صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 43 , از مجموع 43

موضوع: رأس کدام جمعه ساعت ها زنگ می زنند

  1. Top | #41

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,697
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,853
    مورد تشکر
    7,587 در 2,105
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    غزل سی و هشت

    بهانه دست همه داده این نیامدنت
    چه حرف ها که شنیدم به جرم خواستنت

    چقدر وقفه بیفتد در این که می آیی؟
    چقدر فاصله مانده به روز آمدنت؟


    به سنگ خورده به دنبال چشم تو هر رود
    و باد گم شده در جست و جوی پیرهنت


    تو باغبانی، امّا به آب داده خزان
    چه دسته گل هایی را که چیده از چمنت


    به سمت یأس قدم می زند جهان بی تو
    کجاست «جاده ی هم پای او قدم زدنت...»؟


    کجاست لهجه ی بارانی ات برای زمین
    که جان دهد به درختان بلاغت سخنت

    تبسمت را مخفی نکن که پیک نسیم
    حدیث خنده بخواند به غنچه از دهنت


    نده بهانه به دست کسی... طلوع بکن
    که پر شود دنیا از شمیم آمدنت







    امضاء


  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #42

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,697
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,853
    مورد تشکر
    7,587 در 2,105
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    غزل سی و نُه


    انگیزه ای برای سرودن نمانده است
    خورشید رو به پنجره ی من نمانده است

    وقتی که شعرها همه لبریز غصه اند
    چیزی به اسم شعر مطنطن نمانده است


    خسته شدم از این همه تکرار روز و شب
    چیزی به نام زندگی اصلاً نمانده است

    گم می شود بهار در این شعر زرد رنگ
    نام و نشان به کوچه و برزن نمانده است

    دستی برای یاری باغ و درخت ها
    جز دست های سرد تبر زن نمانده است


    این است سرنوشت جهان: تیرگیّ محض
    در
    چنگ باد، شمعی روشن نمانده است









    امضاء

  4. Top | #43

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,697
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,853
    مورد تشکر
    7,587 در 2,105
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    غزل چهل

    فرزند روزگار، تو را گریه می کند
    هر روز « انتظار » تو را گریه می کند

    هر رود و آبشار تو را زار می زند
    هر چشمه زارزار تو را گریه می کند

    هر چار فصل ابر شده در پی بهار
    هر ابر، هر بهار، تو را گریه می کند

    آواز هر پرنده تو را ناله می کند
    با زخمه اش سه تار، تو را گریه می کند

    بی چتر دست هایت روی سرزمین
    باران بی قرار، تو را گریه می کند

    چشمی که در نگاه تو دیده ست سرنوشت
    در جبر و اختیار، تو را گریه می کند

    پا در رکاب شوق به میدان قدم گذار
    این اسب بی سوار، تو را گریه می کند

    شمشیر آب دیده ی عدل علی کجاست؟
    دنیای داغدار، تو را گریه می کند

    دارد که در غلاف خودش زنگ می زند
    از بس که « ذوالفقار » تو را گریه می کند

    از زخم های خورده ی خود بی خبر که نیست
    میدان کار زار، تو را گریه می کند

    کو لحظه ای که نام تو را غرق خنده است
    فرزند انتظار تو را گریه می کند

    امضاء

صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 2 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi