بزرگی گفته است: «آغاز وصال بنده به حق، دوری اوست از نفسش و آغاز هجران او از حق، پیوند اوست با نفسش».(3)
,"
❤ |
بزرگی گفته است: «آغاز وصال بنده به حق، دوری اوست از نفسش و آغاز هجران او از حق، پیوند اوست با نفسش».(3)
,"
❤ |
به مردی گفتند: «تا کی سیاحت می کنی و در اطراف جهان می گردی؟» گفت: «چگونه یک جا بمانم، در حالی که اگر آب یک جا بماند، گندیده می شود. عارفی گفت: دریا باش که متعفن نشوی».(4)
❤ |
از دانشمندی پرسیدند: «تا بهشت چه قدر راه هست؟» دانشمند در پاسخ گفت: «یک قدم. یک پای خود را روی نفس اماره بگذار؛ پای دیگرت را در بهشت بگذار».(5)
❤ |
عارفی گوید: «در آینه نگاه کن. اگر صورتی زیبا داری، کاری مناسب جمالت انجام ده و اگر قیافه ات نامتناسب است، زشتی کردار را بر زشتی صورت میفزا».(6)
از دیوجانس حکیم پرسیدند: «چگونه می توان دشمن را ذلیل کرد؟» گفت: «به
.اینکه فضیلت خود را کامل گردانی».(1)
❤ |
زاهدی برای زیارت اهل قبور ره سپار گورستان شد. در آنجا بهلول را دید. تعجب کرد. از او پرسید: «تو اینجا چه می کنی؟» بهلول گفت: «آمده ام به جایی که بهترین است. چون در اینجا با مردمانی هم نشینی می کنم که آزارم نمی دهند. اگر از آخرت غافل شوم، یادآوری می کنند و اگر غایب شوم، غیبتم را نمی کنند».(2)
❤ |
عارفی درباره دنیا چنین نیک سخن گفته است: «دنیا را بهر سه چیز خواهند: بی نیازی، عزت و راحت. آن کس که از دنیاپرستی پرهیزد، عزت یابد و آن کس که قناعت کند، بی نیاز شود و آن کس که در طلب دنیا کم کوشد، راحتی یابد».(3)
❤ |
بزرگی را گفتند: «هیچ ندیدم که کسی را غیبت کنی.» گفت: «از خویش خشنود نیستم، تا به نکوهش دیگران بپردازم».(4)
❤ |
جابر بن عبداللّه انصاری گوید: «روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله نزد ما آمد و سلام کرد و سپس فرمود: چه شده که می بینم علاقه دنیا بر بسیاری از مردم چیره گشته است؟ آن گاه پس از کمی تأمل فرمود: خوشا به حال آن که عیب و گناه خودش، او را از عیب های برادران مؤمنش غافل کند».(5)
گویند شخصی، پارسایی را ستود. پارسا گفت: «ای فلان! چنان که خود، خویش را می شناسم، اگر تو مرا می شناختی، دشمن می داشتی».(6)
________________________________________
1- . قطب الدین اشکوری، محبوب القلوب، ترجمه: سیداحمد اردکانی، مصحح: علی اوجبی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1380، چ 2، ص 345، به نقل از: حکایت و حکمت، ص 172.
2- . ناصر عابدینی، در کوچه باغ های حکایات، تهران، انتشارات پیام آزادی، چ 1، ص 108.
3- . همان، ص 77.
4- . کشکول، ص 172.
5- . شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، تحقیق: عبدالرحیم ربانی شیرازی، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، 1378، چ 7، ج 11، ص 229.
6- . کشکول، ص 366.
❤ |
بزرگی گفته است: «درمانده ترین مردم، کسی است که از یافتن دوست، ناتوان است و درمانده تر از او کسی است که به دوست دست یابد و نتواند او را نگه دارد».(1)
❤ |
حکیمی گفت: «تلخی زندگی را جز به شیرینی دوستان مطمئن تحمل نتوان کرد».(2)
عارفی گفت: «برادر نیکوکار برای تو از نفست، سودمندترست؛ زیرا نفس، تو را به بدی فرمان می دهد و برادر نیکوکار، تو را به نیکی».(3)
همسر مردی آزاده به او گفت: «نمی بینی که یارانت هنگام گشایش، در کنار تو بودند و اینک که به سختی افتاده ای، تو را ترک کرده اند؟» گفت: «از بزرگواری آنهاست که هنگام توانایی از احسان ما بهره می بردند و اینک که ناتوان شده ایم، ما را ترک کرده اند».(4)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)