صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 30

موضوع: دستور العملهای عرفانی از علمای بزرگ اخلاق

  1. Top | #21

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    قسمت دوم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    اما بعد ، بدان ! ای برادر عزیز ، که راه به سوی قرب حق تعالی ، جل شانه ، منحصر است به دو چیز: تخلیه و تحلیه . (131)
    تخلیه و تحلیه ؛ یعنی خالی کردن نفس ناطقه (که قلبش می گویند و روحش می نامند . اختلاف اسما ، به علت اختلاف مسمیات است از راه حیثیات ، چنانکه ، به تفصیل در کتب اهلش مسطور است . ) از آنچه او را مانع و حائل شود . و باز دارد از توجه به خدا . (تحلیه ) مزین و محلی نمودن او ، به آنچه سبب توجه و تقرب به حضرت حق می شود . پس هرگاه ، نفس موید حق ، در خود میل و رغبتی به سوی حق تعالی دید ، اول چیزی که بر او واجب است : مراعات و تحصیل تخلیه است . مقدم بر همه اسباب و مبادی آن ، توبه است از آنچه سابق بر آن بوده است . از ملامت مردم باک نداشته باشد(132) . مراقبت نفس داشته باشد . یک چشم (برهم ) زدن از او ، غافل نشود . (133)
    سعی و کوشش نماید که از او معصیتی سر نزند و هرگاه ، از روی غفلت و سهو از او معصیتی سر بزند ، همان ساعت به توبه و انابه (134) تدارک نماید . به شرط آن که ، اولا شریعت مصطفوی و طریقت مرتضوی را تحصیل کرده باشد؛ یعنی عالم شود به امر ونهی شارع که آن دو چیز است :
    اول : عالم به مسائلی که تعلق به افعال و جوارح دارد .
    دوم : عالم به آنچه به دل تعلق دارد: از اوصاف جملیه و اخلاق رذیله . علم اول ، یا به تقلید است ویا به اجتهاد . این را اهل تحقیق ، ((علم شریعت )) می نامند . علم دوم را ((علم به طریقت )) می گویند . از ترتیب این دو مقدمه : (صغری و کبری ) نتیجه ای حاصل می شود که آن را ((حقیقت )) می خوانند یعنی ، معرفت کامل ، حسب قابلیت و استعداد او ، به حقایق موجودات محصول اوست یا به نفس خودش .
    هرگاه ، قلبا توبه کرد و مصر بر فعل توبه و تدارک مافات منه شد ، نشانه توفیق الهی و اذن ، دخول به درگاه حضرت شاهی است .
    پس در آن اوقات ، به جهت رفع وسوسه نفس و خطورات قلبیه ، که لازمه طبع بشری است ، مکرر مداومت به این ذکر کند:
    ((لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم (135))) گمان حقیر ، بلکه یقین ، که یک اربعین تمام نشده است ، از برای نفس حالتی چند عارض می شود که ترقی و تفاوتی تمام ، نسبت به حال سابق نفسش دست گیرش خواهد گردید . بعد از آن ، چند وقتی ، که اقلش یک اربعین باشد ، به این ذکر مداومت نماید: ((لا اله الا انت ، سبحانک انی کننت من الظالمین . )) (136) هرگاه مراعات حال نفس ، بر آنچه مذکور شد (137) ، مقارن به این ذکر گردید ، بی شبهه ، حالتی او را دست می دهد . به شرط آن که مقارن گرداند این اوقات را ، به جوعی و سهری و ماکول و مشروبی که در ظاهر شبهه ناک نباشد . چون اربعین ، به این ذکریا مراقبه نفس ، بر او گذاشت ، شروع نماید به ذکر: ((لا اله الا الله )) با تذکر معنی آن . به این طریق که در گفتن ((لا اله )) به زبان ، از دل ، خیال غیر را بیرون و محو سازد . در گفتن ((الا الله )) توجه کلی ، قلبا ، به جانب حق نماید . به این طریق یک اربعین به سر آورد ، با آن شرایط سابقه . در این اربعین ، صفایی و نوری در دل او منکشف گردد که او را در بعضی از اوقات از خود بی خود نماید و بعد از این اربعین ، شب و روز مداومت نماید به ذکر: ((لا اله الا هو ، یا حی یا قیوم ))(138) یا (هو الحی القیوم ))) . تا یک اربعین . در این اربعین ، احتمال دارد جنونی بر او عارض شود ، بسبب مشاهده بعضی از انوار تجلیات . در این اربعین ، لازم است او را ، با جوع و سهر و صمت ، عزلت و اگرچه بی اختیار نفس ، به علت مشاهده بعضی از انواع صفات ، میل به عزلت و صمت می کند . بعد از این اربعین ، دیگر مداومت نماید به ذکر: ((الله )) بی حرف ندا . و در این اربعین به قدر قابلیت و استعداد ، فتح باب ملکوت ، در دل او (شود) ، به حیثیتی که امور مخفیه بر او ظاهر و مشکوف گردد . چنان انوار صفات ، بر او ، فایض گردد که خودش در آن حال حیران خود باشد . بعد از این اربعین ، مداومت نماید به ذکر:
    ((یا هو یا من هو لا هو الا هو . )) (139)
    چنان مشغول شود که غیر از فرایض و نوافل یومیه و اکل و شرب ضرورت ، به هیچ چیز دیگر متوجه نشود و در این اربعین ، او را فنایی از ((ملک و ملکوت )) حاصل شود که به غیر از نفس خودش ، که خود را مشاهده می نماید ، محیط ملک و ملکوت و حق را ، محیط بر خود مشاهده کند ، بی کمی و کیفی ، و خود را چون قطره ای محو در دریای حقیقت ، مشاهده نماید . بعد از این ، اربعینی دیگر مداومت نماید به ذکر:
    ((یا هو))
    که در این اربعین فانی از خود گردد . در این حال ، عبد در میان نباشد ، شاهد و مشهود ذات معبود است . و این جای ((لمن الملک الیوم اقدام است . در این مقام ، آواز:
    . ))(140)
    از او بر خیزد که خود گوید و خود شنود .
    بعد از این اربعینی دیگر مداومت نماید به ذکر:
    ((یا هو))
    که از حالت ((محو به صحو)) رسد و بقای کلی در عین فنا او را حاصل گردد و سر معنی ((العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة )) بر او ظاهر و منکشف گردد و در این مقام به مرتبه ((خلافت )) و مراد حق تعالی از ((ان جاعل فی الارض خلیفة ))(141) خواهد رسید و در این مرتبه سزاوار است که خلق را به خدا دعوت کند و نام عام ، بلکه خاص ((حجة الله علی الارض )) به اشاره غیبی آن حضرت خواهد بود . وصول به این مرتبه و ترقی در این مقامات ، موقوف است بر تکمیل هر مقامی به شرایط مقرره ، با مراعات امور جزئیه متعلقه به آن مقام ، والا در قدم اول به جا ماند و انانیت و فرعونیت در نفس او شکوفه خواهد کرد .
    ((الهم وفق و سدد و قو نفو سنا للترقی ))







    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند






  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #22

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    قسمت سوم

    بسم الله الرحمن الرحیم


    یا اخی وحبیی ، ان کنت عبدالله فارفع همتک ، ووکل الیه امر ما سهمک .
    (ای برادر و دوست من ، اگر بنده خدایی ، همت بلنددار و کارهائی که نزد تو مهم است و از سلوک بازت داشته و تو را مشغول کرده است به او واگذار) تا توانی همت خود را عالی نما ((لان المرء یطیر بهمته ، کما یطیر الطیر بحناحیه )) . (142)
    (زیرا آدمی با همت خود پرواز می کند و اوج می گیرد چنانچه پرنده با دو بالش . )
    غلام همت آنم که زیر چرخ کبود زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
    هر چه در این راه نشانت دهند گربشتابی به از آنت دهند . (143)
    یعنی به تاملات صحیحه (144)و کثرت ذکر مرگ ، خانه دل را از فکر غیر ، خالی کن .
    یک دل داری بس است یک دوست تو را .
    ((الیس الله بکاف عبده (145) ، و ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه )) . (146)
    (شگفتا: آیا خداوند بنده اش را بس نیست . خداوند در درون مرد دو قلب قرار نداده است ) .
    در دو عالم گرتو آگاهی از او زوچه بد دیدی که درخواهی از او
    خدایا زاهد (147)از تو حورمی خواهد قصورش بین به جنت می گریزد از درت یا رب شعورش بین
    و ما عبدتک طمعا فی جنتک و لاخوفا من نارک بل وجدتک اهلا لذلک تعبدتک (148) . به طمع بهشت یا ترس از آتش عبادت تو نمی کنم ، چون شایسته سپاسی می گزارم .
    و عالم را به یکبار از دل شک برون کردیم تا جای تو باشد
    تحصیل این کار به هوس نمی شود ، بلکه تا نگذری از هوس ، می شود . (149)
    ابی الله ان یحری الامور الاباسبابها ، و الاسباب لابد من اتصالها بمسبباتها ، ان الامور العظام لاتنال بالمنی و لاتدرک بالهوی ، استعینوا فی کل صنعة باربابها ، و اتو البیوت من ابوابها ، فان التمنی بضاعة الهلکی )) . (150)
    (خداوند امتناع دارد از اینکه کارها از غیر مسیر و اسباب آنها ، جریان یابد . ناگزیر ، اسباب به سرچشمه اصلی آنها (مسببات ) گره خورده است اهداف بزرگ با آرزوی بدون عمل بدست نیاید ، و با هوی و هوس تحصیل نشود . در هر فنی از اهل آن کمک بگیرید . و هر کاری را از راه آن وارد شوید) .
    آئینه شو وصال پری طلعتان طلب جاروب کن تو خانه و پس میهمان طلب
    چون مستعد نظر نیستی ، وصال مجو ، که جام جم نکند سود وقت بی بصری باید اول از مرشد کل و هادی سبل هدایت جسته ، دست تولا به دامن متابعت ائمه هدی علیهم السلام زده ، پشت پا بر علائق دنیا زنی ، و تحصیل عشق ((مولا)) نمائی ((قل الله ثم ذرهم )) .
    عشق مولی کی کم از لیلی بود محو گشتن بهر او اولی بود
    حاصل عشق همین بس که اسیر غم او دل به جائی ندهد میل به جائی نکند
    پس هموم خود را واحد ساخته ، به قدم جد و جهد تمام پای در جاده شریعت گذارد ، و تحصیل ملکه تقوی نماید ، یعنی پیرامون حرام و مشتبه و مباح قولا و فعلا و حالا و اعتقادا به قدر . مقدور نگردد تا طهارت صوری و معنوی حاصل شود که شرط عبادت است و اثری از عبارت مترتب شود و محض صورت نباشد . ((انما یتقبل الله من المتقین )) (151)
    ((ولن تقلب نفقاتکم ان کنتم فاسقین )) . (152)
    ((هرگز انفاق های تان پذیرفته نشود مادامی که فاسق باشید)) .
    ((و ما منعه عن قبول صدقاتهم الا کونهم فاسقین )) .
    تنها مانع پذیرش صدقات آنها فسق آنها بوده است .
    ((لن یقبل عمل رجل علیه جلباب من حرام )) .
    (کاری که پوسته ای از حرام داشته باشد هرگز پذیرفته نگردد) .
    ((من اکل حرام لن یقبل الله من صرفا ولا عدلا)) (153)
    (آنکه حرام خورد ، خداوند هرگز بخشش و فدائی او را نپذیرد) .
    ((ترک لقمة حرام احب الی الله من الفی رکعة تطوعا)) . (154)
    (گریز از یک لقمه حرام نزد خدا از دو هزار رکعت نماز نافله دوست داشتنی تر است ) . ((رد دانق من حرام یعدل سبعین حجة مبرورة )) . (155)
    (چشم پوی از یک پول (یکدرهم ) برابر با هفتاد حج مقبول است ) .
    و به تدریج حوصله فهم وسیع شود ((و من یتق الله یجعل له فرقانا)) . (156)
    ((و اتقوالله و یعلمکم الله )) (157)(آنکه خدامدار شود ، خداوند ((قوه تشخیص حق از باطل )) به او عنایت کند . خدامدار شوید تا خداوند دانایتان گرداند) .
    در این وقت ، دقیقه ای از وظایف طاعات مقرره و مندوبه را فروگذار ننماید تا به مرور روح قدسی ، قوت گیرد .
    ((نحن نوید روح القدس بالعمل الصالح و الایمان بعضه من بعض )) .
    (ما روح قدسی را با ((عمل صالح )) تایید و استوار گردانیم . اجزاء ایمان بهم پیوسته و مترتب اند) .
    و شرح صدری بهم رسانده و پیوسته نور عبادات بدنی و نور ملکات نفسی تقویت یکدیگر نموده ((نور علی نور)) شود ((الطاعة تجرالطاعة )) (فرمانبری و اطاعت بدنبال خود اطاعت و فرمانبری آورد) و احوال سابقه ، در اندک زمانی به مرتبه مقام رسد؛ و ملکات حسنه و اخلاق جمیله حاصل شود و عقاید حقه رسوخی کامل بهم رساند و ینابیع حکمت از چشمه دل به زبان ، جاری گردد . و به کلی رو از غیر حق ، بگرداند .
    در این هنگام ، هر گاه از زمره سابقین باشد ، جذبه ((عنایت )) او را استقبال نموده ، خودی او را گرفته ، در عوض ((ما لاعین رات ولااذن سمعت و لاخطر علی قلب بشر)) (آنرا که هیچ چشمی ندید و هیچ گوشی نشنیده و بر قلب آدمی خطور نکرده است ) کرامت فرماید و حقیقت ((انک لاتهدی من احببت )) . (158)
    (تو آنرا که بخواهی هدایت نمی کنی ) ((و ان الهدی هدی الله )) (159)(هدایت از آن خدا است ) را بعینه مشاهده نماید . اذا اراد الله بعبد خیرا فتح عن قلبه . (160)
    (هنگامی که خداوند خوبی بنده ای را بخواهد چشم قلب او را می گشاید) .
    را مشاهده نموده و سالک مجذوب شود .
    ((الهی ترددی فی الاثار یوجب بعاد المزارفا جذبنی بجذبة توصلنی الی قربک و اسلکنی فی مسالک اهل الجذب و خذ لنفسک من نفسی مایصلحها)) (معبودا ، مشغولیت من به آثار و مخلوقات تو ، دیدار را دور می کند . پس مرا با ((جذبه ای )) که به ((قربت )) رساند واله خود کن و در مسیر ((اهل جذب )) مرا قرارده . از وجود بنده ات آنچه او را به اصلاح رساند برگیر) .
    ((جذبة من جذبات الرب توازی عمل اثقلین )) .
    (کشش عشق زائی از کشش های پروردگار هم تراز و ، با اعمال جن وانس است ) .
    زسودای کریمان هیچ کس نقصان نمی بیند .
    طالع اگر مدد کند دامنش به کف اربکشم زهی طرب وربکشد زهی شرف
    ما بدان منزل عالی نتوانیم رسید هم مگر لطف شما پیش عهد گامی چند
    تا به دنیا فکر اسب و زین بود بعد از اینت مرکب چوبین بود
    تا هبوب نسایم رحمت ، او را به کدام یک از جزایر خالدات بحرین جمال و جمال که در خور استعداد و لایق حسن سعی او بود ، رساند . ((ان لله فی ایام دهرکم نفحات ، الافترضوالها)) مراتب فرموده منازل سیر الی الله و مجاهده فی سبیل الله است .
    ((یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه )) . (161)
    (ای انسان تو با سخت کوشی بسوی پروردگارت می روی و او را با این رنجها ملاقات می کنی ) .
    بعد از این ((ان الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا)) . (162)
    (آنان که در حرکت بسوی ما تلاش کنند ، قطعا راه ها را به آنها بنمایانیم ) که معبر سیر فی الله است ، خواهد بود؛ و ذکرش ضرور نیست بلکه مضر است .
    در دیر می زدم من زدرون ندا بر آمد که تو در برون چه کردی که درون خانه آئی
    به قمار خانه رفتم همه پاکباز دیدم چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریائی
    ((لان الایمان منازل و مراتب لو حملت علی صاحب الاثنین ثلثه یتقطع کما تتقطع البیضه علی الضوء)) (163)(ایمان را درجاتی است . آنکه در رتبه دوم است اگر وظایف ربته بالاتر بر او بار شود منفجر گردد ، چنانچه تخم مرغ در نور و حرارت شدید منفجر شود) .
    رحم الله امرء عرف قدره ولم یتعد طوره . (164)
    (خدا رحمت کند ، آنکه ((جای )) خویش بشناسد و پا از گلیم خود بیرون نگذارد) .
    تو چه دانی زبان مرغان را چون ندیدی شبی سلیمان را
    ((فخذ ما اتیتک و کن من الشاکرین )) (165)(آنچه را خداوند به تو عنایت می کند بگیر و سپاسگذار این داده باش ) .
    ولئن شکرتم لازید نکم . (اگر سپاس گذارید بیفزاییم ) .
    با که گویم اندرین ره ، زنده کو بهر آب زندگی پاینده کو
    آنچه من گفتم به قدر فهم توست مردم اندر حسرت فهم درست
    رحم الله امرء سمع قولی و عمل فاهتدی
    (خدا رحمت کند مردی را که گفتار حقی بشنود و بدان عمل کند ، پس هدایت شود) .
    به یقین بدان به نحو مذکور هر که شروع در سلوک نماید در هر مرحله ای که اجل موعد رسد در زمره ((و من یخرج من بیته مهاجرا الی الله و رسوله ثم یدرکهه الموت فقد و قع اجره علی الله )) . (166)
    (آنکه از خانه برای خدا و رسول هجرت کند و در بین راه او را مرگ رسد ، پاداش او بر خدا است ) محشور شود .
    گر مرد رهی ، رهت نمودم
    ((و الله یقول الحق و هویهدی السبیل )) . (167)
    (خدا حق گوید و به راه فطرت رساند) .
    آنچه حاضر بود به قلم آمد تا که را به کار آید .
    هر کس که زشهر آشنا ئیست داند که متاع ما کجائیست
    جامی ، ره هدا به خدا غیر عشق نیست گفتیم : ذوق این بنده ندانی بخدا ، تا نچشی
    والسلام علی من اتبع الهدی .




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  4. Top | #23

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    آقا سید احمد کربلائی (ره )

    دستورالعملها

    قسمت یکم


    بسم الله الرحمن الرحیم
    زنده باد حضرت دوست و مرده باد هر چه غیر اوست .
    ای هدهد صبا به سبا می فرستمت بنگر که از کجابه کجا می فرستمت
    در راه عشق مرحله قرب و بعد نیست می بینمت عیان و دعا می فرستمت
    هر صبح و شام قافله ای از دعای خیر در صحبت شمال و سبا می فرستمت
    ای غایب از نظر که شدی همنشین دل می گویمت دعا و ثنا می فرستمت
    فدای حقیقت که شوم که از او خبر نداری . دستورالعمل آن است که از خود و خودرایی دست برداری ، جان من به لب آمد از گفتن این که راه نجات و خلاص در استغراق ذکر الهی و تفکر در معرفت نفس و خودشناسی است و ذکر و فکر ، خود راهنمای تو خواهد شد .
    ((یا من اسمه دواء و ذکره شفاء)) : (ای که نام او دوای دردها و یا او شفابخش نمی بینی و داروی تو هم نزد خود توست فهم نمی کنی )
    تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز . جناب عالی در همه چیز اهتمام دارید ، مگر در همین یک کلمه ، پس حالا که چنین است :
    تو و تسبیح و مصلی و ره زهد و ورع من و میخانه و ناقوس وره دیرو کنشت
    باری جناب حاج میرزا . . . سلمه الله ، انشاء الله از آب و گل بیرون آمده است و رشته معرفت نفس به دست آورده و آقا میرزا . . . هم ماشاءالله خوب مشغول است بحسب ظاهر ، امید پیش آمد ، بزودی انشاء الله در او هست .
    باری نوشته بودی در تضرع و ابتهال هم چیزی بنویس تا این که نوشتجات ناقص نماند . نمی دانم بر این حرف خنده کنم یا گریه ، ایکاش بر دل مبارکت زده می شد و نوشته می شد و الا بر کاغذ خیلی زده اند و نوشته اند .
    فدایت این مساله و باقی مسائل راه آخرت آموختنی نیست ، بلکه نوشیدنی است . تضرع و ابتهال نخواهد بود . ((فهم والنار کمن راوها و هم فیها معذبون )) . (168) طرفه این که با این همه بی التفاتی تعجبم که از کجا یک مطلب را خوب فهمیده ای و آن این است که جهالت این حقیر را خوب فهمیده و به رشوه ناقص نماندن نوشتجات ، دل مرا شاد فرموده ای . با وجود این ، باز می گوئی کشف و شهودی برایم نشده و علمی بحقایق اشیاء نیافته ام . در این خیال بوده باشید!
    و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  5. Top | #24

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    قسمت دوم

    بسم الله الرحمن الرحیم


    طالب حضرت حق جل و علا را شایسته آنست که چون عزم برخوابیدن نماید ، محاسبه اعمال و افعال و حرکات و سکنات صادره از خود را از بیدار شدن شب سابق ، تا آن زمان تمام و کمال نموده ، و از معاصی و اعمال ناشایسته واقعه از خود پشیمان شده ، و توبه حقیقی نموده ، و عزم بر آنکه ان شاء الله در ما بعد بنماید ، و متذکر شود که ((النوم اخ الموت )) (169)(خواب برادر مرگ است ) و ((الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها)) (170)(خداوند جانها را به هنگام مرگ می گیرد ، جان زندگان را نیز بهنگام خواب می گیرد . . . )
    تجدید عهد به ایمان و شهادتین و عقاید حقه نموده با طهارت رو به قبله ((کما یجعل المیت فی قبره )) (بدان سانی که میت را در قبر می نهند . ) به نام خدا استراحت نموده و به مقتضای آیه شریفه در مقام تسلیم روح خود به حضرت دوست جل و علا بر آمده ، بگوید:
    این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم
    مشغول به توجه به حضرت حق جل و علا و تسلیم خود به او شده تا او را خواب بر باید و ملتفت آن باشد ، که چون خواب رود به شراشر وجودش ، از روح و بدن ، در قبه قدرت حضرت حق جل و علا خواهد بود به حدی که حتی از خود غافل و بی شعور می شود و اگر اعاده روح به بدن نفرماید ، موت حقیقی خواهد بود . چنانکه در آیه شریفه می فرماید:
    (( . . . فیمسک التی قضی علیها الموت و یرسل الاخری الی اجل مسمی ))
    آنرا که اجل او فرارسیده است نگه می دارد ، و روح آن را که باید زنده بماند ، تا وقت معین به دنیا می فرستد)
    چه بسیار کسانی که خوابیدند و بیدار نشده تا روز قیامت سربرنداشتند . پس امید برگشتن به دنیا ، دوباره نداشته باشد مگر به تفضل جدیدی از حضرت حق جل و علا به برگردانیدن روح او را به بدن به لسان حال وقال : ((رب ارجعون لعلی اعمل صالحا فیما ترکت )) (171) (پروردگارا! باز گردانم شاید در این فرصت باقی مانده کار شایسته ای کنم ) . بگوید .
    لهذا ، چون از خواب برخیزد ، اولا: متذکر نعمت اعاده روح که بمنزله حیات تازه ایست از از حضرت حق جل و علا شده حمد و شکر الهی بر این نعمت چنانکه فرموده سجده شکری بر این نعمت ، چنانکه حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود ، ادا نموده ، ملتفت آن شود که چندین هزارها ، این خواهش را از او در خواست نموده و بغیر از ((کلا انها کلمه هوقائلها . . . )) (انه چنین است این فقط حرف است ) جوابی نشنیده اند ، کمال مرحمت از حضرت حق جل و علا درباره او شده که خواهش او را اجابت فرموده ، و او را دوباره به دنیا ارجاع فرموده ، این حیات تازه را غنیمت شمرده و کمال همت بر آن گماره که ان شاء الله تعالی تجارت رابحه نموده که برای دفعه دیگر که به این سفر رود ، او را مدد حیات ابدی بوده باشد .
    پوشیده نباد بر طالب حضرت حق جل و علا که علاوه بر اینکه سایر اشیاء و موجوادت ، غیر از حضرت حق جل و علا در معرض فنا وزوال است و لهذا شایسته مطلوبیت ندارد ، ممکن بما هو ممکن را هیچ موجودی نافع و مفید نیست جز حضرت حق جل و علا ؛ چه هر آنچه فرض کنی غیر او ، چون ممکن است ، محتاج است من جمیع الجهات به حضرت او جل و علا و در قبضه قدرت اوست جل و علا و لهذا هیچ موجودی غیر از او نه در زمین و نه در آسمان و نه در دنیا و نه در آخرت ، شایسته مطلوبیت برای شخص عاقل و دانا ندارد جز حضرت او جل و علا و اگر فرض شود که شخص عاقل ، چیزی غیر از او طلب نماید ، پس بالضرورة و الیقین مطلوب بالذات نخواهد بود ، بلکه مطلوب بالغیر خواهد بود مانند مطلوبیت دین و ایمان و آخرت و محبت و معرفت او جل و علا و دوست او چون پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه هدی علیهم السلام و رضا و تسلیم و سایر اخلاق محموده و ملکات پسندیده ، که محبوبیت و مطلوبیت و مفید بودن آنها به اعتبار اضافه به حضرت اوست جل و علا نه بالذات و فی نفسه .
    لهذا ، شایسته برای عاقل چنان است که صرف نظر و همت طلب از جمیع اشیاء غیر از او نموده و به مقتضای ((قل الله ثم ذرهم )) ، همت طلب را ، منحصر در او نموده و او را بذاته و بنفسه قرار داده ، بگوید:
    ما از تو نداریم بغیر از تو تمنا حلوا به کسی ده که محبت نچشیده
    دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را
    پس غنیمتی را در این حیات تازه جز از طلب جل و علا منظور نداشته باشد و در تمام آنات و لحظات و حرکات و سکنات نظر به او جل و علا داشته و او را حاضر و ناظر در جمیع اوقات بداند ، تا وقت خوابیدن در شب آینده و هکذا و از این بیان معلوم شد که قبیح ترین قبائح برای چنین کسی ، صرف همت نمودن است به ((مشتهیات )) و ((مستلذات )) و امور معاش خود مانند بطن و فرج و غیر ذالک . و لذا شایسته است با المره غفلت از امور مزبوره و به هیچ وجه التفات به امورات مذکوره ننماید و اگر من باب ضعف نفس ، قهرا التفات به امورات مزبوره بشود ، چون نه از او نه از غیر او جز از حضرت حق جل و علا کاری برنمی آید ، پس امورات خود را تسلیم و تفویض به حضرت او جل و علا بنماید .
    به جد و جهد چوکاری نمی رود از پیش به کردگار رها کرده به مصالح خویش
    بربنده بندگیست و روزی و سایر مصالح او بر عهده آقای اوست و اقبح قبایح دست برداشتن از بندگی و اهتمام او در امور خویش می باشد . (172)
    پس لازم و واجب بر طالب حق کمال اهتمام است در اطاعت و بندگی و رفتن به حضور و دربار او جل و علا به کمال شوق و تضرع و تذلل و ابتهال و چون توجه به حضرت او به قلب است . و حضور و ظهور و جلوه گاه او جل و علا قلب است ، بلکه در تمام موجودات مظهری و مجلائی اتم واکمل از قلب مومن برای او جل و علا نیست که :
    ((لا یسعنی ارضی و لاسمائی بل یسعنی قلب عبدی المومن ))
    (زمین و آسمان قدرت پذیرش مرا ندارند ، ولی قلب بنده با ایمان گنجایش پذیرش مرا دارد) .
    آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال به نام من دیوانه زدند
    ((انا عرضنا الامانة علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و حملها الانسان . . . )) (173)
    (ما امانت (ولایت ) را بر آسمانها و زمین عرضه کردیم توان پذیرش نداشتند ، انسان این امانت را پذیرفت )
    کمال اهتمام طالب بعد از توجه به حضرت حق جل و علا که تعبیر از آن به ذکر میشود ، معرفت قلب و نفس است که تعبیر می شود ، به تفکر در نفس که :
    ((من عرف نفسه فقد عرف ربه )) (174) (هر که خو را شناخت رب خود را شناخته است ) .
    ((و فی انفسکم افلا تبصرون و آیاتنا فی الافاق وفی النفسهم حتی یتبین لهم انه الحق )) (175) (ما نشانه های خو را در هر سوئی از جهان و در جان های ایشان می نمائیم تا حق بر آنها روشن گردد)
    لهذا ، طالب حق را به غیر از دل و دلبر ، کاری نیست . بلی من باب المقدمه بر او لازم است تطهیر و تنظیف قلب از ((ارجاس )) و ((انجاس )) ، که مقصود اخلاق رذیله بوده باشد ، بلکه از ما سوی حق جل و علا که تعبیر از آن می شود به تخلیه و آرایش قلب و صیقل دادن آنست به اطاعات و عبارات و صفات حسنه و اخلاق کریمه تا قابلیت ظهور و حضرت حق جل و علا را بیاید که تعبیر از آن می شود ((تجلیه )) و ((تحلیه ))
    ((انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا))(176)
    ((اراده خدا بر این قرار گرفت که پلیدی را از شما اهل بیت بدور دارد و شما را پاک گرداند (تا الگوی انسانها باشید)))
    فدایت ! اگر عمل کنی ، همین قدر بس است ، و اگر عاملی نباشد ، درد و غصه در دل باشد ، بهتر از آنست که ((عبث )) اظهار کند ، و کسی گوش به درد دل او نکند . امید چنانست که در خلولت با حبیب ، این روسیاه در گاه اله را فراموش نکرده و اظهار شوق مندی این روسیاه را به دربار منیع او جل و علا بنماید .






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  6. Top | #25

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    میرزا جواد آقاملکی (ره ) زندگی نامه

    بسم الله الرحمن الرحیم

    خورشید قرن سیزدهم هجری رو به افول بود که تبریز لبریز از شادی و سرور شد . ((لطف )) الهی پسری زیبا به خاندان ((حاج میرزا شفیع )) داد که ((جواد))ش نام نهادند .
    ایشان مدارج علمی و عرفانی را نزد اساتید گرانبهایی پشت سر گذاشتند .
    آنان که با حالات ملکوتی و عبادی این فرزانه عارف آشنا بودند ایشان را از بکائون (177) می شمردند . عبدی صالح که سه ماه رجب ، شعبان و رمضان را پی در پی روزه می گرفت و در قنوت نمازهای نافله این بیت حافظ را مکرر می خواند:
    ما راز جام باده گلگون خراب کن زان پیشتر که عالم فانی شود خراب (178)
    برخی از شاگردان مرحوم ملکی (ره ) عبارتنداز:
    1 . امام خمینی قدس سره الشریف
    3 . آخوند ملا علی همدانی
    2 . حاج آقا حسین فاطمی قمی 4 . حاج شیخ عباس تهرانی
    5 . سید محمود مدرسی
    6 . حجة الاسلام سید محمود یزدی
    7 . محمود مجتهدی
    8 . شیخ اسماعیل بن حسین (تائب )
    9 . حاج میرزا عبدالله شالچی
    و آثار وی عبارتند از:
    اسرار الصلاة ، المراقبات یا ((اعمال السنه )) ، رساله لقاء الله ، حاشیه فارسی بر ((غایة القصوی )) و . . .
    مرحوم حاج میرزا عبدالله شالچی درباره استاد خود می گوید:
    ((مرحوم استادم ، آیة الله ملکی ، اجتهاد فکری و درونی داشت ، در برداشتهای درونی قوی بود . ایشان دستورهایی در خوردن و خوابیدن و اعمال و رفتار ارائه می دادند که بسیار مؤ ثر بود و شخص را پاک و آراسته می کرد و به سوی حق رهنمون می ساخت . ))
    و سرانجام حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در یازدهم ذیحجه سال 1343 قمری به ندای حق لبیک گفت و مزار شریفش هماکنون در قبرستان شیخان قم محل زیارت عاشقان الله است .







    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  7. Top | #26

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    دستورالعملها

    بسم الله الرحمن الرحیم


    بدان : مهمترین وظیفه علماء در ماه مبارک رمضان (و ایام تبلیغی دیگر) پیشنمازی و موعظه است .
    عالمی که با مبارزه طولانی ، نفس خود را (در برابر آفات اخلاقی ) نیرومند ساخته و دام های فریب هوا را نیک دریافته است ، بایسته است که در بر پائی این دو مهم بکوشد ، بویژه ((موعظه کردن )) که هیچ کارنیکی با آن برابری نتواند ، و این مقال را گنجایش برشماری و تبیین بهره های آن نیست .
    بر (واعظ و پیشنماز) در راس همه کارها ، نیت پاک و اخلاصی راستین لازم است تا از آفت های آن درامن مانند .
    باید خو را بیازماید: انگیزه او از ارشاد و موعظه چیست ؟ اگر دین است بکار موعظه پردازد و اگر خدای نخواسته انگیزه او آلوده به خواهش های نفسانی است ، یا اخلاص کارش بر او ، روشن نیست ، موعظه خلق را ترک کرده ، به سازندگی خویش پردازد ، و در پی کسب دو گوهر گرانسنگ ((صدق و اخلاص )) بر آید . چنانچه در این تلاش ، راستی و خلوص داشته باشد ، خداوند او را راه نماید که خود فرموده : ((و من جاهدفینا لنهدینهم سبلنا)) اگر بخواهد به ارزیابی خلوص خود در پیشنمازی پردازد به بررسی نفس خویش و انگیزه او در پیشنمازی پردازد .
    آیا کار او جهت مقام امامت مردم و شرف این عمل نزد مردم است ، یا بخار فرمان خدا و رشای او است ؟
    آیا کم شدن مامومین یا شرکت نکردن علماء و طلاب در نماز او ، میل او را به پیشنمازی کم می کند ، و از سوی دیگر شرکت بزرگان و اشراف در نماز او ، او را دل خوش می سازد؟ اگر چنین است بداند که پیشنمازی او فقط برای مقام است و یا آلوده به جاه طلبی است .
    اگر نفس به توجیه پردازد که ، شادمانی من از شرکت بزرگان ، و جمعیت زیاد ، از تعظیم شعائر ، ترویج دین و بیشتر شدن ثواب است ، زینهار از این گونه دسیسه ها . اگر بخواهی ، راست روی خود را در این امر بیایی ، فرض کن شرایطی را که امامت تو بر یک یا دو نفر ثواب بیشتری از امامت بر جمعیت انبوهی دارد ، آیا رغبت تو بر امامت این دو نفر بیشتر است یا آن انبوه جمعیت ؟
    افزون بر این : ببین حال خود را در صورتی که پیشنمازی و پیش افتادن دیگری و اقتدا و پیروی تو ، بیشتر خلق را ارشاد و دین را ترویج می کند آیا همانند وقتی که خود پیشنماز باشی در شکوه این مسجد و این نماز جماعت تلاش می کنی ؟
    اگربازهم نفس به توجیه پرداخت که : ((میل من در ترویج دین به امامت خدم برای بهره وری ام از ثواب امامت جماعت است و مسابقه در تحصیل این امور شایسته است )) زینهار بدون آزمایش خود که فریفته این گونه توجیه ها ، گردی . بنگر که اگر ترویج دین به ماموریت تو است نه امامت ، بازهم با نشاط در پائی جماعت می کوشی ؟
    خلاصه ، مسئله در صدق و اخلاص از موی باریک تر است . (بزرگان در این صراط لغزیده اند چه بسا بعد از سالها عبادت به بی اخلاصی خویش پی برده اند .
    از بعضی بزرگان نقل کرده اند که : ((او مدت سی سال در صف اول جماعت شرکت می جست و بر انجام این عبادت شادمان بود ، روزی بخاطر مانعی در صف دوم قرار گرفت ، بناگاه حالت شرمندگی در خویش دید ، و بر او معلوم شد که مراقبت او بر حضور در صف اول در این سی سال آلوده به ((ریاء)) بوده اغست ، همه نمازهای سی ساله را دو باره قضا کرد)) .
    برادرم بنگر به این عالم مجاهد و در مقام او مطالعه کن : چگونه با وجود که خود امام جماعت نبود بر حضور در صف اول مواظبت کرد و برای تادیب نفس خود به ((قضاء نمازها)) داشته اند .
    از همین جا ، حال واعظی را بفهم ، افزون برآفات یاد شده واعظی را آفت های ویژه ای است ، فراوان و ظریف . این آفت ها ، همان آفت های زبان است که بزرگان از ترس آنها به سکوت پناه می بردند و با وجود برتری کلام بر سکوت چه تمام خوبی ها بوسیله کلام نازل و استوار گشته است و با کلام خوبیها در زمین منتشر می شود سکوت را بر کلام ترجیح داده اند .
    بر واعظ است که تمام ریزه کاری های بیان شده در امامت جماعت را برای کسب صدق و اخلاص مراعات کند و افزون بر صدق و اخلاص در وعظ ، مراقب ربان خویش باشد .
    مطلبی را بدون دلیل به خدا نبندد ، بدون آگاهی و علم سختی نگوید ، به هنگام موعظه دیگران خود را مبر انسازد ، دیگران را نادان و خود را بربر نپندارد ، فتنه ایجاد نکند ، مردم را در جهت کشت و کشتار و دیگر چیزهائی که مسلمین ضرر می زند برنانگیزد .
    زینهار که سخنی گوید که باعث انحراف عقیده مردم شود ولو بدین صورت که شبهات ابلیس و پاسخ آنها را باز گوید ، ولی شنونده پاسخ شبهات را درست درنیابد .
    در ترسانیدن و یا امیدوار ساختن ، میانه روی را مراعات کند ، و مردم را به یاس یا غرور در انجام گناه مبتلا نسازد .
    چیزهایی را که شنونده در غلو افتد ، یا اعتقاد او به انبیاء و اولیاء سست می شود نگوید . از بردن آبروی اشخاص بویژه خواص غواص گذشتگان ، افترا به پیامبران ، اوصیاء و دانشمندان بپرهیزد .
    زینهار که با سخت گیری بر مردم ، و وادار کردن آنان به پذیرش چیزهایی که ظرفیت آن را ندارند ، مردم را به خیر ، شریعت ، عبادت ، انبیاء ، علم و عالم بد بین سازد . از نشر بدیها با نقل داستانهای فاسقان و بدکاران بپرهیزد .
    حیله های شرعی که بایسته نیست ، بر مردم نیاموزد ، از مانور دادن در منبر بویژه اگر زنان در مجلس حضور دارند ، بپرهیزد ، و گفتار زشت یا رفتار زشت را در منبرنداشته باشد .
    شنیده شده است که واعظی بر منبر ، ((عمل استبراء)) را بگونه ای زننده به مردم تعلیم داده است ، واعظی دیگر گناهکاران را بر منبر با الفاظ رکیک و زننده فحش می داده است . همه این ها آفت های واعظی اند . موعظه را ، آفت های بسیاری دیگر نیز هست .
    بر واعظ است که مراقبت کند بعد ازتکمیل مراتب اخلاص و صدق فرمان خدا: ((اتا مرون بالبر و تنسون انفسکم )) را .
    نخست به موعظه خود پردازد ، آنگاه با رفق و مدارا و حکیمانه مردم را موعظه کند ، حالات شنوندگان را مراعات سازد . اگر شنونده ویژه ای ندارد ، جانب ترس را در موعظه اش بیشتر آرد ، و اگر شنونده ای دارد ، که انذار و ترساندن او را مایوس می کند ، یا حالت دیگر در او پدید می آورد ، مراعات حال آن شنونده را بنماید .
    گفته اند حضرت زکریا(ع ) به هنگام حضور حضرت یحیی (ع ) در مجلس وعظ او ، نامی از آتش ، عذاب و جهنم بمیان نمی آورد ، همچنین اگر شنونده هتاکی حضور داشته باشد ، از امید و عفو سخن گفتن او را بر نافرمانی خداوند جرئت می دهد ، و به هلاکت افکند .
    کوتاه سخن : واعظ ، با شنوندگان خود باید حالت پدری حکیم را داشته باشد . آنچه را برآنان سودمند است دریغ ندارد و آنچه را زیان آور است دفع کند .
    بدان : سودمندترین و موثرترین موعظه آن است که با عمل همراه باشد ، لقلقه زبان نباشد ، چه بسا فاصله بین گفتار و رتار واعظ ، مردم را برانجام گناهان جرئت داده و آنان را به علماء و انبیاء بدبین ساخته و از دین خارج کند .
    از بیان امور غربیه ای که با عقل عرفی مردم سازگار نیست بپرهیزد . مثلا ثواب های زیادی را که در روایات بر یک کار کوچک آمده است ، مجرد و بدون توضیح نگوید: بلکه بهمراه آن قدرت خدا ، و فلسفه این مقدار ثواب بر این عمل را ، نیز بیان کند تا عقل به انکار روایات نپرداخته و وعظ او موثر افتد ، بویژه در دورانی که ملحدین با القاء شکوک و شبهه ها و ایرادها در پی بیرون کردن مسلمان ها از دین شان می باشند .
    نمی گویم که به طور کلی این اخبار را نگوید ، بلکه بگونه ای بیان کند که عقل آن را بپذیرد دو آنچه را که سبب از بین رفته استبعاد عقلی می شود با آن همراه کند .
    برای نمونه در تبیین ثواب دو رکعت نماز که خداوند تعالی شانه در برابر هر حرفی که می خواند کاخی از دروز بر جد در بهشت به او می دهد ، گوید: عالم خیال ربا بنگرید که بدون عمل و پرسش در آن عالم آنچه بخواهد به او می دهد ، در خیال خود می توان در عرض یک ساعت هزار شهر از لولو و مرجان را خلق کرد . آن خدایی که به عالم خیال این قدرت را داده است ، قدرت آن دارد که بر عمل خیال آمده است عینیت بخشد . چنانچه درباره اهل بهشت آمده است که آنان هر آنچه اراده کنند می یابند و این برخاسته از قوت وجودی و توانائی آنها بر عینیت دادن به صورتهای خیالی است اینکه خداوند بندگان مومن خود را در آخرت چنین توانی بخشد ، از عقل بدور نیست ؛ حال اینکه در همین دنیا به بعضی از بندگانش این قدرت را بخشیده است همانگونه که برخی اولیاء این قدرت را در موارد لازم ابراز کرده اند .
    چنانچه حضرت ثامن الائمه (ع ) عکس شیر را تبدیل به شیر خارجی می کند . حضرت موسی عصا را به اژده ها تبدیل می سازد ، حضرت عیس (ع ) مردگان را زده می کند و حبیب خدا پیامبر ما(ص ) ماه را می شکافد ، مرده را زنده می کند ، سنگریزه را به سخن می آورد ، و بیماران را شفا می بخشد و . . .
    افزون بر این ها ، خود تو ، بر خلق صورت های بسیاری در علم خواب و خیال توانائی ، که اگر بعضی موانع کنار رود ، آنها دقیقا همانند موجودات خارجی را گاهی از اوقات ببینی امر معکوس شده ، موجودات خارج را خیالی و صورت های خواب و خیال را عینی می پنداشتی .
    بنابراین ((ثواب زیاد)) نه نامقدور است بر خداوند ، کرم او را پایانی است ، چگونه بر مومنان کرم و بخشش بسیار نکند ، آنکه کرامت و عطاهای او بر کفار و معاندین در دنیا بی شمار است .
    کوتاه سخن : اگر واعظ ثواب عبادات ها و کارها را همراه با این مقدمات بیان کند ، خردهای ناتوان این مطالب را دور نپنداشته و موعظه او زیانی بر دین و اعتقاد شنوندگان او نخواهد داشت .
    برواعظ است : شنوندگان را بیمارانی برخوردار از مرض های گوناگون ؛ خود را طبیبی معالج ؛ گفتار ، مطالب و مواعظ را داروها و معجون هایی که با آن بیماران را معالجه می کند بشمار آرد .
    باید احتیاط و مراقبت او از طبیبی که مریض صعب العلاج را معالجه می کند ، بیشتر و دقیق تر باشد ، چون امور روحانی والاتر و دقیق تر است ، و خطر آن دائمی و تباهی آن بزرگتر است .
    بر واعظ است که برای انجام این امر مهم خود و کارهای خود را به امامان معصوم (ع ) واگذار کند . (بیاد آرد که موعظه او و حال او بهرگونه ای باشد به آنان عرضه و تسلیم می شود . )
    پیش از شروع منبر خدا را بخواند و توجه به او داشته باشد ، و قبل از شروع سخن با قرائت ((بسم الله )) از خداوند یاری جوید . پس از آن سپاسی کوتاه گوید و با پناه بردن از شر شیطان و هوای نفس به پروردگار ، موعظه را آغاز کند و سعی کند خویش را از اشتباهات حفظ کند .
    بیقین خداوند او را نگاه دارد ، و گفتار و مواعظ او را سودمند ، موثر ، نور و حکمت ، قرار دهد .
    هدف او از موعظه باید: استواری عقیده شنوندگان در دین ، ایجاد عشق خداوند ، پیامبر و اولیاء(ع ) در دلها باشد ، و در این راستا نعمت های بی پایان الهی را بر شمارد ، و فرمان او را خطیر و عظیم جلوه دهد ، و شدت خشم و سختی عقاب او را به یادها آرد .
    بر شنوندگان ، ادب مراقبت با خدا و انبیاء و اولیاء را بیاموزد ، و آنان را از زیبایی این زندگی دنیوی ، و زیور و زینت آن بر حذر دارد و پارسائی شان بخشد .
    حالات اهل مراقبت ، خوفی که آنان از خداوند داشتند ، عبادات ها و مراقبت های آنان ، عشق و شوق آنها به دیدار خدا ، لطف پروردگار به آنها ، کرامت هاو عطاهایی که خداوند به آنان داده است بر شنوندگان بر شمارد .
    در لابلای سخنان خود برخی از معارف بلند و استوار را با نرمی و بیان ساده در قالب الفاظی مانوس با زبان آنان و با استناد به باورهای آنان همانند انبیاء(ص ) بازگوید .
    آیة الله شاه آبادی زندگی نامه

    بسم الله الرحمن الرحیم
    در سال 1292 ق . در محله حسین آباد اصفهان در خانه آیة الله میرزا محمد جواد بیدآبادی طفلی پا به عرصه وجود نهاد که او را ((محمد علی )) نامیدند .
    محمد علی ، مقدمات علوم را نزد پدر آموخت و آنگاه در کلاس درس برادر بزرگترش (شیخ احمد مجتهد) که یکی از اساتید معروف آن روز اصفهان بود حاضر شد و چون به دهمین بهار عمر قدم نهاد در درس آیة الله میرزاهاشم خوانساری (نویسنده کتاب مبانی الاصول ) شرکت نمود و معلم درس ریاضیات وی نیز آقا میرزاعبدالرزاق سرتیپ بود .
    آیت حق ، شاه آبادی بعد از هشت سال اقامت در عراق به رغم میل باطنی خود و به خاطر درخواست مادرش که دوری از دیگر فرزندان کاسه صبرش را لبریز کرده بود به طرف ایران حرکت کرد و آنگاه که علمای سامرا دریافتند که ایشان در حال آماده سازی وسایل سفر برای حرکت به طرف ایران است با اصرار زیاد از ایشان خواستند که در سامرا بماند ولی ایشان ((رضایت مادر)) را که ((رضایت خداوند )) در آن بود به تدریس و اقامت در سامرا ترجیح داده و به طرف اصفهان به راه افتاد .
    چون مردم تهران از ورود آیة الله شاه آبادی به ایران مطلع شدند از ایشان خواستند که به تهران برود و وی پذیرفت و چون منزل ایشان در خیابان شاه آباد (جمهوری اسلامی کنونی ) بود به آیة الله شاه آبادی معروف شد .
    یکی از افرادی که از محضر این عالم بزرگ کسب فیض نمود امام امت (ره ) است که نزد آیة الله شاه آبادی کتابهای عرفانی فصوص الحکم ، مفتاح الغیب و منازل السائرین را فراگرفت . امام (ره ) چگونگی آشنایی خود با آیة الله شاه آبادی را چنین توضیح می دهد:
    ((من پس از آنکه توسط یکی از منسوبین مرحوم شاه آبادی با ایشان آشنا شدم ، در مدرسه فیضیه ایشان را ملاقات کردم و یک مساءله عرفانی از ایشان پرسیدم . شروع کردند به گفتن ، فهمیدم اهل کار است . به دنبال ایشان آمدم و اصرار می کردم که با ایشان یک درس داشته باشم و ایشان در ابتدا قبول نمی کردند تا به گذر ((عابدین )) یکی از محلات قم رسیدیم و بالاخره ایشان که فکر می کرد من فلسفه می خواهم قبول کردند .
    ولی من به ایشان گفتم که فلسفه خوانده ام و عرفان می خواهم و ایشان دوباره بنا را گذاشتند بر قبول نکردن و من باز هم اصرار کردم ، تا بالاخره ایشان قبول کردند و من حدود هفت سال نزد ایشان فصوص و مفتاح الغیب خواندم . ))
    بجز حضرت امام (ره ) ، (( آیة الله حاج شهاب الدین مرعشی نجفی ، آیة الله حاج میرزا هاشم آملی ، آیة الله شیخ محمد رضا طبسی نجفی ، آیة الله حاج محمد ثقفی تهرانی (پدر همسر حضرت امام ) و . . . )) از محضر ایشان استفاده نموده اند .






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  8. Top | #27

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    مرحوم شاه آبادی آثار فراوانی دارند که تعدادی از آنها عبارتند از:
    1 . شذرات المعارف نام دیگر این کتاب حرام الاسلام است
    2 . رشحات البحار .
    3 . مفتاح السعاده فی احکام العبادة (توضیح المسائل ) .
    4 . حاشیه نجاة العباد .
    5 . منازل السالکین .
    6 . حاشیه کفایة الاصول آخوند خراسانی .
    7 . حاشیه فصول الاصول .
    8 . رسالة العقل والجهل .
    9 . تفسیری مشتمل بر توحید ، اخلاق و سیر و سلوک .
    سرآنجام در ساعت 2 بعدازظهر روز پنجشنبه سوم آذر 1328 شمسی در سن 77 سالگی روح او به ملکوت اعلی پیوست و جنازه پاک او در حرم حضرت عبدالعظیم در مقبره شیخ ابوالفتوح رازی مدفون گشت .
    دستورالعملها

    بسم الله الرحمن الرحیم
    بدان که تو هستی و نمی میری . بدنست که می میرد ، تو هستی و زنده . حساب کار خودت را بکن که چه تهیه دیده ای برای زندگی آخرت . ببین برای این دو روزه ، که می دانی ثباتی در آن نیست ، چه کوششها و تقلاها می کنی . برای آن جا که به حکم فطرت هستی و زندگی ابدی است ، چه کوشش کرده و چه تهیه دیده ای ؟ در آن جا زندگی انفرادی است ، احتیاجات را خودت منفردا باید رفع کنی ؛ باب استقراض و استعداد مسدود است . این جا آمده ای که تهیه برای آن جا ببینی .
    معصوم می فرماید: ((ما کانت الدنیا مرنین . ))
    باید به اراده کارت درست شود به صرف اراده اداره شود ، زندگی آخرت .
    آن جا ، نتیجه تحصیلات عقلی و نفسی و حسی است ؛ یعنی ، باید عقلت منور باشد به معارف حقه و عقاید صحیحه و صالحه . مقیاس مقاصد مهمه عالم برزخ و ماوراء این عالم ، همانا شخص شخیص وجود مقدس پیغمبر اکرم (ص ) و ائمه هدی (ع ) هستند .
    عقاید وقتی صحیح و اخلاق در صورتی نیکو و اعمال هنگامی درست است که مطابق عقاید و اخلاق و اعمال محمد(ص ) باشد؛ میزان صحتش این است . تشکیل عالم برزخ بر این منوال است که آنچه این جا عمل کرده ای ، آن جا یابی ، چنانچه قرآن مجید می فرماید: ((و کل انسان الزمناه طائره فی عنقه و نخرج له یوم القیمة کتابا یلقیه منشورا . ))
    این مرحله به حکم ((ملک دوران )) است که سلطان حس است و آنچه از حس سرزده محکوم به حکم اوست ، لیکن صورت برزخی آن . در این جا نظر به نامحرم کرده ، فاصله میان باصره و صورت حسی در این جانور است و در آن جا نار است .
    در این جا میل به وصال و نزدیکی بود ، در آن جا به طوری کریه المنظر است که می گویی :
    ((با لیت بینی و بینک بعد المشرقین ))
    در این جا مرغ بریان کرده حرام خوردی و تمام حواست از آن ملتذذ بود و در آن جا مرغ بریان کرده آتشین است و تمام حواست معذب . لذا کشف خاتم انبیاء برای نجات بشر که می فرماید:
    ((الذین یا کلون اموال الیتامی ظلما انما یکون فی بطونهم نارا . ))
    مثال است ولی صورت کلیه دارد . در این جا رنج و تعب است . برای پرستش حق : در هوای سرد وضو گرفتن است و در هوای گرم روزه گرفتن و صرف نظر از مال ، و در برزخ صورت خشنودی حق را ملاحظه کردن و متنعم به نعم الهی بودن است .
    خلاصه ، تامین حیات آخرت به علم و ادب است ، چه عملی و چه قلبی و چه حسی . فلاح و رستگاری تابع ایمان و عمل است : ((یا ایها الذین آمنوا)) یعنی در مرتبه پرستش نبینید الا معبود را . حریت آن جا ، نتیجه بندگی در این جاست . که نه خود را بیند و نه عبادت خود را .
    لذا می فرماید: ((عبدتک )) عبادت می کنم ترا . این یکی از مراتب نازله ولایت و جلوه معبود و تجلیبات ربوبی و کبریای حق است و حرارت فطرت عشق است که موجب پرستش و فناء در معبود و عدم ادراک عبادت می شود .
    یکی از سلاطین عالم برزخ ((ملک فتان )) است . کثیرالفتن و کثیرالامتحان که ممتحن اعمال قلبی است و سنگینی و سبکی انسان را می رساند . می بیند این که در دنیا بوده ، آیا دارای ملکه صبر بوده است یا نه ؟ آیا دارای ملکه حیاء و عفت و ملکه عدالت بوده یا خیر؟ اگر داراست سنگین و خیلی عظیم الشاءن است . و اگر واجد نباشد سبک و بی وزن است .
    یکی دیگر از سلاطین عالم برزخ ، که عظیم ترین سلاطین است ، ((سلطان عقل )) است که بشیر و مبشر است ، به اعتبار مواجه شدنش با مؤ من که دارای عقاید حقه صحیحه و واجد معارف الهیه است . نکیر و منکر است ، به اعتبار مواجه شدنش با منافق و کافر که دارای عقاید باطله فاسده است .
    خلاصه ، از جمله مقامات عالم برزخ ، که باطن ایمن عالم است ، ملک مبشر و بشیر است که سلطان عقل است . پس سلاطین عالم برزخ تشکیل شده از سلطان حسن ، سلطان نفس ، سلطان عقل ، اینها مامور محصلات حس ، نفس و عقل اند .
    خداوند عالم ، انسان را مدرک حقایق گردانیده که مبدء عالم را بفهمد و مرجعش را بداند که کیست ؟ و موجد این موجودات کیست ؟ عقل را به انسان عطا فرموده که کشف این حقایق کند و به عالم السماء و صفات ، بر احدیت و مقام غیب الغیوی مطلع شود . اینها معقولات انسان است ؛ لذا در عالم برزخ یک سلطنت عظمی برای امتحان عقول است که در مدرسه دنیا بیست سال ، چهل سال ، هفتاد سال یا بیشتر مانده ، چه تحصیل کرده ؟ و در این مدت چه بوده ؟ و چه شده ؟ و چقدر معارف آموخته است .
    1 . دنیا مدرسه است و انبیاء و علماء مدرسین و کتب سماوی کتب تدریسی که بالاترین آنها قرآن کریم است . می پرسند با این کیفیات چه کردی ؟ نسبت به مؤ منین ((بشیر)) و نسبت به منافقین ((ترساننده )) و نذیر است . عالمی است وحشت انگیز وحشت آور؛ لذا دارد: وقتی علیا مخدره ، فاطمه بنت اسد را در قبر می گذارند ، (از شدت وحشت است یا خجالت می کشد) در پاسخ مقام ولایت لکنتی در لسان مبارکشان پیش می آید؛ (نه این که نعوذ بالله معتقد نبوده ، معاذ الله ) لذا حضرت رسول (ص ) تلقین می فرماید:
    ((هذا القائم علی شیفر قبرک ، لا جعفر و لا عقیل . ))
    یعنی علی است واجد ولایت مطلقه .
    تلقین به معنای تعلیم نیست زیرا جای یاد گرفتن نیست ؛ بلکه یادآوری و تذکر است :
    می فرماید: (ابنک ، ابنک ) پسر تو ، پسر تو . (179)
    برزخ ، عالم ماندن نیست ؛ بلکه عالمی است برای تصفیه اعمال و اخلاق و عقاید تا رجوع به عالم قیامت کند و توحید ذاتی و صفاتی و افعالی را تکمیل کرده ، تحصیل لباس تقوا نموده و از مسارعت به سوی حق ، واجد مقامی شود که دیگران حسرت برند؛ زیرا ستایش و پرستش عابد و زنش به معارف اوست .
    پس معلوم شد که مایحتاج مادر عالم برزخ ، افعال و اعمال صالحه و حسنه و عقاید صحیح است و در آن جا درست و نادرست آنها نمایش داده می شود ، لکن مساءله عبودیت و ثناء و قرب حق معارفی که در عبادت است ، وجه ملکوتیش در عالم قیامت کبری ظاهر خواهد شد .
    یکی از علماء ، مجلسی ، رحمة الله علیه ، را در عالم رویا مشاهده نمود: در مراتب عالیه و دستگاه مرتب و منظمی . از وی پرسید بر شما چه گذشت ؟
    مجلسی ، علیه الرحمه ، می فرماید: سوال کردند چه هدیه و تحفه ای برای ما آورده ای ؟
    عرض کردم : بحارالانوار ، جوابی برای آن داده نشد .
    آنان گفتند: پیش ما چیزی داری و آن سیبی است که به آن بچه یهودی دادی برای رضای ما .
    آن کس که خواب دیده بود ، گمان کرد که ((بحار را رد کردند لکن اشتباه نموده بود؛ زیرا ((بحارالانوار)) مسکوت عنه واقع شد؛ یعنی ، ((بحارالانوار)) چون علم است محل ظهورش در برزخ نیست و همان سیب ، صورت ملکی اش که التذاذ طفل بوده ، در برزخ ظهور کرده است بنابراین به حکم تناست هر چیزی اگر نظر التفات به عالم انبیاء کنی که غرض و مقصود این یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر چه بوده خواهی یافت که همه داعی الی الله بوده اند تا مردمانرا عابد و عارف به حق کنند و جز این ، مقصد دیگر نداشتند . به قسمی که احدی از این مطلب خارج نبوده ، لکن معلوم است دماغهای آنان فرق می کند در بسط معارف : یکی ماءمور شخصی است نسبت خودش و یکی دیگر ماءمور به بسط معارف است در خانواده اش و دیگری عالی تر و ماءمور به محله اش می باشد در این مقصد و یکی به مملکتی تا می رسد به آن که دماغش منورتر و فکرش بازتر و می تواند عالمی را اداره کند . روحش به حدی نورانی و بسیط است که می تواند عالم را منور کند و همه اهل عالم ماءمور به اطاعت او شوند ، حتی مثل امیر مؤ منان که می فرماید: ((انا عبد من عبید محمد(ص ))) تا می رسد به معلم کل و استاد انبیاء و المرسلین ، وجود مقدس ختمی مرتبت (ص ) ، لکن نحوه اداره این بزرگ مرد که مدیر کل است در دار تحقیق و عالم بشریت ، به نفس او ، که وحی اوست ؛ یعنی علی بن ابیطالب (ع ) می باشد و او هم به همین نحوه تا امام حسن عسکری (ع ) . همه اینان در این عالم ، بسط معارف و حقایق فرمودند . این وظیفه ، بعد از امام حسن عسکری (ع ) با فرزند اوست . حقایق و اسرار ، به وسیله او در زمان او آشکار می شود ، چنانکه امیرالمؤ منین (ع ) به کمیل فرمود:
    ((ما من علم الا و انا افتحه و ما من سر الا و القائم یختمه . ))(180)
    هر مدعی که ادعای این مقام کند ، حاصلش برای او رسوائی خواهد بود ، چنانکه ادعا کردند و رسوا شدند و جهالت خود را آشکار کردند .





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  9. Top | #28

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    علامه طباطبایی زندگی نامه

    بسم الله الرحمن الرحیم


    روزهای ماه ((ذیحجه )) 1321ق . یکی از پس از دیگری می گذشت و دلهای شیفتگان بیت الله در هوای حرم الهی ((لبیک شوق )) سر می داد . آری طفلی دیده به جهان گشود که نور سیادت بر سیمای بلورینش آینده ای روشن را خبر می داد . نام او را ((محمد حسین )) نهادند و آن را به تبرک نام ((جد و فرزند)) مایه برکت شمردند .
    ((سراج الدین عبدالوهاب )) جد معروف اوست که با وساطت وی ، نبرد خونین دولت ایران عثمانی ، در سال 920 قمری پایان یافت .
    بیش از پنج بهار از عمر عزیزش نگذشته بود که مادر مهربان و با فضیلت را از دست داد . بغض غم و اندوه بی مادری او را رها نکرده بود که گرد یتیمی بر وجودش سنگینی کرد و از دیدن روی پدر محروم شد . مدت زیادی از تحصیل او نمی گذشت که علاوه بر قرآن مجید ، کتابهای گلستان ، بوستان ، اخلاق مصور ، تاریخ معجم ، ارشادالحساب ، نصاب الصبیان و دیگر کتابهای متداول در مدارس آن روز را فراگرفت .
    او خود از روزگار تحصیل خود چنین بازگو می کند:
    ((در اوایل تحصیل که به نحو و صرف اشتغال داشتم علاقه زیادی به ادامه تحصیل نداشتم و از این روی هر چه می خواندم نمی فهمیدم . . . پس از آن یک بار عنایت خدایی دامنگیرم شده ، عوضم کرد . در خود یک نوع شیفتگی و بی تابی نسبت به تحصیل کمال حس نمودم ؛ به طوری که از همان روز تا پایان تحصیل که تقریبا هیجده سال کشید هرگز نسبت به تعلیم و تفکر ، احساس خستگی و دلسردی نکردم و زشت و زیبای جهان را فراموش کردم . . . در خورد و خواب و لوازم دیگر زندگی ، به حداقل ضروری قناعت نموده ، باقی را به مطالعه می پرداختم بسیار می شد بویژه در بهار و تابستان که شب را تا طلوع آفتاب با مطالعه می گذراندم . . . ))
    بعضی از اساتید ایشان عبارتند از:
    ((آیة الله نائینی ، سید ابوالحسن اصفهانی ، سید حسین بادکوبه ای ، سید ابوالقاسم خوانساری ، حجت ، حاج میرزا علی ایروانی و میرزا علی اصغر ملکی و سر سلسله اساتید ایشان مرحوم قاضی . ))
    ((انبوه دانش )) و ((کیمیای ایمان )) علامه آثاری گرانبها و جاودانه بسان مشعلی فروزان فرا راه دانش پژهان آفرید کتابهایی چون :
    1 . تفسیرالمیزان
    2 . بدایة الحکمة
    3 . نهایة الحکمة
    4 . اصول فلسفه و روش رئالیسم
    6 . شیعه در اسلام
    7 . دیوان شعر فارسی
    8 . سنن النبی
    9 . لب اللباب
    10 . حاشیه بر اسفار .
    . . .
    یکی از شاگردان ایشان که مدت سی سال با استاد ماءنوس بوده ، پیرامون خصوصیات اخلاقی آن عالم فرزانه چنین نوشته است :
    ((علامه انسانی وارسته ، مهذب ، خوش اخلاق ، مهربان ، عفیف ، متواضع ، مخلص ، بی هوا و هوس ، صبور ، بردبار ، شیرین و خوش مجلس بود . من در حدود سی سال با استاد حشر و نشر داشتم . . . به یاد ندارم که در طول این مدت حتی یک بار عصبانی شده باشد و بر سر شاگردان داد بزند یا کوچکترین سخن تندی یا توهین آمیزی را بر زبان جاری سازد . خیلی آرام و متین درس می گفت و هیچ گاه داد و فریاد نمی کرد ، خیلی زود با افراد انس می گرفت و صمیمی می شد . با هر کس حتی کوچکترین فرد طلاب چنان انس می گرفت که گویا از دوستان صمیمی اوست . . . گاهی که به عنوان استاد مورد خطاب قرار می گرفت می فرمود: ((این تعبیر را دوست ندارم ما اینجا گرد آمده ایم تا با تعاون و همفکری ، حقایق و معارف اسلامی را دریابیم )) استاد بزرگوار بسیار مؤ دب بود به سخنان دیگران خوب گوش می داد ، سخن کسی را قطع نمی کرد و اگر سخن حقی را می شنید تصدیق می کرد ، از مباحثات جدلی گریزان بود ولی به سؤ الها ، بدون خودنمایی پاسخ می داد)) . (181)
    سرانجام این مرد الهی پس از 81 سال و 18 روز عمر با برکت در 18 محرم 1402 قمری (24 آبان 1360 شمسی ) دعوت حق را لبیک گفت و به سوی دیار او شتافت . رحمت الهی و درجات خداوندی نصیب همیشه او باد .






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  10. Top | #29

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    دستورالعملها

    قسمت یکم

    بسم الله الرحمن الرحیم
    السلام علیکم
    به عرض شریف می رساند:
    نامه شریف دوم زیارت شد . قبلا نیز یک نامه دیگری رسیده بود که تاکنون ، پاسخ آن نوشته نشده . اصولا ، در زمستان گذشته ، در اثر کسالت مزاج و ناراحتی اعصاب ، نه تنها نامه جناب عالی ، بلکه نامه های زیاد دیگری ، که در این مدت رسیده تا امروزها ، برای هیچ کدام ، نتوانسته ام جواب بنویسم .
    امروزها که کمی حالم رو به بهبود است ، تدریجا ، جواب می فرستم . به هر حال ، عذر گذشته می خواهم . عرض کنم :
    روشی که برای ما در همه حال و همه شرائط ، در حد ضرورت است ، روش بندگی و به عبارت دیگر ، خداشناسی است .
    و راه آن طبق آنچه از کتاب و سنت بر می آید ، همانا یاد خدا و امتثال تکالیف عملی است .
    یعنی :
    همان مراقبه و محاسبه است که در نامه اولی خدمتتان عرض شده .
    فعلا به این ترتیب که هر صبح که از خواب ، بیدار می شوید ، تصمیم بگیرید که خدا را فراموش نخواهید کرد . آن گاه ، به طور استمرار ، خود را در برابر خدا تصور کنید .
    محمد حسین طباطبائی
    قسمت دوم

    بسم الله الرحمن الرحیم
    السلام علیکم
    برای موفق شدن و رسیدن به منظوری که در پشت ورقه مرقوم داشته اید ، لازم است : همتی برآورده و توبه نموده ، به مراقبه و محاسبه بپردازید . به این نحو که : هر روزه که طرف صبح از خواب بیدار می شوید ، قصد جدی کنید که : هر عملی که پیش آید ، رضای خدا ، عزاسمه را مراعات خواهم کرد . آن وقت در هر کاری که می خواهید انجام دهید ، نفع آخرت را منظور خواهید داشت ، به طوری که اگر نفع اخروی نداشته باشد ، انجام نخواهید داد ، هر چه باشد . و همین حال (را) تا شب ، وقت خواب ، ادامه خواهید داد .
    وقت خواب ، چهار پنج دقیقه ای در کارهایی که روز انجام داده اید ، فکر کده و یکی یکی از نظر خواهید گذرانید ، هر کدام مطابق رضای خدا انجام یافته ، شکر بکنید و هر کدام ، تخلف شده استغفار بکنید . و این رویه را هر روز ادامه دهید . این روش اگر چه در بادی حال . سخت و در ذائقه نفس تلخ می باشد ، ولی کلید نجات و رستگاری است .
    و هر شب ، پیش از خواب ، توانستید ، سور مسبحات ؛ یعنی : سوره حدید و حشر و صف و جمعه و تغابن را بخوانید و اگر نتوانستید ، تنها سوره حشر را بخوانید و پس از بیست روز ، از حال اشتغال ، حالات خود را برای بنده در نامه بنویسید .
    ان شاءالله موفق خواهید بود .
    محمد حسین طباطبائی
    قسمت سوم

    بسم الله الرحمن الرحیم
    برادر عزیز!
    حالتی که به شما رخ می دهد ، حالت (جذبه ) است . لازم است که به مراقبت بپردازید و با تمامی قوا ، به سوی خدای متعال توجه کنید و خود را در برابر حق ببینید و تصور کنید .
    و ضمنا ، روزانه ، اقلا ، با خدای خود ، عزاسمه ، ساعتی خلوت کرده و ذکر او مشغول باشید .
    با استخاره ، یکی از دو ذکر شریف :
    ((لا اله الا الله )) روز هزار مرتبه ، یا هزار و هفتصد و پنجاه مرتبه ، یا اگر توانستید سه هزار مرتبه مشغول شوید .
    و در خوردن و نوشیدن ، حرف زدن ، معاشرت و خواب از افراط و تفریط بپرهیزید . فرصت را غنیمت شمارید ، چنانکه می فرماید:
    ((ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات . الا فتعرضوا بها و لا تعرضوا عنها)) و فقکم الله و ایدکم ان شاءالله .
    محمد حسین طباطبائی
    امام خمینی (ره ) زندگی نامه

    بسم الله الرحمن الرحیم
    در روز بیستم جمادی الثانی 1320 هجری قمری در شهرستان خمین از توابع استان مرکزی ایران در خانواده اهل علم و هجرت و جهاد و در خاندانی از سلاله زهرای اطهر علیه السلام ، روح الله الموسوی الخمینی پای بر خاکدان طبیعت نهاد .
    پدر بزرگوار امام خمینی مرحوم آیة الله سید مصطفی موسوی از معاصرین مرحوم آیة الله العظمی میرزای شیرازی (ره ) بود که در برابر زورگوئیها و ستمهای خوانین و حاکمان منطقه به مقاومت برخاسته بود که در مسیر خمین به اراک وی را به شهادت رساندند . بستگان شهید برای اجرای حکم الهی قصاص به تهران (دارالحکومه وقت ) رهسپار شدند و بر اجرای عدالت اصرار ورزیدند تا قاتل قصاص گردید .
    بدین ترتیب امام خمینی از اوان کودکی با رنج یتیمی آشنا و با مفهوم شهادت روبرو گردید وی دوران کودکی و نوجوانی را تحت سرپرستی مادر مؤ منه اش (بانو هاجر) که خود از خاندان علم و تقوا و از نوادگان مرحوم آیة الله خوانساری (صاحب زبدة التصانیف ) بوده است و همچنین نزد عمه مکرمه اش (صاحب خانم ) که بانویی شجاع و حق جو بود ، سپری کرد اما در سن 15 سالگی از نعمت وجود آن دو عزیز نیز محروم گردید .
    امام خمینی (ره ) در دوران زندگی همواره با طاغوتهای زمان در حال مبارزه بود و از دین و آیین اسلامی دفاع می کرد تا توانست حکومت اسلامی را در کشوری با سابقه 2500 سال شاهنشاهی بنا نهد و سکان هدایت این کشتی نجات مردم جهان را خود به دست بگیرد .
    امام رحمة الله علیه با آنکه همواره در حال مبارزه با ظلم و ستم بود از درس و بحث نیز غافل نبوده و آثار بسیار گرانقدری را از خود بیادگار گذاشته است که در زیر به نام برخی از آنها اشاره می کنیم :
    1 . شرح دعای سحر
    2 . شرح حدیث راءس الجالوت
    3 . حاشیه امام بر شرح حدیث راءس الجالوت
    4 . حاشیه بر شرح فوائدالرضویه
    5 . شرح حدیث جند عقل و جهل
    6 . مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایة
    7 . حاشیه بر شرح فصوص الحکم
    8 . حاشیه بر مصباح الانس
    9 . شرح چهل حدیث
    10 . سرالصلوة (صلاة العارفین و معراج السالکین )
    11 . آداب نماز (یا: آداب الصلوة )
    12 . رساله لقاء الله
    13 . حاشیه بر اسفار
    14 . کشف الاسرار
    15 . انوار الهدایة فی التعلیقه علی الکفایة 2 جلد
    16 . بدایع الدرر فی قاعدة نفی الضرر
    17 . رسالة الاستصحاب
    18 . رسالة فی التعادل و التراجیح
    19 . رسالة الاجتهاد و التقلید
    20 . مناهج الوصول الی علم الاصول 2 جلد
    21 . رسالة فی الطلب و الارادة
    22 . رسالة فی التقیه
    23 . رسالة فی قاعدة من ملک
    24 . رسالة فی تعیین الفجر فی اللیالی المقمره
    25 . کتاب الطهارة 4 جلد
    26 . تعلیقة علی العروة الوثقی
    27 . مکاسب محرمه 2 جلد
    28 . تعلیقة علی علی وسیلة النجاة
    29 . رسالة نجاة العباد
    30 . حاشیه بر رساله ارث
    31 . تقریرات درس اصول آیة الله العظمی بروجردی
    32 . توضیح المسائل (رساله عملیه )
    33 . مناسک حج
    34 . تحریر الوسیله 2 جلد
    35 . کتاب البیع 5 جلد
    36 . تقریرات دروس امام خمینی
    37 . کتاب الخلل فی الصلوة
    38 . حکومت اسلامی یا ولایت فقیه
    39 . جهاد اکبر یا مبارزه با نفس
    40 . تفسیر سوره حمد
    41 . استفتائات
    42 . دیوان شعر
    43 . نامه ها عرفانی
    44 . صحیفه نور
    45 . وصیتنامه سیاسی الهی
    سرآنجام در ساعت 20/22 دقیقه روز شنبه سیزدهم خرداد 1368 قلبی از کار ایستاد که میلیونها قلب را به نور خدا و معنویت احیاء کرده بود .
    او جلوه ای از جلوه های کوثر بود و کوثر ولایت همیشه در زمین و زمانه ها جاری است .






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  11. Top | #30

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    دستورالعملها

    بسم الله الرحمن الرحیم

    هان ای عزیز! از خواب بیدار شو ، از غفلت تنبه پیدا کن دامن همت بر کمر زن و تا وقت است فرصت را غنیمت بشمار ، و تا عمر باقی است و قوای تو در تحت تصرف تو است ، و جوانی برقرار است و اخلاق فاسده بر تو غالب نشده ، و ملکات رذیله بر تو چیره نگردیده ، چاره ای کن ! و دوائی برای رفع اخلاق فاسده و قبیحه پیدا کن ، و راهی برای اطفاء نائره (فرونشاندن شعله ) شهوت و غضب پیدا نما .
    بهترین علاج ها که ((علمای اخلاق و اهل سلوک )) از برای این مفاسد اخلاقی فرموده اند ، این است که هر یک از این ملکات زشت را که در خود می بینی ، در نظر بگیری ، و بر خلاف آن تا چندی ، مردانه قیام و اقدام کنی ، و همت بگماری برخلاف نفس تا مدتی ، و بر ضد خواهش آن رذیله ، رفتار کنی ؛ و از خدای تعالی در هر حال ، توفیق طلب کنی که با تو اعانت کند در این مجاهده .
    مسلما ، بعد از مدت قلیلی ، آن خلق زشت ، رفع شده و شیطان و جندش (لشکریانش ) از این سنگر ، فرار کرده ؛ جنود رحمانی به جای آنها ، بر قرار می شود .
    مثلا: یکی از ذمائم اخلاق که اسباب هلاکت انسان است ، و موجب فشار قبر است ، و انسان را در دو دنیا ، معذب دارد ، بد خلقی با اهل خانه یا همسایگان یا هم شغل یا اهل بازار و محله ، است که این زائیده غضب و شهوت است .
    اگر انسان مجاهد ، مدتی در صدد برآید که هر وقت ناملائمی پیش آمد می کنی از برای او ، و آتش غضب شعله ور می شود ، و بنای سوزاندن باطن را می گذارد ، و دعوت می کند او را به ناسزا گفتن و بدگوئی کردن ؛ برخلاف نفس اقدام کرده ، عاقبت بد و نتیجه زشتی این خلق را یاد بیاورد ، در عوض ملائمت به خرج دهد ، و در باطن شیطان را لعن کند ، و به خدا از او پناه ببرد . من به شما قول می دهم که اگر چنین رفتار کنی ، بعد از چند مرتبه تکرار آن ، به کلی ((خلق )) عوض شده و ((خلق نیکو)) در مملکت باطن شما منزل ، می کند .
    ولی اگر مطابق میل نفس رفتار کنید! اولا: در همین عالم ، ممکن است شما را نیست و نابود کند .
    ((پناه می برم به خدای تعالی از غضب )) که می شود در یک آن ، انسان را در دو دنیا هلاک کند؛ خدای نخواسته موجب قتل نفس بشود . ممکن است ، انسان در حال غضب به نوامیس الهیه ، ناسزا بگوید؛ چنانکه دیده ایم ، مردم در حال غضب که ((رده )) (سخنی که سبب ارتداد می شود) گفتند و مرتد شدند .
    حکماء فرموده اند: ((کشتی بی ناخدا که در موج های سخت دریا گرفتار شود ، به نجات نزدیک تر است از انسان در حال غضب )) .
    یا اگر خدای نخواسته اهل جدال و مراء ، در مباحثه علمیه ، هستی ، کما اینکه بعضی از ما طلبه ها گرفتار این سریره زشت هستیم ، مدتی برخلاف نفس ، اقدام کن . در مجالس رسمی که مشحون به علماء و عوام است ، مباحثه پیش آمد کرد ، دیدی طرف صحیح می گوید ، معترف به اشتباه خودت بشو ، و تصدیق آن طرف را ، بکن .
    امید است در اندک زمانی رفع شود این رذیله . خدا نکند که حرف بعضی از اهل علم و مدعی مکاشفه درست باشد ، می گوید: ((برای من در یکی از مکاشفات کشف شد که تخاصم اهل نار که خدای تعالی اطلاع می دهد ، مجادله اهل علم و حدیث است . )) انسان اگر احتمال صحت هم بدهد ، باید خیلی در صدد رفع این خصلت باشد .
    ((روی عن عدة من الاصحاب ، انهم قالوا: خرج علینا رسول الله صلی الله علیه و آله )) یوما و نحن نتماری فی شیی ء من امر الدین ، فغضب غضبا شدیدا لم یغضب مثله ! و قال : انما هلک من کان قبلکم بهذا . ذروا المراء؛ فان المؤ من لا یماری ، ذروا المراء فان المؤ من لا یماری ؛ ذروا المراء فان المماری قدتمت خسارته . ذروا المراء قان المماری لا اشفع . ذروا المراء فانی زعیم بثلاث ابیات فی الجنه فی ریاضها و اوسطها و اعلاها ، لمن ترک المراء و هو صادق . ذروا المراء فان اول مانهانی عنه ربی ، بعد عباده الاوثان المراء)) .
    و عند ((صلی الله علیه و آله )): ((لا یستکمل عبد حقیقة الایمان حتی یدع المراء و ان کان محقا)) . (182)
    (از گروهی از یاران پیامبر روایت شده است : روزی پیامبر(ص ) بر ما درآمد در حالیکه ما مشغول جدل و مراء در مسئله ای از مسائل دینی بودیم آن حضرت به گونه ای خشمگین شد که همانندش را ندیده بودیم ؛ سپس با همان حالت خشم فرمود: پیشینیان شما به همین ((مراء)) تباه شدند ، رها کنید مراء را همانا مؤ من مراء و ستیزه گوئی نمی کند . مراء را رها کنید ، مؤ من ((مراء)) نمی کند رها کنید مراء را ، زیان کاری و خسران انسان ستیزه گوبه نهایت رسیده است . واگذارید ((مراء را)) من در روز قیامت شفاعت او نکنم . مراء را رها کنید که من برای آنانیکه این صفت پست را رها کنند و راست کردار باشند در بهشت سه خانه را در سه جای آن گلزار ، وسط ، و بالای آن ضامنم . از مراء دوری کنید که پروردگار من مرا پس از بت پرستی از او خوی نکوهیده نهی کرده است . )
    نیز از آن حضرت نقل شده است : ((هیچ بنده ایمانش به کمال حقیقی نرسد تا آنگاه که ((مراء)) را ترک کند ، گرچه حق با او باشد . ))
    احادیث در این باب ، بسیار است . چقدر زشت است که انسان به واسطه یک مغالبه جزئی که هیچ ثمری و اثری ندارد ، از شفاعت رسول اکرم (ص ) محروم بماند و مذاکره علم را که افضل عبادات و طاعات است اگر با قصد صحیح باشد به صورت اعظم معاصی در آورد ، و تالی عبادت اوثانش کند .
    در هر حال ، انسان باید ، یک یک اخلاق قبیحه فاسده را در نظر گرفته به واسطه خلاف نفس از مملکت روح خود بیرون کند . وقتی غاصب بیرون رفت ، صاحب خانه خودش می آید محتاج به زحمت دیگری نیست ، و عده خواهی نمی خواهد .
    چون که مجاهده نفس در این مقام به اتمام رسید ، و انسان موفق شد که جنود ابلیس را از این مملکت خارج کند و مملکتش را سکنای ملائکه الله و معبد ((عبادالله صالحین )) قرار داد؛ کار ((سلوک الی الله )) آسان می شود؛ و راه مستقیم انسانیت روشن و واضح می گردد؛ و ابواب برکات و جنات به روی او مفتوح می گردد و خدای تبارک و تعالی به نظر لطف و مرحمت به او نظری می کند و در سلک اهل ایمان منخرط می شود؛ و از اهل سعادت و اصحاب یمین می شود ، و راهی از ((باب معارف الهیه )) که غایت ایجاد جن و انس است ؛ بر او باز می شود ، و خدای تبارک و تعالی در آن راه پر خطر از او دستگیری می فرماید . (ان شاءالله )






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi