(39) نتیجه بی احترامی به تربت کربلا


مرحوم حاج میرزا حسین نوری در کتاب دارالسلام نقل فرموده که یکی از برادران من وارد منزل مادرم شده بود، در حالی که در جیب پایین او مهری از تربت حضرت سیدالشهداء علیه السلام بود. پس مادرم او را تنبیه نمود و گفت: تربت را در این جیب گزاردن، بی ادبی است و موجب استخفاف است و شاید در زیر رانت قطع شود و شکسته گردد.
برادرم گفت: تا به حال دو مهر تربت در زیر رانهای من واقع شده و شکسته گردید، پس متعهد شد که بعد از این مهر تربت را در جیب پایین نگذارد.
پس پدرم علامه بعد از چند روز دیگر، در حالی که از این قضیه اطلاعی نداشت، در عالم رؤیا چنین دیه بود که حضرت سیدالشهداء علیه السلام در کتابخانه ایشان وارد شد و در نزد او نشسته و اظهار مهربانی بسیاری با ایشان نمود و فرمود: که پسران خود را بطلب تا ایشان را جایزه و خلعت دهم.
پدرم پنج پسر داشت. همه را خواند و در جلوی آن حجره ای که حضرت تشریف داشتند ایستادند و در نزد آن حضرت پارچه ای گذاشته شده بود. پس یک یک را حضرت می طلبید و پارچه ای به عنوان خلعت به او می داد. چون نوبت به آن برادرم که مهر تربت در جیب پایین قبایش گذارده بود رسید، آن حضرت نظری غضب آلود به او کرد و رو به جانب پدرم فرمود: این پسر دو مهر از تربت قبر مرا در زیر رانش گذارده و شکسته.
پس آن حضرت او را مانند برادران دیگر را در اندرون حجره نطلبید و خلعتش را نیز به خوبی آنها نداد، بلکه قاب شانه ای از ترمه در بیرون حجره از برای وی انداخت.
پس پدرم خواب را برای مادرم نقل نمود. مادرم قضیه برادرم را برای ایشان ذکر کرد. پس پدرم از صدق رؤیای خود تعجب بسیار نمود.(47)