صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 50

موضوع: ادبِ خیال، عقل و قلب

  1. Top | #41

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    جایگاه کتب دكتر شریعتی در سیر مطالعاتی

    سؤال: آیا می‌توان كتب شهید مطهری یا دكتر شریعتی را به ‌عنوان یك سیر مطالعاتی انتخاب کنیم؟
    جواب: كتاب‌های شهید مطهری(ره) را تا حدّی می‌توان به عنوان سیر مطالعاتی پذیرفت، هر چند همان طور که قبلاً عرض کردم باید به کمک کتاب‌های دیگر سیر خود را تکمیل کنید، ولی آقای شریعتی نه ادعای اسلام‌شناس‌بودن دارد و نه ورود او به موضوعات اسلامی، ورود همه‌جانبه بوده است. دکتر شریعتی رسالتی برای خود احساس می کرد و آن عبارت بود از نشان‌دادن حقانیت اسلام در مقابل مارکسیست‌ها، که آن زمان شدیداً فکر دانشجویان را تحت تأثیر خود قرار داده بود، و در این کارش هم موفق بود، ولی حالا که معلوم شد اسلام یک مکتب کامل و همه‌جانبه است و قدرت مدیریت جامعه را نیز دارد، از این به بعد باید با کتب علمای دین مرتبط گشت.
    باخواندن كتاب‌های دكترشریعتی، هیچ‌وقت شخصیت اسلامی همه‌جانبه پیدا نمی‌کنید، هرچند در کنار ارتباط با آثار علمای عالَم‌دار، سری هم به کتب شریعتی بزنید بعضی موارد مفید است، چون امروزه افق‌هایی که باید در منظر شما باشد غیر از افق‌هایی است که کتاب‌های دکتر شریعتی مطرح می کند، الاّ این که از نظر نقد بعضی از نقص‌ها و نقد بعضی از ابعاد غرب هنوز می‌توان از نوشته‌های او استفاده کرد اما در کنار مطهری‌ها و طباطبایی‌ها و از همه مهم‌تر در کنار تفکر عرفانی، سیاسی حضرت امام خمینی(ره) حرف چندانی ندارد. خطری كه به چشم می‌خورد این است كه بدانیم نوشته‌های دکتر شریعتی(ره) منهای تفکر حضرت امام‌خمینی(ره) نتیجه‌اش امثال گروه «فرقان» می‌شود، بدون آن‌كه خود مرحوم شریعتی چنین قصدی داشته باشد. این به ‌خاطر شریعتی نیست، به‌ خاطر این است كه ما بخواهیم فكر شریعتی را به عنوان یک فکر جامعِ اسلامی قبول کنیم.
    باید متوجه شویم آثار دکتر شریعتی هیچ‌وقت به شما عالَم نمی‌دهد تا یک شخصیت شوید، آری حالی می‌دهد، به ‌خصوص با کلمات و جملات هنرمندانه‌ای که طرح می‌کند ولی امروزه دیگر از کتاب‌های ایشان چیز قابل توجهی به‌دست نمی‌آورید، به‌خصوص چون جامعیت ندارد. مثلاً‌ تحلیلی كه راجع به امامت دارد در باره‌ی امامت سیاسی است. امامت سیاسی‌ را خیلی ‌خوب مطرح ‌می‌كند ولی این امامت، امامتِ «وَ جَعَلْناهُمْ أئمَّةً یَهْدُونَ بِأمْرِنا» نیست که خداوند می‌فرماید ما آن‌ها را امام قرار دادیم تا از موضع اَمر الهی که مقام «کُنْ فَیکُون» است هدایت کنند، این معنیِ امامت را باید از تفسیر المیزان علامه‌طباطبایی(ره) و یا كتاب مصباح‌الهدایه‌ی امام خمینی(ره) به دست آورد.






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند






  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #42

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    سیاستی که عین دیانت است

    سؤال: چگونه فعالیت‌های سیاسی را انجام‌ بدهیم كه در عین حال آرامش‌مان و شخصیت علمی‌مان محفوظ بماند؟
    جواب: در جزوه‌ی عالم طلبگی، عرض شده که یک انسان مؤمن همواره باید در درون نورِ وظیفه کار کند تا رابطه‌ی او با عالم قدس منقطع نشود. واقعاً مگر ما بیکاریم که با این گروه یا آن گروه به رقابت برخیزیم. ما به حکم وظیفه کار می‌کنیم و لذا با آرامش تمام و در محضر خدا آنچه وظیفه‌مان اقتضا کرد انجام می‌دهیم و امیدوار به رحمت پروردگار هستیم تا خودش گشایش لازم را مرحمت کند.
    ما از یک جهت نمی‌فهمیم كار سیاسی یعنی چه! چون از نظر ما، همان‌طور که تکویناً همه‌ی عالم در قبضه‌ی پروردگار است و او بر همه چیز حاکم است، تشریعاً نیز حکم او باید در جهان حاكم ‌باشد، حکم خدا هم اگر بخواهد بر مناسبات انسان‌ها حاكم باشد از طریق پیغمبر و امام معصوم باید آن حکم به جامعه برسد و حاكم گردد و در زمان غیبت هم باید نظر كسی كه سخن خدا و پیغمبر و معصومین(ع) را می‌گوید حاكم باشد. ما به حکم وظیفه‌ی الهی خود باید فعالیت‌های خود را در راستای چنین عقیده‌ای شکل دهیم، حالا این فعالیت‌ها سیاسی است یا الهی؟! دیگر دو تا نیست. از نظر ما یک کار بیشتر نیست و آن وظیفه‌ی بندگی، حال چه این وظیفه در امور فردی باشد، چه در امور اجتماعی، ما یك وظیفه بیشتر نداریم، وقتی شما رسیدید به این عقیده كه نور چشم همه‌ی پیامبران و اولیاء الهی حاكمیت حكم خداست، معلوم است که زندگی خود را در راستای حفظ و تقویت آن حاکمیت متمرکز می‌کنید و از این جهت برای اسلام جان می‌دهید، حالا اسم این جان‌دادن سیاسی است یا الهی، دیگر فرق نمی‌کند.
    وقتی رسیدیم به این‌كه انقلاب اسلامی در راستای اهداف انبیاء و اولیاء الهی محقق شده است، هیچ‌وقت به این سادگی‌‌ها نمی‌توانیم از آن دست‌برداریم، در اجرا كه معلوم است کارها بالا و پایین دارد. موضوع، رویکرد و جهت کلی انقلاب است که در مبانی و تحقق و ادامه، مطابق عقیده‌ی اسلامی ما است و به همان اندازه که مسلمان هستیم، انقلابی هستیم.
    ما چون انقلاب اسلامی را به عنوان یک عقیده قبول‌ داریم حتماً با ضد انقلاب و هر جریانی که می‌خواهد آن را از اهدافش دور کند مخالفیم، بنده به حکم وظیفه‌ی دینی با دولت‌هایی که اصول انقلاب را نادیده می‌گیرند و می‌خواهند انقلاب را در ذیل ظلمات فرهنگ غربی بی‌رنگ کنند، مخالفم، چون می‌دانم اینها چه ظلمی‌ می‌كنند! و البته بد عمل‌كردن آن‌ها را هرگز پای انقلاب اسلامی نمی‌گذارم، همان طور كه شیعه، عمل منافقان در صدر اسلام را پای اسلام نگذاشت. انقلاب اسلامی ایران که خداوند در غدیر وعده‌ی تحقق آن را به پیامبر(ص) داد و به رسول خدا(ص) فرمود می‌دانم تو نگران سقیفه هستی ولی «وَاللّهُ یعْصِمُکَ مِنَ النّاس» من مکتب تو را از آن مردم حفظ می کنم و نمی‌گذارم غدیر را درسقیفه دفن کنند، در طول تاریخ، بعد ازحاكمیت وجود مقدس امیرالمؤمنین(ع) هیچ طرحی در مدیریت امور اجتماعی مردم به پاكی و زلالی این انقلاب نبوده است.
    هنوز زمینه‌ی فهم این موضوع فراهم نشده است تا معلوم شود شهدا چگونه جایگاه تاریخی این انقلاب را فهمیدند و آنچنان متوجه ارزش آن شدند که به راحتی جان خود را فدای انقلاب کردند تا انقلاب پای بگیرد. شهدا دارای یک شعور فوق العاده بودند مثل خود انقلاب كه یك لطف بزرگ الهی بود كه یك‌مرتبه وارد تاریخ بشر شد و فعلاً نیز همه در حالت شوك هستند که چه شد و چه دارد می‌شود. شهدا به عنوان یک شعور عظیم تاریخی یك‌مرتبه به ‌صحنه‌ آمده‌اند و مدت‌ها طول ‌می‌كشد تا شناخته ‌شوند. هنوز ما در دل حادثه‌ایم، باید کمی از آن فاصله بگیریم تا بتوانیم آن را درست ارزیابی کنیم. در قدیم این چراغ لامپاها كه فتیله داشت و با نفت روشن می‌شد، اطرافش، در آن قسمتِ نزدیك به چراغ، تاریك بود، یك‌ كمی كه فاصله ‌می‌گرفتید نورش به اطرافش می‌افتاد و می‌توانستیم بنشینیم مشق‌هایمان را بنویسیم. ما هم باید کمی فاصله بگیریم تا تازه نور حضور تاریخی شهدا را احساس کنیم و این به گذشت زمان نیاز دارد، حتی بر سر قبورشان هم که می‌رویم نمی‌توانیم با نور جانشان مرتبط شویم، گویا آن آمادگی که بتوانند ما را در درون خود راه دهند در ما نمی‌بینند، گفت:
    چو پرده‌دار به شمشیر می‌زند همه را

    كسی مقیم حریم حرم نخواهد شد

    به جان ما می‌گویند: برو تو هنوز جهت فهم جایگاه ما ذهن خود را به کار نینداخته‌ای، چون انقلابی که ما برایش جان داده‌ایم را نمی‌شناسی. مدتی طول ‌می‌كشد تا مردم جایگاه انقلاب اسلامی و به تبع آن فرهنگ شهدا را بفهمند و ارتباط ‌پیدا‌ كنند. گاهی روح زلال شما جوانان كمك‌تان ‌می‌كند، خیلی خوشحال می شوم كه شما بعضاً توانسته‌اید یك ارتباط خوبی با روح بعضی از شهدا پیدا ‌كنید و خدا را شکر می‌کنم که چه بصیرتی به این جوانان داده است، خدا کند بتوانند آن بصیرت را با معارف عالیه مدیریت کنند تا شیطان از آن‌ها آن را نرباید.
    انقلاب اسلامی را چنین شهدایی شناختند و با آن ارتباط ‌برقرار ‌كردند و فدایی‌اش شدند. آیا شما این را لطف بزرگ خدا نمی‌دانید که عاشق این انقلاب باشید و در كنار آن و با آن زندگی ‌كنید؟! حالا اسم این نوع ارتباط ما با انقلاب را سیاسی می‌گذارند یا عبادی؟ فرقی نمی‌کند، مثل نماز خواندن در زمان جنگ است همراه بعضی از فرماندهان جنگ خدمت‌آیت‌الله حسن‌زاده«حفظه‌الله» بودیم، شهید جلال افشار - خدا رحمتش ‌كند- از ایشان پرسید: حاج‌آقا یك دستوری ‌بدهید كه در این ماه رجب عمل ‌كنیم. آقا متوجه بودند افراد همه پاسدار‌ هستند، گفتند: «دستور این است كه خوب بخورید، جان ‌بگیرید خوب هم بجنگید. حالا وقت جنگ است، اگر بخواهید روزه ‌بگیرید جنگ می‌خوابد». چون در فضای دفاع از انقلاب آنچنان روحانیتی به افراد دست می‌داد که از هزاران کار مستحب بالاتر بود و لذا آقا می فرمودند جهت موفقیت در دفاع از انقلاب بدن‌های خود را تقویت کنید. نتیجه‌ی‌ آن دفاع و روحانیتِ حاصل از آن را در برنامه‌های بعضی از شهدا می‌بینید كه آن‌همه در سلوک الی‌الله جلو رفته بودند، بزرگان می‌گویند: این شهدا راه صدساله را یك‌شبه طی کردند. منظورم این است كه كاری ‌كنید که برسید به این انقلاب و فدایی این انقلاب بشوید، در آن حال فعالیت «سیاسی» عین فعالیت «عبادی»، روح و نور خواهد داد.
    اما از این كارها كه بخواهیم با گروهی رقابت ‌كنیم و آن‌ها رقیب ما بشوند به شدّت حذر کنید، بالأخره انقلاب اصولی دارد و دارد جلو می‌رود و همه‌ی ما هم باید در کنار آن باشیم و سعی کنیم اصول حفظ شود، و اگر گروه‌هایی خواستند از اصول انقلاب عدول کنند با روش‌های نرم که رهبری این چند ساله نشان دادند، حذف می‌شوند. درگیری‌های تند در درون انقلاب ما را به جناح‌بندی می‌کشاند و ضربه می‌خوریم، به این راحتی‌ها نباید رفاقتمان را با گروه‌ها و افرادی که در حفظ اصول انقلاب با ما مشترک‌اند، به‌هم بزنیم. آمریكا و اسرائیل رقیب ما هستند، درگیری با آن‌ها عین آرامش و طمأنینه است. خدا می‌داند بنده آمریكا را به اندازه‌ی پوست گردوی روی آب مستحکم نمی‌بینم، تازه منِ بی‌سواد این‌طور می‌فهمم، آن‌هایی که اهل دل اند اعتنایی به آمریکا و امثال آن نمی‌کنند. در راستای انجام وظیفه، بدون آن که کوچک‌ترین تزلزلی در طمأنینه‌ی آن‌ها ایجاد شود با آن مقابله می‌کنند و همواره دست خدا را در شکست‌دادن آمریکا ملاحظه می‌کنند و بر ایمانشان اضافه می‌شود.
    بیچاره آن‌هایی که به آمریکا و به غربِ دورشده از نبی و نبوت، اصالت می‌دهند، این‌ها با این کار از تکیه‌گاه اصلی محروم شده‌اند، سیاسیونی که با اصالت‌دادن به فرهنگ غربی با انقلاب اسلامی مقابله می‌کنند به بی‌آیندگی هرچه بیشتر خود دامن می‌زنند و در پوچی هر چه بیشتر فرو می‌روند. چون حضرت اَحد است كه عین بقاست و چون دامن حضرت أحد را رهاكردن، فناست. انقلاب اسلامی تلاشی است برای ارتباط با حضرت أحد، حال هر جریانی که از آن جدا شود از پایداری و ثمردهی جدا شده است، به کثرت نگاه نکنید به اصالت‌ها نگاه کنید.
    گر هزاران‌اند یك تن بیش نیست

    جز خیالات عدد اندیش نیست

    گر ز صنـدوقی به صنـدوقی رود

    او سمائی نیست صندوقی بود

    هزارتا صندوق، باز صندوق است، چون از صندوق‌بودن خارج نشده‌اند، باید به حقیقت متصل شد تا پایداری و ثمردهی به صحنه آید.
    این‌ غوغاها چیزی نیست كه آرامش شما را برهم ‌بزند، شما با آرامش تمام كار خودتان را بكنید. اگر حرف‌هایی برضد نظام جمهوری اسلامی می‌نویسند، ما هم راحت جوابشان را می‌دهیم. در این جواب دادن بی‌محتوایی طرف مقابل و ریشه‌داربودن یک تفکر روشن می‌شود، در بحث امام صادق(ع) و شبهه‌شناسی عرض شد روش برخورد با شبهات و فتنه‌ها را امام معصوم به ما آموخته‌اند، حال یا طرف‌های ما مثل «اِبْنِ ‌اَبِی الْعوجاء»‌ها هستند که حضرت پس از گوش‌دادن به شبهاتش به‌خوبی جوابش را می‌دهند، یا مثل طرفی بود که تحت تأثیر تبلیغات معاویه اغفال شده بود و وقتی با امام حسن(ع) روبه‌رو شد، شروع به فحاشی کرد. امام فرمودند: ظاهراً مسافری، خسته‌ای، بیا برویم خانة ما استراحت بکن، بعد ببینم حرفت چیست. به خانه‌ی امام‌حسن(ع) می‌رود و حضرت متوجه‌اش می‌كنند كه بازی خورده ‌است، آن هم با اخلاق خوب او را متوجه اشتباهش می‌کنند، بعد كه می‌خواهد خداحافظی ‌كند، می‌گوید من روزی كه آمدم مدینه، شما را بدترین آدم دنیا می‌دانستم، حالا كه دارم می‌روم شما را بهترین‌ آدم دنیا می‌دانم.
    ما كه این‌قدر دست‌مان پُر است، چه چیزی كم داریم كه نگران باشیم؟! اگر شخص شما كم دارید به دین و انقلاب چه ربطی دارد، خودت را درست ‌كن. این حرف‌ها نیست كه بخواهیم بترسیم و آرامش‌مان به‌هم ‌بخورد. امام خمینی(ره) را كه همه‌ یادتان است چگونه با آن‌همه آرامش توانستند جنگ را اداره کنند، باید مثل اماممان باشیم.








    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  4. Top | #43

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    حوزه‌ی علمیه؛ تنها راه «سلوك از طریق عقل» نیست

    سؤال: با توجه به این‌كه ما در مسیر زندگی دانشگاهی و دانشجویی، مثل امام‌خمینی(ره) و علامه‌طباطبائی(ره) و امثال این‌ بزرگان، نمی‌توانیم تمام عمرمان را در راه مطالعه و تحقیق در معارف الهی صرف‌ كنیم، آیا تنها راه رسیدن به قرب از طریق تفكر، رفتن به حوزه است؟ و اگر نه، یك دانشجو و یا یک کارمند چگونه می‌تواند این راه را بپیماید؟
    جواب: این سؤالی است كه باید روی آن وقت بیشتری بگذاریم ولی فعلاً به طور مختصر عرض می‌کنم. حوزه‌ی علمیه دو قسمت دارد؛ یك قسمت آن، آموختن علوم حوزوی است جهت ارائه‌ی آموزه‌های دینی به بقیه، به‌خصوص آموختن علم فقه جهت تصحیح آداب دینی سایر انسان‌ها، این قسمت مثل این است که شما عالِم به علم فیزیك یا شیمی باشید. از این جهت وظیفه‌ی یک روحانی در حوزه آن است که علم فقه را آموزش ببیند و به بقیه آموزش دهد تا در انجام آداب دینی ضعف نداشته باشند. یك قسمت‌ دیگر حوزه‌ی علمیه، شرایط دیندارشدن است. حوزه در قسمت دوم علمایی را تربیت کرده است که راه دینداری را به همه‌ی انسان‌ها نشان دهند، حال چه آن‌هایی که در حوزه هستند، چه آن‌هایی که در بیرون حوزه هستند نمونه‌اش این‌که خیلی‌ها بدون آن که حوزوی باشند از کتاب‌های امام خمینی(ره) و علامه طباطبایی(ره) خیلی خوب استفاده کرده‌اند.
    بنابراین اگر برنامه ‌بریزید، می توانید از علمای حوزه و کتاب‌های خاص آن‌ها به خوبی استفاده کنید و به آن جایی كه می‌خواهید برسید. امروز زمینه‌ی استفاده از علوم دینی جهت کسب معارف عالیه و اخلاق فاضله به خوبی فراهم است. بنابراین مشكلی ندارید كه بگویید حتماً‌ باید حوزه علمیه بروید تا مشكل سیر و سلوکتان حل ‌بشود. امثال آیت‌‌الله جوادی و آیت‌الله حسن‌زاده و آیت‌الله محمدشجاعی«حفظهم‌الله»، بهترین بحث‌هایی كه خودشان ده‌ها سال زحمت ‌كشیده‌اند و آن بحث‌ها را از استاد گرفته‌اند، برای ما ارائه داده‌اند. عمده آن است که عالَم‌تان را پیدا ‌كنید و براساس آن عالم مطالعات خود را جهت دهید، بدانید می‌خواهید چه‌ كار ‌كنید تا تكلیف‌تان معلوم ‌شود. إن‌شاءلله یك برنامه‌ای ‌بریزید و سعی کنید آن را عملی ‌كنید، خودتان بهتر می‌توانید در زندگی‌تان عملی‌اش ‌كنید. البته و صد البته یك نورانیتی در حوزه‌ها هست كه مخصوص همان جا است، و اگر كسی امكان رفتن به حوزه برایش هست، فرصت را از دست ندهد، ولی اگر چنین امکانی را ندارد با طی مقدماتی می‌تواند از علم عالمان دینی به نحو أحسن استفاده کند.






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  5. Top | #44

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    جایگاه استاد و «وحدت عالمانه»

    سؤال: شما در این بحث، به مطالعه، از دیدگاه «هم‌آغوش‌شدن با اسراری که علمای عالَم‌دار در خلوت خود به ‌دست ‌آورده‌اند» نگاه ‌کردید، و ما با این بحث به این نتیجه رسیدیم كه مطالعه‌ی آثار مکتوب عالِمان عالَم‌دار، نیاز همه‌ی انسان‌هاست تا با نور گذشتگان، آینده‌ی خود را ببینند. و روشن شد كه همیشه علم یك ابزار نیست، بلكه خودِ علم مقصد است و می‌توان در آغوش علمی كه به دست می‌آوریم آرامش پیدا كنیم، با طرح این بحث ما این طور فهمیدیم كه در سیر تفكر و سلوك، روی همرفته یك استادی باید مدّ نظرمان باشد، هر چند تأکید شما در این حد نیست که: «هَلَکَ مَنْ لَیْسَ لَهُ حَکیمٌ یُرْشِدُهُ»، هلاک شد کسی که استادی نداشت تا او را راهنمایی کند. اما لااقل پیشنهاد شما این است که «طی این مرحله بی‌همرهی خضر مکن». حال سؤال ما این است که: چرا با یک استاد کارکردن، از سیر مطالعاتیِ موضوعی داشتن بهتر است؟ چرا به‌جای آن‌که در موضوعات خاصی از آثار مختلف اساتید متعدد استفاده ‌کنیم، بهتر است با یک استاد کار کنیم و افق خود را با آن استاد هماهنگ كنیم؟
    جواب: حتماً می‌دانید که؛ اولین مشکل ما به‌جای وحدت عالِمانه، پژوهش غیر عالمانه است. آن چیزی که امروز بشر گم ‌کرده ‌است، همین است که اصلاً نمی‌داند یک دنیایی بالاتر از دنیایی که آن را «مجموعه‌ی اطلاعات و پژوهش»ها پر کرده، هست و آن عالَم عالمان است و باید راه ورود به آن عالم را پیدا کرد.(58) آن پایگاه فكری که به شما می‌گوید بروید بحث‌های موضوعی کار کنید، مثلاً معنی «توکل» یا «تقوا» را از این کتاب و آن کتاب درآورید، این روش از جهتی می‌تواند یک کار بی‌بهره باشد، هر چند از جهت دیگری می‌تواند مفید باشد. بی‌فایده است به این معنا که شما در این روش وارد هیچ عالَمی نمی‌شوید بلکه با سخنان بزرگان، یک مجموعه‌ای از اطلاعات برای خودتان دست‌ و پا می‌کنید. ولی بعد از بیست سال هیچ شخصیت و عالَم علمی ندارید. این همان کاری است که در روش‌های دانشگاهی عموماً عمل می‌شود، مثلاً در رشته‌ی تفسیر قرآن پس از پژوهش های طولانی، یک پایان‌نامه تنظیم می‌کنند که سُیُوطی این را گفته ‌است، صاحب روح‌المعانی چه گفته، تفسیر المنار چه گفته، فلان مفسر این را گفته ‌است، فلان مفسر آن را گفته ‌است. بعد هم شما می‌بینید به‌راحتی دکترا می‌گیرد! به این می‌گویند: «پژوهش». تعبیر خوبی، آقای دکتر «داوری» در کتاب «شمه‌ای از تاریخ غرب‌زدگی ما» به‌کار برده‌اند. آن‌جا یک بحث خوبی دارند؛ که پژوهش یکی از روش‌های فرهنگ غربی است، و چون غرب عالَم ندارد و نمی‌خواهد به عالَمی برسد که در آن عالم با حقایق زندگی کند، به این روش‌ها دامن می‌زند. در بسیاری از موارد پژوهش‌های دانشگاهی، موضوعی را پیشنهاد می‌كنند، و طرف بدون آن‌که با عالَم عالمان مأنوس شود، جملات خاصی از کتاب آن‌ها را منقطع می‌کند و به عنوان یک کار ارائه می‌دهد، مطالعه هم می‌کند ولی بدون آن که عالَمی به دست آورد و یا واقعاً با عالَم صاحب اثر مأنوس گردد.
    ما از طریق مطالعه می‌خواهیم به وحدتی خاص دست بیابیم. آن هم از دو جهت، یکی از آن جهت که تمام ابعاد و گرایش‌های‌مان را از پراکندگی به یگانگی تبدیل کنیم، و یکی هم از آن جهت که جانمان را به «أحد» متصل ‌نماییم. اگر ما معتقدیم تنها کار ما همین است و اسمش هم عالَم ‌داشتن است، وقتی که یک انسانِ عالَم‌دارِ ملموس را پیدا کردیم که روحیه‌اش با ما سازگار است، دیگر معنا ندارد در بی‌عالَمی خودمان دست‌وپا بزنیم و در کثرت اطلاعات، از اتصال به «احد» باز بمانیم. در کتاب «عالمِ انسان دینی» این بحث هست که وقتی می گوییم «انسانِ دینی، عالَم دارد» به معنای این است که از «ماهیات‌» که مبنای کثرت است، عبور کرده و به «وجود» كه عامل وحدت است، رسیده ‌است. با توجه به این نکات است که عرض می‌شود ما نباید به طور پراكنده مطالعه كنیم و به دنبال مطالب پراکنده باشیم. از این جهت تحقیقات موضوعی یک اشباع کاذب است هرچند ممكن است انسان را با سواد نماید.
    اما اگر در سیر مطالعاتی، ابتدا مقصد خود را یك مقصد متعالی قرار دادید و سپس شخص یا اشخاصی را که مذکِّر مقصد شما هستند پیدا کردید، باید دامن آنها را محكم بگیرید.
    فقط عنایت داشته باشید که شخصیت خود را در مقصدهای عالی و انسان‌های بزرگ پیدا کنید، در تعریف شخصیتی که برای خود اراده می‌کنید بدانید که شخصیت‌های سطحی و احساساتی در نهایت نمی‌توانند خود را بپذیرند و به راحتی با خود به سر ببرند، ما به این افراد می‌گوئیم افرادی که تفکرشان در حد تفکر ژورنالیستی و روزنامه‌ای محدود شده است، این افراد برای خود کسی را انتخاب ‌می‌کنند که در محدوده‌ی خودشان باشد، نویسنده‌ای را ‌انتخاب ‌می‌کنند، كه فقط به امروز می‌اندیشد، در نتیجه پس از مدتی می‌بینند هیچ عالَمی ندارند و در مقام «وجود» و «بقاء» مستقر نیستند بلکه گرفتار تزلزل شخصیت‌اند.
    ممکن است سؤال بفرمایید استادِ مذكِّرِ مقصد متعالی را از كجا به‌دست آوریم؟ جوابِ مسأله در دل عزم و مقصد شما پیدا می‌شود. اگر شما بتوانید از همان ابتدا یک شخصیت متعالی برای خودتان انتخاب ‌و تعریف کنید، وقتی با كسی روبرو شدید كه احتمال می‌دهید مذكِّر عالَمی است كه شما برای خود انتخاب كرده‌اید، با ورود در عالَم او همه چیز را با همان عالَم كه برای خود انتخاب كرده‌اید، می‌سنجید و به‌راحتی می‌توانید حق و باطل را از هم تشخیص ‌دهید. عمده آن است كه دقت بفرمایید تا با ملاک‌های صحیح آن شخصی را که می‌خواهید به عالَم او وارد شوید، انتخاب ‌کنید، همواره با خود مناقشه ‌داشته باشید، که در انتخاب آن شخصیت بی‌احتیاطی نکنید و به نظر بنده حضرت امام خمینی(ره) یک شاخص خوبی هستند، تا ملاک نزدیکی و دوری شما به افراد از دستتان نرود. به دلیل سیره‌ی رسول خدا و ائمه‌ی معصومین(ع) شبیه‌ترین انسان در عصر حاضر به آن ذوات مقدسه حضرت امام خمینی(ره) بودند، که به عنوان یک عالِم متعادل و جامع، ظاهر شدند، به طوری که شخصیت علمی ایشان مانع موضع‌گیری سیاسی ایشان نشد، و یا روحیه‌ی روایی ایشان مانع تدبّر حِکمی و یا عرفانی ایشان نگردید. آن کسی که عرفانِ بدون حماسه و یا حکمت بدون روایت و یا سیاست منهای دیانت را به شما می‌نمایاند، نمی‌تواند به شما کمک کند که در انتخاب شخصیت نهایی خود دقیق‌ترین هدف را انتخاب کنید. به اسم تأکید بر روایات هرگونه تفکر را به اسم این که فلسفه کاری به دین ندارد، نفی می‌کنند، و یا به اسم عرفان روحیه‌ی ضد استکباری را که پیامبر(ص) با مقابله با ابوسفیان به ما نمایاندند، مورد غفلت قرار می‌دهند. راز موفقیت شهیدآوینی در آن بود که توانست با ملاک‌هایی که به قول خودش حضرت روح‌الله(ره) در مقابلش قرار داده بود، با بقیه‌ی شخصیت‌های علمی تعامل ‌کند و لذا وقتی به تفسیر قیم المیزان هم نگاه می‌کرد متوجه می‌شد علامه طباطبائی(ره) از جهتی تئوری انقلاب قرآنی را در اختیار ما گذارده‌اند، به خوبی معلوم است که آن شهید بزرگوار تحت تأثیر آقای دکتر داوری است و در نقد غرب از نگاه ایشان بهره‌ها برده است، ولی افق شخصیت خود را حضرت روح‌الله(ره) تعیین کرده و به همین جهت وقتی آن شهید بزرگوار غرب را نقد می‌کند چشم‌ مخاطبان او به حاکمیت تمدن اسلامی می‌افتد، و یا وقتی متوجه نکات دقیق حکمت متعالیه‌ی ملاصدرا(ره) است از منظر نور حضرت روح‌الله(ره) به آن می‌نگرد، و لذا از دکتر داوری و از ملاصدرا(ره) استفاده می‌کند، ولی در افقی که حضرت امام خمینی(ره) آن را مطرح می‌کند.
    با توجه به این نکات است که عرض می‌کنم باید مواظب باشیم در کلاف پژوهش‌های بی‌سروته خود را سرگردان نکنیم. وقتی با توجه به این ملاک‌ها استاد یا استادهای خود را پیدا كردیم، دیگر نوشته‌های آن‌ها را دنبال می‌کنیم تا از بهره‌های روحانی آن‌‌ها بهره‌مند شویم. اگر كمی اطراف این قضیه مطالعه ‌کردیم و رسیدیم به این‌که می‌توان با عالَم امام خمینی و یا علامه‌ی طباطبایی(ره) زندگی ‌کرد، حالا از این‌جا به بعد همه‌ی فکرمان را روی عالَم این بزرگواران می‌گذاریم، و هرکس ما را متذکر عالَم این بزرگواران کرد مورد توجه و استفاده‌ی ما قرار می‌گیرد و خود را از پراکندگی در مطالعات نجات داده‌ایم.
    یک وقت است که می‌بینید: اگر فلان آقا را انتخاب ‌کنید، در بی عالَمی گرفتار می‌شوید، هر چند موضوعات و حرف های خوبی می‌توانید از طریق او به دست آورید ولی شخصیت علمی او یك عالَم پراكنده است، و خواننده خود را با رقیب سازی و درگیری با رقیب‌های ساختگی نگه می‌دارد، و در انتها هیچ معرفتی به دست نمی‌دهد، اینجاست که با ارتباط با این افراد و نوشته‌ها حوصله‌تان سرمی‌رود.
    ممکن است پس از مدتی با آثار فلان استاد احساس کنید هنوز به چشمه‌ای نرسیده‌اید و در حدّ ظروف پراکنده تشنگی جان خود را تا حدّی سیراب کرده‌اید، باید به خود تذکر دهید که تا چه موقع می‌خواهی این راه را ادامه دهی، عظمت و بزرگیِ امثال امام‌خمینی و علامه طباطبایی(ره) به این است که طوری چشم دل ما را باز می‌کنند که پس از مدتی بحمدالله اهل‌البیت(ع) را در مقابل خود می‌یابیم. در معارفی که علماء واقعی در اختیار شما می‌گذارند طوری جلو می‌آیید که جان شما از آن به بعد فقط با امیرالمؤمنین(ع) می‌تواند به‌سر برد! بعد که سراغ امیرالمؤمنین(ع) می‌آیید، می‌بینید نگاه شما را به توکلِ به خدا می‌اندازد، به این معنی كه ما را متوجه می‌كند كه همه چیز را از خدا بدانیم و تمام حرف‌های امام‌خمینی و علامه طباطبایی و ملاصدرا«رحمة‌الله‌علیهم» به اینجاها ختم می‌شود. در معارفی که این بزرگان به ما می‌دهند عظمت اهل‌البیت(ع) روشن می‌شود، ممکن است در حال حاضر هم بگوئیم اهل‌البیت(ع) بزرگ‌اند ولی درک مقام آن ذوات مقدسه از طریق معارف عالیه، درک دیگری است.
    آری پس از آن که عالَم‌دار شدید و به کمک عالمانِ جامع به جامعیت نسبی رسیدید، حالا بخواهید موضوعاتی مثل «توکل» یا «تقوا» را بررسی کنید، دیگر گرفتار کلافه‌ی پژوهشِ پراکنده نمی‌شوید، هر کدام از این معانی را در سازمان و سامان خود بررسی می‌کنید. اگر با آن روحیه رفتیم «توکل» یا «تقوا» را با تعریفی که آیت‌الله جوادی«حفظه‌الله‌» دارند گرفتیم، از عالَمی که در آن عالَم داریم با علامه زندگی ‌می‌کنیم در نیامده‌ایم. حتی از این طریق می‌توانیم آن عالَم را وسعت دهیم، یا از طریق «ملاصدرا» می‌توانیم آن عالَم را وسعت دهیم. از علامه طباطبایی(ره) پرسیده بودند کدام یک از فیلسوف‌ها را بیشتر پسندیدید‌؟ جواب داده بودند فارابی را. این همه فیلسوف بعد از فارابی آمده‌اند، ولی این مرد نمی‌تواند از فارابی بگذرد. و همان‌طور هم که می‌دانید، روش ایشان به فارابی خیلی شبیه است، هر چند از نظر مبانی، صدرایی هستند. حالا چه اشکالی دارد اگر در عالمی که افلاطون هم مذکِّر عالَم فارابی است، آثار افلاطون را هم بخوانیم؟! با این‌که افلاطون قبل از فارابی بوده ‌است اما فارابی برای علامه ‌طباطبایی(ره) این‌قدر جذاب ‌شده ‌است که همة شخصیت‌ها را از زاویة فارابی می‌بیند.
    نمونه خوبی از موفقیت افرادی که استاد عالَم‌داری را پیدا کردند و به نتایج خوبی رسیدند، آیت‌‌الله جوادی و آیت‌الله حسن‌زاده و رابطه‌ی آن‌ها با علامه طباطبائی(ره) است، لذا وقتی به این عزیزان توجه کنید همواره در عالم استادشان به سر می‌برند، هر چند عقلشان را نسبت به استاد تعطیل نکرده‌اند و گاهی با استاد تفاوت نظر دارند، چون علامه طباطبائی(ره) کسی نیست که بخواهد مرید و مقلّد بپروراند.
    اگر در دل مطالعات خود گم ‌شوید و نه علامه طباطبائی(ره) داشته ‌باشید نه حضرت امام خمینی(ره)، نه کس دیگر، همین طور هرچیز به‌دست آوردید بخوانید، هیچ‌وقت شخصیت‌تان را برای خودتان جمع‌بندی ‌نکرده‌اید. و تأکید روی استاد را هم می‌شود از این زاویه نگاه ‌بکنید که وجود استاد، قدرت جمع‌بندی شخصیت به ما می‌دهد.
    این را هم تأکید کنم که روی هر کدام از مثال‌هایی که در مورد استاد زدم نخواستم آن‌ها را به عنوان انسان‌های مطلق عرض کنم به طوری که شما نتوانید به افق دیگری نظر داشته ‌باشید. یا فکر کنید جمع چند نفر از آن‌ها ممکن نیست. ممکن است در عالَم علامه طباطبایی(ره) یک‌مرتبه به امام خمینی(ره) نظر کنید و ببینید امام خمینی(ره) چه وسعتی دارد، به ‌طوری ‌که پیش خود بگوئید: من نمی‌دانم علامه طباطبایی(ره) را در افق شخصیت خود قرار دهم یا حضرت امام خمینی(ره) را، این‌جا دیگر دو شخصیت در میان نیست. حالا اگر معارف الهیه را از زاویه‌ی نگاه آن دو نگاه ‌کنید، نه تنها از آن عالَمی که دارید خارج نمی‌شوید، بلکه احساس می‌کنید كه عالَم‌تان تقویت ‌هم می‌شود، چون این نوع عالمان همه یک نورند با ظهورات مختلف و ما را به یک چیز می‌خوانند.



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  6. Top | #45

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    معنی پژوهش در دین

    سؤال: شما طوری موضوع پژوهش را مطرح کردید که گویا نباید به سراغ آن رفت، در حالی که در عالَم دین بر روی پژوهش هم تأکید شده انجام می‌شود، آن پژوهش‌ها با آنچه شما به عنوان یک روش غربی نقد می‌کنید، چه فرقی دارند؟
    جواب: همان‌طور كه عرض ‌شد، وقتی افق‌ شما در تعریف شخصیتی که باید به‌دست آورید مشخص ‌شد، حالا ممکن است بخواهید ببینید نظر آیت‌الله جوادی یا آیت‌الله مطهری درباره‌ی «توکل» چیست. در این مرحله با توجه به افقی که دارید؛ و می‌دانید کجا می‌خواهید بروید، از چشمه‌ی شخصیت آن بزرگان بهره‌مند می‌شوید. اما روشی که در دنیای مدرن هست و عرض کردم به دانشگاه‌های ما نیز سرایت کرده، غیر از این است. مثلاً در دانشگاه‌ها وقتی شخصی می‌خواهد دکترا بگیرد، مجبور است پایان نامه بنویسد، جهت تدوین پایان‌نامه افراد به دنبال آن نیستند که نقش توكل در قلب انسانی كه وارد عالَم توكل می شود چیست، فقط آن را به عنوان یک پژوهش علمی دنبال می‌کنند، کسی کاری به نقش توکل در جان انسان ندارد، چون این یک موضوع باطنی است، ولی فردی که می‌خواهد پایان‌نامه‌ی خود را در رابطه با توکل بنویسد می‌خواهد مجموعه‌ای از نظرات را در آن رابطه جمع ‌کند، و به همین جهت نمی‌تواند با حقیقتِ توکل ارتباط ‌پیدا ‌کند، و در نتیجه به هیچ حالت معنوی هم در این رابطه نمی‌رسد. آن وقتی هم که در پژوهش متوجه می‌شود روایتی از امام معصوم هست که راجع به توکل خیلی خوب بحث کرده برای او از این نظر جالب است که می‌تواند به کمک طرح آن روایت، از پایان‌نامه‌اش خوب دفاع ‌کند. اما شما وقتی که آمدید «توکل» را در عالَم علامه طباطبایی(ره) شناختید و دیدید که ایشان چه افقی را در حیات‌ به شما نشان ‌می‌دهد، تا آنجایی که ابزارها را نبینید و نقش خدا را در ماوراء ابزارها بنگرید، جانتان از ساحتی به ساحتی دیگر سیر می‌کند. آن وقت است که می‌توانیم بگوییم علاوه بر اینکه «توکل» را عقلاً شناخته‌اید، قلباً نیز با حقیقت «توکل» تماس ‌برقرار کرده‌اید. این پژوهش در عالَم دین با آن پژوهش در بی‌عالَمی، و در نتیجه دامن‌زدن به پراکندگی و هر چه بیشتر دورشدن از «اَحد»، خیلی فرق ‌می‌کند. طوری نیست اسم این را هم پژوهش بگذارید، اما مواظب آفت آن پژوهش ‌باشید.






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  7. Top | #46

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    چگونه فکر کنیم؟


    سؤال: شما عموماً در مباحث خود افراد را به تفکر دعوت می‌کنید و معتقدید اگر انسان به ساحت تفکر وارد شد در و دیوار عالم با او حرف دارند. حال سؤال این است كه چگونه می‌توانیم از طریق مطالعه به تفكر كردن برسیم؟ چون در این صورت هم به مطالعه دعوت ‌می‌شویم و هم به تفکر، و درنتیجه از نتایج هر دوی این نعمت‌ها بهره‌مند خواهیم شد. إن‌شاءالله.
    جواب: عموماً مطالعه وقتی مطالعه است و موجب تفکر می‌شود که موضوعِ مورد مطالعه، یک موضوع حقیقی باشد و نه یک موضوع اعتباری. این که ما بفهمیم بعد از آغامحمدخان قاجار چه کسی حکومت را به دست گرفت، موجب تفکر نمی‌شود، به همین جهت اصرار می‌شود کتاب‌های اهل فکر را بخوانید، چون اهل فکر موضوعی را که مورد مداقّه قرار می‌دهند موضوع حقیقی است. ما وقتی یک شخصیت فکری را شناختیم، در واقع با موضوعی که او با ما در میان می‌گذارد زندگی می‌کنیم. مثلاً شما شهید مطهری یا امام خمینی و یا علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیهم » را که شناختید متوجه موضوعاتی خواهید شد که آن‌ها با شما در میان می‌گذارند و لذا وارد تفكر می‌شوید، در این حالت مطالعه‌ی آثارِ آن‌ها شما را به وادی فكر وارد می‌كند، و نه به وادی اطلاعات. چون این‌ها با موضوعاتی که شناخته‌اند خودشان اهل فكر شده‌اند و شما را هم به همان اندازه اهل فكر می‌کنند، و در نتیجه در مقابل هر حادثه‌ای بدون آن‌كه از آن‌ها سؤال كنید، مثل آن‌ها فكر می‌كنید و مثل آن‌ها عمل می‌نمایید، وقتی معنی تفکر برایتان معلوم شد تلاش شما در مطالعه‌ی آثار عالمان، دیگر ارتباط بیشتر با موضوعاتی است که آن بزرگان نسبت به آن‌ها تفکر کرده‌اند. در آن حال لازم نیست علامه طباطبایی(ره) را از قبر درآورید و بپرسید: «الآن چه‌کارکنیم؟» بلکه با دستگاه فکری که به کمک ایشان پیدا کرده‌اید خودتان تشخیص می‌دهید چه کار باید بکنید. پس این که می‌پرسید: «چگونه فکر کنیم؟»، جوابش این است که اگر ما شخصیت‌های فکری را بشناسیم، و خود را مشغول کتاب‌هایی نکنیم که نویسندگان آن‌ها اهل فکر بر روی موضوعات حقیقی نیستند، اهل فکر می‌شویم و در برخورد با اموری که پیش می‌آید و یا در رابطه با انتخاب‌هایی که باید انجام دهیم، مثل کسانی فکر می‌کنیم که به کمک آن‌ها موضوعات حقیقی را شناخته‌ایم. وقتی از این طریق اهل فکر شدیم دیگر سرگردان نیستیم که چه‌کار کنیم؛ و جدا از اهل اندیشه عمل نمی‌کنیم.
    «تفکر» یعنی داشتن ملکه و توانی که بتوانیم از مقدمات به خوبی به نتیجه برسیم، حال هرچقدر مقدماتِ مورد توجه، حقیقی و وجودی باشند، بیشتر قابل تفکرند و ما را به نتایج عالی‌تری می‌رسانند. امام صادق(ع) می‌فرمایند: «أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ إِدْمَانُ التَّفَكُّرِ فِی اللَّهِ وَ فِی قُدْرَتِه »؛(59) بالاترین عبادت ادامه‌ی تفكر در باره‌ی خدا و قدرت او است. در این روایت، خداوند و آلاء و نشانه‌های قدرت او موضوع تفکر است. می‌فرمایند تفکری که موضوعش خدا و آثار قدرت پروردگار باشد، بالاترین عبادت است.
    ما باید در سازمان فکری خودمان موضوعات ارزشمند را بشناسیم و نسبت به آن‌ها فکر کنیم تا بهترین عمل را انجام دهیم. آیا کسی که جایگاه ربوبیت پروردگار عالم را می‌شناسد و نسبت به نقش پروردگار عالم در مناسبات بشری فکر کرده، با کسی که موضوع فکرش مسائل عادی زندگی است، یک طور عمل می‌کنند و به یک نتیجه می‌رسند؟





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  8. Top | #47

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    رهایی از مشکل کمبود «وقت»

    سؤال: عموماً دلیل مطالعه‌‌نكردن ‌ما بهانه‌ی كمبود وقت است، از طرفی ما اگر بخواهیم روی مطالعات دینی‌مان وقت بیشتری ‌بگذاریم، برای کارهای علمی و درسی‌ وقت ‌کم ‌می‌آوریم، شما برای رفع این مشكل چه پیشنهادی دارید؟
    جواب: عمده این است که در عالَم‌ خود، تفکر بر روی موضوعات حقیقی را برنامه‌ریزی کنیم تا فکرمان جهت پیدا کند و بتوانیم خیالات خود را مدیریت کنیم. موضوعاتی از ما وقت خاص می‌خواهند كه در عالَم ما جای ندارند. چطور انسان از داشتن خودش و نفس كشیدن خودش خسته نمی‌شود و وقت خاص هم برای آن تعیین نمی‌كند. چون خود را با همین كارها و بودن‌ها پذیرفته است. اگر كارها طوری باشد كه در عالَم ما جای بگیرند، نه تنها وقت ما را نمی‌گیرند، بلكه عین زندگی ما می‌شوند. بارها به دوستان عرض کرده‌ام چه اشکالی دارد ریاضی‌دانی باشید که در مباحث دینی هم در حد خود صاحب‌نظر شوید، علمای بزرگ عموماً شخصیت‌های جامعی داشته‌اند، چه در علوم عقلی و چه در علوم نقلی و چه در علوم تجربی، مسلّم علامه طباطبایی(ره) ضرر نکرده‌‌اند كه وقت نسبتاً زیادی در خواندن ریاضیات صرف كردند. به‌ظاهر مطالعه بررسی موضوعی مثل علم نجوم و ریاضیات به درد فهم قرآن نمی‌خورد، ولی عامل ایجاد شخصیت فکری بر‌ای انسان می‌شود تا در موضوعات قابل تفکر، خوب فکر کند. شناخت موضوعاتِ قابل تفکر به انسان وسعت می‌دهد، کسی که بداند فلسفه‌ای که غرب را به‌وجود آورد چه خصوصیاتی داشت، بهتر می‌تواند غرب را تحلیل کند و در رقابتی که آن فرهنگ با اسلام شروع کرده، درست موضع‌گیری می‌کند.
    عمده‌ترین نکته در مطالعات، تشخیص موضوع قابل مطالعه است. مسلم عالی‌ترین موضوعاتِ قابل مطالعه، موضوعات حقیقی، یعنی حقایق عالم هستی است، ولی همان‌طور که در قرآن با طرح موضوعِ توحید و نور توحیدی به عنوان توجه به یک موضوع حقیقی، شرک را به‌خوبی تحلیل می‌کند، همین طور شناخت غرب و جایگاه و نقش تکنولوژی و رسانه، با نور توحید، موجب می‌شود تا غرب را درست تحلیل کنیم، چون به کمک یک موضوع حقیقی توانسته‌ایم اعتباری و وَهمی‌بودن فرهنگ غربی را بشناسیم.
    توجه به این امر که انسان باید در هر حال از نظر فکری، یک شخصیت جامع برای خود شکل دهد، موجب می‌شود تا علاوه بر این که همواره با خودی به سر برد که افق‌های زیادی در روبروی خود می‌شناسد، در انتخاب امور نیز جامع‌ترین انتخاب را داشته باشد، چنین آدمی گرفتار پول درآوردن نمی‌شود که تمام همّت خود را صرف یک تخصص بکند که پول بیشتر درآورد.
    با توجه به این نکات مجدداً عرض می‌کنم اگر دانشجویان در علوم تجربی روحیه‌ی اجتهادی پیدا کنند با صرف وقتِ کم‌تر نتیجه‌ی بیشتری به دست می‌آورند. سعی باید کرد حرف اصلی آن علم را پیدا کرد، نه این‌که همه‌ی نکات را به حافظه بسپاریم. ممکن است این روش برای طرف نمره‌ی 20 نیاورد، اما او را در آن علم صاحب‌نظر می‌کند و او در تخصص خود مجتهد خواهد بود. اگر با موضوعات علمی با این روش برخورد کنیم اولاً: فکرمان در میدان است و نه حافظه. ثانیاً: نتایج کار برایمان می‌ماند. پشیمان نمی‌شویم که چرا این‌همه آن کتاب‌ها را حفظ کردیم و حالا هم هیچ چیزی از آن‌ها نداریم.
    توصیه‌ی بنده به دوستان این است که جای تخصص علمی خود را در شخصیت‌تان پیدا کنید، نه این که شخصیت‌تان را در تخصص‌تان جستجو نمایید. اگر بخواهید شخصیت‌تان را در تخصص‌تان جستجو کنید، متحمل فشار روحی زیادی می‌شوید و در آخر هم خسته و ناامید می‌گردید و می‌خواهید از رشته‌ی تخصصی خودتان فرار ‌كنید. اما اگر عکس ‌آن عمل کنید؛ ابتدا شخصیت و عالَم خودتان را بشناسید و افق زندگی را در رسیدن به آن عالَم تعیین کنید، سپس یکی از ابعاد شخصیت خود را صاحب‌نظر بودن در آن مسئله‌ی علمی بدانید. در این صورت هم شخصیت‌تان را در تخصص‌تان گم ‌نکرده‌اید، و هم در حد خودتان در دین صاحب‌نظرشده‌اید.
    وقتی شخصیت مورد نظر خود را یافتید، دیگر مشکل کمبود وقت نخواهید داشت، چون هر موضوعی را در جای خودش قرار می دهید و در عین به سر بردن در عالَم خودتان، مطابق آن عالم، دروس دانشگاهی یا طلبگی، جای خود را پیدا می‌کنند. مثل این است که یك كوه نوردی را كه كوه‌نوردی را انتخاب كرده، در ابتدای دامنه کوه گذاشته‌اند و می‌گویند: باید به قله بروی، بالارفتن از این قله برای او عین زندگی است و با همه‌ی سختی‌هایش برایش لذت دارد. ولی یک وقت ممکن است آدمی را که اهل کوه و کوه‌نوردی نیست بگویند که باید به این قلّه بروی، معلوم است كه برای او سخت است. چیزهایی برای ما سخت است که ما را از عالَممان در می‌آورند.
    اگر انسان مزه‌ی قرارگرفتن در یک دنیای علمی، در عین ارتباط با آثار شخصیت‌های جامع را بچشد، آن‌وقت است که می فهمد زندگیِ پراکنده و افکار غیر جامع چه اندازه خسته ‌کننده و آزاردهنده است.
    اگر دانشجو یا طلبه شخصیتی یا عالَمی را به‌دست آورد که مطالعه، جزء عالَم‌ او شد، دیگر بحث وقت نداشتن به کلی از زندگی او می‌رود، چون عالَم او فکر و مطالعه است. مثل این‌که شما نمی‌گویید وقت ندارم که هستم، چون خودِ شما جز بودن برای خود، چیز دیگری نیستید. وقتی طرف می گوید «وقت ‌ندارم» منظورش این است که من نمی‌توانم عالَم گم‌شده‌ام را در این نوع فعالیت‌ها و مطالعات پیدا کنم. ولی وقتی عالَم پیدا کرد دیگر این بحث‌ها نیست.(60) آن عزیزی که می‌گوید برای مطالعات دینی «وقت ‌ندارم»، اگر در مطالعات درسی‌اش هم نتواند یک طوری عالَم ‌پیدا کند، در خواندن همان‌ها هم جان ‌می‌کند و مطالعه می‌کند، و عموماً هم وقت کم می‌آورد.
    گاهی از خودتان می‌پرسید که فلان آقا یا خانم چطوری این همه کتاب می‌خواند؟! علت پشت‌ِ کار او در مطالعه‌ی کتاب‌ها آن است که پیگیری آن موضوعات جزء عالَمش شده و مطالعه‌ی آن‌ها را جزء زندگی خود می‌بیند ‌و با آن‌ها زندگی می‌كند. باید از خود پرسید آیا وقت ‌نداریم و یا هنوز راه را پیدا نکرده‌ایم که در آن راه مطالعاتمان جزء زندگی‌مان بشود؟! ما به دوستان توصیه می‌‌کنیم مزه‌ی عالَم‌داربودن و زشتی بی‌عالَم‌بودن را بشناسند تا در عالَم دینی خود به حکم وظیفه و برای حفظ آن عالَم، به راحتی مطالعات علمی و دینی را ادامه دهند.





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  9. Top | #48

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    چگونگی برخورد با استاد

    سؤال: بعد از آن‌که استاد یا استادهایی را که عالَم دارند انتخاب ‌کردیم، موضوعات خاصی از آثار آن‌ها را کار کنیم، یا این‌که مجموعه‌ای از آثارشان را؟ مثلاً در سیر مطالعاتی کتب امام‌خمینی(ره)، یا علامه طباطبایی«رحمةالله‌علیه»، یا دكتر داوری، یا شهید آوینی، آیا موضوعات خاصی كه در آن رابطه شبهه ‌داریم را در آثار آن‌ها كاركنیم یا این‌كه كل آثار ایشان را بخوانیم؟ درواقع سؤال ما از شما این است که چه طریقی را برای هم ‌افق‌شدن با استادی که انتخاب ‌کرده‌ایم پیشنهاد می‌کنید؟
    جواب: این دست شما نیست، چه برسد به این‌که بنده بخواهم ‌پیشنهادی داشته باشم؛ شما اگر به استادی که باید انتخاب ‌کنید رسیدید، خود آن استاد به شما می‌گوید از چه راهی با او هم‌افق می‌‌شوید. گرایش‌های شما هم منطبق با استاد یا استادانتان می‌شود. تلاش‌تان فقط هم‌افق‌شدن با او است. هم‌افق‌شدن یکی از نظر آداب شخصی است، یکی هم از نظر فکر و عبادات است، مثلاً تلاش شما این می‌شود که فکر حضرت امام خمینی(ره) را بگیرید. بعد می‌بینید این فکر، منهای زندگی ساده‌ای همانند او، ممکن نیست، لذا سعی می‌کنید از نظر ظاهر زندگی هم هرچه بیشتر با او هماهنگ شوید. به نظر بنده حضرت امام خمینی(ره) خودِ برترِ انسانِ قرن حاضر است. وقتی که خودِ برتر خود را او دانستید اگر متوجه شوید برای نزدیکی به او باید حکمت و عرفان هم کنار سایر مطالعات و فعالیت‌هایت بدانید، به راحتی مطالعه در مورد حکمت و عرفان جزء زندگی‌تان می‌شود. اگر متوجه شوید باید در مستحبات هم وقت ‌بگذارید، به راحتی وقت ‌می‌گذارید، به همین جهت است که ملاحظه می کنید شاگردان امام خمینی(ره) که ایشان را به عنوان شخصیت آرمانی خود پذیرفتند چقدر راحت مثل خودِ استادشان در علوم دینی در جامعیت بودند و هستند.
    بنده یک زمانی فکر کردم علامه محمدتقی‌جعفری(ره) همان شخصیتی هستند که من می‌خواهم، درنتیجه تمام وقت و ذکرم را روی سخنان و كتاب‌های ایشان ‌گذاشتم؛ بعد از یک مدتی احساس کردم ایشان از جهت ارائه‌ی مطالب تازه نمی‌توانند افقی جدید بر افق‌های قبلی در مقابلم بگشایند. متضاد با افق بنده نبودند، به یک معنی از آن به بعد از علامه محمدتقی‌جعفری(ره) گذر کردم - نه این‌که پشت ‌کرده ‌باشم- دیدم ایشان تا آن‌جا را خوب آمدند، ولی بنده به دنبال موضوعات دیگری بودم، ممکن است ایشان در آن افقی که بنده نمی‌خواستم خیلی جلو رفته ‌باشند، مثل وقت زیادی که روی شرح مثنوی گذاشتند، احساس کردم آن موضوعاتی که نیاز دارم در آثار حضرت امام خمینی(ره) و آثار آیت‌الله‌جوادی«حفظه‌الل » و علامه طباطبایی(ره) بهتر می‌شود پیدا کرد، با ارتباط با آثار این بزرگان، علاوه بر این‌که افق قبلی حفظ شد، افق‌های بالاتری در مدّ نظرم قرار گرفت و انصافاً توجه به استادهای بعدی را هم خودِ حضرت علامه‌ محمدتقی ‌جعفری(ره) در مقابل بنده قرار دادند. وقتی استاد به واقع استاد باشد، خودِ او به شما می‌گوید که تا کجا می‌تواند شما را جلو ببرد و بقیه‌ی راه را با چه کسی می‌توانی ادامه دهی. آیا راه صحیح این نیست که فعلاً دامن یک دانشمند معتبر و مطمئن را که می‌دانیم در تفکر اسلامی در عین جامعیت، عالَم دارد بچسبیم، بعد در دل ارتباط با فکر او، اگر دیدیم جوابگویمان بود، ارتباط با او را ادامه ‌‌دهیم، و اگر نبود از او گذر کنیم؟ علامه‌جعفری(ره) خودش دارد به شما می‌گوید چطوری با او برخورد کنید. وقتی شما می خواهید با شخصیت علمی یک دانشمند اسلامی ارتباط ‌پیدا کنید خود او خود را به شما می‌نمایاند و سخت إبا دارد که مُریدسازی کند. اگر او عالَم داشته باشد و شما هم بخواهید عالَم داشته باشید، احساس می کنید در دل آن فکر، جذْبه خوابیده ‌است، و دائماً شما را قدم‌ به ‌قدم جلو برد. اصلاً نور توحیدی آن‌ها به آدم می‌گوید که چطوری با آن‌ها تعامل ‌بکنیم و راه را ادامه دهیم






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  10. Top | #49

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    خطر بی‌آیندگی

    سؤال: اگر خواستیم خودمان درباره‌ی موضوعات قابل مطالعه فکر کنیم، شما چه زوایایی را پیشنهاد می‌کنید که بر مبنای آن‌ها به کتب اساتید عالَم‌دار رجوع کنیم؟
    جواب: باید به بحثی که شد برگردیم، به ما گفته‌اند: عده‌ای از انسان‌های عالِم، در این دنیا هستند که این‌ها عالَم دارند، ما باید برویم دامن آن‌ها را بگیریم. حالا سؤال‌ شما این است که بعد از این بحث ما در موضوعات قابل مطالعه، چه موضوعاتی را دنبال کنیم که مطالعات خود را از آن زوایا مدیریت کنیم؟ می‌خواهم بگویم بعد از بحثی که گذشت دیگر نباید چنین سؤالی در میان باشد؛ زیرا روشن شد مطالعه‌ی حقیقی یعنی هم‌افق‌شدن با عالِمانی که در شرایط خلوت خود با خدایشان هدیه‌های جبرائیل را برای اتحاد با حقایق قدسی گرفته‌اند و به کتابت‌درآورده‌اند. فعلاً همین کتابت‌ها است که مسائل ما را حل‌ می‌کند و به ما افق می‌دهد و به زندگی ما معنی می‌بخشد. خداوند آقای «جبران خلیل‌جبران» را رحمت ‌کند، در آن کتابِ بسیارخوب «پیامبر»شان که کتاب زنده‌ و ارزنده‌ای است در آخر کتاب می‌گوید هر کسی از آن پیامبر مسائل خود را سؤال می‌کرد، آن که کارگر بود می‌گفت: «ما چه‌کار کنیم تا در کار خود موفق باشیم؟» زن خانه‌دار می‌گفت: «ما چه‌کار کنیم؟» آن که تاجر بود می‌پرسید: «ما چه‌کار کنیم؟». و پیامبر(ص) تكلیف هر كدام را روشن می‌نمودند و چگونگی ادامه‌ی راه را برای آن ها معنی می‌كردند. می‌گوید: «آنگاه كشیش پیری وی را گفت: از دین بگو! و او گفت: من امروز مگر هیچ غیر آن گفته‌ام؟». تذکر جبران‌خلیل‌جبران با طرح سخن کشیش آن است که شما عادت نداشته باشید باز از مطالعه سؤال كنید، زیرا بحث روی مطالعه عادت شما می‌شود و در نتیجه همواره از واردشدن در مطالعه باز می‌مانید. به گفته‌ی عطّار:
    تو پـای به راه در نِه و هیچ مپرس

    خود راه بگویدت كه چون باید كرد

    باید میدان عمل و آن هم عملِ مطالعه كردن را به نحوی كه عرض شد بگشاییم.
    ما باید بدانیم، جدا از اندیشه‌ی اندیشمندانِ واقعی‌كه در طول تاریخ برای ما ذخیره شده‌، نمی‌توانیم زندگی كنیم و آینده‌ی خود را به ثمر برسانیم، ما با رسوخ در تفكر عالمانی آنچنانی می‌توانیم امكان زندگی امروز و فردای خود را فراهم كنیم، وگرنه گرفتار گسست تاریخی می‌شویم و تحت تأثیر فرهنگ مدرنیته از تاریخ بیرون می‌افتیم.
    بعضی از عادات و رسوم گذشته را که مربوط به شرایط زندگی آن زمان بوده، می‌توان ترك كرد اما آثار عالِمان عالَم‌دار، شرایط روحی و روحیه‌ای است كه از گذشته در وجود ما زنده مانده و به ما توانایی فکرکردن می‌دهد، و امكان زندگی در آینده را برایمان فراهم می‌سازد. ‌بنا‌براین جامعه‌ای كه از چنین ذخیره‌هایی جدا شود نه فقط پیوندش با گذشته قطع می‌شود بلكه راهی به آینده نیز ندارد. وقتی من موقعیت تاریخیِ تفكری را كه سال‌ها پدرانم با آن زندگی كرده‌اند نشناسم به کلی بی‌آینده خواهم شد. مسأله خیلی مهمتر از دانستن یا ندانستن چند كتاب است. مسئله‌ی بی‌عالَم‌بودن یا عالَم‌داشتن است، آن هم در شرایطی كه مدرنیته می‌خواهد ریشه‌ی تفكر ما را و همه‌ی بشریت را بخشكاند.
    ما اگر راهیانِ راه آینده‌ایم باید بیش از آنكه عزم رفتن كنیم بدانیم كجا ایستاده‌ایم و با چه حال و هوایی می‌خواهیم وارد آینده‌ی خود شویم، مگر بدون تفكری كه حاصل خلوت علماء بوده حرکت به سوی آینده ممکن است؟ راهرو حقیقی نمی‌تواند چنین گذشته و سنتی را رها كند، چنین سنتی مَركب ما است و بدون آن، راه‌رفتن و آینده‌داشتن ممكن نیست. ما و تفكر علمای گذشته به هم پیوسته‌ایم و اگر از آن جدا شویم اصلا از راه رفتن جدا شده‌ایم.
    وقتی فكر كنیم احتیاجات امروز ما جدا از خلوتِ علمای عالَم‌دارِ گذشته است، باید بدانیم آینده را از دست می‌دهیم، همان طور كه غرب با رنسانس، از گذشته‌ی علمای خود، گسسته و بی‌آینده شد. گره خوردن با عالَم علماء، شرط درست اندیشیدن و درست عمل‌كردن است. نوری است كه از پشت سر ما بر ما می‌تابد و آینده را روشن می‌كند. درست است آن تفکرات در پشت سر ما قرار دارند، ولی آینده را می‌نمایانند و می‌توانند در فكر و عمل و عقل و تدبیرهای امروز و فردای ما حضور پیدا كنند و ما را راه ببرند، مانع‌ها را به ما بنمایانند و نگذارند مأیوسانه از حركت باز ایستیم. این است كه باز تأكید می‌كنم هركس آینده می‌خواهد، باید با چنین گذشته‌ای كه عرض شد، متذكر و همراه باشد وگرنه تباه می‌شود. انبوه روایات عمیق معرفتی سرمایه‌ای است تا آینده‌ی خود را در بستر تمدن اسلامی به عالی‌ترین نحوه شکل دهیم. باید به آن‌ها به عنوان راه سازماندهی به آینده نگریست تا معنی حقیقی خود را بنمایانند.
    پیدا است كه شخص متفكر تنها است و تفكر در خلوت صورت می‌گیرد. ولی كسی خلوت دارد كه با دیگران باشد. تفكر، راه صحیح واردشدن بین انسان‌ها است تا روزمرگی‌ها ارتباط‌ها را ضایع و آینده را پوچ ننمایند. علمای ما تنهایی و خلوتِ تفكر را پس از باهم‌بودن به‌دست آورده‌اند و برای ارتباط‌های صحیح، حاصل آن خلوت و تفكر را به كتابت آورده‌اند. آری آن خلوت‌ها بریدن از دیگران برای برقراری پیوند مستحكم با انسان‌هایی است كه تشنه‌ی تفكر و پیوند علمی‌اند برای زندگی در آینده‌ای که ماوراء امروز است.
    آنچه در آخر فقط تذکر می‌دهم و نمی‌توانم به شرح آن بپردازم؛ توجه به عالمان عالَم‌دار در علم فقه است که ما به جهت نوع مخاطبمان متذکر امثال شیخ انصاری‌ها نشدیم که آن بزرگان شاخصه‌ی کاملی از عالمان عالَم‌دار‌اند و عموماً تا مجتهدان در رشته‌ی خاص خود عالَم‌دار نشوند دارای ملکه‌ی اجتهاد نمی‌شوند و لذا طلاّب عزیز باید از ورود به عالَم عالمان علمِ فقه غافل نگردند، تا لذّت دروس فقهی برایشان صدچندان شود. إن‌شاءالله.
    «والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  11. Top | #50

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    منابع:


    قرآن
    نهج‌البلاغه
    تفسیر المیزان، علامه‌طباطبایی(ره)
    اسفار اربعه، ملاصدرا(ره)
    فصوص‌الحکم، محی‌الدین
    بحارالأنوار، محمدباقر مجلسی(ره)
    الکافی، ابی‌جعفر محمدبن‌یعقوب کلینی(ره)
    من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق
    مثنوی معنوی، مولانا محمد بلخی
    تفسیر انسان به انسان، آیت ‌الله‌جوادی‌آملی
    ارشادالقلوب دیلمی
    گزینش تکنولوژی از دریچه‌ی بینش توحیدی ، اصغر طاهرزاده
    علل تزلزل تمدن غرب، اصغر طاهرزاده
    فرهنگ مدرنیته و توهم ، اصغر طاهرزاده


    پاورقی ها

    1 - سوره حجرات، آیه 14.
    2 - تحف العقول، عن آل الرسول(ص)، ص 173.
    3 - تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص 51.
    4 - در همین رابطه خداوند فرمود: «اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ، الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» (سوره علق، آیات 3 و 4).
    5 - به کتاب «ده نکته از معرفت نفس» از همین نویسنده رجوع شود.
    6 - شیخ صدوق ، من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص: 218.
    7 - المعتبر فی الحکمه، ابوالبرکات، ج 1، ص 230.
    8 - البته ممکن است یک فرد نابینا با سایر حواس خود تا حدّ زیادی جبران آن نقیصه را بکند، چون فرد نابینا فقط یکی از حواس را ندارد.
    9 - ما برای تربیت خیال و قلب نیاز به یك محبوب متعین داریم كه هم خیال از یاد آن شاداب شود و به وجد آید و هم قلب، با ارتباط با او نور بگیرد و جهت‌یابی كند و این را خداوند از طریق معرفت به اهل‌البیت(ع) و محبت به آنها برای ما عملی كرده است. عزیزان برای روشن‌شدن این قسمت از بحث لازم است به سلسله مباحث «مبانی نظری و روش‌های عملی حب اهل‌البیت(ع)» رجوع فرمایند و إن‌شاء‌الله از آن طریق خیال و قلب خود را به کمال برسانند.
    10 - سوره تکاثر، آیه 1 و 2.
    11 - سوره حجرات، آیه 14.
    12 - سوره ص، آیه 86.
    13 - سوره انبیاء، آیه 10.
    14 - سوره همزه، آیات 7 تا 9.
    15 - بحار الأنوار، ج 75 ، ص 364.
    16 - سوره طه، آیات 87 و 88 و 89.
    17 - بحار الأنوار ، ج 67، ص: 54.
    18 - سوره عنکبوت، آیه 7.
    19 - سوره روم، آیه 30.
    20 - سوره منافقون، آیه 8.
    21 - بحار الأنوار ، ج 67، ص: 253.
    22 - منبل انسان لاابالی را گویند که در امور بی‌باکی می‌کند.
    23- البته علم به موضوعات حقیقی و نفس‌الامری مورد نظر ابن سینا است ولی علم به امور اعتباری که موضوع آن حقیقی نیست و به اعتبارات بشر بستگی دارد از بحث او بیرون است.
    24 - الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج 1، ص، 302.
    25 - «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ الْیُسْرَ بَعْدَ الْعُسْرِ وَ الْفَرَجَ بَعْدَ الْكَرْبِ وَ الرَّخَاءَ بَعْدَ الشِّدَّة» خداوندا آسانى را پس از سختى، و گشایش را پس از گرفتارى، و آسایش را پس از شدت و رنج از تو خواهانم. (مفتاح الفلاح فی عمل الیوم و اللیلة، ص: 199)
    26 - سوره نحل،آیه 96.
    27 - مهدی عباسی، کتاب نفس مطمئنه.
    28- در کتاب «فرهنگ مدرنیته و توهّم» از همین مؤلف، تا حدّی عرایضی در این رابطه مطرح شده است.
    29 - برای روشن شدن این بحث به کتاب «علل تزلزل تمدن غرب» به موضوع مقایسه‌ی کسب و شغل در دنیای مدرن و در گذشته، رجوع فرمایید.
    30 - برای شرح بیشتر موضوعِ اخیر، می‌توانید به بحث‌های «دستورالعمل‌های سلوکی آیت‌الله بهجت(ره)» رجوع فرمایید.
    31 - جهت فهم بیشترِ معنی عالَم‌داربودن، به کتاب «عالَم انسان دینی» رجوع فرمایید.
    32 - الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج 1، ص 177.
    33 - در دوران معاصر نوشته‌های شهید آوینی(ره) برای جوانان از این‌گونه است، و صدها نویسنده‌ی عزیز دیگر که مجال نام‌بردن آن‌ها نیست.
    34 - فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج 2، ص 402.
    35 - «خُشَّعاً اَبْصارُهُمْ یَخْرُجُونَ مِنَ الاَجْداثِ كَاَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِر» از قبرها سرافكنده بیرون می‌آیند، مانند ملخ‌های سرگردان(قمر/7).
    36 - تحف‌العقول از جناب ابومحمد‌حسن‌بن‌علی‌بن شُعبه حَرانی، از علماء قرن چهارم، منتخبی از كلمات پیامبر(ص) و ائمه(ع) می‌باشد.
    37 - سوره‌ی احزاب، آیه 33. خدا اراده كرده است شما اهل البیت از هر گونه نقص و آلودگی پاك باشید.
    38 - اوپانیشاد متن مقدس و آخرین بخش از ودا، کتاب مقدس هند باستان است که سابقه‌ی آن به بیش از پانزده قرن قبل از میلاد می‌رسد. در مورد آن گفته‌اند: «در جهان هیچ چیز به اندازه‌ی خواندن اوپانیشاد سودمند و موجب ارتقاء روح نیست».
    39 - حضرت صادق(ع) می فرمایند: «نَحْنُ وَ اللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى الَّتِی لَا یَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا» الكافی، ج 1، ص 144. سوگند به خدا مائیم آن اسماء حسنایی كه خدا عملى را از بندگان نپذیرد مگر آن‌كه با معرفت ما باشد.
    40 - ابن فارض، شرف‌الدین عمربن مرشدبن‌علی(576- 632 ق) متولد در مصر از بزرگ‌ترین عارفان جهان اسلام است که قصیده‌ی تائیه‌ی او متذکر مبانی عرفان است و شهرت جهانی دارد.
    41 - قُصَی، جدّ اعلای حضرت محمد(ص) است.
    42 - ابن‌ فارض‌ در قصیده‌ی تائیه بنا به‌ مشرب‌ تحقیق‌ و مختار، معتقد است‌ كه‌؛ جهت‌ ولایت‌ حضرت‌ ختمی‌ نبوّت‌ قطع‌ نمی‌شود، و ولیّ كامل‌ در هر عصر، قائم‌ مقام‌ نبوّت‌ است‌ و وارث‌ این‌ مقام‌، عترت‌ و اهل‌ بیت‌ نبوّت‌ می‌باشد، لذا گوید: «بِعترتِهِ اسْتَغْنَتْ عَنِ الرّسُلِ الوَرَی... و أولادِه‌ الطّاهرینَ الائمّةِ».
    43 - شهید مطهری(ره) در توصیف علامه‌طباطبایی(ره) و ارزش تفسیر المیزان می‌گوید:
    این مرد واقعاً یكی از خدمتگزاران بسیاربسیار بزرگ اسلام است، او به راستی مجسمه‌ی تقوا و معنویت است در نهایتِ تهذیب نفس و تقوا، مقامات بسیار عالی را طی كرده. من سالیان دراز از فیض محضر پر بركت این مرد بزرگ بهره‌مند بوده‌ام و الآن هم هستم. كتاب تفسیر المیزان ایشان، یكی از بهترین تفاسیری است كه برای قرآن مجید نوشته شده است... من می‌توانم ادعا كنم كه بهترین تفسیر است كه در میان شیعه و سنی از صدر اسلام تا امروز نوشته شده است ... او بسیاربسیار مرد عظیم و جلیل‌القدری است... مردی است كه صدسال دیگر تازه باید بنشینند و افكار او را تجزیه و تحلیل كنند و به ارزش او پی ببرند ... علامه‌ی‌ ‌طباطباییِ ما، چند نظریه در فلسفه دارند، نظریاتی در سطح جهانی كه شاید 50 تا 60 سال دیگر ارزش این‌ها روشن بشود ... البته ایشان در ایران شناخته نشده است، بلكه در دنیای اسلام شناخته شده هستند. «نقل از مقدمه‌ی كتاب «روش علامه در تفسیر المیزان» از دكتر علی ‌الاوسی.»
    44 - الکافی، ج1،ص91.
    45 - برای روشن‌ترشدن این بحث به جزوه‌ی «جایگاه تفسیر المیزان و روش استفاده از آن» رجوع‌كنید.
    46 - سوره حدید، آیه 21.
    47 - به کتاب «آشنایی با علوم اسلامی، کلام و عرفان» از شهید مطهری(ره) آخر درس ششم رجوع شود.
    48 - در همین رابطه عنایت داشته باشید که نسبت به کسانی که خود را به عنوان استاد عرفان مطرح می‌کنند به شدّت باید احتیاط کرد.
    49 - در این رابطه توصیه ‌می‌كنم به بحث «خود باشیم و خود شویم» در جلسه‌ی نهم کتاب «آشتی با خدا» نظری بیندازید.
    50 - در مجامع روایی ما هست که؛ «الطرق إلى الله بعدد أنفاس الخلائق»، راه‌های سیر به سوی خدا به تعداد افراد، متفاوت است. ( بحار الأنوار، ج 64 ، ص 137).
    51 - همین طور طلاب عزیز در دوره‌ی مقدمات و سطح باید بیشترین همّت خود را در درس‌های رسمی حوزه بگذرانند تا آن دروس - که در واقع دروس پایه هستند- برایشان ملکه شود.
    52 - برای روشن شدن این نکته به نوشتار «چگونگی فعلیت یافتن باورهای دینی» از همین مولف رجوع فرمائید.
    53 - سوره‌ی احزاب، آیه 33.
    54 - شاید علت این روش را بتوان در سخن مولوی جستجو كرد كه می‌گوید:
    وگر از عام بترسی كه سخن فاش كنی
    سخن خاص نهان در سخن عام بگو
    ور از آن نیز بترسی، هِله چون مرغ چمن
    دمبدم زمزمه‌ی بی اَلِف و لام بگـو
    برای روشن شدن مطلب، به مبحث «وضع خاص آیات مربوط به اهل‌البیت(ع) در قرآن» از جزوه‌ی «مبانی نظریِ نبوت و امامت» رجوع كنید.
    55 - دیدار با اساتید فلسفه و کلام حوزه علمیه قم، 29/10/1382.
    56 - دیدار با اعضای شورای عالی کنگره بزرگداشت صدرالمتألهین، 14/11/1384.
    57 - برای بررسی بیشتر به پاورقی صفحات 317 و 321 از کتاب «جایگاه و معنی واسطه‌ی فیض» از همین مؤلف رجوع فرمایید.
    58 - در این مورد خوب است کتاب «عالَم انسان دینی» از همین مؤلف را با دقت مطالعه فرمایید.
    59 - الكافی، ج 2، ص 55.
    60 - در رابطه با چگونگی ورود در عالَم دینی به کتاب «عالَم انسان دینی» از همین مؤلف رجوع فرمائید.






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi