بدون آن‌که ارتباط و اُنس مستقیمی با زمین و خاک داشته باشد و در بستر آن تلاش‌های طبیعی خود را انجام دهد.
    حاصل کلام آن که همین جسم - به عنوان بُعدی از ابعاد وجود انسان- اگر جای خودش به ‌كار گرفته ‌نشود، انسان ناقص می‌ماند. حال به وسعت نقش جسم كاری نداریم كه چگونه حتی مقداری از علوم از طریق همین جسم برای ما حاصل می‌شود و زمینه‌ی ارتباط روح با عالم معنا می‌گردد. به گفته ارسطو: «مَنْ فَقَدَ حِسَّاً فَقَدَ عِلْماً»؛(7) كسی که فاقد حسّ است، فاقد علم و ذهن می‌باشد، و همان اندازه که ذهن انسان از صُور حسّی خالی است به همان اندازه قدرت تجزیه و تحلیل او بر روی امور، ناقص است.(8) پس عنایت می‌فرمائید که جای جسم نیز در تربیت شخصیت انسان باید مشخص باشد و به عنوان بُعدی از ابعاد وجودی انسان مورد توجه قرار گیرد، آن هم جسمی كه از جهتی بیگانه‌ترین بُعد از ابعاد وجود ما است، همین جسمِ گوشتی و خاكی كه در خواب یا مرگ دنبال‌مان نمی‌آید و آن را می‌گذاریم و بدون آن وارد آن عالَم می‌شویم، این‌قدر در كمال ما نقش دارد، چه رسد به سایر ابعاد ما.
    همین جا قبل از این که وارد ادامه بحث بشوم خوب است تأکید کنم بی‌حساب نیست که در اسلام تأکید می‌شود جسم خود را سالم نگهدارید و در سلامت و نشاط آن کوشش کنید، زیرا وقتی جسم در شرایط طبیعی خود قرار داشته باشد، علاوه بر این که نفس انسان را بیش از حدّ به خود مشغول نمی‌کند تا از سیر روحانی خود باز بماند، بستری می‌شود تا نفس انسان به بهترین نحو سیر ملکوتی خود را انجام دهد.






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  9. تشكر

    مدير اجرايي (26-08-2018)

  10. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    خیال؛ بُعدی مفید یا مضر؟

    یك بُعد دیگر از ابعاد وجود انسان، بُعد خیال اوست. این بعد هم در جای خود می‌تواند بسیار مفید باشد، هر چند اگر مدیریت نشود و جهت‌گیری لازم را پیدا نکند انسان را به شدت به زحمت می‌اندازد.
    همان‌طور كه می‌دانید؛ سرعت خیال نسبت به جسم مادی خیلی بیشتر است، شما اگر بخواهید از اینجا به خانه‌تان بروید باید مسافتی را در زمانی خاص طی کنید ولی اگر بخواهید در خیال خود به طرف خانه‌تان حرکت کنید، خیلی سریع این کار را عملی می‌کنید. حال اگر این خیال درست تغذیه ‌نشود، خطورات و وسوسه‌هایی ناخوانده در آن ظاهر می‌شوند و ما را به خود مشغول می‌نمایند. در آن صورت انسان با خیالاتی پوچ که هیچ مبنایی ندارند زندگی ‌می‌كند و به اصطلاح؛ انسان خیالاتی می‌شود.
    بشر امروز - تحت تأثیر فرهنگ مدرنیته - به شدت خیالاتی است و خیالاتش را جدی گرفته ‌است و آروزها و آینده‌اش را در همان خیالاتش پیگیری می‌کند، خیالاتی که به مبانی قدسی و عقلی متصل نیست. آری، خیال، یک بُعد بسیار مهم از ابعاد وجودی انسان است و چنانچه تربیت شود، کمالی برای انسان به حساب می‌آید. یكی از راه‌های تربیت‌ خیال ارتباط آن است با عالم عقل، تا عقل سایه‌ی خود را بر خیال بیندازد و آن را مدیریت و کنترل کند، و نتواند خودسرانه هر طور خواست جلو برود.
    گاهی ممکن است یك فنجان ببینید و خیالات‌تان تحریك ‌می‌شود كه «چقدر قشنگ است! كاشكی من هم داشتم». این خیال، چنانچه در زیر سایه‌ی عقل قرار گرفت، اجازه جلو رفتن نمی‌یابد تا انسان را وادار کند، فردا برود آن نوع فنجان را خریداری نماید. بسیاری مواقع خیال ما زباله‌دان صورتی می‌شود كه آن را یك كسی بر اساس خیالات خود ساخته‌است و حالا آن صورت آنچنان جای خود را در ذهن ما باز می‌کند که نمی‌توانیم از آن بگذریم.






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  11. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    خیال؛ مایه‌ی نشاط و شعف


    خیال را می‌‌توان تربیت‌ كرد، و جهت داد، تا نه تنها عامل سرگردانی ما نشود بلکه موجب تشویق ما به سوی خوبی‌ها بگردد، به ‌همین جهت خیال را نباید سرکوب نمود باید تلاش کرد در جهتی صحیح شكوفا گردد. تمام شاعران بزرگ، در عالم خیالِ خودشان به این مقام رسیده‌اند، خیال است كه به انسان عشق و آرامش و نشاط می‌دهد‌.
    انسان با عقل به تنهایی نمی‌تواند زندگی ‌كند، چون زندگی‌اش آنچنان خشك و بی‌نشاط است كه نمی‌تواند به آن راضی باشد، باید خیال را به صحنه آورد و آن را به سوی خوبی‌ها سیر داد تا با پری‌رویان بستان خدا اُنس بگیریم. به همین جهت مولوی در رابطه با خیالات پاک که عکس انوار غیبی الهی است می‌گوید:
    آن خیالاتی که دام اولیاست

    عکس مه‌رویان بستان خداست

    چون اولیاء الهی جهت فکر و اندیشه‌ی خود را به سوی معارف عالیه و انوار معنوی انداخته‌اند، نه‌تنها عقل و قلب‌شان از نور آن معارف بهره‌مند می‌شود، بلکه به تبع عقل و قلب، خیال آن‌ها هم از آن انوار تغذیه می‌کند. عقل و قلبِ انسان‌های غیر معنوی تحت تأثیر وسوسه‌های شیطانی و حرص و هوس دنیایی است و ذهن خود را با همان‌ها مشغول کرده‌اند و در همان راستا ادامه می‌یابد و همواره گرفتار خیالات پوچ و پستی هستند. مولوی می‌گوید:
    آدمی را فربهی هست از خیال

    گر خیالاتش بُوَد صاحب ‌جمال

    گر خیالاتش نماید ناخوشی

    می‌گدازد همچو موم از آتشی

    یعنی آدم با خیال، فربه ‌می‌شود و اوج می‌گیرد، زیرا خیال، محل ظهور عشق است، عشق در خیال ظاهر شود، در خیال است كه می‌توان با صورت مطلوب خود مأنوس شد، البته در بیت دوم می‌فرماید: اگر خیالات افراد، خیالات ناخوش و غیر سالمی بود، همان‌طور که موم در اثر آتش ذوب می‌شود، خیالات غیر سالم انسان را ذوب می‌نماید و زندگی او را نابود می‌کند.(9) عشق در موطن خیال پدید می‌آید و آن در صورتی است که بتوانیم از مطلوب خود صورتی در خیال ایجاد کنیم و یا صورتی را مدّ نظر قرار دهیم که ما را به محبوب یا مطلوب‌مان منتقل کند، به طوری که قلب آن را بپسندد و خیال از طریق آن بپرورد. در این صورت قلب به سوی او جهت می‌گیرد و خیال صورتی از او و یا صورتی از لوازم او را در درون خود پدید می‌آورد. گفت:
    به صحرا بنگرم، صحرا تِه وینم

    به دریا بنگرم دریا تِه وینم

    به هرجابنگرم،کوه‌و‌در و دشت

    نشان از روی زیبای ته وینم

    در حالت عشق به محبوب، چون عقل و قلب به سوی محبوبی است که خیال نیز نمی‌تواند از آن بگذرد، با دیدن هرچیزی که اثری از محبوب را به یاد او می‌آورد، سریعاً در خیال خود به سوی محبوب منتقل می‌شود. اولیاء الهی با حاکمیت عقل و ادب‌کردن آن، در عین به صحنه‌آوردن خیال، نمی‌گذارند خیالشان به بیراهه رود و لذا اگر گل را مشاهده کنند به ‌شعف ‌می‌آیند، چون به جمال حق منتقل می‌شوند و اگر كویر را ببیند به خلوت با حق منتقل می‌شوند، با پاییز که روبه‌رو شوند، آرامشِ با حق‌بودن را در عین رفع تعلقات می‌یابند، با رؤیت بهار به حیات مطلقِ حق منتقل می‌شوند. خلاصه یک لحظه این خیال بدون محبوب خود نیست، چون خیالشان مؤدب شده ‌و تمام عالم را صورت انكشافِ مطلوب متعالی خود می‌بینند. و این صادق‌ترین رؤیت است، زیرا به واقع عالم چیزی جز تجلیات اسماء الهی نیست، و برهمین اساس گفته‌اند: عشق؛ کسی را در خود غرق نمی‌کند مگر آن‌که معشوقش حق تعالی باشد.




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  12. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    خیال؛ زباله‌دان كثرت‌ها

    آدمی كه در دنیا گم‌ شده‌ است و نظرش به خودش و نفس امّاره‌‌اش معطوف است، گل را هم كه ببیند آن را نسبت با خود ارزیابی می‌کند، لذا به جای دیدن زیبایی گل، می‌خواهد آن گل برای او باشد، به همین جهت هم هیچ‌وقت به معنی واقعی، زیبایی گل را نمی‌بیند. نمی‌تواند طوری زندگی ‌كند كه گل در طبیعت باشد و او بتواند به آن نگاه كند و با زیبایی آن ارتباط برقرار كند و آن را دریچه‌ی ورود به عالم حیات ببیند. او با صورت‌های زنده كه در دل طبیعت هست نمی‌تواند ارتباط برقرار كند، یا گل را از شاخه قطع می‌کند و به خانه می‌برد، یا یك تابلو می‌خرد كه عكس گل بر آن کشیده‌اند، تا خودش در میان باشد و بتواند آن گل را به خود نسبت دهد، چون خیال خود را درست تربیت نکرده نمی‌تواند با حقایق ارتباط برقرار کند، مسیر صحیحِ جهت‌دادن به خیالش را گم ‌كرده‌، شخصیت او مرده‌گرا شده ‌است. قرآن در این رابطه می‌فرماید: «ألْهَكُمُ التَّكاثُر»؛ شما‌ها با كثرت‌ها بازی ‌خورده‌اید، «حَتّی زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ»؛(10) تا این‌كه با قبرها روبه‌رو شدید و همه‌چیز را مرده می‌بینید. یعنی كسی كه نمی‌تواند این گُل را كه در دل طبیعت است زنده ببیند، برای او آن گُل با این گُلی كه روی تابلو كشیده‌اند، فرقی نمی‌كند. قرآن می‌فرماید‌: می‌دانی تو چرا همه‌ی چیزها را مرده می‌بینی؟ چون گرفتار كثرت‌ها شده‌ای: «ألْهَكُمُ التَّكاثُر * حَتّی زُرْتُمُ الْمَقابِرَ»؛ «مقابر» یعنی مقبره‌ها. تو چون بازی‌خورده‌ی كثرت‌هایی و به حضور وحدت در هستی چشم نمی‌دوزی، همه چیز را مقبره می‌بینی. «بازی‌خورده‌ی كثرت‌ها» کسی است که جزءجزءهای متکثر برایش مهم است، امکان انتقال از کثرات به نور معنوی جاری در باطن عالم را از دست داده است. چطور شده كه به این مشکل افتاده است؟! چون خیال خود را به کمک عقل و قلب تربیت نکرده است تا متوجه حقایقی شود که عقل می‌فهمد و قلب احساس می‌کند. خیالِ ادب‌شده می‌تواند وحدت را در عالم كثرات به حضور آورد و یا بگو: حضورِ آن وحدت را در صورت این كثرات بیابد. اما آدم كثرت ‌زده، كثرتِ صرف را با وهمیات خود تركیب می‌كند و آن را به عالم خیال می‌آورد.
    خیلی فرق ‌می‌كند كه ایده‌آل شما در ذهن‌تان فرش باشد یا گستره‌ی عالم معنا. در حالت اول خیال انسان زباله‌دان كثرت‌ها شده و در حالت دوم انسان با خیالات ادب شده و از طریق همین کثرات، قلب او آماده می‌شود تا با حق ارتباط برقرار كند.





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  13. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    انتقال به ملکوت عالم

    حتماً مستحضرید که در مقایسه با عالَم ماده، جنس خیال، به خدا بیشتر شبیه است و زمینه‌ی قرب بیشتری دارد چون تجرّدش بیشتر است، پس خیال به خودی خود به عالم غیب نزدیك‌تر است. شما همین حالا می‌توانید در خیال‌تان دشتی را ببینید كه پاییز و بهار و زمستان ندارد، همه زیبایی‌های آن فصول یک جا جمع باشد، ولی اگر با دشت‌های موجود در این دنیا روبه‌ر‌و شوید، هرگز آنقدر که در خیالتان با صفا بودند، باصفا نیستند، چون آن دشت‌ها به جهت حالت تجردی که دارند ظرفیت کمالات بیشتری در آن‌ها هست، در حالی که دشت دنیایی ظرفیت مخصوص به خود را دارد، و لذا می‌توان با روبرو شدن با دشت بیرونی، در ذهن خود با دشتی روبه‌رو شد که بیشتر از دشت بیرونی صفا و زیبایی دارد، و این به جهت آن است که دشت موجود در خیال می‌تواند با زیبایی‌های عالم مافوق خیال مرتبط باشد و شما با دیدن دشت بیرونی به آن زیبایی‌ها منتقل شوید. به همین جهت می‌توان گفت: اگر در عالم دنیا خیال انسان آنچنان زنده ‌نباشد که بتواند با عوالم برتر مرتبط گردد، فقط به جسم عالم وصل است و با روح عالم مرتبط نیست. آن‌هایی که با عقل خود متوجه وجود حقایق عالم شده‌اند و با قلب خود یک نحوه اتصال با آن‌ پیدا کرده‌اند، همین كه با دشت بیرونی روبه‌رو ‌می‌شوند‌، به دشت باطنی که جنبه‌ی ملکوتی است بیرونی است، منتقل ‌می‌گردند، و چون دشت بیرونی از دشت باطنی ریشه‌ گرفته ‌است، دیدن این دشت هم برای آن‌ها نشاط‌آور است. مثل الفاظ یک انسان حکیم است؛ الفاظ او از روح او ریشه‌ گرفته ‌است، حال اگر كسی با روح او بیگانه ‌باشد لفظ‌های او را فقط در حافظه‌اش قطار می‌كند و فقط صدا می‌شنود، بدون آن‌که به معانی مربوطه منتقل شود. اما اگر با معانیِ الفاظ او آشنا باشد، با شنیدن الفاظ به روح آن الفاظ منتقل می‌شود.





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  14. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    عقل؛ قوت استدلال


    چنانچه ملاحظه فرمودید یکی از ابعاد وجود انسان جسم او است، و یكی دیگر از ابعاد او خیال است، و عرض شد که لازم است خیال مدیریت شود. حال عنایت داشته باشید که یکی دیگر از ابعاد وجودی انسان «عقل» است. عقل، همان استعداد و توانایی فهم حقایق از طریق استدلال است. عقل به کمک استدلال می‌فهمد که حقایقی در این عالم هست و قلب از طریق تزکیه می‌تواند با «وجود» آن حقایق مرتبط شود، ولی عقل به «مفهوم» آن‌ها پی می‌برد. ابن‌سینا قهرمان عقل است، اصلاً این‌كه می‌گویند «شیخ‌الرئیس»، به این دلیل است كه او شیخ و پیشرو همه‌ی فلاسفه است، حتی ملاصدرا هم قبول ‌دارد كه شیخ‌الرئیس از نظر استدلال از خودش قوی‌تر است. یك جا گلایه می‌کند که چرا شیخ با این همه استعداد، عقل خود را در چیزهایی صرف ‌كرده كه بقیه هم می‌توانستند صرف ‌بكنند؟! شیخ‌الرئیس آنچنان در تربیت عقلِ خود تلاش می‌کند که مواظب است هر کاری که موجب شود عقل او از قوت و قدرت عدول کند، انجام ندهد. می‌گوید: من عهد کرده‌ام قصه نخوانم، با این که اهل شعر است ولی در نوشته‌های فلسفی‌اش سعی ‌می‌كند هیچ‌گونه سخنی که روح استدلال را ضعیف می‌کند مطرح نکند، چون می‌داند آنجا كه جای عقل است، نباید خیال وارد بشود. با یك انضباط محكمِ عقلی جلو می‌رود به همین جهت حالا هم بهترین كتاب فلسفی از نظر انسجام «الإشارات و التَنبیهات» شیخ‌الرئیس است و انصافاً به خواننده‌ی خود انضباط عقلی خوبی می‌دهد.
    حاصل سخن این که انسان اگر خواست ناقص نماند و همه‌ی ابعاد خود را تربیت کند، باید بداند یکی از ابعاد او عقل است و لازم است سعی کند در زندگی خود هرگز عقل را مغلوب احساسات و حرص و هوس خود ننماید، انسانی که به عقل خود پشت نکند گرفتار خرافات نمی‌شود، فرق انسان خرافاتی با انسان عاقل در آن است که انسان خرافاتی خیالات خود را در زیر سایه‌ی عقل جلو نمی‌برد، و بدون دلیل عقلی چیزهایی را باور می‌کند و بر اساس آن‌ها عمل می‌نماید و یا به راحتی احساساتش او را تحریک می‌نماید.




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  15. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    قلب


    علاوه بر سه بُعدی که عرض شد، انسان بُعد دیگر هم دارد که به آن «قلب» می‌گوئیم. عرض شد که عقل می‌تواند به وجود حقایق پی ببرد ولی آن بُعد از ابعاد وجودی انسان که می‌تواند با حقایق ارتباط برقرار کند و با آن متحد شود و انسان را از نور آن‌ها بهره‌مند کند، قلب است. راهی که انبیاء و اولیاء طی می‌کنند و عرفا نیز از آن‌ها پیروی می‌نمایند به صحنهآوردن هرچه بیشتر قلب است.
    انسانی که توانسته باشد با عقل خود متوجه حقایق بشود و با قلب خود - از طریق تزکیه‌های شرعی- با آن حقایق متحد گردد و خیال خود را تحت تأثیر عقل و قلب خود قرار دهد، در اوج عشق و محبتِ روحانی قرار می‌گیرد، چنین انسانی به واقع می‌تواند با قرآن و روایات ائمه‌ی معصومین(ع) به بهترین نحو ارتباط برقرار کند.
    آری اگر كسی خواست خیالش را درست بپروراند، باید مثنوی جلال‌الدین‌محمد بلخی را بخواند، مثنوی قهرمان خیال صادق است. شما گاهی تعجب ‌می‌كنید؛ این همه مثال را مولوی چگونه در کلمات خود می‌آورد و این قدر منظم نتیجه ‌می‌گیرد! اشعار مثنویِ مولوی و دیوان حافظ و از آن مهم‌تر مثال‌های قرآنی، بسترهای مناسبِ تربیت خیال است.
    اگر كسی بخواهد عقلش را رشد بدهد، راهش مطالعه‌ی كتاب‌های متفكرانی است که بیشتر با استدلال با ما سخن می‌گویند. اگر كسی بخواهد قلبش را رشد بدهد، در عین رشد عقلی و توجه به حقایق عالم، باید وارد تزکیه‌های شرعیه شود، که البته اگر راه را درست بشناسد فرهنگ قرآن و اهل‌البیت(ع) بستر رشد هر سه بُعد از ابعاد انسانی است.
    قرآن جایگاه ایمان را قلب یا دل می‌داند و می‌فرماید: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا یَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَیْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»؛(11) اعراب گفتند ایمان آوردیم، ای پیامبر بگو: هنوز ایمان نیاورده‌اید ولکن بگویید تسلیم دستورات الهی شده‌اید ولی هنوز ایمان وارد قلب‌های شما نشده. چون وقتی ایمان وارد قلب‌ها شد، از آن جهت که حقیقت انسان همان قلب اوست، انسان با تمام حقیقتش با خدا مرتبط می‌شود و به کمالات غیر قابل توصیفی دست می‌یابد. به گفته‌ی مولوی:
    وصف بیداری دل ای معنوی

    در نگنجد در هزاران مثنوی

    خداوند در قرآن به پیامبر(ص) می‌فرماید: «قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِینَ»؛(12) بگو من در ازای رسالت و نبوتم از شما چیزی نمی‌خواهم و من در فشار و تكلّف نیستم، یعنی من اصلاً جهت جانم را از همه‌ی عكس‌العمل‌ها و جواب‌های افراد تغییر داده‌ام و یك ذره هم در فشار و سختی نیستم. حضرت می‌فرمایند: من آنچنان در آرامش حقیقی به‌سر می‌برم كه هیچ باری از هیچ جهتی جانم را فشار نمی‌دهد و در هیچ تكلّفی نیستم. زیرا حضرت با عمیق‌ترین بُعد از ابعاد وجودی خود به صحنه‌ی حیات پا گذاشته‌اند، بُعدی كه بتواند فقط با خدا ارتباط ‌پیدا كند. این ارتباط از طریق عقل نیست، عقل نمی‌تواند با خدا ارتباط‌ پیدا كند. عقل می‌تواند این‌قدر بفهمد كه «خدا هست»، این هم كه ارتباط نمی‌شود. همین‌طور که اگر شما بفهمید «آب هست»، تر نمی‌شوید، آری عقل باید در صحنه باشد ولی تا قلب به میدان نیامده، جان انسان با مقصد خود مرتبط نیست. در ادامه‌ی آیه می‌فرماید: «إنْ هُوَ إلاّ ذِكْرٌ لِلْعَالَمِینَ»؛ این قرآن كه ذكر برای عالمین است، همان قصه‌ی جان همه‌ی بشریت است، یعنی تمام ابعاد اصیل بشریت را این قرآن در بر می‌گیرد. ای پیامبر بگو: من این قرآن را برای شما آورده‌ام تا قلب و جان شما را با حقیقت مرتبط سازم و در نتیجه در راحتی کامل وارد شوید. و خداوند به حضرت می‌فرماید بگو: قصه‌ی خودم هم همین است، لذا در راستای چنین روشی و چنین موضوعی، اصلاً به خودم فشار نمی‌آید.
    به عنوان مثال در نظر بگیرید اگر الآن بخواهید یک ساعت داشته ‌باشید، به اندازه‌ی خریدن ساعت باید به زحمت بیفتید. هر چیزی را بخواهید برای خودتان نگه‌دارید، به همان اندازه باید زحمت بكشید. اما یك چیزی است كه نزدیك‌ترین و راحت‌ترین چیز است؛ و آن خدا است و لذا در عین آن که کامل‌ترین چیزها است، داشتن او هیچ سختی ندارد، چون پیش شما است و جان شما به راحتی می‌تواند با او در تماس باشد، کافی است ما موانع مزاحم را از میان برداریم.
    اگر بخواهید نان داشته ‌باشید، باید تلاش كنید و آن را تهیه کنید، برای به‌دست‌آوردن گندم باید سختی كشید و آن را از دل زمین بیرون آورد، ولی برای به‌دست‌آوردن آب زحمت كم‌تری نیاز است، از طرفی هم نیاز ما به آب بیشتر از نان است، می‌توان حدود سی روز نان نخورد و غذا نداشت ولی نمرد، ولی اگر هفت یا ‌هشت روز بی‌آب باشید می‌میرید، در حالی كه آب به شما نزدیك‌تر و لطیف‌تر است. هوا نسبت به نان و آب، به شما نزدیك‌تر و برای شما مهم‌تر است و پنج یا ‌شش دقیقه بیشتر نمی‌توان بدون هوا ماند، یعنی از یك طرف خیلی مهم است و از طرف دیگر خیلی لطیف و نزدیك است. حالا خدا به ما از هوا نزدیك‌تر و در ذات خود از آب لطیف‌تر است و بیش از نان و آب و هوا مورد نیاز ما است، تمام وجود ما از اوست و تمام معنی ما در ارتباط با او معنی خواهد داشت. یك قاعده‌ای در این عالم هست؛ كه هر چیزی از نظر مرتبه‌ی وجود، شدیدتر است، لطیف‌تر و به ما نزدیك‌تر است، و چون خداوند هستی مطلق است، هم از همه چیز لطیف‌تر است و هم از همه چیز به ما نزدیك‌تر است. درست آن را كه آدم شدیداً به او نیاز دارد، از همه به او نزدیک‌تر و قابل دسترس‌تر است.
    خدایی که غذای جان ما است و اصیل‌ترین بُعد ما یعنی قلب، از طریق او تغذیه می‌شود و نقص‌اش برطرف می‌گردد، به راحت‌ترین شکل در اختیار ما قرار می‌گیرد. حالا همین قاعده را برای قرآن در نظر بگیرید، قرآن جلوه‌ی حضرت حق است و غذای جان ماست؛ فرمود: «إنْ هُوَ إلا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِینَ»؛ چیزی نیست مگر ذكر و غذای جان بشریت. «ذِكْرٌ لِلْعَالَمِینَ»؛ یعنی این قرآن حکایت از آن است كه ما به یادِ بشریت بوده‌ایم. خداوند می‌فرماید: «لَقَدْ اَنْزَلْنَا اِلَیْكُمْ كِتاباً فیهِ ذِكْرُكُمْ اَفَلاَ تَعْقلُون»؛(13) کتابی را به سوی شما نازل کردیم که در آن به یاد شما بودیم «فیهِ ذِكْرُكُمْ»؛ ذكر و یاد شما در آن است، به یاد شما بودیم كه این قرآن را خلق ‌كردیم، پس قصه‌ی جان و قلب شماست و می‌توانید از طریق آن قلب خود را رشد دهید و ادب نمائید تا با پروردگارتان مرتبط شوید.




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi