مصائب حضرت زینب (علیها السلام) در کربلا «1»
مؤلفِ «الدمعه» از شخصی به نام «ابن ریاح» چنین نقل میکند که: من در کربلا حاضربودم. وقتی سرورم حسین (ع) به شهادت رسید، بانویی دامن کشان بر زمین افتاد و برخاست و آنگاه به سویش حرکت کرد؛ چهره آن زن مانند پاره خورشید میدرخشید و فریاد میزد: «وا حسیناه وا اماماه، وا قتیلاه، وا أخاه»، آنگاه آمد کنار جسد بیسر برادر و آن را در آغوش گرفت، به طوری نالههای پی در پی سر میداد تا همه کسانی که در آن جا حضور داشتند گریستند؛ پرسیدم این زن چه نام دارد و چه کسی است؟ در جوابم گفتند: وی زینب دختر امیرالمؤمنین (ع) است. (2)
________________________________________
1- برگرفته از: مظفری، محمد- جمشیدی، سعید،« اسیران و جانبازان کربلا»، انتشارات پژوهشکده تحقیقات اسلامی سپاه، با اندکی تصرف
2- الدمعة الساکبه، ج 4،ص 375؛ نقدی، زینب الکبری س،ص 108
ص: 154
از تل زینبیه، زینبصدا میزد حسین با قامتی خمیده، زینبصدا میزد حسین
هر جا به هر بهانه، زینبصدا میزد حسین در زیر تازیانه، زینبصدا میزد حسین
آخرین سخنان زینب با حسین (ع) در قتلگاه
هنگامی که دشمنان تصمیم گرفتند اهل بیت (علیهم السلام) را حرکت دهند، زینب (علیها السلام) بادلی شکسته، برادرش حسین (ع) راصدا زد و گفت: برادرم تو را به خدای شنوای دانا میسپارم. سوگند به خدا اگر مرا مخیر کنند بین ماندن در کنار تو و رفتن از بر تو من ماندن را انتخاب خواهم نمود، اگر چه طعمه گرگان بیابان شوم. لکن اکنون از کنار تو میروم نه با میل و رضا بلکه با زور و اجبار. (1)
ابتکار حضرت زینب (علیها السلام) قبل از یورش دشمن به خیمهها
از مقتل محدّث کبیر شیخ حرّ عاملی (رحمه الله) چنین نقل شده که فرمود: چون لشکر به قصد غارت رو به خیام آوردند حضرت زینب برای ابن سعد پیام فرستاد که اگر مقصود شما اسباب، اثاثیه و زیور و لباس ما است به لشکریانت بگو شتاب نکنند ما خودمان اینها را تحویل میدهیم پیش از آن که دست نامحرم به جانب حرم برادرم دراز شود. پس آن بانوی
________________________________________
1- حدیث الأربعین،ص 110
ص: 155
بزرگوار دستور داد تمام اسباب و وسایل حتّی چادر و لباس و همچنین زیور، خلخال و گوشواره را از خود جدا کردند؛ خود علیا مخدره زینب (علیها السلام) یک لباس کهنه پاره پاره که در واقع ارذلالثّیاب بود در بر کرد و دستور داد سایر بانوان لباسهای نو و زیورآلات را درآورند و لباس کهنه به تن کنند. حتّی فاطمه نو عروس گوشوارهای در گوش داشت که یادگار پدرش بود. عرض کرد عمّه این یادگار پدر است بیرون نیاورم؛ فرمود: بیرون بیاور، زنان همگی لباسهای خود را روی هم ریختند و خود رفتند در کناری و به دور هم حلقه زدند، پس علیا مخدره زینب فرمود: این اثاثیه و وسایل دختران علی و فاطمه است. لشکر بیرحم و گرسنه ریختند، یکی چادر، دیگری گوشواره، یکی خلخال و دیگری معجر برد، آن بانوان از برای پدر و برادر میگریستند.(1)