مدير محتوايي (28-01-2019)
موضوعات تصادفی این انجمن:
- زنده نگه داشتن مجروح تیر خورده
- °• سرگیجه، تشنج،از علائم یک بیماری مهلک...
- شامپویتان را هم خودتان درست کنید!باور کنید!
- ◆ŏ◆ŏ◆ لیست تاپیک های بخش علوم پزشکی(صفحه...
- کیست مویی چیست؟ علائم و عوامل آن
- موسيقي درماني
- از زنان عذرخواهی کنید تا سکته نکنند !!!
- راه نجات انسان از خفگی در اثر بلع
- موهایتان خشک و شکننده شده؟این معجون را بزنید!
- چرا قدبلند برای زنان خوب نیست؟!
❤ |
غذا و تغذيه انسان
مقـدمـه مـؤلـف
اِنَّـــهُ لَقُـــــرْآنٌ كَـــريــمٌ
فـــي كِتــــابٍ مَكْنُـــــونٍ
لا يَمَسُّـــهُ اِلاَّ الْمُطَهَّـــروُنَ
اين قـرآنـي اســت كــريــم
در كتـــــابـــي مكنــــــون
كه جز دست پــاكــان و فهـم خاصان بدان نرسد!
(77 ـ 79/ واقعه
اين كتاب به منزله يك «كتاب مرجع» يافرهنگ معارف قرآن است كه از «تفسير الميزان» انتخـاب و تلخيــص، و بر حسب موضوع طبقهبندي شده است.
در تقسيمبندي به عمل آمده از موضوعات قرآن كريم قريب 70 عنوان مستقل به دست آمد. هر يك از اين موضوعات اصلي، عنوان مستقلي براي تهيه يك كتاب در نظر گرفته شد. هر كتاب در داخل خود به چندين فصل يا عنوان فرعي تقسيم گرديد. هرفصل نيز به سرفصلهايي تقسيم شد. در اين سرفصلها آيات و مفاهيم قرآني از متن تفسيـر الميــزان انتخــاب و پس از تلخيص، به روال منطقي، طبقهبندي و درج گرديد، به طوري كه خواننده جوان و محقق ما با مطالعه اين مطالب كوتاه وارد جهان شگفتانگيز آيات و معارف قرآن عظيم گردد. در پايان كار، مجموع اين معارف به قريب 5 هزار عنوان يا سرفصل بالغ گرديد
.
از لحــاظ زمــاني: كار انتخاب مطالب و فيشبرداري و تلخيص و نگارش، از اواخــر ســال 1357 شــروع و حــدود 30 ســال دوام داشتــه، و با توفيق الهي در ليالي مبــاركه قدر سال 1385پايان پذيرفتــه و آمــاده چــاپ و نشــر گـرديـده است
.
هــدف از تهيه اين مجموعــه و نوع طبقهبندي مطالب در آن، تسهيل مراجعه بهمقدمه مؤلف (13)
شرح و تفسير آيات و معارف قرآن شريف، از جانب علاقمندان علوم قرآني، مخصوصا محققين جوان است كه بتوانند اطلاعات خود را از طريق بيان مفسري بزرگ چون علامه فقيد آية اللّه طباطبايي دريافت كنند، و براي هر سؤال پاسخي مشخص و روشــن داشتـــه باشنــد
.
سالهاي طولاني، مطالب متعدد و متنوع درباره مفاهيم قرآن شريف ميآموختيم اما وقتي در مقابل يك سؤال درباره معارف و شرايع دينمان قرار ميگرفتيم، يك جواب مدون و مشخص نداشتيم بلكه به اندازه مطالب متعدد و متنوعي كه شنيده بوديم بايد جواب ميداديم. زماني كه تفسير الميزان علامه طباطبايي، قدساللّه سرّه الشريف، ترجمه شد و در دسترس جامعه مسلمان ايراني قرار گرفت، اين مشكل حل شد و جوابي را كه لازم بود ميتوانستيم از متن خود قرآن، با تفسير روشن و قابل اعتمادِ فردي كه به
(14) غذا و تغذيه انساناسرار مكنون دست يافته بود، بدهيم. اما آنچه مشكل مينمود گشتن و پيدا كردن آن جواب از لابلاي چهل (يا بيست) جلد ترجمه فارسي اين تفسير گرانمايه بود. لذا اين ضرورت احساس شد كه مطالب به صورت موضوعي طبقهبندي و خلاصه شود و در قالب يك دائرةالمعــارف در دستــرس همه ديندوستان قرارگيرد. اين همان انگيزهاي بـود كـه مـوجب تهيه اين مجلــدات گــرديد
.
بديهي است اين مجلدات شامل تمامي جزئيات سورهها و آيات الهي قرآن نميشود، بلكه سعي شده مطالبي انتخاب شود كه در تفسير آيات و مفاهيم قرآني، علامه بزرگوار به شرح و بسط و تفهيم مطلب پرداخته است.
اصــول اين مطالب باتوضيح و تفصيل در «تفسير الميزان» موجود است كه خواننده ميتواند براي پيگيــري آنها به خود الميــزان مراجعه نمايد. براي اينمقدمه مؤلف (15)منظور مستنــد هر مطلب با ذكــر شماره مجلــد و شماره صفحــه مربوطــه و آيه مورد استنــاد در هر مطلب قيد گرديده است
.
ذكرايننكته لازماست كه چونترجمهتفسيرالميزان بهصورت دومجموعه 20 جلدي و 40جلدي منتشرشده بهتراست درصورت نيازبهمراجعه بهترجمه الميزان، بر اساس ترتيب عددي آيات قرآن به سراغ جلد موردنظر خود، صرفنظراز تعداد مجلدات برويد
.
و مقدر بود كه كار نشر چنين مجموعه آسماني در مؤسسهاي انجام گيرد كه با هــدف نشــر معــارف قــرآن شــريـف، به صورت تفسير، مختص نسل جوان، تأسيس شده باشد، و استاد مسلّم، جنــاب آقـاي دكتـر محمــد بيستوني، اصلاح و تنقيــح و نظــارت همــهجــانبـه بر اين مجمــوعه قـرآني شريف را به عهــده گيــرد.
مؤسسه قرآني تفسير جوان با ابتكار و سليقه نوين، و به منظور تسهيل در رساندنغذا و تغذيه انسان
پيام آسماني قرآن مجيد به نسل جوان، مطالب قرآني را به صورت كتابهايي در قطع جيبــي منتشــر ميكنــد. ايــن ابتكــار در نشــر هميــن مجلــدات نيــز به كار رفته، تــا مطــالعــه آن در هــر شــرايــط زمــانــي و مكــاني، براي جــوانان مشتاق فرهنگ الهي قرآن شريف، ساده و آسان گردد...
و ما همه بندگاني هستيم هر يك حامل وظيفه تعيين شده از جانب دوست، و آنچه انجــام شــده و ميشـود، همه از جانب اوست !
و صلوات خدا بر محمّد مصطفي صلياللهعليهوآله و خاندان جليلش باد كه نخستين حاملان اين وظيفه الهي بودند، و بر علامه فقيد آيةاللّه طباطبايي و اجداد او، و بر همه وظيفهداران اين مجموعه شريف و آباء و اجدادشان باد، كه مسلمان شايستهاي بودند و ما را نيز در مسيــر شنــاخت اسـلام واقعي پرورش دادنـد!
مقدمه مؤلف (17)
ليله قدر سال 1385
سيد مهدي حبيبي امين
مدير محتوايي (28-01-2019)
❤ |
فصل اول : مقدمهاي بر تدبير غذاي انسان
مــراحـل تـدبيـر و خلـق غذاي انسان
«فَلْيَنْظُرِ الاِْنْسانُ اِلي طَعامِهِ،»
«پس انسان بايد به غذاي خود بنگرد.» (24/عبس)
«اَنّا صَبَبْنَــا الْمـــاءَ صَبّـــا،»
«اين ما بوديم كه آب را به كيفيتـي كه انسانها خبـر ندارند از آسمان فرستـاديم.»
(19)
(25 / عبس)
«ثُمَّ شَقَقْنَـا الاَْرْضَ شَقّــا، فَـأَنْبَتْنـا فيهــا حَبّــا،»
«و سپس زمين را باز به كيفيتي ناگفتني و به وسيله دانهها شكافتيمو در آن دانهها رويانديم.» (26 و 27 / عبس)
«وَ عِنَبا وَ قَضْبا، وَ زَيْتُونا وَ نَخْلاً،»
«و انگور و سبزيجاتيو زيتون و نخلي،» (28 و 29 / عبس)
«وَ حَــدائِـقَ غُلْبا، وَ فاكِهَـةً وَ اَبّـا،»
«و بــاغهاي پر درخت سر به هم كردهاي و ميـوه و چـراگاه،» (30 و 31 / عبس)
«مَتــاعــــا لَكُــمْ وَ لاَِنْعــامِكُـــمْ،»
«تا وسيله زندگي شما و حيــوانات شما باشد!» (32 / عبس)
(20) غذا و تغذيه انسان
اين آيات تفصيلي براي تدبير خداي تعالي است، كه چگونه طعام انسان را ميآفريند، بله البته اين مرحله ابتدايي از آن تدبير تفصيلي است، وگرنه بيان مستوفا و كامل آن خصوصيات كه در نظام آفرينش طعام برقرار است و نظام وسيعي كه در همه اين امور و روابط كوني كه بين هر يك از آن امور و بين انسان برقرار است، چيزي نيست كه بتوان در چند آيه بيانش كرد و عادتا از وسع و طاقت بيان بشري بيرون است.
«اَنّا صَبَبْنَاالْماءَ صَبّا،» كلمه «صَبّ» به معناي ريختن آب از بلندي است و منظور در اينجا فرو فرستادن بارانها بر زمين براي روياندن گياهان است و بعيد نيست كه شامل جاري ساختن چشمهها و نهرها نيز بشود، چون آبهاي زيرزميني هم از ذخــائـري است كه به وسيلــه بـــاران پــديــد ميآيــد.
مــراحـل تـدبيـر و خلـق غذاي انسان (21)
«ثُمَّ شَقَقْنَا الاَْرْضَ شَقّا،» ظاهر آيه اين است كه منظور از شق شكافتن زمين به وسيله جوانه گياهاني است كه از زمين سر در ميآورند.
«فَأَنْبَتْنا فيها حَبّا،» مراد از «حَبّ» جنس حبوباتي است كه به مصرف غذاي انسان ميرسد، مانند گندم و جو و نخود و عدس و امثال اينها و هم چنين منظور از كلمه «عِنَــب» در جملــه بعــدي جنــس آن اســت و هــم چنين «قَضْـب» و غيــر ايــنهــا.
«وَ عِنَبا وَ قَضْبا،» «عِنَب» به معناي انگور است، ولي به درخت آن نيز «عِنَب» گفته ميشود و شايد در اين جا منظور همين درخت انگور باشد، نظير زيتون كه هم به ميوه درخت گفته ميشود و هم به درخت آن و كلمه «قَضْب» به معناي سبزيجات تر و تازه است، كه انسان آن را ميخورد. بعضي گفتهاند: منظــور همــه گيــاهــاني اســت كه از زميــن قطــع ميشــود، حتــي علــف حيـوانـات را هـم شـامـل ميشـود.
(22) غذا و تغذيه انسان
«وَ زَيْتُونا وَ نَخْلاً وَ حَدائِـقَ غُلْبا،» كلمه «حَدائِق» جمع حَديقَه، به معناي بوستاني تفسير شده كه اطرافش ديوار كشيده باشند و شجره غُلباء يعني درختي بزرگ و كلفت، پس حَدائق غُلب به معناي بوستاني است كه درختانش عظيم و كلفت باشد.
«وَ فاكِهَةً وَ اَبّا،» كلمه «فاكِهَة» به معناي مطلق ميوهها است و بعضي گفتهاند: همه ميوهها را شامل ميشود: الا انگور و انار را و بعضي ديگر گفتهاند: اگر در بين مصاديق «فاكِهَـةً»، خصوص زيتون و نخل را آورد، براي اين بود كه نسبت به آن دو اعتناي بيشتــري داشتــه و كلمــه «اَبّ» بـا تشــديـد «بّـا» به معنــاي گيـاه و چـراگـاه است.
«مَتاعا لَكُمْ وَ لاَِنْعامِكُمْ» ميفرمايد: ما آنچه از خوردنيها كه رويانديم براي اين بود كــه شما را و چهـارپـايـان را كه شمـا به خود اختصاص دادهايد، بهرهمند و سير كنيم.
انساني كه در اين آيه مأمور شده به طعام خود نظر كند، عموم انسانها است،
مــراحـل تـدبيـر و خلـق غذاي انسان (23)
ميفرمايد: اگر انسان تنها و تنها به طعامي كه ميخورد نگاه كند، كه يكي از مظاهر تدبير خدا و مشتي از درياي رحمت او است، آن وقت به تدبير وسيع پروردگارش و لطافت صنع او پي ميبرد، آن چنانكه عقلش مبهوت شود و هوشش از سر به در رود، در حالي كه نعمتهاي خدا تنها طعام نيست و در اين ميان نعمتهاي ديگري است كه از حيطه شمار بيرون است! (1)
1- الميـــــــزان ج :20 ص: 341 .
(24) غذا و تغذيه انسان
مدير محتوايي (28-01-2019)
❤ |
باران و باد منابع تهيه غذاي انسانها
«اِنَّ في خَلْقِ السَّمـاواتِ وَ الاَْرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْـلِ وَالنَّهارِ وَ الْفُلْكِ الَّتي تَجْري فِيالْبَحْرِ بِمايَنْفَعُ النّاسَوَ ما اَنْزَلَ اللّهُ مِنَالسَّماءِ مِنْ ماءٍ فَاَحْيا بِهِ الاَْرْضَ بَعْــدَ مَـوْتِهــا وَ بَــثَّ فيهــا مِـنْ كُــلِّ دابَّــةٍ وَ تَصْــريـفِ الـرِّيــاحِ وَ السَّحــابِ الْمُسَخَّــرِ بَيْـنَ السَّمــاءِ وَ الاَْرْضِ لاَيــاتٍ لِقَــوْمٍ يَعْقِلُــونَ،»
«به درستي در خلقت آسمانها و زمين و اختلاف شب و روز و كشتيها كه در دريا به سود مردم در جريانند و در آنچه كه خدا از آسمان نازل ميكند يعني آن آبـي كــه با آن زميــن را بعــد از مــردگيــش زنده ميسازد و از هر نوع جنبنده در آن منتشر ميكند و گرداندن بــادهــا و ابــرهـايي كه ميان آسمان و زمين
باران و باد منابع تهيه غذاي انسانها (25)
مسخرند آيات و دليلهايي است براي مــردمــي كــه تعقل كنند.» (164 / بقره)
حقيقت آب باران عبارت است از عناصر مختلفي كه در آب دريا و غيره هست و در اثر تابش خورشيد بخار گشته و بهخاطر حرارتي كه به خود گرفته به آسمان ميرود، تا جائي كه به لايهاي از هواي سرد برسد، در آنجا مبدل به آب گشته، ذرات آب به يكديگر متصل و به صورت پودر بود يخ نزند و بعد به هم متصل شود، به صورت برف سرازير ميگردد و اگر بعد از اتصال پودر و قطره شدن يخ بزند، به صورت تگرگ پائين ميآيد و پائين آمدن باران و برف و تگرگ به خاطر اين است كه وزنش از وزن هوا سنگينتر است.
بعــد از فــرود آمــدن، زميــن از آن مشــروب ميشــود و سبــز و خـرم ميگردد
(26) غذا و تغذيه انسان
و اگر سرماي هوا نگذارد گيــاهي بــرويــد، آبهـا در آن قسمــت از زميــن انبــار ميشــود و به صــورت چشمــهســارها درآمده و زمينهاي پائين خود را مشروب ميســازد، پــس آب نعمتــي است كه زنــدگـي هر جنبندهاي به وجود آن بستگي دارد.
پس آبي كه از آسمان ميآيد، خود يكي از حوادث وجودي و جاري بر طبق نظام متقن عالم است، نظامي كه متقنتر از آن تصور ندارد و يك تناقض و يك مورد استثناء در آن نيست و ايــن آب، منشــأ پيــدايـش نبـاتـات و تكـون هـر نـوع حيــوان اســت .
«وَ تَصْريفِ الرِّياحِ...،» تصريف بادها به معناي آن است كه بادها را به وسيله عواملي طبيعي و مختلف از اين طرف به آن طرف بگرداند، مهمترين آن عوامل اين است كه اشعه نور كه از چشمه نور يعني آفتاب بيرون ميشود و در هنگام عبور از هوابه خاطر سرعت بسيار توليد حرارت ميكند در نتيجه هوا به خاطر حرارت، حجمش
باران و باد منابع تهيه غذاي انسانها (27)
زيادتر و وزنش كمتر ميشود و نميتواند هواي سردي را كه بالاي آن است و يا مجاور آن قرار دارد، بدوش بكشد، لاجرم هواي سرد داخل در هواي گرم شده به شدت آن را كنار ميزند و هواي گرم قهرا بر خلاف جريان هواي سرد به حركت درميآيد و اين جريان همان است كه ما نامش را باد ميگذاريم.
نتايجي كه اين جريان دو جور هوا بر خلاف مسير يكديگر دارد، بسيار است، يكي از آنها تلقيح گياهان است و يكي ديگر دفع كثافت هوا و عفونتهائي است كه از خود زمين بيرون ميآيد و يا سكنه روي زمين آن را توليد ميكنند و داخل هوا ميشود و سوم انتقال ابرهاي آبستن است از اين جا به آن جا و غير آن از فوائد ديگر، پس پديد آمدن باد و وزش آنهم مانند آب چيزياستكه حيات گياهان و حيوانات و انسان بستگي بدان دارد. (1)
1- الميزان ج :1 ص: 609 .
مدير محتوايي (28-01-2019)
❤ |
فرمان الهي درباره غذا در اول خلقت انسان
«يــا بَنــيآ ادَمَ خُــذوُا زينَتَكُــمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا اِنَّـهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفينَ،»
«اي فرزندان آدم! زينت و آراستگي خويش را نزد هر مسجدي اتخاذ كنيد و بخـوريـد و بيـاشـاميد و اسـراف مكنيـد زيرا او اسراف كنندگان را دوست ندارد!»
(31 / اعراف)
«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللّهِ الَّتي اَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذينَ
فرمان الهي درباره غذا در اول خلقت انسان (29)
امَنُـوا فِي الْحَيوةِ الدُّنْيا خالِصَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ...،»
«بگو: چه كسي زينت خدا را كه براي بندگان خود بيرون آورده و روزيهاي پاكيزه را، حرام كرده؟ بگو: اين نعمتها در زندگي دنيا براي كساني است كه ايمــان آوردهانـد. هـر چنـد ديگــران نيز استفاده ميكنند. ولي روز قيامت مخصـوص ايشـان است...!» (32 و 33 / اعراف)
در آغــاز ايـن آيــات دو امــر ابــاحــي و يك نهــي تحـريمـي آمــده است. اين امر و نهــي و علتــي كــه براي آن ذكــر شــده يعنــي «اِنَّــهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفينَ،» همه از متفرعات داستان بهشت آدم است و خطاب اين جمله مانند خطابهاي آن داستان، عمــومي است و اختصــاص به يك دين و يك صنف ندارد.
«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللّهِ الَّتي اَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ...،» در اين آيه به نوعي التفات، حكمي مخصوص به اين امت از حكم عام سابق استخراج شده است. «طَيِّــب» به معنــاي چيــزي است كه مــلايـم با طبــع باشد و در اين جا عبارت است از انــواع مختلــف غـذاهـايي كه انسان بـا آن ارتــزاق ميكنــد.
و يا عبارت است از مطلق چيزهايي كه آدمي در زندگي و بقاي خود از آنها استمداد ميجويد، مانند مسكن، همسر و... براي تشخيص اين كه كدام يك از افراد اين انواع طيب و مطابق با ميل و شهوت او و سازگار با وضع ساختماني بدن او است، خداوند او را مجهــز بــه حـواسي كرده كه با آن ميتـوانـد سازگار آن را از ناسازگارش تميز دهد.
اين مسأله كه زندگي صحيح و سعيد آدمي مبتني بر رزق طيب است احتياج به گفتن ندارد و ناگفته پيدا است كه انسان وقتي در زندگي خود به سعادت مطلوبش نائل ميشود كه وسيله ارتزاقش چيزهايي باشد كه با طبيعت قوا و جهازاتش سازگار بوده و با بقاي تركيب خاصي كه آن جهازات دارد مساعد باشد، چون انسان به هيچ جهازي مجهز نشده مگر اين كه زندگيش موقوف و منوط بر آن است.
بنابراين، اگر در موردي، حاجت خود را با چيزي كه با طبعش سازگار نيست برآورده سازد نقصي به خود وارد آورده و مجبــور است آن نقــص را بــه وسيله سـايـر قـواي خود تتميم و جبران نمايد.
مثلاً گرسنهاي كه احتياج به غذا را به صورتي غير صحيح برطرف ميسازد و بيش از اندازه لازم غذا ميخورد نقصي به جهاز هاضمه خود وارد ميآورد و مجبور ميشود به وسيله دوا و اتخاذ رژيم، جهاز هاضمه و غدد ترشحي آن را اصلاح نمايد و وقتي اين عمل را چند بار تكرار كرد دواهاي مزبور از اثر و خاصيت ميافتد و انسان
براي هميشه عليل شده از انجام كارهاي حياتياش كه اهم آن فكر سالم و آزاد است باز ميماند و هم چنين ساير حوائج زندگي.
عــلاوه بــر اين كه تعــدي از اين سنــت انســان را به چيــز ديگــري تبديل ميكند و به صــورت مــوجــودي درمــيآورد كه نه عالم براي مثل او آفــريــده شده و نه امثـال او بـراي عالم خلق شدهاند.
انساني كه يك سره خود را به دست شهوات بسپارد و بكوشد كه تا آخرين مرحله امكان و قدرت از لذائذ حيواني و شكم و شهوت و امثال آن تمتع ببرد انساني است كه ميخواهد در ظرفي زندگي كند كه عالم هستي برايش معين نكرده و به راهي رود كه فطرت برايش تعيين ننموده است.
خداي سبحان در اين آيه شريفه زينتهائي را سراغ ميدهد كه براي بندگانش ايجادنموده و آنان را فطرتا به وجود آن زينتها و به استعمال و استفاده از آنها ملهم كرده و معلوم است كه فطــرت الهــام نميكنــد مگــر به چيــزهــايي كه وجود و بقاي انسان منوط و محتاج به آن است.
در وضوح اين امر همين بس كه هيچ دليلي بر مباح بودن چيزي بهتر از احتياج به آن نيست، زيرا احتياج به حسب وجود و طبيعت خاص انساني خود دليل است بر اين كه خداي تعالي انسان را طوري آفريده كه به آن چيز محتاج باشد و به عبارت ديگر با تعبيه قــوا و ادوات انســان رابطــهاي بيــن او و بين آن چيزها برقرار كرده كه خواه ناخواه، در صدد تحصيل آنها برميآيد.
ذكر «طَيِّبــاتِ» از «رِزْقِ» و عطــف آن بــر «زينَت» اين معنــا را ميرساند كه اولاً رزق طيــب داراي اقســامي است. ثــانيــا زينت خدا و رزق طيب را هم شرع اباحه كرده و هم عقل و هم فطرت، ثالثا اين ابــاحه وقتــي است كه استفاده از آن از حد اعتدال تجاوز نكند وگرنه جامعه را تهديد به انحطاط نموده شكافي در بنيان آن ايجاد ميكند كــه مــايــه انعـــدام آن اسـت.
در تفسير عياشي از ابان بن تغلب روايت شده كه گفت: امام صادق عليهالسلام به من فرمود: خيال ميكني كه اگر خداوند به كسي نعمتي ميدهد از كرامت آن كس است؟ و اگر دريغ ميدارد از خواري او است؟ نه، چنين نيست، مال مال خدا است كه به وديعه به دست هر كس بخواهد ميسپارد و خوردن، آشاميدن، پوشيدن، نكاح و سواري و ساير انواع تصرفات در آن را مباح كرده به شرطي كه رعايت اعتدال و اقتصاد را بنمايد و مازاد آن را به فقراي مؤمن رسانيده يا با آن امور خود را اصلاح كند، وگرنه همه آن تصرفات حرام خواهد بود، آنگاه جمله «وَ لا تُسْرِفُوا اِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفينَ،» را تلاوت نمود... .
و در كافي به سند خود از اسحاق بن عبدالعزيز از بعضي از اصحاب خود نقل كرده كه... حضرت امام صادق عليهالسلام فرمود... در هر چيزي كه بدن را اصلاح كند اسراف نيست... اسراف عبارت است از كاري كه مال را ضايع كند و به بدن ضرر برساند... و فرمود: اقتار اين است كه انسان با قدرت بر تحصيل غذاي گوارا به نان و نمك اكتفا كند... و فرمود: اقتصاد اين است كه انسان همه رقم غذا از قبيل نان، گوشت، شير، سركه و روغن بخــورد وليكـن در هر وعـده يك رقـم! (1)
1- الميزان ج :8 ص: 99 .
مدير محتوايي (28-01-2019)
❤ |
فرمان الهي درباره غذا در اول خلقت انسان
«يــا بَنــيآ ادَمَ خُــذوُا زينَتَكُــمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا اِنَّـهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفينَ،»
«اي فرزندان آدم! زينت و آراستگي خويش را نزد هر مسجدي اتخاذ كنيد و بخـوريـد و بيـاشـاميد و اسـراف مكنيـد زيرا او اسراف كنندگان را دوست ندارد!»
(31 / اعراف)
«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللّهِ الَّتي اَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذينَ امَنُـوا فِي الْحَيوةِ الدُّنْيا خالِصَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ...،»
«بگو: چه كسي زينت خدا را كه براي بندگان خود بيرون آورده و روزيهاي پاكيزه را، حرام كرده؟ بگو: اين نعمتها در زندگي دنيا براي كساني است كه ايمــان آوردهانـد. هـر چنـد ديگــران نيز استفاده ميكنند. ولي روز قيامت مخصـوص ايشـان است...!» (32 و 33 / اعراف)
در آغــاز ايـن آيــات دو امــر ابــاحــي و يك نهــي تحـريمـي آمــده است. اين امر و نهــي و علتــي كــه براي آن ذكــر شــده يعنــي «اِنَّــهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفينَ،» همه از متفرعات داستان بهشت آدم است و خطاب اين جمله مانند خطابهاي آن داستان، عمــومي است و اختصــاص به يك دين و يك صنف ندارد.
«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللّهِ الَّتي اَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ...،» در اين آيه به نوعي التفات، حكمي مخصوص به اين امت از حكم عام سابق استخراج شده است. «طَيِّــب» به معنــاي چيــزي است كه مــلايـم با طبــع باشد و در اين جا عبارت است از انــواع مختلــف غـذاهـايي كه انسان بـا آن ارتــزاق ميكنــد.
و يا عبارت است از مطلق چيزهايي كه آدمي در زندگي و بقاي خود از آنها استمداد ميجويد، مانند مسكن، همسر و... براي تشخيص اين كه كدام يك از افراد اين انواع طيب و مطابق با ميل و شهوت او و سازگار با وضع ساختماني بدن او است، خداوند او را مجهــز بــه حـواسي كرده كه با آن ميتـوانـد سازگار آن را از ناسازگارش تميز دهد.
اين مسأله كه زندگي صحيح و سعيد آدمي مبتني بر رزق طيب است احتياج به گفتن ندارد و ناگفته پيدا است كه انسان وقتي در زندگي خود به سعادت مطلوبش نائل ميشود كه وسيله ارتزاقش چيزهايي باشد كه با طبيعت قوا و جهازاتش سازگار بوده و با بقاي تركيب خاصي كه آن جهازات دارد مساعد باشد، چون انسان به هيچ جهازي مجهز نشده مگر اين كه زندگيش موقوف و منوط بر آن است.
بنابراين، اگر در موردي، حاجت خود را با چيزي كه با طبعش سازگار نيست برآورده سازد نقصي به خود وارد آورده و مجبــور است آن نقــص را بــه وسيله سـايـر قـواي خود تتميم و جبران نمايد.
مثلاً گرسنهاي كه احتياج به غذا را به صورتي غير صحيح برطرف ميسازد و بيش از اندازه لازم غذا ميخورد نقصي به جهاز هاضمه خود وارد ميآورد و مجبور ميشود به وسيله دوا و اتخاذ رژيم، جهاز هاضمه و غدد ترشحي آن را اصلاح نمايد و وقتي اين عمل را چند بار تكرار كرد دواهاي مزبور از اثر و خاصيت ميافتد و انسان
براي هميشه عليل شده از انجام كارهاي حياتياش كه اهم آن فكر سالم و آزاد است باز ميماند و هم چنين ساير حوائج زندگي.
عــلاوه بــر اين كه تعــدي از اين سنــت انســان را به چيــز ديگــري تبديل ميكند و به صــورت مــوجــودي درمــيآورد كه نه عالم براي مثل او آفــريــده شده و نه امثـال او بـراي عالم خلق شدهاند.
انساني كه يك سره خود را به دست شهوات بسپارد و بكوشد كه تا آخرين مرحله امكان و قدرت از لذائذ حيواني و شكم و شهوت و امثال آن تمتع ببرد انساني است كه ميخواهد در ظرفي زندگي كند كه عالم هستي برايش معين نكرده و به راهي رود كه فطرت برايش تعيين ننموده است.
خداي سبحان در اين آيه شريفه زينتهائي را سراغ ميدهد كه براي بندگانش ايجاد
فرمان الهي درباره غذا در اول خلقت انسان (33)
نموده و آنان را فطرتا به وجود آن زينتها و به استعمال و استفاده از آنها ملهم كرده و معلوم است كه فطــرت الهــام نميكنــد مگــر به چيــزهــايي كه وجود و بقاي انسان منوط و محتاج به آن است.
در وضوح اين امر همين بس كه هيچ دليلي بر مباح بودن چيزي بهتر از احتياج به آن نيست، زيرا احتياج به حسب وجود و طبيعت خاص انساني خود دليل است بر اين كه خداي تعالي انسان را طوري آفريده كه به آن چيز محتاج باشد و به عبارت ديگر با تعبيه قــوا و ادوات انســان رابطــهاي بيــن او و بين آن چيزها برقرار كرده كه خواه ناخواه، در صدد تحصيل آنها برميآيد.
ذكر «طَيِّبــاتِ» از «رِزْقِ» و عطــف آن بــر «زينَت» اين معنــا را ميرساند كه اولاً رزق طيــب داراي اقســامي است. ثــانيــا زينت خدا و رزق طيب را هم شرع اباحه كرده
و هم عقل و هم فطرت، ثالثا اين ابــاحه وقتــي است كه استفاده از آن از حد اعتدال تجاوز نكند وگرنه جامعه را تهديد به انحطاط نموده شكافي در بنيان آن ايجاد ميكند كــه مــايــه انعـــدام آن اسـت.
در تفسير عياشي از ابان بن تغلب روايت شده كه گفت: امام صادق عليهالسلام به من فرمود: خيال ميكني كه اگر خداوند به كسي نعمتي ميدهد از كرامت آن كس است؟ و اگر دريغ ميدارد از خواري او است؟ نه، چنين نيست، مال مال خدا است كه به وديعه به دست هر كس بخواهد ميسپارد و خوردن، آشاميدن، پوشيدن، نكاح و سواري و ساير انواع تصرفات در آن را مباح كرده به شرطي كه رعايت اعتدال و اقتصاد را بنمايد و مازاد آن را به فقراي مؤمن رسانيده يا با آن امور خود را اصلاح كند، وگرنه همه آن تصرفات حرام خواهد بود، آنگاه جمله «وَ لا تُسْرِفُوا اِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفينَ،» را تلاوت
فرمان الهي درباره غذا در اول خلقت انسان (35)
نمود... .
و در كافي به سند خود از اسحاق بن عبدالعزيز از بعضي از اصحاب خود نقل كرده كه... حضرت امام صادق عليهالسلام فرمود... در هر چيزي كه بدن را اصلاح كند اسراف نيست... اسراف عبارت است از كاري كه مال را ضايع كند و به بدن ضرر برساند... و فرمود: اقتار اين است كه انسان با قدرت بر تحصيل غذاي گوارا به نان و نمك اكتفا كند... و فرمود: اقتصاد اين است كه انسان همه رقم غذا از قبيل نان، گوشت، شير، سركه و روغن بخــورد وليكـن در هر وعـده يك رقـم! (1)
1- الميزان ج :8 ص: 99 .
مدير محتوايي (28-01-2019)
❤ |
لـذت غـذا و لذت نكاح و حقيقت و فلسفه آن
«زُيِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنينَ وَ الْقَناطيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الاَْنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِكَ مَتاعُ الْحَيوةِ الدُّنْيا وَ اللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَئابِ.»
«علاقه به شهوات يعني زنان و فرزندان و گنجينههاي پر از طلا و نقره و اسبان نشاندار و چارپايان و مزرعهها علاقهاي است كه به وسوسه شيطان بيش از آن مقدار كه لازم است در دل مردم سر ميكشد با اين كه همه اينها وسيله زندگي مــوقـت دنيــا اسـت. و سـرانجــام نيـك نــزد خــدا است!» (14 / آل عمـران)
لذت غذا و لذت نكاح و حقيقت و فلسفه آن (37)
عالم خلقت براي اين كه موجودات را به راهي كه ميخواهد بيندازد و آنها را مسخر خود كند و مخصوصا در تسخير جانداران يعني حيوان و انسان، لذائذي در افعال آنها و قواي فعاله آنها قرار داده، تا به خاطر رسيدن به آن لذائذ او را به سوي عمل روانه كند و او خودش نميداند چرا اين قدر براي خوردن و عمل زناشوئي ميدود، خيال ميكند هدف لذت بردن او است، در حالي كه با اين لذت و اين گول زنك، او را كوك كردهاند، تا خلقت به هدف خود كه بقاي شخص و نوع انسان است برسد.
و مسلما اگر خلقت انسان و غذا و شهوت جنسي اين رابطه يعني لذتگيري را در آدمي ننهاده بود هيچ انساني به دنبال آن نميرفت، نه براي تحصيل غذا اين همه تلاش ميكرد و نه براي عمل جنسي آن همه مشقات را ميپذيرفت و هر چه مثلاً به او ميگفتند اگر غذا نخوري باقي نميماني و اگر جماع نكني جنس بشر باقي نميماند، زير بار
(38) غذا و تغذيه انسان
نميرفت و در نتيجه غرض خلقت باطل ميشد، وليكن خداي تعالي لذت غذا و لذت جماع را در او به وديعت نهاد، تا آرامش خود را در به دست آوردن آن دو بداند و تا غذا و شهوت جنسي را به دست نياورد آرام نگيرد و براي به دست آوردنش هر مشقت و مصيبت و بلائي را به جان بخرد و نه تنها به جان بخرد، بلكه در جمعآوري مال و ساير شهوات به ديگران فخر هم بفروشد و خلاصه او به مشتي گول زنك دل خوش باشد و نظام خلقت به هدف خود برسد.
پس معلوم شد كه منظور خداي تعالي از اين تدبير غير از اين نبوده، كه فرد و نسل بشــر باقي بماند، فـرد، با غــذا خوردنش و نسل، با جمـاع كردنش.
اين غرض خلقت و اما براي خود انسان باقي نميماند مگر خيال.
خوب، وقتي معلوم شد كه اين لذائذ دنيوي مقصود اصلي در خلقت نيست، بلكه براي
لذت غذا و لذت نكاح و حقيقت و فلسفه آن (39)
غرضي محدود و زمان دار است، با اين اشكال مواجه ميشود كه در قيامت وجود اين لـذائذ چه معنا دارد، با اين كه بقاي آن زندگي نه بستگـي به خـوردن دارد و نه به جماع.
باز تكرار ميكنيم كه لذت خوردن و نوشيدن و همه لذائذ مربوط به تغذي براي حفظ بدن از آفت تحليل رفتن و از فساد تركيب آن يعني مردن است و لذت جماع و همه لذائذ مــربــوط به آن كه امــوري بسيــار است براي توليد مثل و حفظ نوع از فنا و اضمحلال ميباشد.
پس اگر براي انسان وجودي فرض كنيم كه عدم و فنا در دنبالش نيست و حياتي فرض كنيم كه از هر شر و مكروهي ايمن است، ديگر چه فايدهاي ميتوان در وجــود قواي بدني يك انسان آخرتي تصور كرد؟ و چه ثمرهاي در داشتن جهاز هاضمه، تنفس، تنــاســل، مثانه، طحال و كبد و امثال آن ميتواند باشد؟ با اين كه گفتيم همه اين
(40) غذا و تغذيه انسان
جهــازهــا بــراي بقـا تا زمـاني محـــدود است، نه بــراي بـقـاي جــاوداني و ابــدي.
و اما جواب از اين اشكال اين است كه خداي سبحان آنچه از لذائذ دنيا و نعمتهاي مربوط به آن لذائذ را خلق كرده كه انسانها را مجذوب خود كند و در نتيجه به سوي زنــدگي در دنيــا و متعلقـات آن كشيــده شـوند، هم چنان كه در كلام مجيدش فرمود:
«اِنّا جَعَلْنــا ما عَلَي الاَْرْضِ زينَةً لَها ،» (7 / كهف) و نيز فرموده:
«اَلْمالُ وَالْبَنُونَ زينَةُ الْحَيوةِ الدُّنْيا،» (46 / كهف) و نيز فرموده:
«تَبْتَغُـــــونَ عَــــرَضَ الْحَيــــوةِ الــدُّنْيــــا،» (94 / نســــاء)
و نيــز در آيــهاي كه ميبينيد و جــامـعترين آيـه نسبت به فرض ما است فرموده:
«وَ لا تَمُــدَّنَّ عَيْنَيْــكَ اِلــي مــا مَتَّعْنــا بِه اَزْواجــا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيوةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فيهِ وَ رِزْقُ رَبِّـكَ خَيْـرٌ وَ اَبْقــي!» (131 / طه) و نيز فرموده:
لذت غذا و لذت نكاح و حقيقت و فلسفه آن (41)
«وَ ما اوُتيتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَمَتاعُ الْحَيوةِ الدُّنْيا وَ زينَتُها وَ ما عِنْدَ اللّهِ خَيْرٌ وَ اَبْقي اَفَلا تَعْقِلُونَ؟» (60 / قصص)
و آياتي ديگر از اين قبيل كه همه اين نكته را بيان ميكنند كه نعمتهاي موجود در دنيا و لذائذ مربوط به هر يك از آنها اموري است مقصود للغير، نه مقصود بالذات، وسيلــههــائي است بــراي زنــدگي محدود دنيا، كه از چند روزه دنيا تجاوز نميكند و اگر مســألــه زنــدگي مطــرح نبــود اين نعمتها نه خلــق ميشــد و نه ارزشي داشت، حقيقت امر همين است.
وليكن اين را هم بايد دانست كه آنچه از هستي انسان باقي ميماند همين وجودي است كه چند صباحي در دنيا زندگي كرده، با دگرگونيها و تحولاتش مسيري را از نقص به كمال طي نموده و اين قسمت از وجود انسان همان روحي است كه از بدن منشأ
(42) غذا و تغذيه انسان
گــرفته و بر بدن حكم ميراند.
بدني كه عبارت است از مجموع اجزائي كه از عناصر روي زمين درست شده و نيز قــواي فعــالــهاي كه در بــدن است، به طــوري كه اگر فرض كنيم غذا و شهوت (و يا علاقه جذب عناصر زمين به ســوي بــدن) نميبود، وجــود انسان هم دوام نمييافت.
پس فرض نبود غذا و ساير شهوات، فرض نبود انسان است، نه فرض استمرار نيافتن وجودش، (دقت بفرمائيد!)
پس انسان در حقيقت همان موجودي است كه با زاد و ولد منشعب ميشود، ميخورد و مينوشد و ازدواج ميكند و در همه چيز تصرف نموده، ميگيرد، ميدهد، حس ميكند، خيال ميكند، تعقل مينمايد، خرسند و مسرور و شادمان ميشود و هر مــلائمــي را به خــود جلب ميكند، خودي كه عبارت است از مجموع اينها كه گفتيم،
لذت غذا و لذت نكاح و حقيقت و فلسفه آن (43)
مجمــوعي كــه بعضــي از آنهــا مقــدمــه بعضي ديگر است و انسان بين مقدمه و ذي المقـدمه حركتي دوري دارد.
چيــزي كــه بــر حســب طبيعــت مقــدمــه كمال او بود، با دخالت شعور و اختيارش كمال حقيقتشميشود.
و وقتي خدا او را از دار فاني دنيا به دار بقا منتقل كرد و خلود و جاودانگي برايش نوشت، حال يا خلود در عذاب و يا در نعمت و ثواب، اين انتقال و خلود، ابطال وجود او نميتواند باشد بلكه اثبات وجود دنيائي او است،
هر چه بود حالا هم همان است، با اين تفاوت كه در دنيا در معرض دگرگوني و زوال بود، ولي در آخرت دگرگوني ندارد، هر چه هست هميشه همان خواهد بود، قهرا يا هميشه به نعمتهائي از سنخ نعمتهاي دنيا (منهاي زوال و تغيير،) متنعم و يا به
(44) غذا و تغذيه انسان
نقمتها و مصائبي از سنخ عذابهاي دنيا (ولي منهاي زوال و تغيير،) معذب خواهد بود و چون نعمتهاي دنيا عبارت بود از شهوت جنسي، لذت طعام، شراب، لباس، مسكن، همنشين، مســرت و شــادي و امثــال اينها، در آخــرت هم قهرا همينها خواهد بود.
پس انسان آخرت هم همان انسان دنيا است، مايحتاج آخرتش هم همان مايحتاج دنيــا است، آنچــه در دنيا وسيله استكمالش بوده همان در آخرت هم وسيله استكمال او است، مطالب و مقــاصــدش هم همــان مطالب و مقاصد است، تنها فرقي كه بين دنيا و آخــرت اســت مســألــه بقــــا و زوال اسـت.
ايــن آن چيــزي اســت كه از كـــلام خـــــداي سبحــــان ظــاهــر ميشــــود!
و كوتاه سخن اين كه زندگي دنيا عبارت است از وجود دنيوي انسان، به ضميمه آنچــه از خــوبــيها و بــديها كه كسب كــرده و آنچــه كــه به نظــر خــودش
لذت غذا و لذت نكاح و حقيقت و فلسفه آن (45)
خيبت و خسران است.
در نتيجه در آخرت يا لذائذي كه كسب كرده به او ميدهند و يا از آن محرومش ميكنند و يا به نعمتهاي بهشت برخوردارش ميســازند و يا بــه عذاب آتش گــرفتــارش ميكنند.
و به عبارتي روشنتر، آدمي در بقايش به حسب طبيعت، سعادت و شقاوتي دارد، هم بقاي شخصيتش و هم بقاي نوعش و اين سعادت و شقاوت منوط به فعل طبيعي او، يعني أكل و شرب و نكاح او است و همين فعل طبيعي به وسيله لذائذي كه در آن قرار دادهاند آرايش و مشاطهگري شده، لذائذي كه جنبه مقدميت دارد. اين به حسب طبيعت آدمي و خارجاز اختيار او است و اما وقتي ميخواهد با فعلاختياري خود طلب كمال كند. و شعور و اراده خود را به كار بيندازد، موجودي ميشود كه ديگر كمالش منحصر در
(46) غذا و تغذيه انسان
لذائذ طبيعي نيست، بلكه همان چيزي است كه با شعور و اراده خود انتخاب كرده است.
پس آنچه خارج از شعور و مشيت او است، از قبيل: خوشگلي، خوش لباسي، بلندي، خوش صورتي، خوش خطي، سفيدي، لذت بخشي غذا، خانه، همسرش و امثال اينها، كمال او شمرده نميشود، هر چند كه نوعي كمال طبيعي هست و همچنين عكس آن نقص خود او شمرده نميشود، هر چند كه نقص طبيعي هست، همچنان كه خود را ميبينيم كه از تصور لذائذ لذت ميبريم، هر چند كه در خارج وجود نداشته باشد.
همين لذائذ مقدمي است كه كمال حقيقي انسان ميشود، هر چند كه از نظر طبيعت كمال مقدمي است، حال اگر خداي سبحان اين انسان را بقايي جاودانه بدهد، سعادتش همان لذائذي است كه در دنيا ميخواست و شقاوتش همان چيزهائي است كه در دنيا نميخواست، حــال چــه لــذت به حسب طبيعت لذت مقدمي باشد و چه لذت حقيقي و
لذت غذا و لذت نكاح و حقيقت و فلسفه آن (47)
اصلـي باشد.
و چون اين بديهي است كه خير هر شخص عبارت است از چيزهائي كه علم بدان دارد و آن را ميخواهد و شر او عبارت است از چيزي كه آن را ميشناسد ولي نميخــواهد.
پس به دست آمد كه سعادت انسان در آخرت به همين است كه به آنچه از لذائذ كه در دنيا ميخواست برسد، چه خوردنيش و چه نوشيدنش و چه لذائذ جنسيش و چه لذائذي كه در دنيا به تصورش نميرسيد و در عقلش نميگنجيد و در آخرت عقلش به آن دست مييابد و رسيدن به اين لذائذ همان بهشت است و شقاوتش به نرسيدن به آنها است، كه همان آتش است! (1)
1- الميـــــــــزان ج :3 ص: 169 .
مدير محتوايي (28-01-2019)
❤ |
حقيقـت محبـت به غـذا
«وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَتَّخِدُ مِنْ دُونِ اللّهِ اَنْدادا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ وَ الَّذينَ امَنُوا اَشَدُّ حُبّالِلّهِ...،»
«و بعضي از مردم كساني هستند كه به جاي خدا شريكها ميگيرند و آنها را مانند خدا دوست ميدارند و كساني كه به خدا ايمان آوردهاند نسبت به او محبت شديد دارند....» (165/ بقره)
(در ذيل آيه فوق در الميزان بحثــي هــم دربــاره محبت انسان به غذا و عامل اصلي دوست
حقيقت محبت به غذا (49)
داشتــن غـــذا بــه شــرح زيــر آمــده است.)
يكــي از حقــايقــي كــه ما در وجدان خود مييابيم و كسي نميتواند منكر آن شود، حقيقتي است كه نام آن را «دوست داشتن» ميگذاريم، مانند: دوست داشتن غذا، زنان، مال، جاه و علم، كه دوستي اينها پنج مصداق از مصاديق حب هستند كه هيچ شكــي در وجود آن در دل خود نداريم.
اگر در حب مخصوص به غذا و ميوه، دقت كنيم خواهيم ديد، غذا يا ميوهاي را كه ما دوست ميداريم، بدان جهت است كه با طرز كار دستگاه گوارشي ما ارتباط دارد و اگر فعاليت اين دستگاه نبود و بدن در استكمال خود حاجتي به طعام نداشت، قطعا ما نيز طعام را دوست نميداشتيم و طعام محبوب ما نميشد.
پس حب به غذا در حقيقت حب ما به غذا نيست، بلكه حب دستگاه گوارش به فعاليت
(50) غذا و تغذيه انسان
خودش است، اين دستگاه ميخواهد انجام وظيفه كند و سوخت و ساز بدن را به بدن برساند، همين خواستن عبارت از حب به غذاست (كه ما آن را به خود نسبت ميدهيم و ميگوئيم ما غذا را دوست ميداريم و اين مائيم كه از فلان غذا خوشمان ميآيد!) در حاليكه اينطور نيست، بلكه خوشآمدن و لذت از غذا، كار دستگاه گوارشي است نه از ما.
حس ذائقه ما خود يكي از خدمت گزاران دستگاه گوارش است نه خود آن و منظور مــا از لــذت، لــذت ذائقــه نيست بلكــه آن رضايت خاصي است كه دستگاه گوارش از كار خود احساسميكند.(1)
مدير محتوايي (28-01-2019)
❤ |
شهوت شكم و پرهيز غذائي و تقواي الهي
«يـا اَيُّهَـا الَّـذيــنَ امَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَي الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُـمْ تَتَّقُـونَ،»
«اي كساني كه ايمــان آوردهايــد روزه بر شمــا واجـب شده، همان طور كه بر اقــوام قبــل از شمــا واجــب شــده بـود شـايـد بـاتقــوا شـويد!» (183 / بقره)
نزديكترين راه و مؤثرترين رژيم معنوي و عموميترين آن به طوري كه همه مردم در همه اعصار بتوانند از آن بهرهمند شوند و نيز هم اهل آخرت از آن رژيم سود ببرند و هم شكمبارگان اهل دنيا، عبارت است از خودداري از شهوتي كه همه مردم در همه اعصار مبتلاي بدانند و آن عبارت است از شهوت شكم از خوردن و آشاميدن و شهوتجنسي كه اگر مدتي از اين سه چيز پرهيز كنند و اين ورزش را تمرين نمايند، به تدريج نيروي خويشتن داري از گناهان در آنان قوت ميگيرد و نيز به تدريج بر اراده خود مسلط ميشوند، آن وقت در برابر هر گناهي عنان اختيار از كف نميدهند و نيز در تقرب بــه خــداي سبحــان دچــار سستــي نميگــردنــد، چــون پرواضح است كسي كه خــدا را در دعوتش به اجتناب از خوردن و نوشيدن و عمل جنسي كه امري مباح است اجــابــت ميكنــد، قهــرا در اجابت دعوت به اجتناب از گناهان و نافرمانيها شنواتر و مطيــعتــر خــواهــد بــود، اين اســت معنــاي آن كــه فــرمــود: «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ،»(1)
مدير محتوايي (28-01-2019)
❤ |
بـركـت در غـذا به چه معنـي اسـت؟
«وَ هذا كِتبٌاَنْزَلْنهُ مُبارَكٌ...،»
«اين كتــابي است كه ما آن را نــازل كــردهايم مبــارك اســت...!» (92 / انعام)
بركت به معناي خيري است كه در چيزي مستقر گشته و لازمه آن شده باشد. مانند بركت در غذا كه به معناي سير كردن مردم بيشتري است. مبارك چيزي است كه اين خيــر در آن بـــاشــد.
بــركــت در لســان ديــن آن چيــزي است كــه در آن خير معنوي و يا مادي منتهي به معنوي باشد.
(54) غذا و تغذيه انسان
معناي بركت مانند امور نسبي به اختلاف اغراض مختلف ميشود. چون خيريت هر چيزي به حسب آن غرضي است كه متعلق به آن ميشود، مثلاً طعامي كه انسان ميخورد بعضي غرضشان از خوردن آن سير شدن است. و بعضي غرضشان از خوردن آن تنها حفظ سلامت است، چون غذاي مورد نظرشان را در ميان همه غذاها نسبت به مزاج خود سالمتر تشخيص داده، بعضي ديگر غذائي را كه ميخورند منظورشان استشفاء به آن و بهبودي كسالتي است كه دارند، بعضي ديگر نظرشان از فلان غذا تحصيل نورانيتي است در باطن كه بدان وسيله بهتر بتوانند خداي را عبادت كنند، پس وقتي عمل واحدي چند جور غرض متعلق به آن ميشود بركت در آن نيز معنايش مختلف ميگردد، ولي جامع همه آن معاني اين است كه خداوند خير منظور را با تسبيب اسباب و رفع موانع در آن غذا قرار داده و در نتيجه غرض از آن حاصل گردد.
بركت در غذا به چه معني است؟ (55)
اگر ميگوييم: خداوند فلان طعام را بركت داده معنايش اين نيست كه علل و اسبابي را كــه در آن طعــام و در مزاج خورنده آن است همه را ابطال كرده و اثر شفا و يا نورانيت را از پيش خــود در آن قرار داده، بلكه معنايش اين است كه اسباب مختلفي را كه در اين ميان است طوري رديف كرده و ترتيب داده كه همان اسباب نتيجه مطلوب را از خــوردن آن غــذا به دسـت ميدهند. (دقت فرمائيد!)(1)
مدير محتوايي (28-01-2019)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)