صفحه 2 از 12 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 113

موضوع: عرفان سرخ : تاثیر فرهنگ شهادت طلبی در حفظ ارزشهای دینی

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    8 . پیشینه پژوهش

    ادبیات شهادت طلبی، پیشینه گسترده ای دارد؛ زیرا از صدر اسلام تاکنون، حفظ اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله، در گروِ شهادت طلبی ها و جانبازی های مؤمنان بوده است. در تمام آثار تاریخی که درباره شهادت ائمه معصوم علیهم السلام و پیروان راستین ایشان، به ویژه حرکت خونین و جهاد و شهادت سیدالشهدا،
    ص:14
    حسین بن علی علیه السلام و یارانش نگاشته شده است یا اشعار شاعران شیعه در این زمینه، می توان ادبیات جامعی درباره شهادت طلبی یافت.
    به جز آن، خطبه ها، سخنرانی ها یا پیام اندیشمندان و صاحب نظران دینی، به صورت پراکنده، به ویژه پس از انقلاب اسلامی وجود دارد. با وجود این، موضوع این پژوهش، سابقه چندانی ندارد و در این باره هیچ اثر مستقلی دیده نشده است. در آثار مربوط به شهادت و شهید، با تعبیرهای مختلفی مانند: شوق شهادت، نشاط شهید، حب الشهاده و عشق به مجاهدت در راه خدا، به شهادت طلبی تنها اشاره های پراکنده ای شده است. برای مثال، کامل ترین کتاب درباره شهادت، «الشهاده، تأصیل لااستئصال»(1) است که محور اصلی مطالب آن هم شهادت و شهید است و کمتر به فرهنگ شهادت طلبی پرداخته است. بنابراین، در زمینه فرهنگ شهادت طلبی، پژوهش جداگانه ای صورت نگرفته است.

    ص:15
    ________________________________________
    1- قاسم البغدادی مکّی، الشهاده تأصیل لااستئصال، بیروت، الدار الاسلامیه، 1413 ق / 1993 م.







    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند






  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    فصل دوم: جایگاه و مسئولیت انسان در جهان هستی

    1. محور عالم، خدا یا انسان؟

    اولین پرسشی که در ابتدای بحث به ذهن می رسد، این است که محور عالم کیست و هستی بر مدار اراده چه کسی می گردد و مقام و مسئولیت تعیین مصالح و مفاسد و احکام شرعی، شایسته چه کسی است و کیست که اراده او ملاک ارزش گذاری و خوبی و بدی کارهاست؟
    آیا انسان با توجه به امتیازاتی که قرآن به او نسبت داده و او را به صفات خلیفه اللهی،(1) کرامت و برتری بر بسیاری از مخلوقات(2) توصیف کرده است، این شایستگی را دارد که محور و هسته مرکزی عالم باشد؟
    اندیشمندان غربی، نظام فکری جدیدی را بر مبنای سکولاریسم پی ریزی کردند که عملکرد غلط و بافته های ذهنی ارباب کلیسا در حوزه دین الهی، اصلی ترین عامل پدید آمدن آن بود.
    این نظام فکری بر اصولی استوار است که هویت فرهنگی عصر جدید
    ص:16
    ________________________________________
    1- «هُوَ الَّذی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ فِی اْلأَرْضِ فَمَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ ... ؛ اوست آن کس که شما را در زمین جانشین گردانید، پس هر کس کفر ورزد کفرش به زیان اوست». فاطر: 39
    2- «و لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً ؛ و به راستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا [ بر مرکب ها ] نشاندیم و از چیزهای پاکیزه به ایشان روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از آفریده های خود برتری آشکار دادیم». اسراء: 70
    غرب را می سازند. مهم ترین این اصول، انسان مداری است؛ یعنی انسان، مدار و محور همه اشیا و خالق ارزش ها و ملاک تشخیص خوبی و بدی و خیر و شر است و خواست و اراده او معیار ارزش به شمار می رود. بر اساس این تفکر، انسان به جای خدا می نشیند و قادر است با دو اهرم عقل و علم، بدون نیاز به وحی و دین، مشکلات زندگی و دنیای خود را حل و فصل کند. در واقع، تنها انسان، اصالت دارد و خداوند، صرفا برای رفع و تسکین آلام روحی و برخی دیگر از نیازهای بشر پذیرفته می شود و هیچ گونه اصالتی ندارد.(1)
    با توجه به مطالب یاد شده، خاستگاه بحث روشن شد. اکنون به بررسی موضوع از دیدگاه اسلام می پردازیم. از دیدگاه اسلام، این گونه نگرش به انسان، نگرشی نادرست است.
    قرآن کریم، انسان را موجودی مخلوق(2) و مملوکِ(3) خدای سبحان می داند که در این دنیا مأمور انجام تکالیفی است و حق تخلف از آنها را ندارد و
    ص:17
    ________________________________________
    1- محمدجواد نوروزی، فلسفه سیاست، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله، 1378، ص 50.
    2- «وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا ِلآدَمَ ... و در حقیقت، شما را خلق کردیم، سپس به صورتگری شما پرداختیم، آن گاه به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده کنید». اعراف: 11
    3- «... لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْد... ؛ او راست فرمانروایی و او راست سپاس.» تغابن: 1؛ «قُلِ اللّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُو ٔ تِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ؛ بگو بار خدایا تویی که فرمان فرمایی، هر آن کس را که خواهی، فرمانروایی بخش». (آل عمران:26)
    تکلیف او عبادت و بندگی خداست.(1) در آخرت نیز به خاطر اعمالش بازخواست می شود و هیچ گونه حقی بر خدا ندارد؛(2) مگر حقی که خدا، خود بر خویش واجب کرده است.(3) قرآن، آدمی را به سوی خدای سبحان در حرکت می داند(4) که در نهایت باید با او دیدار کند.(5) حال، این دیدار می تواند با رحمت الهی همراه باشد و یا با خشم و غضب پروردگار.
    قرآن، تمام ذرات عالم را تسبیح گوی،(6) تربیت شده،(7) روزی خوار،(8) جنود(9)
    ص:18
    ________________________________________
    1- «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ اْلإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ؛ و جن و انس را نیافریدیم جز برای آنکه مرا بپرستند». ذاریات: 56
    2- «لا یُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ؛ در آنچه [ خدا ] انجام می دهد چون و چرا راه ندارد و [ لی ] آنان [ = انسان ها ] سؤال خواهند شد». انبیاء: 23
    3- [3] . «... کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءًا بِجَهالَهٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ؛ پروردگارتان رحمت را بر خود مقرر کرده که هر کس از شما به نادانی کار بدی کند و آن گاه به توبه و صلاح آید، پس وی آمرزنده و مهربان است». انعام: 54
    4- «إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ إِلاّ آتِی الرَّحْمنِ عَبْدًا؛ هر که در آسمان ها و زمین است جز بنده وار به سوی خدای رحمان نمی آید و فرجام به سوی اوست». مریم: 93
    5- «یا أَیُّهَا اْلإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلی رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلاقیهِ؛ ای انسان! حقا که تو به سوی پروردگار خود به سختی در تلاشی و او را ملاقات خواهی کرد». انشقاق: 6
    6- «إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ؛ هیچ چیز نیست مگر اینکه در حال ستایش، تسبیح او می گوید». اسراء: 44
    7- اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ؛ ستایش خدا را که پروردگار جهانیان است». (فاتحه الکتاب: 1)
    8- [8] . «وَ ما مِنْ دَابَّهٍ فِی اْلأَرْضِ إِلاّ عَلَی اللّهِ رِزْقُها؛ و هیچ جنبنده ای در زمین نیست مگر اینکه روزی اش بر عهده خداست». هود: 6
    9- [9] . «وَ لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ کانَ اللّهُ عَزیزًا حَکیمًا؛ و سپاهیان آسمان ها و زمین از آن خداست و خدا همواره شکست ناپذیر سنجیده کار است». فتح: 7
    و ملک(1) خدای سبحان می داند، بنابراین، انسان و دیگر موجودات عالم، فقر و نیاز مطلقند و هر لحظه، هستی خود و تمام لوازم آن را از او می گیرند و تنها، اوست که بی نیاز مطلق است.(2) ازاین رو، انسانی را که سراسر وجودش به نیازمندی اش گواه است، به ادعای محوریت عالم چه کار؟
    خدای سبحان، انسان را هدفمند آفرید؛(3) یعنی برای او هدفی در نظر گرفت و کمال و سعادتی برایش تعیین کرد و از آنجا که حقیقت آن کمال را تنها او می داند، راه رسیدن به آن را نیز تنها خودش می داند. پس خود او باید راه رسیدن به آن را به انسان بنمایاند؛ زیرا چنان که اثبات خواهیم کرد، عقول بشری به تنهایی و بدون کمک وحی، از درک هدف و شناخت راه رسیدن به آن ناتوان است. پس تشریع نیز حق خدای سبحان است. بدین ترتیب، ربوبیت تشریعی الهی از ربوبیت تکوینی او هرگز جدا نیست، بلکه فرع و نتیجه آن است.
    همچنین چون هستی انسان و اراده او و کمالی که می یابد و همه نعمت ها و مواهبی که در راه رسیدن به کمال حقیقی خویش می تواند از آنها بهره گیرد، همگی از الطاف خداست، باید احکام و قوانین حاکم بر زندگی فردی
    ص:19
    ________________________________________
    1- وَ لِلّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ إِلَیْهِ الْمَصیرُ؛ و فرمانروایی آسمان ها و زمین و آنچه میان آن دو می باشد، از آن خداست و بازگشت به سوی اوست». مائده: 18
    2- «یا أَیُّهَا النّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللّهِ وَ اللّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ؛ ای مردم! شما به خدا نیازمندید و خداست که بی نیاز ستوده است». فاطر: 15
    3- وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ اْلأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً؛ و آسمان و زمین و آنچه را که میان این دو است، به باطل نیافریدیم». ص: 27
    و اجتماعی انسان هم تنها از جانب او وضع و جعل شود. در نتیجه، هیچ کس حق قانون گذاری و تشریع برای انسان ها را ندارد؛ مگر اینکه از جانب خداوند سبحان اجازه چنین کاری را داشته باشد.(1)
    اوصافی که در قرآن برای انسان آمده است، در حقیقت، امتیازی برای او به شمار نمی رود؛ زیرا تکریم و تفضیل او، تکوینی است و کاملاً غیراختیاری. چیزی که کسب آن اختیاری نباشد، مباهاتی برای انسان نیست و به جز آن می دانیم که انسان در صفت کرامت، منحصربه فرد نیست و قرآن، ملایکه را نیز بدین صفت ستوده است. چنان که خداوند در قرآن می فرماید: «بل عبادٌ مُکْرَمُون؛ بلکه آنها (فرشتگان) بندگان شایسته اویند.» (انبیاء: 26) البته صفت کرامت در آنان مایه شرف و مباهات آنهاست؛ چون ایشان با اطاعت الهی آن را به دست آورده اند. در آیه بعد می فرماید: «لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ؛ هرگز در سخن بر او پیشی نمی گیرند و پیوسته به فرمان او عمل می کنند.» (انبیا: 27) و آیاتی دیگر از این نوع که عظمت و مقام ملایکه را به خاطر طاعت آنها می داند.(2)
    برخلاف ملایکه، کرامت انسان، تکوینی است و اگر انسانی با طاعت الهی به صفت کرامت دست یابد، این صفت او میان همه انسان ها فراگیر نمی شود، بلکه به بندگان شایسته خدا اختصاص دارد.(3)
    ص:20
    ________________________________________
    1- محمدتقی مصباح یزدی، حقوق و سیاست در قرآن، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1377، چ1، ج1، ص128؛ نیز نک: عبداللّه جوادی آملی، ولایت فقیه، قم، مرکز نشر اسرا، 1378، چ1، ص 53.
    2- «لا یَعْصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُو ٔ مَرُونَ؛ از آنچه خدا به آنان دستور داده، سرپیچی نمی کنند و آنچه را که مأمورند، انجام می دهند». (تحریم: 6)
    3- «أُولئِکَ فی جَنّاتٍ مُکْرَمُونَ؛ آنها هستند که در باغ هایی [ از بهشت ] ، گرامی خواهند بود».معارج:35
    مفهوم صفت فضیلت و برتری بر دیگر مخلوقات علاوه بر تکوینی بودن آن، نشان دهنده فضیلت بر تمام مخلوقات نیست تا بتوان از آن، محور بودن انسان را در عالم برداشت کرد، بلکه در آیه شریفه ای آمده است:
    وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً. (اسراء: 70)
    و به راستی، ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا [بر مرکب ها] برنشاندیم و از چیزهایی پاکیزه به ایشان روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از آفریده های خود برتری آشکار دادیم.
    ظهور این آیه بر این معنا دلالت دارد که موجوداتی وجود دارند که در تکوین، انسان بر آنها برتری ندارد. همان گونه که ملایکه نیز چنین خصوصیتی دارند و اگر برتری تکوینی سبب محوریت در عالم باشد، قطعا ملایکه شایسته تر خواهند بود. بنابراین، این صفت نیز امتیازی برای انسان نیست. البته به این ظاهر چندان نمی توان اعتماد کرد؛ چرا که برخی از مفسران، مراد از «مَن خلقنا» را انواع حیوانات دارای شعور و نیز جن دانسته اند و بر اساس آن، آیه را این گونه معنی کرده اند: «ما بنی آدم را از بسیاری از مخلوقاتمان که حیوان و جن هستند، برتری دادیم و اما بقیه موجودات که در مقابل کلمه «بسیار» (کثیر) قرار دارند؛ یعنی ملایکه، خارج از محل گفتارند؛ زیرا آنها موجوداتی نوری و غیرمادی هستند و داخل در نظام جاری در این عالم نیستند».(1) برخی دیگر از مفسران، با توجه به آیات
    ص:21
    ________________________________________
    1- محمد حسین طباطبایی، المیزان، ترجمه: محمدباقر موسوی، دفتر انتشارات اسلامی، ج 13، ص 216 به بعد.
    آفرینش آدم و سجود و خضوع فرشتگان، «کثیر» را به معنای «جمیع» گرفته اند تا بگویند: انسان از فرشته هم بالاتر است.(1)
    مسئله خلافت انسان در روی زمین نیز، محوریت او را در عالم ثابت نمی کند؛ زیرا خلافت به معنی نیابت از غیر یا به خاطر غیبت کسی است که ما نیابت وی را به عهده گرفته ایم یا به خاطر مرگ او یا عجز او و یا به خاطر شرافت و عظمت اوست(2) که مورد اخیر، علت خلیفه اللهی انسان است.
    بنابراین، خلافت، جانشینی خدا در زمین است و خلیفه باید صفات کسی را که جانشین وی شده است، داشته باشد تا بتواند در انجام دادن اموری که خدا او را در آن زمینه، جانشین خود در زمین قرار داده است، به درستی عمل کند. اگر صفاتی را که خداوند به واسطه آنها تمام کارها و برنامه های مربوط به زمین و اهل آن را به صلاح می رساند، نداشته باشد، شایستگی و توان انجام دادن وظایفی را که بر عهده اوست، نخواهد داشت و خلافت، باطل و بیهوده خواهد بود و لغو و بطلان، از ساحت خدای حکیم به دور است.
    مقام خلافت، مقامی است که خدای سبحان، فقط به بندگان برگزیده خویش عطا می کند و هر انسانی، لیاقت دریافت آن را ندارد، بلکه تنها افراد خاصی که با طاعت الهی به قرب او می رسند، خلیفه خدا در زمین و حامل امانت الهی می شوند.(3) البته تمام انسان ها قابلیت و استعداد رسیدن به این
    ص:22
    ________________________________________
    1- ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1373، چ 12، ج 12، ص 199.
    2- راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، دمشق، دارالقلم، 1997م / 1416ق، چ 1، ص 294.
    3- مرتضی حائری، «خلافت در قرآن»، مجله بیّنات، سال سوم، ش 11، صص 15 _ 23.
    جایگاه و مقام را دارا هستند.
    بنابراین، عنوان خلافت در تقابل با محوریت انسان در عالم است؛ زیرا موضوع، جانشینی خدا در زمین است با وجود انسان های پاکی که گوهر نفس خود را با طاعت و بندگی او به کمال رسانده اند و فقط مطیع او بوده و خواست و اراده خدا را بر اراده و خواست خود برگزیده اند و خدا نیز آنها را به همین سبب، به این مقام برگزیده است و این معنا، محوریت خدای سبحان را ثابت می کند و لاغیر.
    روشن است که انکار محوریت انسان در عالم، به معنی انکار قابلیت ها و استعدادها و ارزش های او نیست، بلکه خدای سبحان، زمین و نعمت های آن را برای استفاده او جهت رسیدن به کمالی که شایسته آن است و خدای متعال برایش در نظر گرفته، آفریده است.(1)





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    2. انسان در برابر خداوند، محق است یا مکلف؟

    اشاره

    گفته شد که خدای تعالی، مالک و سلطان تمام هستی است و تمام عالم بنده و مملوک اوست. تنها اوست که هرچه بخواهد، می کند و هر حکمی که بخواهد، می تواند براند و این حق اوست و غیر او را چنین حقی نیست.(2)
    از دیدگاه قرآن، تنها اوست که حق بازخواست از مخلوقات خود را دارد
    ص:23
    ________________________________________
    1- «وَ لَقَدْ مَکَّنّاکُمْ فِی اْلأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَکُمْ فیها مَعایِشَ قَلیلاً ما تَشْکُرُونَ؛ و قطعا شما را در زمین قدرت عمل دادیم و برای شما در آن، وسائل معیشت نهادیم، [ اما ] چه کم سپاس گزاری می کنید». اعراف: 10
    2- «یَفْعَلُ ما یَشاءُ وَ یَحْکُمُ ما یُرید؛ آنچه بخواهد، انجام می دهد و آنچه اراده کند، حکم می راند». محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 9، ص 271، روایت 2، باب 1
    و کسی حق ندارد او را در آنچه می کند، بازخواست کند.(1) البته چون او حکیم علی الاطلاق است، چیزی جز به مصلحت مخلوقاتش اراده نمی کند و به احدی، ستم روا نمی دارد.(2) این معنا؛ یعنی سلطنت بی چون و چرای الهی، از آیه 118 مائده نیز به دست می آید:
    إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُکَ وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ.
    اگر آنان را مجازات کنی، بندگان تواَند و اگر آنان را ببخشی، توانا و حکیمی.
    وجوب اطاعت بی چون و چرا، چنان که از این آیه شریفه استفاده می شود، فرع بر مخلوق بودن، مملوک بودن و عبد بودن انسان است؛ زیرا فاعلی که مالک علی الاطلاق است، به هیچ وجه در فعلش مسئول نیست، ولی عبد و مملوک از عملش بازخواست می شود. بنابراین، مفهوم آیه این است که کیفر دادن گنهکاران یا بخشش آنها حق توست. نه کیفر تو، نشانه بی حکمتی است و نه بخشش تو، نشانه ضعف.







    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    حق خدا بر انسان


    قرآن کریم در آیه 285 سوره بقره، تمام وظایف و تکالیفی را که انسان در برابر مقام ربوبیت و الوهیت الهی دارد، بیان می فرماید:
    وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصیرُ.
    و (مؤمنان) گفتند: ما شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا! (انتظار) آمرزش تو را (داریم) و بازگشت (ما) به سوی توست.
    ص:24
    ________________________________________
    1- «لا یُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ؛ در آنچه [ خدا ] انجام می دهد، چون وچرا راه ندارد و [ لی ] آنان [ = انسان ها ] سؤال خواهند شد». انبیاء: 23
    2- «إِنَّ اللّهَ لا یَظْلِمُ النّاسَ شَیْئًا؛ خدا هرگز به مردم ستم نمی کند، لیکن مردم خود بر خویشتن ستم می کنند». یونس: 44
    جمله «سمعنا و اطعنا» در آیه شریفه، انشاست نه اخبار؛ یعنی مؤمنان نمی خواهند خبر بدهند و بگویند که ما شنیدیم و اطاعت کردیم، بلکه می خواهند بگویند: اطاعت و به چشم.(1) این جمله از ناحیه بنده، نشان دهنده تکلیفی است که انسان در پیشگاه الهی دارد و این وظایف و تکالیف، حقی است که خداوند برای خود بر عهده بندگانش گذاشته است و در کلمه «عبادت» خلاصه می شود.(2) در آیه 56 ذاریات می فرماید:
    وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ اْلإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ.
    من جن و انس را نیافریدم، جز برای اینکه عبادتم کنند.
    این، همان تکلیفی است که خداوند بر عهده انسان گذاشته است.







    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    حق انسان بر خدا

    با آنچه تاکنون بیان شد، چنین نتیجه گرفتیم که انسان بر خدای خود حقی ندارد، بلکه بر عکس، همه حقوق از آنِ خداست. البته پروردگار سبحان که رحمت بی کران است، در برابر حقی که برای خودش ثابت کرده، حقی نیز برای بندگان بر خود واجب ساخته است. در قرآن نیز این حقوق با تعبیرهایی مانند غفران و آمرزش بیان می شود که در آیه 285 بقره درباره آن سخن گفتیم.
    ص:25

    در شرح آیه یاد شده گفتیم که مؤمنان با گفتن «سمعنا و اطعنا»، بدون هیچ قیدی اطاعت خود را اعلام کردند و در نتیجه حق مقام ربوبی را انجام داده اند. به همین سبب، در ادامه آیه، حقی را که خدا بر خود واجب فرموده است، از خدا طلب کردند و گفتند:
    غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصیرُ.
    پروردگارا (انتظار) آمرزش تو را (داریم) و بازگشت ما به سوی توست.
    غفران به معنای پوشاندن است و مغفرت از سوی خدا به این معنی است که خدا، بنده اش را از عذاب حفظ کند و استغفار در واقع، خواستن این حقیقت از خداست.(1)
    بنابراین، حقیقت این پوشش، پوشاندن کاستی های بنده در جایگاه بندگی خداست. نقص هایی که در قیامت، وقتی بندگان در پیشگاه پروردگار حاضر می شوند، آشکار می شود؛ زیرا یکی از نام های قیامت، روز آشکار شدن نهان ها است.(2) در آیه 9 مائده و در آیه 268 بقره نیز واژه «مغفرت» به چشم می خورد.(3)
    همچنان که گفته شد، قرآن کریم از حقی که خدا بر خود واجب دانسته است، تعبیرهای گوناگونی دارد که بعید نیست این اختلاف تعبیرها به خاطرخدا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، به آمرزش و پاداشی بزرگ وعده داده است». مائده: 9 ... «و اللّه یعدکم مغفرهً منه و فضلاً... ؛ و خداوند از سوی خود به شما وعده آمرزش و بخشش می دهد». (بقره: 268)
    اختلاف لیاقت های انسان ها باشد. برای نمونه، می توان به آیه 38 بقره اشاره کرد:
    قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمیعًا فَإِمّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنّی هُدًی فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ.
    گفتیم همگی از آن فرود آیید، هرگاه هدایتی از طرف من برای شما آمد، کسانی که از آن پیروی کنند، نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین شوند.
    در این آیه، به پیروان پیامبران وعده داده شده است که از ترس و اندوه دورند و این، خود، تعبیر دیگری از غفران است. تعبیرهای دیگری در این زمینه وجود دارد که به چند مورد از آنها اشاره می کنیم:
    تعبیر «حیات طیبه» یا زندگانی پاک و پاکیزه که در آیه 97 نحل به آن اشاره شده است:
    مَنْ عَمِلَ صالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ.
    هر کس کار شایسته انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالی که مؤمن است، او را به حیاتی پاک زنده می داریم و پاداش آنها را به بهترین اعمالی که انجام می دادند، خواهیم داد.
    و نیز تعبیر هدایت،(1) فلاح،(2) بهشت و نعمت های ابدی آن(3) و تعبیرهایی ازاین قبیل که ما از آوردن آنها می پرهیزیم.
    نتیجه اینکه انسان در این دنیا تنها محق نیست، بلکه مکلف به تکالیفی است که سرپیچی از آنها سبب خسران ابدی اوست، ولی خدای بزرگ به رحمت بی کران خود حقوقی برای او در نظر گرفته است.








    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    3. نیاز انسان به دین

    اشاره

    چنان که در جای خود ثابت شده است،(1) حس و عقل، ابزارهای شناخت انسان هستند و این دو اگرچه دایره معلومات انسان را گسترش می دهند، به تنهایی یا با همکاری یکدیگر، تنها می توانند معلوماتی به دانش انسان بیفزایند که قابل تجربه باشند.
    بنابراین، با به کار بستن این دو ابزار، انسان تنها می تواند پدیده های مادی را آن هم در محدوده ای خاص آزمایش کند، ولی شناخت پدیده های ماورای ماده که قابل تجربه و ارزیابی نیست، از توان این دو خارج است. پس انسان به تنهایی، هیچ راهی برای شناخت پدیده های اخروی ندارد. حس و عقل به تنهایی نمی توانند پدیده های اخروی را بشناسند و همکاری آن دو نیز آن حقایق را برای ما روشن نمی کند.
    این در حالی است که مهم ترین مسئله برای انسان، رابطه این جهان با آخرت است؛(2) زیرا آدمی برای زندگی اخروی آفریده شده است و زندگی
    ص:28
    ________________________________________
    1- نک: محمدتقی مصباح یزدی، راه شناسی، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1376، چ 1، صص 9 _ 18.
    2- همان، ص 14.
    دنیوی و عملکرد او در این عالم، تعیین کننده نوع حیات اخروی اوست. پس شناخت هدف نهایی از خلقت و راه رسیدن به آن، که کلید سعادت اخروی است، مهم ترین و ضروری ترین مسئله به شمار می رود.
    آدمی تا زمانی که هدف از خلقت خود را نداند، تأثیر زندگی دنیا را در آخرت درک نکند و روابط میان اعمال خود را با سعادت حقیقی نشناسد، نمی تواند برای رسیدن به آن سعادت، برنامه ریزی صحیحی داشته باشد؛ زیرا برنامه ریزی دقیق برای چنین هدفی، مبتنی بر شناخت رابطه اعمال اختیاری انسان با نتایج اخروی آنهاست. این در حالی است که هیچ گاه حس و عقل به طور دقیق این روابط را کشف نخواهد کرد.
    بنابراین، خدای سبحان که آدمی را با این ابزارهای محدود شناخت آفریده و او را برای رسیدن به سعادت ابدی که از راه اعمال اختیاری به دست می آید، آزاد گذاشته، اگر راه رسیدن به آن را که همان دین است، در اختیار وی قرار ندهد، کارش لغو و عبث خواهد بود «و تعالی اللّه عن ذلک علوّا کبیرا».
    پس به استناد حکمت الهی، باید راهی برای آدمی معین شود که بر اساس آن، بتواند هدف و سعادت حقیقی خود و راه رسیدن به آن را بشناسد. آن راه هم چیزی جز دین که کامل ترین نسخه زندگی برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرت اوست، نخواهد بود.
    آنچه آورده شد، برهانی برای اثبات نیاز انسان به دین بود. اینک به دیدگاه قرآن درباره این مسئله می پردازیم. قرآن کریم در بسیاری از آیه ها بر ارزش عقل تأکید می کند، انسان را به تعقل فرامی خواند و صاحبان عقل را
    ص:29
    می ستاید.(1) همچنین گمراهان و بدکاران را به دلیل تفکر نکردن، توبیخ می کند،(2) ولی در آیه هایی دیگر، بر کفایت نداشتن عقل به تنهایی، برای نجات و سعادت انسان و ضرورت وحی و رسالت تأکید دارد. قرآن، عقل را اگرچه شرط لازم برای هدایت بشر می داند،(3) اما آن را کافی نمی شمارد. در این زمینه، به دو آیه اشاره می کنیم:
    1. آیه 165 نساء:
    رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ لِئَلاّ یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللّهُ عَزیزًا حَکیمًا.
    پیامبرانی را که بشارتگر و هشداردهنده بودند تا برای مردم، پس از [فرستادن] پیامبران، در مقابل خدا [بهانه و ]حجتی نباشد و خدا توانا و حکیم است.
    خدای سبحان در آیه های قبل، پس از بیان نام برخی پیامبران بزرگ می فرماید: ما تمامی آنها را از برای این فرستادیم که بشر در برابر خداوند به نبود پیامبران احتجاج نکند.
    این آیه، بی کفایتی عقل و حس را برای هدایت انسان بیان می کند؛ زیرا
    ص:30
    ________________________________________
    1- «یُو ٔ تِی الْحِکْمَهَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُو ٔ تَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثیرًا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاّ أُولُوا اْلأَلْبابِ؛ [ خدا ] به هر کس که بخواهد حکمت می بخشد و به هر کس حکمت داده شود به یقین، خیری فراوان داده شده است و جز خردمندان، کسی پند نمی گیرد». بقره: 269
    2- «وَ مَثَلُ الَّذینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذی یَنْعِقُ بِما لا یَسْمَعُ إِلاّ دُعاءً وَ نِداءً صُمُّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ؛ و مثل [ دعوت کردن ] کافران چون مثل کسی است که حیوانی را که جز صدا و ندایی [ مبهم، چیزی ] نمی شنود بانگ می زند. [ آری ] کرند، لالند، کورند [ و ] درنمی یابند».بقره: 171 و نیز ر. ک: «... و یجعل الرّجس علی الذین لایعقلون؛ و [ خدا ] بر کسانی که نمی اندیشند پلیدی را قرار می دهد». یونس: 100
    3- «وَ تِلْکَ اْلأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ؛ و این مثل ها را برای مردم می زنیم و [ لی ] جز دانشوران آنها را درنیابند». عنکبوت: 43
    در صورت کفایت عقل و حس، خداوند با اعطای این دو، حجت را بر بشر تمام کرده بود. بنابراین، نه به فرستادن رسولان و دین نیازی بود و نه مجالی برای احتجاج مردم در پیشگاه خدای سبحان در قیامت باقی می ماند.
    2. آیه 134 طه:
    وَ لَوْ أَنّا أَهْلَکْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی .
    اگر ما پیش از فرستادن پیامبران و کتاب ها، کافران را با نزول عذاب، هلاک می کردیم، (در قیامت) آنها می گفتند: چرا بر ما رسولی نفرستادی تا پیش از آنکه گرفتار این خواری شویم، از دستورهای او (که دین الهی است) پیروی کنیم.
    این استدلال نیز نشانه عدم کفایت حس و عقل برای راه یابی به سعادت و صلاح دنیا و آخرت انسان است.
    بنابراین، امثال این آیه ها، نه تنها نیاز انسان به وحی و دین و ناتوانی بشر را از دست یابی به هدف خلقت و سعادت دنیوی و اخروی خویش بیان می کند، بلکه دوام و شمول این ناتوانی را نیز ثابت می کند، خواه هنگامی که یک فرد است یا زمانی که در اجتماع زندگی می کند و خواه هنگامی که عقب مانده و وحشی است یا زمانی که از نظر علمی متمدن و پیشرفته است.(1)






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    4. کمال نهایی انسان و ضرورت وحی برای آن

    اشاره


    واسطه ای نیز برای انسان وجود دارد. بنابراین، باید کمال نهایی را از کمال های فرعی و مقدمی بازشناخت، ولی ملاک برای والا بودن کمال های فرعی، کمک کردن آنها در رسیدن به کمال نهایی است. حال این پرسش مطرح می شود که از چه راهی می توان کمال نهایی انسان را شناخت؟ آیا ابزارهای شناختی انسان، برای رسیدن به این منظور کافی است؟
    در بحث گذشته، ناتوانی عقل و حس را در شناخت راه و هدف، ثابت کردیم. در اینجا، تنها به اندازه نیاز، به پرسش یادشده می پردازیم که در واقع زیرمجموعه بحث پیش است.
    تردیدی نیست که از دیدگاه اسلام، کمال نهایی انسان مربوط به روح اوست و جنبه جسمانی ندارد؛ زیرا حقیقت انسان، روح اوست و تکامل انسان در گرو به فعلیت رسیدن استعدادهای روحی او خواهد بود. همچنین رشد جسمانی او تا اندازه ای که برای تکامل روحی او لازم است، ارزش دارد و کمال حقیقی برای انسان به شمار نمی آید.
    افزون بر این، انسان به تصریح قرآن، ویژگی هایی دارد که با فطرت و عقل او در تعارض است؛ ویژگی هایی که با پیروی از آن، نور عقل و فطرت آدمی کم سو می شود و به اشتباه می افتد. چنان که در آیه های سوره معارج، به این حقیقت اشاره شده است:
    إِنَّ اْلإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعًا إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا إِلاَّ الْمُصَلِّینَ. (معارج: 19 _ 22)
    به راستی که انسان سخت آزمند [و بی تاب] خلق شده هاست. چون صدمه ای به او رسد، عجز و لابه کند و چون خیری به او رسد، بخل ورزد، غیر از نمازگزاران.

    یعنی انسان، طبعا کم ظرفیت است. هنگام سختی ها نابردبار است و هنگام دریافت خوشی و نعمت، انحصارطلب و بهره کش خواهد بود.
    بنابراین، با توجه به دلایلی که برای ناتوانی حس و عقل بیان شد، نتیجه می گیریم که کمال نهایی انسان، مقوله ای نیست که بتوان از راه حس و عقل و تجربه آن را شناخت؛ زیرا حس که به درک معنویات و مسائل ارزشی مربوط به روح، راهی ندارد، تنها می تواند پدیده های جزئی محدود به شرایط خاص زمانی و مکانی را شناسایی کند. عقل نیز تنها قادر به درک کلیاتی است که بسیار محدود است و ادراک های تجربی که حاصل همکاری حس و عقل است، در این مقوله کارآیی ندارد؛ زیرا این ادراک ها نیز در حد چیزهایی است که در دایره تجربه انسان قرار بگیرد و در صورتی می توانند کمال های روحی را شناسایی کنند که شخص، خود، واجد آنها شود. همچنین با علم حضوری و شهودی، آنها را دریابد که این مهم، در گام نخست، تجربه نیست، بلکه شهود است و رسیدن به هدف و پس از رسیدن به کمال است، نه پیش از آنکه برای راه یابی به کار آید.
    بنابراین، برای شناسایی هدف نهایی و کمال مطلوب، باید راه دیگری را به او نمایاند که خارج از ذات و عقل بشر باشد. آن راه، چیزی جز تفهیم الهی نیست که همان راه وحی و نبوت است. پس برای شناخت کمال نهایی انسان، به سراغ قرآن می رویم که آخرین و جاودانه ترین نسخه الهی برای هدایت بشریت است.
    در قرآن، از مقصد نهایی و بالاترین درجه ای که برای انسان در نظر گرفته شده است، به مقام قرب پروردگار تعبیر می شود؛ یعنی انسان در نقطه نهاییکمال خویش به جایگاهی می رسد که در آنجا در جوار رحمت پروردگار به وصال می رسد.
    قرآن کریم در آیه های زیادی به این معنا اشاره دارد که به چند نمونه از آن اشاره می کنیم:
    1. آیه 55 سوره قمر:
    إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنّاتٍ وَ نَهَرٍ فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ.
    به یقین، پرهیزکاران در باغ ها و نهرهای بهشتی جای دارند، در جایگاه صدق نزد خداوند مالک مقتدر.
    2. آیه 169 آل عمران:
    وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ أَمْواتًا بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ.
    هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شده اند، مردگانند، بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند.
    3. آیه 11 تحریم:
    وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لی عِنْدَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّهِ.
    خداوند برای مؤمنان، به همسر فرعون مَثَل زده است، در آن هنگام که گفت: پروردگارا! خانه ای برای من نزد خودت در بهشت بساز.
    4. آیه 110 سوره کهف:
    فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحًا وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَدًا.
    پس هر کس به دیدار پروردگارش امید دارد، باید کار شایسته انجام دهد و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند.
    از ظاهر این آیه ها و آیه های دیگر درمی یابیم که مقامی با نام قرب و نزد خدا بودن (عنداللّه)، کمال نهایی انسان است. حال که دانستیم کمال نهایی آدمی، قرب به خداست، این پرسش مطرح می شود که قرب به خدا یعنیچه؟








    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  9. Top | #18

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    معنای قرب به خدا

    در فلسفه اسلامی ثابت شده است که هستی، مراتب و درجه های گوناگونی دارد که پایین ترین مرتبه آن، عالم طبیعت و عالی ترین درجه آن، ذات مقدس الهی است که حقیقت عالم هستی به شمار می رود. هرچه انسان با تحصیل ملکات و فضایل اخلاقی به درجه های بالاتری از وجود راه یابد، به همان نسبت، از نظر مرتبه وجودی به خدای سبحان نزدیک تر می شود و به لذت معنوی بیشتری دست خواهد یافت.
    بنابراین، تقرب به خدا، امری واقعی و عینی است که به سبب آن، انسان به شهود آگاهانه خداوند دست می یابد؛(1) زیرا از نظر مرتبه وجودی، به خدای تعالی نزدیک شده است. البته نزدیکی به خدا و دیدار او، مراتب گوناگون و شدت و ضعف هایی دارد. از آن رو که کمالات خدای سبحان بی نهایت است، کمال انسانی و مراتب نزدیکی و دیدار او نیز بی نهایت خواهد بود.
    5. ارتباط انسان با خدا
    در بحث های گذشته گفته شد که عالم، عین ربط به خدای تعالی است و هستی در ید قدرت او و تبلور اراده اوست و اگر معرفت و ایمان انسان کامل تر شود، این حقیقت را با چشم دل می بیند.
    چون وجود و هستی انسان وابسته به خداست، میان او و خدای سبحان،
    ص:35
    ________________________________________
    1- محمدتقی مصباح یزدی، خودشناسی برای خودسازی، قم، انتشارات مؤسسه در راه حق، 1373، چ 2، صص 50 _ 61 .
    رابطه ای تکوینی و حقیقی برقرار است و مبنای این رابطه، فقر و نیاز مطلق او به آن ذات بی نهایت بی نیاز است، ولی از آنجا که آدمی در پیشگاه او مکلف است، در دایره کارهای اختیاری اش، با خدای خود روابطی دارد که شایسته است به شکلی کوتاه به آنها نیز بپردازیم.
    نخستین فعل انسان که در ارتباط با خدای سبحان مطرح می شود، ایمان او به خداست که ریشه ارزش دیگر کارهای اختیاری آدمی به شمار می رود. چون برای تحقق ایمان در جان انسان، شناخت متعلقات آن؛ یعنی خدا، نبوت و امامت، فرستادن کتاب، معاد و...، ضروری است، پس تحصیل علم نسبت به این متعلقات برای به دست آوردن ایمان و کمال آن، ضروری و لازم به نظر می رسد.(1)
    بنابراین، شناخت خدا، اصلی ترین رابطه ای است که انسان می تواند با خدای خود داشته باشد؛ زیرا همان گونه که ثابت شد، کمال نهایی انسان، نزدیکی به خداست و نزدیکی به او جز با شناخت او میسر نیست. البته روشن است که منظور، شناخت اسما و صفات اوست، نه ذات او که دست نایافتنی است. یکی از راه های شناخت خداوند، شناخت خویشتن است. از امیرالمؤمنین علی علیه السلام چنین روایت شده است:
    مَنْ عَرَفَ نَفَسهُ عَرَفَ رَبَّهُ.(2)
    هر کس خود را شناخت، پس خدای خود را شناخته است.
    ص:36
    ________________________________________
    1- محمدتقی مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1376، چ 1، ج 1، ص 271.
    2- محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، قم، دارالحدیث، 1375، چ 1، ج 3، ص 1877، ح 12223.
    تأییدکننده این معنا، آیه 19 سوره حشر است که می فرماید:
    وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ ... .
    و همچون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به خودفراموشی گرفتار کرد... .
    اگر روایت علوی، معرفت نفس را سبب معرفت خدا می داند، این آیه شریفه، فراموشی خدا و نشناختن او را سبب فراموشی و غفلت از خود برمی شمارد.
    راه شناخت نفس نیز تزکیه آن از هواها و ملکات حیوانی است. قرآن کریم با بیان های گوناگونی به این حقیقت می پردازد که به دو نمونه آن اشاره می کنیم:
    1. در سوره مبارکه شمس، پس از یازده سوگند متوالی که در هیچ جای قرآن چنین دیده نمی شود، می خوانیم:
    قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها. (شمس: 9 و 10)
    همانا کسی که نفس خود را پاک و تزکیه کرد، رستگار شد و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخت، نومید و محروم گشت.
    2. آیه هایی تزکیه انسان ها را یکی از اهداف بعثت پیامبران برمی شمارد، از جمله آیه 2 سوره جمعه که می فرماید:
    هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی اْلأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ ... .
    او کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده، رسولی از خودشان برانگیخت تا آیاتش را بر آنها بخواند و آنها را تزکیه کند و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد.
    چنان که از این آیه ها برمی آید، تزکیه نفس، راه سعادت و رستگاری است
    ص:37
    که همان رسیدن به لقاء پروردگار است. افزون بر این، قرآن کریم، بزرگ ترین زیان آدمی را خسران نفس آدمی می داند که بزرگ ترین سرمایه خدادادی است. خداوند در آیه 15 سوره زمر می فرماید:
    قُلْ إِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبینُ.
    بگو زیان کاران واقعی آنانند که سرمایه وجود خویش و بستگانشان را در روز قیامت از دست داده اند. آگاه باشید، زیان آشکار همین است.
    خسران نفس به معنای آن است که آدمی، جان خود را در هلاکت و نابودی قرار دهد و هلاکت نفس، پوشاندن آن با گناهان است که نتیجه آن، دوری از خداست و دوری از خدا، حرکت کردن و سیر بر خلاف جهت هدف خلقت و کمال نهایی و سعادت حقیقی است؛ زیرا دوری، در مقابل نزدیکی قرار می گیرد که به عنوان کمال نهایی انسان معرفی شده است.
    قرآن کریم این تعبیر را در آیه های 41 و 44 سوره مؤمنون آورده است: «... فبُعدا لقوم الظّالمین؛ دور باد قوم ستمگر (از رحمت خدا)» و «... فبعدا لقوم لایؤمنون؛ دور باد قومی که ایمان نمی آورند».
    بنابراین، ارتباط عملی انسان با پروردگار خویش، از ایمان و عمل صالح آغاز می شود و به نزدیکی او می انجامد که همان فیض حضور و شهود اوست.
    در پیشگاه الهی، دو نوع رابطه برای انسان وجود دارد؛ یکی رابطه تکوینی که آدمی لحظه لحظه، وجود و هستی خویش را از او می گیرد و دیگری رابطه ای تشریعی که انسان با توجه به رابطه تکوینی خود با خدا باید برنامه زندگی خویش را بر اساس آن تنظیم کند و اعمال خود را بر این اساس انجام
    ص:38
    دهد، ولی خود رابطه تشریعی نیز در دو مقام متصور است: یکی رابطه اعتقادی انسان با خدا که در شکل ایمان به خدا و توحید او ظاهر می شود و دیگر اصول دین که به توحید بر می گردد و ریشه ارزش دیگر افعال اختیاری انسان است. دیگری رابطه عملی انسان با خداست که از آن به عبودیت و بندگی یاد می شود. در واقع، راه رسیدن به کمال و سعادت حقیقی این نوع رابطه انسان با خالق است، نه رابطه تکوینی او که غیراختیاری است.










    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  10. Top | #19

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    6 . رابطه انسان با دنیا

    اشاره

    در بینش اسلامی، دنیا و مظاهر آن، جایگاه تکلیف، بندگی، آزمایش و رشد و تعالی انسان است. در این عالم است که باید برای آخرتش توشه برگیرد و برای زندگی ابدی اش، پس انداز مناسب ذخیره کند. پس انسان با آن اهداف عالی و جایگاه بلندی که برایش در نظر گرفته شده است، باید رابطه اش با دنیا و مظاهر آن به گونه ای باشد که با نهایت استفاده از موقعیت ها و فرصت های آن، خود را بالا بکشد. با این حال، جان خویش را به آلودگی های آن نیالاید.
    بنابراین، شایسته است که در اینجا رابطه انسان را با دنیا که محل تکلیف و آزمایش اوست، از دیدگاه اسلام و با مراجعه به قرآن کریم و سخنان معصومین علیهم السلام ارزیابی کنیم:








    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  11. Top | #20

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,632
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,528
    مورد تشکر
    14,344 در 5,340
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    الف) رابطه انسان با دنیا از دیدگاه قرآن


    قرآن کریم با لقب های گوناگون، دنیا را معرفی می کند که تک تک آنها را بررسی می کنیم:
    ص:391. «متاع» که در آیه های بسیاری(1)از جمله آیه 26 سوره رعد ذکر شده است:... وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا فِی اْلآخِرَهِ إِلاّ مَتاعٌ.زندگی دنیا در برابر آخرت تنها متاع ناچیزی است.متاع به معنی هر چیزی است که به گونه ای از آن انتفاع حاصل شود، ولی خود آن هدف نباشد، بلکه وسیله ای برای رسیدن به هدف باشد.(2)2. «عَرَض» که در آیه های زیادی از جمله 67 سوره انفال، 169 سوره اعراف، 94 نساء و... آمده است.... تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللّهُ یُریدُ اْلآخِرَهَ. (انفال: 67)شما متاع ناپایدار دنیا را می خواهید، ولی خداوند سرای آخرت را برای شما می خواهد.عَرَض، هر چیزی است که ثباتی ندارد و زود از میان می رود و ناپایدار است.(3)3. «زینه» که آیه 28 سوره کهف، دنیا را به این وصف خوانده است:... وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُریدُ زینَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا ...... و هرگز به خاطر زیورهای دنیا چشمان خود را از آنها برمگیر... .زینت به معنای چیز زیبایی است که ضمیمه چیزی دیگر می شود تا به خاطر زیبایی اش، آن چیز دیگر، محبوب و جالب شود.(4)4. «لعب و لهو» که در آیات 36 سوره محمد، 64 سوره عنکبوت و 32ص:40


    1- در این مورد به آیات 36 بقره، 77 نساء، 38 توبه و... می توان مراجعه کرد.2- مفردات الفاظ القرآن، ص 757.3- همان، ص 560.4- تفسیر المیزان، ج 2، ص 503.سوره انعام به این صفت اشاره شده است:وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ ...زندگی دنیا چیزی جز بازی و سرگرمی نیست.«لَعِب» عبارت است از عملی که به خاطر قصد و هدفی صحیح انجام نگیرد(1) (بلکه به خاطر هدفی خیالی و عاری از حقیقت انجام شود) و «لهو»، عبارت است از چیزی که انسان را از مقصود و کارهای مهمش بازدارد.(2)5. «متاع الغرور» که در آیه 185 آل عمران بیان شده است:وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاّ مَتاعُ الْغُرُورِ.و زندگی دنیا چیزی جز سرمایه فریبنده نیست. «غرور»، هر فریبنده است که انسان را گول بزند، خواه آن فریبنده مال باشد یا مقام یا شهوت و هوای نفس یا شیطان.(3)با دقت در این اوصاف، به این حقیقت پی می بریم که از دیدگاه قرآن، دنیا و آنچه در آن است، وسیله آزمایش انسان و راه کمال و رسیدن او به آخرت است.بنابراین، همه این صفت ها در حقیقت، اوصاف زندگی انسان در دنیا و اشاره به جنبه های گوناگون آن است؛ زیرا اگر قرآن، زندگی دنیا را «متاع» می نامد، بدین جهت است که زندگی دنیا، خود، هدف نیست، بلکه باید از آن برای ساختن زندگی آخرت بهره جُست و به سبب ناپایداری، آن را «عَرَض»ص:41


    1- مفردات الفاظ القرآن، ص 748.2- همان، ص 741.3- همان، ص 604.می خواند. اگر هم نام «زینت» بر آن می نهد، از آن روست که زندگی دنیا اصالت ندارد، بلکه تبعی و فرعی و وسیله آزمایش است. اگر به آن «لهو و لعب» می گوید، برای آن است که بسیاری را سرگرم خود می کند و از درک حقیقت هستی باز می دارد. از سویی هم به سبب فریب دادن بسیاری از انسان ها آن را «متاع غرور» می نامد.(1)قرآن کریم، در آیه 64 عنکبوت، حقیقت معنای زندگی را از زندگی دنیا نفی کرده است و آن حقیقت و کمال را برای زندگی آخرت ثابت می کند:وَ ما هذِهِ الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدّارَ اْلآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ.این زندگی دنیا چیزی جز سرگرمی و بازی نیست و زندگی واقعی، سرای آخرت است؛ اگر می دانستند.از دیدگاه قرآن، انسان باید به دنیا نگاهی آلی داشته باشد، نه استقلالی. اگر انسان با نگاه آلی به دنیا و زندگی در آن بنگرد و آن را وسیله ترقی و کمال ببیند، دنیا سکوی پرتاب انسان به سوی کمال خواهد بود و این، نیکوترین و صحیح ترین ارتباطی است که انسان می تواند با دنیا و مظاهر آن داشته باشد، ولی اگر با نگاه استقلالی به آن نگریست؛ یعنی آن را یک حقیقت قرار داد، آن هنگام دنیا مذموم است. باید گفت این بدترین ارتباطی است که انسان می تواند با دنیا داشته باشد. پس مدح و ذم دنیا در حقیقت به نگرش انسان به دنیا بازمی گردد، نه به ذات آن.






    ویرایش توسط سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)* : 13-10-2018 در ساعت 18:36
    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





صفحه 2 از 12 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi