خدا در فلسفه ملاصدرا
چكيده
يكي از مسائلي كه بشدّت از نظريّه وجود ملاصدرا متأثّر است و در نظام فلسفي وي، صبغه كاملاً جديدي پيدا ميكند، سلوك فكري وي در اثبات وجود حق و بحث از اسماء و صفات اوست. خدا، محور اصلي تعاليم دين است. اساس دين را اعتقاد به وجود خدا تشكيل ميدهد. اصليترين مسئلهاي كه براي جوينده حقيقت، مطرح ميشود و بايد پيش از هر چيز پاسخ صحيح آن را بدست آورد، اينستكه آيا خدايي وجود دارد يا نه؟ پاسخ مثبت يا منفي به اين سؤال نه فقط نگرش انسان را نسبت به جهان بيرون متفاوت ميسازد، بلكه خود انسان هم در پرتو پاسخي كه به اين پرسش ميدهد، جلوه و معناي ديگري مييابد.
از نظر ملاصدرا علم الهي شريفترين و ارزشمندترين علوم فلسفي است كه تكامل حقيقي انسان بدون آن ممكن نيست. او كمال حقيقي انسان را تنها در سايه قرب الهي محقق ميداند و معتقد است كه تقرب به خداي متعال بدون معرفت او، امكان پذير نخواهد بود. ملاصدرا در تمام كتب فلسفي خود، معرفت وجود حق را حكمت ميداند و سعادت حقيقي انسان را متوقّف بر آن معرفي ميكند. از نظر ملاصدرا شناخت خدا هدف هر فلسفهاي محسوب ميشود، لذا انسان، مكلف است كه خدا را به قدر توان و طاقت بشري بشناسد و به او تشبّه جويد. او كه شناخت عقلاني در مورد خدا را ممكن ميداند و براي اثبات او، براهين متعددي اقامه ميكند، به نوعي كشف و شهود عرفاني نيز اذعان دارد.
تبيين و تحليل چنين نظريهاي، بررسي پيشينه تاريخي و سرچشمههاي ديني ـ فلسفي آن و بيان اينكه ملاصدرا بعنوان بنيانگذار حكمت متعاليه در اين باب رويكردي ويژه دارد هدف اصلي اين مقاله است.