به نام خداوند بخشاینده مهربان
گر بر سر نفس خود امیری، مردی بر کور و کر ار نکته گیری ، مردی
مردی نبود فتاده را پای زدن گر دست فتاده ای بگیری، مردی ....
(رودکی)
(یا حق)
به نام خداوند بخشاینده مهربان
گر بر سر نفس خود امیری، مردی بر کور و کر ار نکته گیری ، مردی
مردی نبود فتاده را پای زدن گر دست فتاده ای بگیری، مردی ....
(رودکی)
(یا حق)
12سال اهنگر نفس خود بودم برکوره ریاضت می نهادم و بر اتش مجاهده می تافتم و بر سندان مذمت می نهادم و پتک ملامت بر او می کوفتم تا نفس خویش را اینه ساختم و اسلامی تازه اوردم و همه خلق مرده دیدم.
*بایزید بسطامی*
مركز انجمنهاي اعتقادي گنجينه الهي:http://ganjineh-elahi.com/
مركز انجمنهاي تخصصي گنجينه دانش:http://www.ganjineh-danesh.com/forum.php
مدير اجرايي (28-02-2012), شهاب منتظر (17-09-2012)
❤ |
مادر
جان بسته به جان توست مادر
دل در هیجان توست مادر
دیری است که چشم بیقرارم
دنبال نشان توست مادر
از راه رسیدهای و قلبم
پیوسته مکان توست مادر
زین بس گل شوق و آرزویم
لبخند لبان توست مادر
از خوبترین دلیل بودن
ای سنگ صبور خانهمادر
چون آینه صاف و بی ربایی
مهتاب رخت کجاست مادر؟
چون چشمه زمزم بقایی
قلب تو چه با صفا است مادر
جمشید مقدم
شهدا شمع محفل دوستانند، شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصولشان "عند ربهم یرزقون" اند
و از نفوس مطمئنه ای هستند که مورد خطاب "فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی" پروردگارند.
امام خمینی (ره)
╬♥╬╬♥╬-زندگينامه شهدا╬♥╬╬♥╬-
╬♥╬╬♥╬-وصيت نامه شهدا╬♥╬╬♥╬-
شهدا شرمنده ایم
http://www.ayehayeentezar.com/galler...6595422563.gif
parsa (12-03-2010), مدير اجرايي (28-02-2012), شهاب منتظر (17-09-2012)
❤ |
امروز دعايت كردم
و ميدانم كه خداوند، دعايم را مستجاب كرد
پاسخ خداوند را در دلم احساس كردم
هر چند او سخن نمي گويد
من از او برايت ثروت و شهرت
نخواستم
ميدانم كه اينها را نمي خواهي
از او خواستم گنجهايي بفرستد
بسيار پايدار و ماندني
از او خواستم
در آغاز هر روز جديد
پيوسته در كنارت باشد
از او خواستم به تو سلامتي و بركت عطا كند
و دوستاني كه در اين را همراهي ات كنند
از او برايت سعادت خواستم
در همه چيزهاي بزرگ و كوچك
ولي اين به خاطر عشق عظيم خودش بود
كه توانستم اين همه برايت دعا كنم
parsa (17-04-2010), مدير اجرايي (28-02-2012), نرگس منتظر (22-04-2010), شهاب منتظر (17-09-2012)
❤ |
برکت دعای مادر
محمدبن علي ترمذي، از عالمان رباني و دانشمندان عارف مسلك بود. در عرفان وطريقت، به علم بسيار اهميت ميداد؛ چنان كه او را «حكيم الاولياء» ميخواندند.
در جواني با دو تن از دوستانش، عزم كردند كه به طلب علم روند. چارهاي جز اين نديدند كه از شهر خود، هجرت كنند و به جايي روند كه بازار علم و درس، در آن جا گرمتر است.
محمد، به خانه آمد و عزم خود را به مادر خبر داد.
مادرش غمگين شد و گفت:اي جان مادر!من ضعيفم و بيكس و تو حامي من هستي؛ اگربروي، من چگونه روزگار خود را بگذرانم. مرا به كه ميسپاري؟ آيا رواميداري كه مادرت تنها و عاجز بماند و تو دانشمند شوي؟
از اين سخن مادر، دردي به دل او فرود آمد. ترك سفر كرد و آن دو رفيق، به طلب علم از شهر بيرون رفتند.
مدتي گذشت و محمد همچنان حسرت ميخورد و آه ميكشيد.روزي در گورستان شهر نشسته بود و زار ميگريست و ميگفت: «من اين جا بيكار و جاهل ماندم و دوستان من به طلب علم رفتند. وقتي باز آيند، آنان عالماند و من هنوز جاهل.» ناگاه پيري نوراني بيامد و گفت: «اي پسر!چرا گرياني؟» محمد، حال خود را باز گفت. پير گفت: «خواهي كه تو را هر روز درسي گويم تا به زودي از ايشان در گذري وعالمتر از دوستانت شوي؟» گفت: «آري، ميخواهم.» پس هر روز، درسي ميگفت تا سه سال گذشت. بعد از آن معلوم شد كه آن پير نوراني، خضر (ع) بود و اين نعمت و توفيق، به بركت رضا و دعاي مادر يافته است.
parsa (17-04-2010), نرگس منتظر (22-04-2010), شهاب منتظر (17-09-2012)
❤ |
مادر
بوی بهشت می دهد دست دعای مادرم
سجده پس از خدا برم بر کف پای مادرم
آتش پاک عشق را دامن شوق می زند
در دل خام - سوز من حمد و ثنای مادر
ابروی بردباری ام خم نشود به عمر خود
بر سر من اگر زند درد و بلای مادرم
گر طلبد زمن گهی، سر به اشاره حاضرم
جان به دو دست آروم بهر زضای مادرم
گرد و غبار حادثه نیست به راه عمر من
آب زده تمام شب اشک صفای مادرم
مرغ اذان! مخوان که او تا به سحر نخفته است
من کنم این سحر ادا فرض قضای مادرم
ارزش اشک یک شب اش به ز هزار جان من
پس تو بگو ز چه کنم هدیه برای مادرم
این من هرزه قاصر فرض ادای خدمتم
پس چه جواب می دهم پیش خدای مادرم
parsa (17-04-2010), نرگس منتظر (22-04-2010), شهاب منتظر (17-09-2012)
هر که در دنیا نبیند خویش را
در عیان باید خدای خویش را
هر که در دنیا به عصیان رو کند
آتشی سازد بسوزد خویش را
هر که از دنیا ندارد بهره ای
اسوه سازد عشرت درویش را
هر که خواهد محرم دلها شود
بر حذر دارد زمردم نیش را
هر که از بالا به عالم بنگرد
می ستاید عاقبت اندیش را
هر که چون فانی شود بیمار او
هم به او دل میدهد هم کیش را
.:امام علی (ع) :به فرزندش امام حسین (ع)فرمود : پسر جانم هرسختی و بد حالی که دنبالش بهشت باشد بدحالی نیست و هیچ خوشی و لذتی که پآیانش جهنم باشد خوشی نیست بدان پسرم هر نعمتی و لذتی در دنیا در مقابل بهشت٬ جهنم است و تمام بلاها و سختی های دنیا در مقابل جهنم عافیت است . تحف العقول صفحه 215
RUHOLLAAH (04-06-2010), ملکوت* گامی تارهایی * (19-02-2011), الا جان (19-02-2011), خادمه زینب کبری(س) (07-05-2010), شهاب منتظر (17-09-2012), عهد آسمانى (19-02-2011)
گذشت عمر و بيا غفلت از اِله مكن
بس است خيره سرى ديگر اشتباه مكن
هر آنچه نامه نوشتى تو از گناه بس است
بيا و توبه كن و نامه اى سياه مكن
به ميهمانى خود خوانده ات خدا اينك
بيا و وقت گرانمايه را تباه مكن
به درك اين زمانه اگر نكوشيدى
بيا و غفلت از اين مابقىِ ماه مكن
اگر كه چشم شفاعت به مرتضى دارى
به چشم بد به كسى در جهان نگاه مكن
براى آن كه به مقصد رسى بدون خطر
بيا و نفس دنى را رفيق راه مكن
كليد گنج سعادت بُوَد به دست عمل
بكوش در عمل و ترك پايگاه مكن
شعار شاعر «ژوليده» روز و شب اين است
گذشت عمر و بيا غفلت از گناه مكن
ملکوت* گامی تارهایی * (19-02-2011), الا جان (19-02-2011), شهاب منتظر (17-09-2012), عهد آسمانى (19-02-2011)
❤ |
همشاگردی سلام
آغاز سال نو، با شادی و سرور
هم دوش و هم زبان، حرکت به سوی نور
آغاز مدرسه، فصل شکفتن است
در زنگ مدرسه، بیداری من است
در دل دارم امید، بر لب دارم پیام
هم شاگردی سلام، هم شاگردی سلام
مهر از افق دمید، فصلی دگر رسید
فصل کلاس و درس، ما را دهد نوید
شد فصل کسب علم، فصل تلاش و کار
دانش به نسل ما، می بخشد اعتبار
در دل دارم امید، بر لب دارم پیام
هم شاگردی سلام، هم شاگردی سلام
ای در کنار ما، آموزگار ما
چون شمع روشنی، در روزگار ما
روشن ز نور توست، کاشانه دلم
در کار من تویی، حلال مشکلم
در دل دارم امید، بر لب دارم پیام
هم شاگردی سلام، هم شاگردی سلام
فردا از آن توست، ای نسل چاره ساز
با یاری خدا، آینده را بساز
فردای روشن است، با وحدت کلام
از ما تو را درود، از ما تو را سلام
در دل دارم امید، بر لب دارم پیام
هم شاگردی سلام، هم شاگردی سلام
شهدا شمع محفل دوستانند، شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصولشان "عند ربهم یرزقون" اند
و از نفوس مطمئنه ای هستند که مورد خطاب "فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی" پروردگارند.
امام خمینی (ره)
╬♥╬╬♥╬-زندگينامه شهدا╬♥╬╬♥╬-
╬♥╬╬♥╬-وصيت نامه شهدا╬♥╬╬♥╬-
شهدا شرمنده ایم
http://www.ayehayeentezar.com/galler...6595422563.gif
parsa (26-09-2010), شهاب منتظر (17-09-2012)
مهر خوبان دل و دین از همه بی پروا برد
رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت
از سمک تا به سماکش کشش لیلا برد
من به سر چشمه خورشید نه خود بردم راه
ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد
من خسی بی سرو پایم که به سیل افتادم
او که می رفت مرا هم به دل دریا برد
جام صهبا به کجا بود مگر دستِ که بود؟
که در این بزم بگردید و دل شیدا برد
خم ابروی تو بود و کف مینوی تو بود
که به یک جلوه ز من نام و نشان یک جا برد
خودت آموختیَم مهر و خودت سوختیم
با بر افروخته رویی که قرار از ما برد
همه یاران به سر راه تو بودیم ولی
خم ابروت مرا دید و ز من یغما برد
همه دلباخته بودیم و هراسان که غمت،
همه را پشت سر انداخت، مرا تنها برد...
شهاب منتظر (17-09-2012)
❤ |
کاش می شد که کسی می آمداین دل خسته ی ما را می بردچشم ما را می شستراز لبخند به لب می آموختکاش می شد دل دیوار پر از پنجره بودو قفس ها همه خالی بودندآسمان آبی بودو نسیم روی آرامش اندیشه ی ما می رقصیدکاش می شد که غم و دلتنگیراه این خانه ی ما گم می کردو دل از هر چه سیاهی ست رها می کردیمو سکوت جای خود را به هم آوائی ما می بخشیدو کمی مهربان تر بودیمکاش می شد دشنام، جای خود را به سلامی می دادگل لبخند به مهمانی لب می بردیمبذر امید به دشت دل همکسی از جنس محبت غزلی را می خواندو به یلدای زمستانی و تنهائی همیک بغل عاطفه گرم به مهمانی دل می بردیمکاش می فهمیدیمقد راین لحظه که در دوری هم می راندیمکاش می دانستیم راز این رود حیاتکه به سرچشمه نمی گردد بازکاش می شد مزه خوبی رامی چشاندیم به کام دلمانکاش ما تجربه ای می کردیمشستن اشک از چشمبردن غم از دلهمدلی کردن راکاش می شد که کسی می آمدباور تیره ی ما را می شستو به ما می فهمانددل ما منزل تاریکی نیستاخم بر چهره بسی نازیباستبهترین واژه همان لبخند استکه ز لبهای همه دور شده ستکاش می شد که به انگشت نخی می بستیمتا فراموش نگردد که هنوز انسانیم!!!قبل از آنی که کسی سر برسدما نگاهی به دل خسته ی خود می کردیمشاید این قفل به دست خود ما باز شودپیش از آنی که به پیمانه ی دل باده کنندهمگی زنگ پیمانه ی دل می شستیمکاش درباور هر روزه مانجای تردید نمایان می شدو سوالی که چرا سنگ شدیمو چرا خاطر دریایی مان خشکیده ست؟کاش می شد که شعارجای خود را به شعوری می دادتا چراغی گردد دست اندیشه مانکاش می شد که کمی آینه پیدا می شدتا ببینیم در آن صورت خسته این انسان راشبح تار امانت دارانکاش پیدا می شددست گرمی که تکانی بدهدتا که بیدار شود، خاطر آن پیمانو کسی می آمد و به ما می فهمانداز خدا دور شدیم...
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
parsa (10-12-2010), مدير اجرايي (28-02-2012), نرگس منتظر (02-12-2010), خادمه زینب کبری(س) (03-12-2010), شهاب منتظر (17-09-2012)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)