قسمت دوم
بسم الله الرحمن الرحیم
اما بعد ، بدان ! ای برادر عزیز ، که راه به سوی قرب حق تعالی ، جل شانه ، منحصر است به دو چیز: تخلیه و تحلیه . (131)
تخلیه و تحلیه ؛ یعنی خالی کردن نفس ناطقه (که قلبش می گویند و روحش می نامند . اختلاف اسما ، به علت اختلاف مسمیات است از راه حیثیات ، چنانکه ، به تفصیل در کتب اهلش مسطور است . ) از آنچه او را مانع و حائل شود . و باز دارد از توجه به خدا . (تحلیه ) مزین و محلی نمودن او ، به آنچه سبب توجه و تقرب به حضرت حق می شود . پس هرگاه ، نفس موید حق ، در خود میل و رغبتی به سوی حق تعالی دید ، اول چیزی که بر او واجب است : مراعات و تحصیل تخلیه است . مقدم بر همه اسباب و مبادی آن ، توبه است از آنچه سابق بر آن بوده است . از ملامت مردم باک نداشته باشد(132) . مراقبت نفس داشته باشد . یک چشم (برهم ) زدن از او ، غافل نشود . (133)
سعی و کوشش نماید که از او معصیتی سر نزند و هرگاه ، از روی غفلت و سهو از او معصیتی سر بزند ، همان ساعت به توبه و انابه (134) تدارک نماید . به شرط آن که ، اولا شریعت مصطفوی و طریقت مرتضوی را تحصیل کرده باشد؛ یعنی عالم شود به امر ونهی شارع که آن دو چیز است :
اول : عالم به مسائلی که تعلق به افعال و جوارح دارد .
دوم : عالم به آنچه به دل تعلق دارد: از اوصاف جملیه و اخلاق رذیله . علم اول ، یا به تقلید است ویا به اجتهاد . این را اهل تحقیق ، ((علم شریعت )) می نامند . علم دوم را ((علم به طریقت )) می گویند . از ترتیب این دو مقدمه : (صغری و کبری ) نتیجه ای حاصل می شود که آن را ((حقیقت )) می خوانند یعنی ، معرفت کامل ، حسب قابلیت و استعداد او ، به حقایق موجودات محصول اوست یا به نفس خودش .
هرگاه ، قلبا توبه کرد و مصر بر فعل توبه و تدارک مافات منه شد ، نشانه توفیق الهی و اذن ، دخول به درگاه حضرت شاهی است .
پس در آن اوقات ، به جهت رفع وسوسه نفس و خطورات قلبیه ، که لازمه طبع بشری است ، مکرر مداومت به این ذکر کند:
((لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم (135))) گمان حقیر ، بلکه یقین ، که یک اربعین تمام نشده است ، از برای نفس حالتی چند عارض می شود که ترقی و تفاوتی تمام ، نسبت به حال سابق نفسش دست گیرش خواهد گردید . بعد از آن ، چند وقتی ، که اقلش یک اربعین باشد ، به این ذکر مداومت نماید: ((لا اله الا انت ، سبحانک انی کننت من الظالمین . )) (136) هرگاه مراعات حال نفس ، بر آنچه مذکور شد (137) ، مقارن به این ذکر گردید ، بی شبهه ، حالتی او را دست می دهد . به شرط آن که مقارن گرداند این اوقات را ، به جوعی و سهری و ماکول و مشروبی که در ظاهر شبهه ناک نباشد . چون اربعین ، به این ذکریا مراقبه نفس ، بر او گذاشت ، شروع نماید به ذکر: ((لا اله الا الله )) با تذکر معنی آن . به این طریق که در گفتن ((لا اله )) به زبان ، از دل ، خیال غیر را بیرون و محو سازد . در گفتن ((الا الله )) توجه کلی ، قلبا ، به جانب حق نماید . به این طریق یک اربعین به سر آورد ، با آن شرایط سابقه . در این اربعین ، صفایی و نوری در دل او منکشف گردد که او را در بعضی از اوقات از خود بی خود نماید و بعد از این اربعین ، شب و روز مداومت نماید به ذکر: ((لا اله الا هو ، یا حی یا قیوم ))(138) یا (هو الحی القیوم ))) . تا یک اربعین . در این اربعین ، احتمال دارد جنونی بر او عارض شود ، بسبب مشاهده بعضی از انوار تجلیات . در این اربعین ، لازم است او را ، با جوع و سهر و صمت ، عزلت و اگرچه بی اختیار نفس ، به علت مشاهده بعضی از انواع صفات ، میل به عزلت و صمت می کند . بعد از این اربعین ، دیگر مداومت نماید به ذکر: ((الله )) بی حرف ندا . و در این اربعین به قدر قابلیت و استعداد ، فتح باب ملکوت ، در دل او (شود) ، به حیثیتی که امور مخفیه بر او ظاهر و مشکوف گردد . چنان انوار صفات ، بر او ، فایض گردد که خودش در آن حال حیران خود باشد . بعد از این اربعین ، مداومت نماید به ذکر:
((یا هو یا من هو لا هو الا هو . )) (139)
چنان مشغول شود که غیر از فرایض و نوافل یومیه و اکل و شرب ضرورت ، به هیچ چیز دیگر متوجه نشود و در این اربعین ، او را فنایی از ((ملک و ملکوت )) حاصل شود که به غیر از نفس خودش ، که خود را مشاهده می نماید ، محیط ملک و ملکوت و حق را ، محیط بر خود مشاهده کند ، بی کمی و کیفی ، و خود را چون قطره ای محو در دریای حقیقت ، مشاهده نماید . بعد از این ، اربعینی دیگر مداومت نماید به ذکر:
((یا هو))
که در این اربعین فانی از خود گردد . در این حال ، عبد در میان نباشد ، شاهد و مشهود ذات معبود است . و این جای ((لمن الملک الیوم اقدام است . در این مقام ، آواز:
. ))(140)
از او بر خیزد که خود گوید و خود شنود .
بعد از این اربعینی دیگر مداومت نماید به ذکر:
((یا هو))
که از حالت ((محو به صحو)) رسد و بقای کلی در عین فنا او را حاصل گردد و سر معنی ((العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة )) بر او ظاهر و منکشف گردد و در این مقام به مرتبه ((خلافت )) و مراد حق تعالی از ((ان جاعل فی الارض خلیفة ))(141) خواهد رسید و در این مرتبه سزاوار است که خلق را به خدا دعوت کند و نام عام ، بلکه خاص ((حجة الله علی الارض )) به اشاره غیبی آن حضرت خواهد بود . وصول به این مرتبه و ترقی در این مقامات ، موقوف است بر تکمیل هر مقامی به شرایط مقرره ، با مراعات امور جزئیه متعلقه به آن مقام ، والا در قدم اول به جا ماند و انانیت و فرعونیت در نفس او شکوفه خواهد کرد .
((الهم وفق و سدد و قو نفو سنا للترقی ))