نقد و ارزیابی
با نگاهی به تاریخ توسعه صنعتی غرب (عصر رنسانس) متوجه خواهیم شد که سعی فلاسفه غرب همواره بر این بود که یکی از عوامل مؤثر توسعه در غرب را تغییر تلقی عمومی در آن دیار پیرامون نسبت میان «سعادت» و «معیشت» معرفی نمایند تا بدین وسیله بتوانند فرهنگ دینی مردم را به دنیاپرستی تبدیل نمایند. به انزوا نهادن دین و او را از حریم اجتماع به در نمودن حاصل تفکر مدرن سکولاریسم بود. در حقیقت، تعریف اقلی از دین، چیزی جز زایش سکولاریزم را به دنبال نخواهدداشت. عمده تفاوت این قرائت و تعریف از دین، با نظریه فقهای عظیم الشأن شیعه این است که ایشان اصل سرپرستی نظام معاش(65) مردم را حتی برای انبیا و اولیای الهی منکرند و آن را از محدوده وحی خارج می دانند و در عین حال نظریه و ادله خود را در حوزه کلام مطرح می کنند؛ ولی فقهای شیعه اولاً: این امر را در محدوده فقهی ارزیابی می کنند.
ثانیا: برای اولیای معصوم الهی، حق سرپرستی مطلق قائل هستند؛ هر چند برای ولایت اجتماعی غیر معصوم از فقهای عادل نظریات خاص خود را داشته و دارند.
مشکل دیگر این قرائت این است که کاملاً غلط و بی معناست که بگوییم قائل شدن به جامعیت دین الزاما حکم کردن به تعطیلی حس و عقل بشر است؛ زیرا کسانی که به جامعیت دین قائلند، بر این باورند که تمامی ابعاد حس و عقل نیز جز تحت چنین سرپرستی نمی توانند مسیر کمال را طی کنند؛ در غیر این صورت، باید منتظر اقامه نظام طغیان بر علیه نظام الهی باشیم؛ زیرا اگر سرپرستی الهی را بر خود گران دیدیم، حتما تحت سرپرستی ولایت طاغوت قرار خواهیم گرفت.