نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3

موضوع: وقایع ایام محرم سال 61 هجری

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,591
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    446
    تعجیل در ظهور آقا امام زمان عج الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,232 در 11,585
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    book وقایع ایام محرم سال 61 هجری

    🏴وقایع روز سوم محرم سال 61هجری


    ♨️ "عمر بن سعد" یك روز پس از ورود امام علیه‏ السلام به سرزمین كربلا یعنی روز سوّم محرم با چهار هزار سپاهی از اهل كوفه وارد كربلا شد.

    🌹امام حسین علیه ‏السلام قسمتی از زمین كربلا كه قبر مطهرش در آن واقع مي‏شد را از اهالی نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری كرد و با آنها شرط كرد كه مردم را برای زیارت راهنمایی نموده و زوّار او را تا سه روز میهمان كنند.

    🔰در این روز "عمر بن سعد" مردی بنام "كثیر بن عبداللّه‏" ـ كه مرد گستاخی بود ـ را نزد امام علیه ‏السلام فرستاد تا پیغام او را به حضرت برساند.
    كثیر بن عبداللّه‏ به عمر بن سعد گفت: اگر بخواهید در همین ملاقات حسین را به قتل برسانم؟ ولی عمر نپذیرفت و گفت: فعلاً چنین قصدی نداریم.
    هنگامی كه وی نزدیك خیمه هارسید، "ابو ثمامه صیداوی" (همان مردی كه ظهر عاشورا نماز را به یاد آورد و حضرت او را دعا كرد) نزد امام حسین علیه ‏السلام بود. همین‏كه او را دید رو به امام عرض كرد: این شخص كه مي ‏آید، بدترین مردم روی زمین است.

    پس سراسیمه جلو آمد و گفت: شمشیرت را بگذار و نزد امام حسین علیه‏ السلام برو. گفت: هرگز چنین نمي‏كنم.
    ابوثمامه گفت: پس دست من روی شمشیرت باشد تا پیامت را ابلاغ كنی. گفت: هرگز!
    ابوثمامه گفت: پیغامت را به من بسپار تا برای امام ببرم، تو مرد زشت‏كاری هستی و من نمي‏گذارم بر امام وارد شوی.
    او قبول نكرد، برگشت و ماجرا را برای ابن سعد بازگو كرد. سرانجام عمر بن سعد با فرستادن پیكی دیگر از امام پرسید: برای چه به اینجا آمده ‏ای؟
    حضرت در جواب فرمود:
    "مردم كوفه مرا دعوت كرده ‏اند و پیمان بسته ‏اند، بسوی كوفه مي‏روم و اگر خوش ندارید بازمي‏گردم...
    عمر سعد فرموده ی امام را به ابن زیاد نوشت. ابن زیاد بعد از خواندن نامه گفت:اکنون که چنگال ما به او(حسین علیه السلام) بند شده،امید نجات دارد و هنگام خلاصی نیست!
    سپس به عمربن سعد نوشت: به حسین پیشنهاد کن خودش و تمام یارانش با یزید بیعت کنند تادر مورد آنها تصمیم گیری کنیم..!


    📚ارشاد، شیخ مفید، ج2، ص84.
    مستدرك الوسایل، ج14، ص61؛ مجمع البحرین، ج5، ص461.
    تاریخ طبری، ج5، ص410.
    در کربلا چه گذشت،تالیف مرحوم شیخ عباس قمی
    امضاء




  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,591
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    446
    تعجیل در ظهور آقا امام زمان عج الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,232 در 11,585
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    وقایع روز هفتم ماه محرم سال 61


    در روز هفتم محرم عبید اللّه‏ بن زیاد ضمن نامه‏ ای به عمر بن سعد از وی خواست تا با سپاهیان خود بین امام حسین علیه السلام و یاران، و آب فرات فاصله ایجاد كرده و اجازه نوشیدن آب به آنها ندهد.


    عمر بن سعد نیز بدون فاصله "عمرو بن حجاج" را با 500 سوار در كنار شریعه فرات مستقر كرد و مانع دسترسی امام حسین علیه‏ السلام و یارانش به آب شدند.


    در این روز مردی به نام "عبداللّه‏ بن حصین ازدی" ـ كه از قبیله "بجیله" بود ـ فریاد برآورد: ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید! به خدا سوگند كه قطره‏ای از آن را نخواهی آشامید، تا از عطش جان دهی!



    امام علیه‏ السلام فرمودند: خدایا! او را از تشنگی بكش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار نده.



    حمید بن مسلم (خبرنگار کربلا) مي‏گوید: به خدا سوگند كه پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالی كه بیمار بود.


    قسم به آن خدایی كه جز او پروردگاری نیست، دیدم كه عبداللّه‏ بن حصین آنقدر آب مي‏آشامید تا شكمش بالا مي‏آمد و آن را بالا مي‏آورد و باز فریاد مي‏زد: العطش! باز آب مي‏خورد، ولی سیراب نمي‏شد. چنین بود تا به هلاكت رسید.



    الانساب الاشراف،ج3،ص180

    ارشاد شیخ مفید،ج2،ص86
    امضاء



  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,591
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    446
    تعجیل در ظهور آقا امام زمان عج الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,232 در 11,585
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    وقایع روز هشتم محرم سال61



    در روز هشتم محرم امام حسین علیه ‏السلام و اصحابش از تشنگی سخت آزرده خاطر شده بودند؛
    بنابراین امام علیه‏ السلام كلنگی برداشت و در پشت خیمه ‏ها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زمین را كَند.


    آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشكها را پر كردند، سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد.


    هنگامی كه خبر این ماجرا به عبیداللّه‏ بن زیاد رسید، پیكی نزد عمر بن سعد فرستاد كه: به من خبر رسیده است كه حسین چاه مي‏كَند و آب بدست مي‏آورد.


    به محض اینكه این نامه به تو رسید، بیش از پیش مراقبت كن كه دست آنها به آب نرسد و كار را بر حسین علیه ‏السلام و یارانش سخت بگیر. عمر بن سعد دستور وی را عمل نمود.


    در این روز "یزید بن حصین همدانی" از امام علیه ‏السلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو كند.


    حضرت اجازه داد و او بدون آنكه سلام كند بر عمر بن سعد وارد شد؛ عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی! چه چیز تو را از سلام كردن به من بازداشته است؟مگر من مسلمان نیستم؟


    گفت: اگر تو خود را مسلمان مي‏پنداری پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به كشتن آنها گرفته ‏ای و آب فرات را كه حتی حیوانات این وادی از آن مي‏نوشند از آنان مضایقه مي‏كنی؟


    عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی! من مي‏دانم كه آزار دادن به این خاندان حرام است، من در لحظات حسّاسی قرار گرفته‏ ام و نمي‏دانم باید چه كنم؛ آیا حكومت ری را رها كنم، حكومتی كه در اشتیاقش مي‏سوزم؟

    و یا دستانم به خون حسین آلوده گردد، در حالی كه مي‏دانم كیفر این كار، آتش است؟


    ای مرد همدانی! حكومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نمي‏بینم كه بتوانم از آن گذشت كنم.



    یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام علیه ‏السلام رساند و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حكومت ری به قتل برساند.


    امام علیه ‏السلام مردی از یاران خود را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند.


    شب هنگام امام حسین علیه‏ السلام با 20 نفر و عمر بن سعد با 20 نفر در محل موعود حاضر شدند.



    امام حسین علیه‏السلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود "عباس" و فرزندش "علي‏ اكبر" را نزد خود نگاه داشت.
    عمر بن سعد نیز فرزندش "حفص" و غلامش را نگه داشت و بقیه را مرخص كرد.


    در این ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام علیه ‏السلام كه فرمود: آیا مي‏خواهی با من مقاتله كنی؟ عذری آورد.

    یك بار گفت: مي‏ترسم خانه ‏ام را خراب كنند! امام علیه‏ السلام فرمود: من خانه‏ ات را مي‏سازم.

    ابن سعد گفت: مي‏ترسم اموال و املاكم را بگیرند! فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالی كه در حجاز دارم.

    عمر بن سعد گفت: من در كوفه بر جان افراد خانواده ‏ام از خشم ابن زیاد بیمناكم و مي‏ترسم آنها را از دم شمشیر بگذراند.


    حضرت هنگامی كه مشاهده كرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نمي‏گردد، از جای برخاست در حالی كه مي‏فرمود: تو را چه مي‏شود؟ خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد.


    به خدا سوگند! من مي‏دانم كه از گندم عراق نخواهی خورد!


    ابن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است.

    پس از این ماجرا، عمر بن سعد نامه ‏ای به عبیداللّه‏ نوشت و ضمن آن پیشنهاد كرد كه حسین علیه ‏السلام را رها كنند؛
    چرا كه خودش گفته است كه یا به حجاز برمي‏گردم یا به مملكت دیگری مي‏روم.


    عبیداللّه‏ در حضور یاران خود نامه ابن سعد را خواند، "شمر بن ذی الجوشن" سخت برآشفت و نگذاشت عبیداللّه‏ با پیشنهاد عمر بن سعد موافقت كند...


    کشف الغمه،ج2،ص47

    بحارالانوار،ج44،ص388

    ارشاد،شیخ مفید،ج2،ص82
    امضاء



اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi