صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 46

موضوع: خورشید به خون طپیده ۩ ویژه نامه تاسوعای حسینی ۩

  1. Top | #31

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,238
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,185 در 63,570
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    وعده ای داده ای و راهی دریا شده ای
    خوش به حال لب اصغر که تو سقا شده ‏اى

    آب از هیبت عباسى تو مى ‏لرزد
    بى عصا آمده‏ اى حضرت موسى شده ‏اى

    به سجود آمده ‏اى یا که عمودت زده ‏اند
    یا خجالت زده‏اى وه که چه زیبا شده‏ اى

    یا اخا گفتى و ناگه کمرم درد گرفت
    کمر خم شده را غرق تماشا شده‏ اى

    منم و داغ تو و این کمر بشکسته
    تویى و ضربه‏اى و فرق ز هم وا شده‏ اى

    سعى بسیار مکن تا که ز جا برخیزى
    اندکی فکر خودت باش ببین تا شده ‏اى

    مانده ‏ام با تن پاشیده ‏ات آخر چه کنم؟
    اى علمدار حرم مثل معما شده ‏اى

    مادرت آمده یا مادر من آمده است
    با چنین حال به پاى چه کسى پا شده ‏اى

    تو و آن قد رشیدى که پر از طوبى بود
    در شگفتم که در این قبر چرا جا شده‏ اى




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  2. تشكر



  3. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  4. Top | #32

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,238
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,185 در 63,570
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    سردار سر شکستهٔ در خون شناورم!

    بعد از تو وای بر دل من... وای بر حرم

    حالا، پس از گذشتن چندین و چند سال

    باور نداشتم که بخوانی برادرم

    با این نگاه زخم مکن التماس من

    باشد برای خیمه تنت را نمی برم

    تا جا به جا نگشته، سرت را تکان مده

    باید که تیر را ز نگاهت درآورم

    تا که صدای تو به در خیمه ها رسید

    آن جا شکست پشت من و پشت خواهرم

    دیگر رباب طفل خودش را تکان نداد

    خشکید ابر گریۀ چشمان اصغرم

    طفلی دوید بین خیام و به گریه گفت

    وای از عدو... وای عمو... وای معجرم

    حالا که راحت است خیالاتشان ببین

    دشمن رسیده تا بغل گوش دخترم

    شاعر:محمد بیابانی








    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  5. Top | #33

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,238
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,185 در 63,570
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    چشمم از آب پر و مشک من از آب تهی
    جگرم غرقه خون و تنم از تاب تهی

    به روی اسب قیامم , بروی خاک سجود
    این نماز ره عشق است از آداب تهی





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  6. Top | #34

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض







    و ابوالفضل ... آه از اين برادر، مى‏ بينى ‏اش و زير لب زمزمه مى ‏كنى:
    - حيدر كرار! على دوباره! تو پدرى يا برادر؟!

    مى‏بينى ‏اش كه چه جسورانه بر قلب سپاه دشمن حمله مى ‏برد
    و چه زبونانه از مقابل تيرش يا مى ‏گريزند، يا بر زمين مى ‏ريزند...

    عباس! عباس! عباس! چه مى ‏كنى تو با من؟
    اى آيينه دلم، تكيه‏گاه وجودم، آرام جانم عباس، چه پر شكوهى تو!
    از اين جانب كه بر مبارزه‏ ات مى‏ نگرم.

    مهربانم!
    چرا اينچنين در ميان جبهه نيز، نگاهت را بين من و آن دژخيمانى
    كه اكنون به محاصره ‏ات داشته‏ اند، به تساوى تقسيم مى ‏كنى؟
    مى ‏خواهى دلم را به آتش بكشى؟

    خوش بسوزان كه قهرمان عشقى.
    به هر نگاه، لطفى و هر بار، رازى و مى‏ دانم كه سرشار از نيازى ...
    تو هر لحظه اذن شهادت مى ‏طلبى!...

    باز مى ‏گردى، نگاه كودكان را تاب نمى ‏آورى.كافيست چشم تو با چشم اهل
    حرم تلاقى كند، نگفته همه چيز را مى‏ خوانى. مشك خالى آب برمى ‏دارى،
    به نزدم مى‏ آيى و اذن رفتن مى‏ طلبى.

    - برو عباسم!...
    و تو مى‏ دانى كه رفتن عباس به سوى آب، به سوى آب، به سوى آب...

    جواز ظاهر، كسب وصال «زهرا» است. تو مى ‏دانى كه عباس نمى ‏تواند نرود!
    او نمى ‏تواند بماند!... به نگاهى مهربان و تحسينى شاكر، رخصتش مى ‏دهى
    و حال آنكه مى ‏دانى سرانجام اين رفتن چيست.

    گويا از آن روز كه دشمن، حق ارث «فدك‏» را بر «زهرا» قطع كرد،
    منع مهريه مادر نيز بر او و فرزندانش امضاء شد.

    تمام آبهاى روى زمين مهريه «زهرا» بود. و اكنون زبونترين نامردان
    دوران، با تحريم آن بر آل نبوت و امامت، در مقابل جرعه‏ا ى از همان هديه الهى،
    زمين را از خون فرزندان زهرا، سرخ و گلگون مى ‏ساختند.

    و لحظاتى بعد، شد آنچه كه تو از ازل مى ‏دانستى. اما در اين لحظه، ديگر
    نمى‏ دانستى كه زينب را پس سر دريابى يا ابوالفضل را در پيش رو ..
    . كه ناگاه از ميان معركه شنيدى كه:

    - برادرم حسين! برادرت را درياب!
    بى ‏درنگ به سويش تاختى، آنچنانكه تكليف سپاه دشمن شد كه هر كه را
    آرزوى بقاى جان است، از تيررس چشم حسين بگريزد كه اكنون بر موانع
    بين حسين و ابوالفضل، تنها لبه شمشير او حكم مى‏ كند!

    ... اين نخستين بار بود كه عباس، تو را «برادر» خوانده بود.
    هميشه به نامهاى «سيدى‏» و «سرورم‏» خطابت مى ‏كرد.

    وه كه چه لطافتى بود در اين آخرين نداى عباس!...
    اين عشق چه شورى در دلت‏ بپا مى‏ كرد!

    ندا زدى كه:
    - آمدم جان برادر! عباسم، جانم، جانانم!...

    و آنگاه كه بر بالين هزار زخمش حضور يافتى و در آغوشش گرفتى،
    وه كه چه صحنه‏ اى بود يكى شدن عاشق و معشوق!

    اينك، همه عرش و كرسى نيز به نظاره بودند. چه كسى مى‏ توانست ‏بازيابد
    كه از اين دو كبوتر عشق، كدامين عاشق است و كدام، معشوق!

    آنجا كه هيچ واژه‏ اى نمى ‏تواست مهر و وفا و مردانگى و تعهد
    و تحسين و تشكر را معنا كند.

    آنجا كه تنها اشك، سخنگوى جاسوزترين عشقها بود.
    شايد غير از خدا، هرگز كسى ندانست كه در آن آخرين لحظه‏ ها،
    بين شما دو برادر، چه سخنها رفت;

    اما شنيدند كه تو از او پرسيدى كه:
    - عباسم، چه شد كه اين بار مرا به نام «برادر» خواندى؟

    و پاسخت داد كه:
    - سرورم! آنگاه كه مجروح و بى ‏بال، از اسب به زمين افتادم،
    به يكباره مادرم «فاطمه‏» همو كه از آغاز - به عشق و ادب - جز
    «مادر» او را ندانسته ‏ام، در برابرم فرياد زد:

    - پسرم، عباس!
    جان برادر، به حق او كه ديگر تاب ماندن ندارم.

    شوق وصالش، آتش به جانم مى ‏زند. مرا بحل تا بروم، به بوسه وداعى،
    جانم بستان و به پيشگاه مادر عطا كن. برادر، اذن وصالم ده!

    و شايد تو، به لطافتى مليح و لبخندى شيرين اما آميخته به هزار اشك
    وداع، حق لطافت رابتمامت رسانده و گفته باشى كه:

    - در وصال «زهرا» بر ما سبقت مى‏گيرى؟!
    اما بى‏شك، او تو را گفته است كه:
    - تو سيد منى، در دنيا و آخرت!

    و تو مى‏دانى كه عباس «راز» را فهميده است.
    تشنگى همه، «عشق‏» بود.

    آب، همه بهانه بود، «مقصود، وصال «زهرا» بود...»
    عمو آب!


    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  7. Top | #35

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    طعم گوارایِ «وجود» سرخوش می‏کندش.
    دست‏های شفا، نسخه ‏ای از نقشه جهان را می‏گستراند
    روبروی دردهای انسان.

    اقیانوس‏ها همچون آوازهای آبی،
    حضورِ تو را به جشن می‏نشینند.
    آب‏های پراکنده، مدح جسته و گریخته تواند
    و ارثیه آنها همه روشنی است از نام تو.

    سفینه ‏هایی از نور را ببین، قطارهایی از غزل؛
    غزل‏هایی که با قوافیِ زلال ردیف شده ‏اند.

    این چنین است که سر انگشتان باران‏ زایِ شعر و شعور
    از نازکای خیال، دسته دسته کرامت می‏آورند.

    بنگر که «ایثار» و «وفا» و «غیرت»
    به لباس‏های روشن ایمان افزوده شدند
    و «فتوّت» و «رشادت» و «ادب»،
    کنار کتاب‏های در خور انسان چیده شدند.

    چه زیبا و شاعرانه، برگ‏های طنّاز مسرّت،
    دور تا دور ستونِ دلیری پیچیده ‏اند
    و باید از هم‏اکنون دنیا را به وسعت نظر خاک عادت داد.
    از هم اینک باید با خوشخوییِ آب‏ها خو گرفت.

    شب چه دارد اگر زیر آفتاب نگاه تو بیتوته نکند؟!
    روز چه می‏ارزد اگر برای جوانمردی‏ات برنخیزد؟!

    آمدنت جلسه معارفه تمام پاکی‏ها به تمام دنیاست.
    از بی ‏لیاقتی است کسی اگر گامی برندارد به سوی تو.
    پس رفتگیِ زمانه است که نامت عادی بُرده می‏شود.

    یا قمر بنی هاشم!
    واژه‏ای که از لبان مقدس تو خارج شود،
    دیگر عطشناک نیست.
    لحظه‏ ای که آرامش تو در آن وارد شود،
    دیگر خطرناک نیست.

    دریاها، شط‏هایی که نام تو را زمزمه نکرده ‏اند،
    از مقوله پاکی بیرون رفته ‏اند.

    تنها قلم‏ هایی که دست‏هایت را ستودند و سرودند،
    در قیام روسپیدند.

    یا اباالفضل العباس علیه‏ السلام !
    این دنیا که من می‏شناسم، یقین که تو را نشناخته.

    سلسله جبال اندک زمین،
    چه ناتمام، عطش تو را به روایت کشیده است
    و به حکایت نشسته است چه بیهوده،
    مهربانی تو را، هزار و یک شبِ یلدای زمان!

    لب‏های ولایت تو را شناخت که بر اوایلِ دستانت بوسه زد.
    و ما همچنان از دریای عطوفت تو
    آب بر می‏داریم؛ با تمام محدودیت‏مان.

    مقیم آبیِ احساس، عباس
    مقامِ گُلچراغ یاس، عباس
    بگو با ذرّه‏های تشنه جان
    به عشق حضرت عباس،«عباس »





    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  8. Top | #36

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,238
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,185 در 63,570
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    اين اشعار از ام البنين در مرثيه حضرت ابوالفضل عليه السلام و ديگر پسرانش نقل شده:


    يا مَنْ رَاَي العَبّاسَ كَرَّعَلي جَماهيرِ النَّقَدِ
    وَ وَراهُ مِنْ‌اَبْنآءِ حَيْدَرَ كُلُّ لَيْثٍ ذي لَبَدٍ
    انُبتُ اَنّص ابْني اُصيبَ بِرَاْسِهِ مَقْطُوعَ يَدٍ
    وَيْلي عَلي شِبْلي اَمالَ بِرَاْسِهِ ضَرْبُ الْعَمَدِ
    لَوْ كانَ سَيْفُكَ في يَدَيْكَ لَمادضني مِنْهُ اَحَدٌ

    وَلَها ايْضاً:

    تًذَكّريني بِلُيوُثِ الْعَرينِ
    وَالْيَوْمَ اَصْبَحْتُ وَلا مِنْ بَنينِ
    قَدْ و اصَلوُا الْمَوْتَ بِقَطْعِ الوتينِ
    فَكُكُّهُمْ اَمْس صريعاً طَعينِ
    بِاَنَّ عَبّاساً قَطيعُ اليَمين
    لاتَدْعُونّي وَيْكِ اُمّ الْبنَينَ
    كانَتْ بَنُونَ لي اُدعي بِهمْ
    اَرْبَعَه مِثْلُ نسُورُ الرُّبي
    تَنازَعَ الْخِرصانُ اَشْلائهُمْ
    يا لَيْتَ شِعْري اَكْما اَخُبرَوُا



    شعری دیگر در مرثية حضرت ابوالفضل سلام الله عليه، و شايسته است که در اينجا اين چند شعر ذكر شود:


    اِلي اَنْ هَوي فَوْقَ الصَّعيدِ مُجَدَّلاً
    لَهُ قِرْبَه الْمآءِ الَّذي كان قَدْملاً
    اَيّا بْنَ اَخي قَدْخابَ ما كُنْتُ امِلاً
    عَلَي الزَّعْمِ مِنّي يا اَخي نَزَلَ الْبَلا
    يُعالِجُ الْمَوْت وَ الدَّمْعُ اَهْمَلا
    وَ نادي بَقَلْبٍ بالْهُمُوم قَدِ امْتَلا
    اَبَالْفَضْلش يا مَنْ‌كانَ لِلنَّفْس باذلاً
    طريحاً وَ مِنْكَ الوجُه اَضْحي مُرَمَّلاً


    وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  9. تشكر


  10. Top | #37

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,238
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,185 در 63,570
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    آفتاب کلام حضرت بقیّةاللّه(ع)


    السلام على ابى ‏الفضل العباس بن امیرالمؤمنین،
    المواسى اخاه بنفسه الآخذ لغده
    من امسه الفادى له الواقى الساعى الیه بمائه المقطوعة یده،
    لعن‏ اللّه قاتله یزیدبن رقاد الجهنى و حکیم بن الطفیل الطائى.


    حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه شریف در زیارت ناحیه،
    خطاب به عموى شهید خود حضرت ابوالفضل(ع) مى ‏فرماید:


    سلام بر ابوالفضل عباس، پورِ امیرمؤمنان(ع) کسى که:
    جان خود را نثار برادرش کرد،
    دنیا را وسیله آخرت خود قرار داد،
    فداى برادرش شد،
    نگهبان بود و سعى بسیار کرد تا آب را به لب تشنگان برساند،
    دو دستش در جهاد فى سبیل‏ اللّه قطع شد،
    خداوند قاتلان او یزید بن رقاد و حکیم بن طفیل طائى را لعنت کند.


    بطل‏ العلقمى، ج ۲، ص ۳۱۱؛ مولد عباس‏بن على(ع)،
    ص ۹۸؛ العباس‏بن على، ص ۴۱ – ۴۲



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  11. تشكر


  12. Top | #38

    عنوان کاربر
    مدير ارشد انجمن چند رسانه ای
    تاریخ عضویت
    August 2014
    شماره عضویت
    7103
    نوشته
    7,710
    صلوات
    5000
    دلنوشته
    24
    طـاقتم طاق شـــــد و از تو نیامــــــد خبری...
    تشکر
    26,141
    مورد تشکر
    15,181 در 6,458
    وبلاگ
    5
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    قصه غریبی است این ماجرای عطش
    و از آن غریب تر قصه کسی است
    که همه او را ساقی بدانند
    و چشم همه برای آب به او باشد،
    اما کاری از او بر نیاید ...!

    سکینه و رقیه و بچه ها
    گفته بودند: آب ...
    و هستی ِ عباس
    آب شده بود و قطره قطره
    چکیده بود پیشِ پایشان ...

    من نمی دانم
    میان این عمو و آن برادرزاده ها
    چه گذشته بود که عباسِ ادب ،
    پیش روی ِ شما ایستاده بود و گفته بود:
    آقا تابم تمام شده است ...
    و شما رخصت داده بودید

    دلتان ولی ناآرام بود تا آن که
    صدای استغاثه اش بلند شد که: اَدرک اُخاک

    من فدای شما، آن لحظه ای که
    صدایتان هلهله دشمن را به آسمان برد:
    الان انکسر ظهری و قلّت حیلتی ...

    خاک بر من
    بدون عَلَم بازگشتید،
    بدون علمدار،
    بدون مشک،
    بدون سقا ...

    در برابر نگاه منتظر بچه ها
    فقط به سمت خیمه عباس رفتید
    و عمود خیمه را کشیدید ...

    سلام بر لبهایی که
    آب را تا ابد شرمنده کرد

    السلام علیک یا ساقی عطاشی کربلاء




    امضاء
    .
    .



    اللهمّ عجّل لولیّک الفرج


    .


  13. Top | #39

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,238
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,185 در 63,570
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    فرا رسیدن نهم محرم که مصادف است با
    تاسوعای حسينیبه عموم آزادگان جهان به
    ويژه دوستداران و عاشقان حضرت اباعبدالله
    الحسين وقمرمنیر بني هاشم حضرت اباالفضل العباس
    عليهم السلام وعاشقان و منتظران صاحب الزمان
    تسليت عرض مي کنيم







    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  14. Top | #40

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,238
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,185 در 63,570
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    تاسوعا یعنی عباسِ علی.
    عشقِ عباس به مولایش فقط حسی برادرانه نبود
    عشقی خدایی بود.

    تاسوعا! چه دیر می گذری!
    یارانِ عاشق تاب ندارند، کمر خمیده ی حسین را
    پس از عباس نظاره گر باشند و اشک و آه زینب را ببینند
    و فغان کودکان و طفلان را بشنوند.


    عباس عاشق ترینِ یاران، به حسین بود و عجب نیست
    که نام تاسوعا با نام او عجین است.

    امروز، از سوی دشمن برای یارانِ حسین امان نامه می آید
    و امشب حسین به یارانش می فرماید
    تا دیر نشده جان خود را برداشته
    و به سلامت از این دشت بیرون روید.

    اما یارانش بی صبرانه به انتظار شهادت،
    لحظه شماری می کنند
    و خنده ی شیرین حسین، نشانه ی رضایت اوست
    که به چنین اصحابی می بالد.

    یاران، چه مشتاق به فردا می نگرند
    و اهل خود را به صبر و اطاعت خدا می خوانند

    و دست نوازش بر سر طفلان خویش می کشند
    چرا که خوب می دانند تاسوعا مقدمه ای است
    برای عاشورا چنان که نبرد عباس مقدمه ای بود برای رزم حسین.

    تاسوعا! می بینی بچه ها چقدر مضطربند؟!
    شاید می دانند که امروز آخرین نگاه های پدران خویش را می بینند
    و درگرمای آغوش آنان طعم محبت را می چشند.


    سکینه، بارها و بارها به آغوش پدر پناه می برد
    و رقیه از دامان حسین جدا نمی شود

    و زینب چه حرف ها که از برادر نمی شنود
    و می داند که باید صبور باشد،
    چنان که مادر به او گفته بود و پدر به او سپرده بود
    و حسین بارها برایش همه چیز را تفسیر کرده بود.


    آری! تاسوعا یعنی عشق
    و عشق یعنی عباس علی.


    الهام موگویی


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi