شمع غم روشن کنید..شام غریبان امشب است
❤ |
شمع غم روشن کنید..شام غریبان امشب است
ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 11-09-2019 در ساعت 02:24
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
موضوعات تصادفی این انجمن:
- ویژه نامه عاشورای حسینی * قیام سرخ عاشورا*
- لیست تاپیک های انجمن مناسبت ها ///مناسبتهاي...
- خورشید بر فراز نیزه ۩ ویژه نامه عاشورای حسینی
- ۩*۩ محرم آمد ...مه ماتم آمد(غمنامه ایام...
- ویژه نامه عاشورای حسینی {|۩|*** رسم سرخ...
- حی علی العزا *ویژه نامه محرم حسینی*
- ویژه نامه عاشورایی 93
- ای اشک کجایی که غم از راه رسید{{ویژه نامه...
- آمد بهار زخم دل ما ومرهمت یا حسین |۩|سوگنامه...
- ویژه نامه ميلاد فرخنده حضرت عيسي مسيح عليه...
❤ |
شب غریبان سحر ندارد
سکینه امشب پدر ندارد
بهار زینب خزان ز آه است
گهى دو چشمش به نور ماه است
گهى نگاهش به قتلگاه است
نسیم صحرا شده معطر
ز عطر روى على اکبر
کجاست عمه، کجاست مادر
بگو خلایق ز غم خروشند
بگو به اطفال لبن ننوشند
بگو به سادات کفن نپوشند
کبوتران را ز لانه بردند
زوادى خون نشانه بردند
رباب دلخون پسر ندارد
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 18-08-2021 در ساعت 23:22
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
دختر دردیکش جام الست
بود از شوق لقای دوست، مست
در طبق، هستیّ آن دردانه بود
رأس بابا، شمع و او، پروانه بود
چون صدف، لعل لبش را باز کرد
با پدر اینسان سخن آغاز کرد:
ای پدر! شادم که در بر آمدی
چون نبودت پا تو با سر آمدی
غم مخور، ای گل! گلابت میدهم
از سبوی دیده، آبت میدهم
گر چه داغت کرده دلخونم، پدر!
از وفای عمّه ممنونم، پدر!
این بگفت و سر به آغوشش گرفت
بوسه از لعل لب نوشش گرفت
لب به لبهایش نهاد و برنداشت
مرگ او را هیچ کس باور نداشت
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
اى خدا شب شده و من چه کنم؟
یکتن و این همه دشمن چه کنم؟
اهل کوفه همه پیمان شکنند
خوب نمک خوار و نمک دان شکنند
صبح با من همگى پیوستند
شب در خانه برویم بستند
صبح من شمع و همه پروانه
شب بیگانه تر از بیگانه
صبح بر دامن من چنگ زدند
شام از بام مرا سنگ زدند
طوعه امشب تو مرا خانه بده
مرغ بر بسته ام و لانه بده
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
امشب که شبـــــ شام غریبان حسیــن است
با فاطمـه هم ناله یتیمان حسیــن است
از خیمه رود سوی شما شعله آتـــــش
سوزان دل طفلان پریشان حسیـــــن است
یا ربـــــ به سر سیـد سجـــــاد چه آمد
در خیمه سرا آن گل بوستان حسیـــن است
گلها شده پرپر زدم نیزه و خنجــــر
بر روی زمین پیکر عریان حسیــــن است
در آن صحرا چه کند زینبــــــ کبری
بی یار و معین خواهـر گریان حسیــن است
ای کرببلا اهل حـــــرم را تـو خبر کن
زهرا ز جنان آمده میهمان حسیـن است
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
دستان باد موی تـو را شانه میکند
خون بر دل پیاله و پیمانه میکند
از داغ جانگداز جبین شکسته ات
زخمی عمیق بر جگرم خانه می کند
رگهای حنجر تـو بـه گودال گوییا
با دوست گفتگوی صمیمانه میکند
ذبحت عظیم بود و زبان مرا برید
حالا ببین چـه با دل دردانه می کند
از آتش خیام حرم دشت روشن اسـت
این شعله ها چـه با گل و پروانه می کند
ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 18-08-2021 در ساعت 23:25
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
در غروبی میان آتش و دود
پسری را به نیزه ها بردند
روز مـا شد سیاه از وقتی
سحری را به نیزه ها بردند
بی تعادل شد آسمان، یعنی
قمری را به نیزه ها بردند
همره شیرخواره ای انگار
مادری را به نیزه ها بردند
چشم زینب اگر کـه کم سو شد
نظری را به نیزه ها بردند
دختری بین خیمه شد تنها
پدری را به نیزه ها بردند
چـه بگویم ز ماتم زینب
چـه سری را به نیزه ها بردند
اصغری را به نیزه ها بستند
اکبری را به نیزه ها بردند
ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 18-08-2021 در ساعت 23:27
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
همین که روز بر آن دشت، طرحی از شب ریخت
هزار کوه مصیبت به دوش زینب ریخت
نظاره کرد چو «شمس الشّموس» بیسر را
به گوش گوش فلک، ناله ناله یا رب ریخت
جهان برای همیشه سیاه شد چون شب
ز چشمهای ترش هرچه داشت کوکب ریخت
چه بود نیّت ناآشکار ساقی غم؟
که جام زینب غمدیده را لبالب ریخت
کشاند کرب و بلا را به شام و بام فلک
هزار فصل طراوت به باغ مذهب ریخت
زبانههای کلامش به جان دمسردان
شرارهها شد و آتشنشانی از تب ریخت
اگر همیشه ببارند ابرهای جهان
نمیرسند به آن اشکها که زینب ریخت
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
شام را بنگر که آذین بسته اند
شامیان بر بامها بنشته اند
شادمانی کرده ودف می زنند
مرد وزن،پیر وجوان دف می زنند
جملگی جمعند دور کاروان
کاروانی از زنان وکودکان
کاروانی که رسولان غمند
چند روزی است غرق ماتمند
ماتم کرببلا،قتل حسین(ع)
ماتم جانسوز شاه عالمین
کاروان اهل بیت مصطفی(ص)
چون اسیرانند در شام بلا
حضرت سجاد میر کاروان
در غل وزنجیر گشته نیمه جان
زخم، دوش او ززنجیر ستم
می رود خون جراحت دمبدم
عمه سادات در این کاروان
گشته مضطر از جفای شامیان
پیش چشمانش بود راس حسین
اشک ریزان است بر آن نور عین
سنگها می بارد از هر کوی وبام
از سوی این شامیان بی مرام
سنگ بر راس شهیدان می خورد
زین اصابت قلب زینب می درد
می کندسوزان دل اهل ولا
خاطرات سختی شام بلا
شاعر : اسماعیل تقوایی
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)