صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 43

موضوع: رأس کدام جمعه ساعت ها زنگ می زنند

  1. Top | #31

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,719
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,860
    مورد تشکر
    7,622 در 2,114
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    غزل بیست و هشت


    برای از تو نوشتن گواه کم دارم
    و خلوتی که شود روبراه کم دارم


    تمام سی صدو ... هر قدر هم غزل بسیار
    برای هم نفسیت سپاه کم دارم


    چه طور از تو بگوید کسی که نابینا ست؟
    (منی که زاویه های نگاه کم دارم)


    برای دم زدن از بی کران روشن نور
    دو چشم، مثل دو چشمت، سیاه کم دارم!


    برای حل معمای این شب فرتوت
    برای وصف تو، بسیار ماه کم دارم


    همین که آمدنت حتمی است، کافی نیست
    برای اثباتش وعدگاه کم دارم


    شنیده ام که بها می دهی به سوز و گداز
    و من چه سهم زیادی از آه کم دارم؟


    همین که بیت به بیتم پر از خیال تو شد
    چگونه فکر کنم تکیه گاه کم دارم؟






    امضاء


  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #32

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,719
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,860
    مورد تشکر
    7,622 در 2,114
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    غزل بیست و نُه


    نام تو چیست؟... رمز حیات جهان ما
    و چشم تو؟ ...به منزله ی آسمان ما


    بی تو حدیث شیشه و سنگ است ماجرا
    با تو به خیر ختم شود داستان ما


    بی تو تمام ثانیه هامان معطل اند
    بی تو چه سخت می گذرد بی زمان ما!


    چون کوه گر چه سینه سپر کرده ایم، آه
    آتش زبانه می کشد از عمق جان ما


    هر چند رو به باد زبانه کشیده ایم
    بر باد می رود بی تو، دودمان ما

    تا آخرین نفس به تو لبخند می زنیم
    حتی اگر که مرگ شود امتحان ما


    تا سایه بان شوند برای تو، بعد مرگ
    از خاک تیره سر بکشد استخوان ما


    در ازدحام همهمه تکرار می کند
    نام تو را - که رمز حیاتی - زبان ما


    خواندیم، گفته اند، شنیدیم جمعه ای
    می آید از سپیده امام زمان ما




    امضاء

  4. Top | #33

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,719
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,860
    مورد تشکر
    7,622 در 2,114
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    غزل سی

    صدای پای تو در گوش لحظه ها جاری ست
    هنوز در رگ جاده صدای پا جاری ست

    رگان راه قدم به قدم تپش دارند
    به روی جاده رد گام هات تا جاری ست

    و خواند ذکر شکفتن به گوش هر غنچه
    شمیم آمدن تو که در هوا جاری ست

    شنیده اند مگر از زلالی چشمت
    که چشمه چشمه به سوی تو رودها جاری ست

    گمان کنم که صدایت رها شده در باد
    چنان که نغمه ی داوود در هوا جاری ست

    گمان کنم که به موی تو باد چنگ زده ست
    صدای شادی تاراست در فضا جاری ست

    ... برای آمدن توست این که از این خاک
    به آسمان دایم رودی از دعا جاری ست




    امضاء

  5. Top | #34

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,719
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,860
    مورد تشکر
    7,622 در 2,114
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    غزل سی و یک

    گمان کنم که تو از این زمانه دست کشیدی
    گمان کنم که گمان می کنی نمانده امیدی

    ببین که سخت تو را چشم انتظار نشستیم
    اگر چه صبح جدیدی رسید و تو نرسیدی

    چراغ حوصله در دست مانده ایم، مگر که
    سپیده سر بزند از کرانه های سپیدی

    سپرده است برای ابد به حافظه ی خود
    بهار را، تو به هر سمت و گوشه ای که وزیدی

    به رودهای جهان هدیه کرده ای دریا را
    طراوتی ازلی را به باغ ها بخشیدی

    کجاست روز سپیدی که لحظه لحظه ی صبحش
    تبسمت را با خود بیاورند به عیدی؟

    تنیده اند به چشمان مان سیاهی شب ها
    کجاست بال رهایی اشک ها ی اسیدی؟

    بدون تو همه ی روزها تباه و سیاه اند
    nنه با سپیده پیامی... نه با غروب نویدی...





    امضاء

  6. Top | #35

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,719
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,860
    مورد تشکر
    7,622 در 2,114
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    غزل سی و دو

    شب مانده است و پنجره ای رو بروی من
    شب مانده است و پنجره ای بسته سوی من

    از نسل خنده های لبالب ز نور، تو
    از نسل اشک های پس از « آل مویه »، من

    پیچیده بی حضور تو شب دور گردنم
    فریاد مُرده است درون گلوی من

    چشم انتظار حرف زدن با تو... روز رفت
    شب مانده است منتظر گفت وگوی من

    لبخند می زنی و جهان مست می شود
    لبریز حسرت است جهانِ سبوی من

    ای کاش می شد این که بیفتم به پای تو
    دارد محال می شود این آرزوی من

    از آن شبی که رفتی و شب طعنه زد به روز
    جریان گرفته غصه ی دنیا به سوی من

    گفتم به شب: طلیعه ی فردا تو می رسی
    می آیی آه، تا نرود آبروی من؟





    امضاء

  7. Top | #36

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,719
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,860
    مورد تشکر
    7,622 در 2,114
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    غزل سی و سه


    حتی امید نیست به فردا بدون تو
    در کار نیست فردا حتی، بدون تو


    دیگر برای این دل در بند غم اسیر
    غمگین تر از قفس شده دنیا بدون تو


    سمت کدام مقصد تاریک می برند
    این جاده های مه زده ما را بدون تو


    تا چشم کار می کند این جا سیاهی است
    بسته دریچه های تماشا بدون تو


    این روزهای قبضه شده در سکون مرگ
    راهی نمی برند به رؤیا بدون تو


    در ازدحام این همه تن های «من» زده
    تکلیف چیست این همه تنها بدون تو؟


    با این جهان سرگشته در مدار خود
    باید چگونه کرد مدارا بدون تو؟


    صبح طلوع تو به جهان جان دهد مگر
    بر تیغ می دوند یقین ها بدون تو


    خورشید تابناک! بکش شعله بر زمین
    در ما مدید شد شب سرما بدون تو





    امضاء

  8. Top | #37

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,719
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,860
    مورد تشکر
    7,622 در 2,114
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    غزل سی و چهار


    این روز های تلخ امانم نمی دهند
    فرصت به قدر این که بمانم، نمی دهند


    فرصت به قدر این که در این بی نفس شدن
    خود را به پنجره برسانم، نمی دهند


    جانم گرفته اند مگر زندگی دهند
    امّا برای مُردن جانم نمی دهند!


    من آفتاب گم شده در پشت ابر هام
    راهی به سمت صبح نشانم نمی دهند


    حبس است نعره در قفس سینه ام، ولی
    یک حنجره صدا که بخوانم، نمی دهند


    نام تو را برای سرودن برای تو
    حفظم، ولی مجال بیانم نمی دهند


    تنها به جرم این که تو را منتظر شدم
    صبرم نمی دهند، توانم نمی دهند


    هر روز بی تو جرعه ی زهری ست تلخ ِتلخ
    این روزهای تلخ، امانم نمی دهند






    امضاء

  9. Top | #38

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,719
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,860
    مورد تشکر
    7,622 در 2,114
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    غزل سی و پنج

    اگر نیایی این شب مدید خواهد شد
    امید آمدنت ناامید خواهد شد

    اگر نیایی فردا نمی رسد از راه
    و صبح در چنگِ شب شهید خواهد شد

    اگر نیایی حرفی برای گفتن نیست
    تمام متن غزل ها سپید خواهد شد
    اگر نیایی شک می کند یقین به خودش
    و حتمِ آمدن تو بعید خواهد شد

    تمام پنجره ها قفل می خورند شبی
    و قفل ها همه شان بی کلید خواهد شد

    به سمت آمدنت جاده ای کشیده شده ست
    که با نیامدنت ناپدید خواهد شد

    اگر نیایی حتماً بهار خواهد مُرد
    و سوز سرد زمستان شدید خواهد شد

    ولی نه، آمدنت حتمی است، می آیی
    nو صبح آمدنت صبح عید خواهد شد






    امضاء

  10. Top | #39

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,719
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,860
    مورد تشکر
    7,622 در 2,114
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    غزل سی و شش

    هجوم ثانیه ها رو به ساعتی مسلول
    و باز آمدنت شد به جمعه ای موکول

    چقدر جمعه بیاید نیایی از این راه؟
    چقدر جمعه ادامه بیابد و مجهول -

    بماند - آه - تمام معادلات زمین؟
    اگر چه از این بی پاسخی نگشته ملول

    و من چقدر برای تو منتظر شده ام؟
    چقدر حبس شدم در حصار این سلول؟

    در انتظار تو هی شعر گفتم، امّا شعر -
    برای آمدنت با مناسبات فصول!

    برای آمدنت شعر گفته ام دایم
    برای آمدنت طبق عادت معمول!

    چقدر بی تو به شعرم بها دهد دنیا؟
    چقدر غلت زدن، غلت در میانِ پول؟

    نگاه کن به کسی که شده ست شاعر تو
    اگر چه شعر نگفته برای تو به اصول

    ولی همیشه دلش را سروده بی کم و کاست
    مگر که سبز شود پای شعر مُهر قبول

    نگاه کن به کسی که منم، که در شعرم
    همیشه جای تو خالی ستیک امام... رسول!؟

    همیشه در غزل من بدون تو خورشید
    طلوع کرده، ولی از کرانه های افول!

    همیشه ایمان دارم به روز آمدنت
    همیشه منتظرت مانده ام اگر چه عجول






    امضاء

  11. Top | #40

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,719
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,860
    مورد تشکر
    7,622 در 2,114
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    غزل سی و هفت


    بی تو بهار قبل خزان زرد می شود
    آیینه های مان غرقِ گرد می شود


    خورشید بی امید طلوع نگاه تو
    رو در غروب می کشد و سرد می شود


    هر جا نسیم پا بگذارد بدون تو
    معلوم نیست سمت کجا طرد می شود


    زجرآور است بی تو زمانی که ساعتش
    تنظیم روی ثانیه ی درد می شود


    هر سایه ای که بی خورشید تو جان گرفت
    در شهر مرگ سایه ی شبگرد می شود


    دارد که بی حضور تو در شهر مُرده ها
    قحطیّ زنده بودن یک مرد می شود


    با این وجود می شود این قصه را چه خوب -
    تغییر داد: صبحی برگرد... می شود...







    امضاء

صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi