پينوشتها:
[*]استاديار دانشگاه تربيت مدرس
[1]. أينما تولّوا فثمّ وجه اللّه، و هو اللّه في السموات و في الأرض، و هو معكم أينما كنتم، و اعلموا أنّ اللّه يحول بين المرء و قلبه ـ (سوره بقره/ آيه 115); (سوره انعام/ آيه 3); (سوره حديد/ آيه 4); (سوره انفال/ آيه 24).
[2]. سوره فصّلت، آيه 53.
[3]. راغب در مفردات القرآن ميگويد: «و الاية هي العلامة الظاهرة، و حقيقته لكل شيء ظاهر هو ملازم لشيء لايظهر ظهوره، فمتي أدرك مدرك الظاهر منهما علم أنّه أدرك الاخر الذي لم يدركه بذاته». ر.ك: ملاّصدرا، الشواهد الربوبيّة، پيشين، ص 40.
[4]. علي (ع) به همين دلالت اشاره ميكند، آنجا كه ميفرمايد: «مارأيت شيئاً الاّ و رأيت اللّه قبله و بعده و معه» در حديث آمده است كه از رسول اللّه (ص) سؤال شده است» بما عرفتَ اللّه تعالي» در جواب فرمود «باللّه عرفت الاشياء». همچنين در دعاي صباح داريم «يا من دلّ علي ذاته بذاته و تنزه عن مجانسة مخلوقاته» (مفاتيح الجنان، دعاي صباح، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ص 107.) و يا اينكه در دعاي ابوحمزه ثمالي از امام سجّاد نقل شده است. «بك عرفتك و انت دللتني عليك و دعوتني اليك». (همان، دعاي ابوحمزه ثمالي، ص 334.) امام حسين (ع) در دعاي عرفه ميفرمايد: «أيكون لغيرك من الظهور ما ليس لك، حتي يكون هو المظهر لك متي غبت حتّي تحتاج الي دليل يدلّ عليك و متي بعدت حتي تكون الاثار هي التي توصل اليك» (همان، دعاي امام حسين(ع) در روز عرفه، ص 496.) همچنين ميفرمايد: «كيف يستدلّ عليك بما هو في وجوده مفتقر اليك» (سيّد بن طاووس، «اقبال»، پيشين، ص 349.) ر.ك: ملاّصدرا، الاسفار الاربعة، جلد 5، تصحيح، تحقيق و مقدمه رضا محمدزاده، باشراف سيد محمد خامنهاي، بنياد حكمت اسلامي صدرا، ص 41.
[5]. حسن زاده آملي، حسن، رساله وحدت از ديدگاه عارف و حكيم، انتشارات فجر، ص 73.
[6]. قيصري در شرح فصوص الحكم ميگويد: «و حاصل استدلالاتهم يرجع بانّ الوجود الممكن ... يحتاج الي علّة موجودة غير ممكنة و هوالحق الواجب ... و هذا ايضا استدلال من الأثر الي المؤثّر»; شرح قيصري بر فصوص، الفص الابراهيمي، ص 174.
[7]. ژيلسون، اتين، خدا و فلسفه، ترجمه شهرام پازوكي، انتشارات حقيقت، ص 72.
[8]. ابن سينا، الاشارات و التنبيهات، پيشين، ج 3، ص 18 تا 28 و ص 66; ابن سينا، النجاة، پيشين، ص 566.
[9]. ابن سينا، الاشارات و التنبيهات، پيشين، ج 3، ص 97; و نيز محمد تقي مصباح، تعليقة علي نهاية الحكمة، قم، مؤسسه در راه حق، ص 408.
[10]. براي نمونه ر.ك : علامه حلّي ، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، نشر جامعه مدرّسين، ص 280.
[11]. برهان صدّيقين ضمن موجز بودن، اساس بسياري از تقريرهاي برهان وجوب و امكان نيز هست كه از جهت ديگري بر برهان صدّيقين برتري دارند. برتري آنها در اين است كه چون ابتدا امكان عالم اجسام يا عالم ماده را ثابت كرده سپس به اثبات وجود خدا ميپردازد، افزون بر اثبات واجب، مغايرت او با عالم ماده و اجسام را هم به كرسي قبول مينشاند. ر.ك: محمد تقي مصباح يزدي، تعليقة علي نهاية الحكمة، پيشين، ص 407; فخر رازي اين نكته را به عنوان نقص برهان ابنسينا مطرح ميكند; ر.ك: فخرالدين الرازي ، المطالب العالية، جلد1، تصحيح دكتر احمد حجازي، انتشارات شريف، ص 56.
[12]. بطور كلي اصطلاح برهان صدّيقين كه بعدها با نام حكيم شيراز (ملاّصدرا) پيوند بيشتري يافته، اشاره به روشي است كه در آن نفس وجود و واقعيّت، بدون در ميان آوردن پاي مخلوقات، بر وجود خداوند گواهي ميدهد.
[13]. ابن سينا مانند ساير فلاسفه اسلامي و برخلاف يونانيان و نيز ابن رشد كه اثبات صانع را از طريق عالم طبيعت، امكانپذير ميدانستند و از ادلّه طبيعي براي اثبات وجود پروردگار عالم مدد ميجستند، فقط براهين مابعدالطبيعي را حائز اهميّت ميداند.
[14]. ابن سينا، الاشارات والتنبيهات، ج 3، پيشين، ص 66.
[15]. ابن سينا، الشفاء، الهيات، پيشين، مقاله دوم، فصل چهارم; و همان، مقاله چهارم، فصل اوّل.
[16]. ابن سينا، التعليقات، پيشين، ص 67.
[17]. ملاّصدرا، الاسفار الاربعة، جلد 6، تصحيح، تحقيق و مقدمه احمد احمدي، باشراف سيد محمد خامنه اي، بنياد حكمت اسلامي صدرا، ص 15 و 16; ملاّصدرا، المشاعر، پيشين، ص 68.
[18]. ملاّصدرا، الاسفار الاربعة، جلد 6، في اثبات توحيد الواجب.
[19]. ر.ك: ملاّصدرا، عرشيّه، پيشين، ص 219; ضمناً رجوع شود به: ملاّصدرا، مشاعر، پيشين، ص 45.
[20]. ملاّصدرا، المشاعر، پيشين، خاتمة، ص 69.
[21]. در مجلّد اوّل بحار از علل الشرايع نقل كرده است كه مردي شامي از اميرالمؤمنين (ع) سؤالاتي كرده است. از جمله اينكه: «سأله عن اوّل ما خلق اللّه تعالي فقال عليه السلام: النور. و في حرز امامنا الجواد عليه السلام: و أسألك يا نور النهار و يا نور الليل و يا نور السماء و الارض و نور النور و نوراً يضي به كل نور ... الي قوله عليه السلام: و ملأ كل شي نورك (سيّد بن طاووس، منهج الدعوات، پيشين، ص 36.) صدرالمتألهين، نور را نمونه كامل و معقول وحدت و تشكيك وجود ميداند و مفهوم «نور» دقيقاً با مفهوم «وجود» از نظر فيلسوفاني چون او و پيروانش مطابق است.
[22]. پيش بيحد هر چه محدود است، «لا»ست «كل شيء غير وجه اللّه» فناست. (مولانا)
[23]. جوامع روايي مؤيّد اين نظريّه عميق است و بلكه اين نظريّه عميق از جوامع روايي استفاده ميشود و امامان شيعه با آن بيانات بلند، اين فكرهاي عميق را به شاگردان مكتب الهي خود افاضه فرموده اند. صدوق در كتابهاي توحيد و خصال و معاني الاخبار155 با سند متّصل از شريح بن هاني نقل ميكند كه در روز وقوع جنگ جمل يك عرب بيابان نشين در برابر اميرالمؤمنين علي (ع) ايستاد و گفت: آيا ميگويي: خداوند يكي است؟ در اين حال مردم به او هجوم آوردند و گفتند: مگر نمي بيني كه اميرالمؤمنين در حال جنگ است؟! آنگاه اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «دعوه فانّ الذي يريده الأعرابي هو الّذي نريده من القوم; ثم قال: يا أعرابي; انّ القول في ان اللّه واحد، علي اربعة اقسام: فوجهان منها لايجوزان علي اللّه عزوجل و و جهان يثبتان فيه; فأمّا اللّذان لايجوزان عليه فقول القائل: واحد يقصد به باب الاعداد، فهذا ما لايجوز; لانّ ما لا ثاني له لايدخل في باب الاعداد، اما تري انّه كفر من قال: ثالث ثلاثة و قول القائل هو واحد من الناس و يريد به النوع من الجنس فهذا ما لا يجوز عليه; لانّه تشبيه و جلّ ربّنا عن ذلك و تعالي. و امّا الوجهان اللّذان يثبتان فيه، فقول القائل: هو واحد، ليس له في الاشياء شبه، كذلك ربّنا. و قول القائل انّه عزوجل احدي المعني; يعني به انّه لاينقسم في وجود و لاعقل و لا وهم; كذلك ربّنا عزوجل. ر.ك. شيعه، مجموعه مذاكرات با هانري كربن، علامه محمد حسين طباطبايي، 1371، چـاپ چهارم، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ص117.
[24]. نهج البلاغة، خطبه 1، ص 40.
[25]. صدوق، معاني الاخبار، مكتبة الصدوق، حديث اوّل، ص 10.
[26]. (سوره طه/آيه 111); ملاّصدرا، الاسفار الاربعة، ج 1، پيشين، ص 115.
[27]. (سوره بقره/آيه 115); (سوره الرحمن/آيه 17); (سوره مزمّل/آيه 9).
[28]. (سوره فصّلت/آيه 54).
[29]. (سوره علق/آيه 1).
[30]. (ق،16).
[31]. در خطبه اوّل نهج البلاغة ميفرمايد: الذي لا يدركه بُعد الهمم و لا يناله غوص الفطن «همّتها هر اندازه دورپروازي كنند، او را نمي يابند و زيركيها هر اندازه در ژرفاي درياي انديشه فرو روند، به او نائل نمي گردند. ر.ك: نهج البلاغة، خطبه 1، ص 40.
[32]. همان.
[33]. (سوره اعراف/آيه 180).
[34]. ملاّصدرا، الاسفار الاربعة، ج 6، تصحيح و مقدمه احمد احمدي، باشراف سيد محمد خامنهاي، بنياد حكمت اسلامي صدرا، ص 289; جلد 2، تصحيح، تحقيق و مقدمه مقصود محمدي، بنياد حكمت اسلامي صدرا، ص 73 و 74.
[35]. علامه محمد حسين طباطبايي، علي و فلسفه الهي، قم، انتشارات اسلامي، وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1361، ص 63.
[36]. (سوره روم/آيه 40); (سوره فاطر/آيه 39).
[37]. از علي(ع) در جواب سؤال از عالم علوي: (درر و غرر آمدي، ج 4، پيشين، ص 218.)
[38]. شيعه، مجموعه مذاكرات با هانري كربن، علامه محمد حسين طباطبايي، ص 117 ببعد.