تصور خدا
بر اين اساس، تعريفي كه صدرالمتألهين از خدا ارائه ميدهد با تصوّري كه فارابي و ابن سينا از خدا داشتند، تفاوت دارد. آنها در تعريف خدا، روي مفهوم وجوب وجود تكيه ميكنند و مفهوم قديم را براي معرفي ذات حق و بدست دادن ملاك بي نيازي و كمال ذاتي حق كافي نميدانند. از نظر آنها تمايز بين واجب و ممكن به اينستكه ممكن، مركّب از ماهيّت و وجود است، امّا واجب، ذاتي است صرف وجود و چون هستي را در مرتبه ذات دارد نه در مرتبه زائد بر ذات، پس در مرتبه ذات خود فاقد هستي نيست تا نيازمند به هستي باشد. ملاصدرا همانطور كه مفهوم قديم را براي معرفي ذات حق و براي بدست دادن ملاك بينيازي و كمال ذاتي او كافي نميداند، به مفهوم عينيّت ذات و وجود بسنده نميكند. از نظر او اينكه ذاتي بسيط و وجود صرف باشد، دليل بر وجوب وجود و غنا و بي نيازي مطلق نيست. اين سخن، صرفاً دليل بر اين است كه موجود مفروض، موجود حقيقي است نه موجود اعتباري و چنين چيزي براي وجوب وجود كافي نيست. براي وجوب وجود شرط است كه موجود، علاوه بر حقيقي بودن، بينياز از علت نيز باشد. پس در مقام معرفي ذات واجب، هر دو قيد را بايد آورد و با اين دو قيد است كه ميتوانيم تصوّري صحيح از ذات حق بدست دهيم.