صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 36 , از مجموع 36

موضوع: شیرزن کربلا، یا، زینب(س) دختر علی علیه‌السلام

  1. Top | #31

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض







    بازگشت کاروان


    در این فترت، مدینه در سکوتی ناشی از بیم و خشم فرو رفته بود و در انتظار خبر دختر زاده پیغمبر که دعوت شیعیان خود را پاسخ مثبت گفته بود به سر می‌برد.
    تا روزی که ندا دادند:
    علی بن الحسین با عمه‌ها و خواهران خود به مدینه می‌آید.
    علی بن الحسین با عمه‌هاو خواهران؟
    پس حسین کو؟ عموها و برادران، عموزاده‌ها کجایند؟
    فرزندان زهرا که ستارگان زمینند چه شدند؟
    ... کجاست؟ .... کجاست؟
    خبر مرگ منتشر شد تا به دامنه احد و از آنجا آهسته آهسته به بقیع و قبا رسید و طولی نکشید که بانگ گریه و ناله زنان در همه جا پراکنده گشت.
    هیچ زن پرده نشینی در مدینه نبود که شیون کنان از خانه بیرون نیاید.
    زینب دختر عقیل بن ابی طالب خواهر مسلم با زنان دیگر سرو پای برهنه و ناله‌کنان بیرون شده و مردم را گفت:
    اگر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بگوید شما که امت آخرین بودید، پس از من با کسان و فرزندان من چه کردید؟ بعض ایشان اسیر و بعض دیگر را به خون غلطان ندید.

    شما را اندرز دادم که به خویشان من بد نکنید. پاداش من این نبود که با من بدی کنید. شما پاسخ پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را چه می‌دهید؟
    صدای نوحه دیگری از دور به گوش می‌رسید که می‌گفت:
    مردمی که حسین را از روی نادانی کشتید!
    مژده باد شما را به شکنجه و عقوبت.
    اهل آسمانها شما را نفرین می‌کنند و بر شما لعنت می‌فرستند.
    کاروان، پیشاپیش مردمی که به استقبال ایشان آمده بودند، می‌رفت. مدینه پیغبر روزی دلخراش‌تر از آن روز به یاد ندارد و هیچ گاه شمار گریه کنندگان را بدان اندازه ندیده است.

    مدینه شبی از شبهای اه رجب را به خاطر داشت که اهل بیت به سوی مکه بیرون شده و در آن وقت، گروهی ارجمند بودند سید جوانان بهشت، پیشاپیش آنان می‌رفت؛ همچون ماه که ستارگان درخشان گرد آن را گرفته باشند، می‌رفتند تا یزید را که لایق خلافت نیست از تخت خویش به زیر آرند.
    کاروان از سفری که مدت آن از چند ماه متجاوز نبوده، باز می‌گشت، اما خدا را که روزگار با این کاروان چه کرده بود!
    ایشان را به سرعت بسر منزلی راند که آن را وادی آرزو می‌پنداشتند، در صورتی که آنجا بیابان مرگ بود! در آنجا داس مرگ همه را از بیخ و بن کند و جز این یک مشت زن و کودک ستم زده کسی را نگذاشت.
    اما از مردان و جوانان کسی باز نیامد.





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #32

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض







    مدینه چند شب و روز، ناظر مجالس عزا و گریه‌ها و ناله‌های جانگداز بود و اشک چشم گریه کنندگان را در خاک پاک خود می‌گرفت.
    در این وقت عبدالله بن جعفر شوهر زینب را می‌بینیم روز عزای فرزندان خود، عون و محمد و پسر عم خویش حسین و دیگر شهیدان نشسته است.
    غلام وی از روی حماقت می‌گوید:
    این مصیبت را از حسین داریم!
    عبدالله بر خاسته و کفش خود را بدو می‌پراند و می‌گوید:
    - یا بن اللخناء (1) 15 به حسین چنین می‌گویی؟ به خدا اگر با او بودم دوست داشتم از وی نبُرم تا کشته شوم. به خدا مرگ فرزندان است که مصیبت را بر من آسان می‌کند.
    سپس مجلس عزا بر چیده می‌شود و یتیمان و زنان جوان مرده هر روز به گورستان می‌روند و بر عزیزان خود که در کربلا کشته شده‌اند سوگواری می‌کنند و بانگ شیون آنان، مدینه را چنان می‌لرزاند که دوست و دشمن از دیدن ایشان اشک می‌ریزند.
    گویند ام البنین دختر خزام زن امام علی علیه السلام به بقیع می‌رفت و بر چهار پسر خود که در کربلا کشته شده بودند، می‌گریست و چنان ناله‌های دلخراش می‌کشید که مردم به دور او جمع می‌شدند. روزی مروان بن حکم «دشمن طالبیان» بدانجا گذشت واز گریه او به گریه افتاد.
    ________________________________________
    1- - لخناء: گنده کُن.
    ص: 119
    رباب دخترامرء القیس زن امام حسین و مادر سکینه پس از حسین شوی نگرفت و یک سال در زیر سقف نخفت تا بمر.
    سیده زینب را در مجلس عزای عبدالله بن جعفر نمی‌بینیم، می‌گوییم وی پس ازمدتها که بیداری کشیده است، شاید به خواب رفته باشد ولی دیری نمی‌گذرد که او را می‌بینیم، گریه خود را نگاه داشته و بدنبال کاری برخاسته است.
    او امروز کاری مهمتر از گریه دارد ....
    سزاوار نیست این خونهای ریخته به هدر رود.
    و این شهیدان بزرگوار بیهوده کشته شوند.
    ص: 120





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  4. Top | #33

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    سفر آخرین

    زینب می‌خواست چند گاهی را که از عمر او مانده‌است، در جوار جد خود بگذراند ولی بنی امیه راضی نمی‌شدند؛ چه زینب و کسانی که با او از کربلا باز گشته بودند، مردم را از ستمکاری سپاه یزید و جنایات فجیعی که بر حسین و یاران او رفت، آگاه می‌کردند و توقف زینب در مدینه کافی بود که آتش حزن را در سینه شیعیان بر افروزد و مردم را علیه دربار یزید تهییج کند. تا آنجا که حاکم مدینه، یزید را نامه کرد که: زینب به قوت عقل و منطق، مردم مدینه را به هیجان آورده و می‌خواهد به کمک ایشان به خونخواهی حسین برخیزد.
    یزید فرمان داد که بقیه خاندان حسین را در شهرها پراکنده کند و حاکم مدینه زینب را گفت: از مدینه خارج شود و به هر کجا که خواهد مقام کند.
    زینب با خشم و هیجان پاسخ داد:
    خداوند می‌داند چه بر سر ما آمد! بهترین ما کشته شدند، بازماندگان را همچون چهارپا از این سو به آن سو راندند و ما را بر جهازهای بی روپوش نشانیدند، به خدا اگر خون ما را بریزید از مدینه بیرون نخواهیم رفت.
    زنان بنی‌هاشم از خشم یزید بر وی ترسیده و با نرمی و ملاطفت درخواست کردند که مدینه را ترک گوید.
    زینب دختر عقیل گفت: دخر عمو! وعده خدا در حق ما راست است و هر جا را از زمین بخواهیم میراث ما می‌کند و ستمکاران را کیفر می‌دهد به جایی برو که در امان باشی!
    زینب ناچار از مدینه بیرون رفت و از آن پس مدینه او را ندید.
    *** زینب از مدینه به مصر رفت ...
    چه سفرهای بسیار که زینب کرد! ...
    آیا مقدر است که او سراسر عمر خود را از شهری به شهری در حرکت باشد و در زمین جای امنی نیابد؟
    زنان بنی هاشم که همراه وی بودند، متوجه شدند که عقیله با افکاری دست به گریبان است و سخت مضطرب و محزون به نظر می‌رسید، چنان که تا بدان وقت او را چنان ندیده بودند، هر چه خواستند خاطر او را تسکین دهند بر اضطراب و نگرانی او افزود، ناچار دست به درمان دیگری زدند؛ ذکر مصیبت کربلا ...
    شاید با ریختن اشک، اندوه وی تخفیف یابد ولی اشک در چشم زینب خشک شده و جراحتی عمیق و کشنده در دل وی پدید آمده بود.

    منزلهای آخرین این سفر، بر مسافرین دشوارتر و گرفتگی خاطرشان بیشتر بود.
    کاروان از زمین حجاز، وطن آباء و اجداد و مهد پرورش کودکی، گذشت و به وادی نیل رسید.
    سرزمینی که نه وطنی است و نه خویشی ....

    افق را ابری متراکم گرفته و ماه در آسمان نمی‌درخشید، بیابان شرقی را هوایی تیره و راکد و سنگین پرساخته و گویی در نظر قافله محزون، که راهی دراز پیموده است منجمد شد و سراسر وادی را وحشتی فرا گرفته بود.
    سپس منظره تغییر یافت ...
    در همان لحظه که سیده زینب قدم به خاک مصر گذاشت هلال شعبان سال 61 نیز طلوع کرد. در روشنایی ماه معلوم شد گروهی از مردم مصر قافله را استقبال کرده‌اند. اینان تا نزدیک قریه (بلبیس) در رکاب مسافرین بودند و در آنجا عده دیگری که از پایتخت آمده بودند به ایشان ملحق شد.
    این عده مرکب از مسلمة بن مخلد انصاری امیر مصر و گروهی از علما و اعیان مملکت بود که برای زیارت دختر زهرا و خواهر امام شهید آمده بودند.
    چون چشم ایشان به زینب افتاد به گریه افتادند. و او را در میان گرفتند تا به پایتخت رسید.
    مسلمة بن مخلد وی را به خانه برد و زینب نزدیک یک سال در آنجا اقامت گزید و در این مدت جز با زنان پارسا و از جان گذشته ملاقات نکرد.
    سپس گردش به پایان رسید.
    سیده زینب، شامِ روزِ یکشنبه چهار دهم رجب سال 22 (به اشهر اقوال) زندگی را بدرود گفت و دیده‌هایی را که قتلگاه کربلا را دیده بود به هم نهاد. و هنگام آسودگی، پیکری رسید که خستگی‌های طاقت فرسایی را متحمل شده بود.
    او را در خانه مسلمة بن مخلد انصاری که منزل وی بود به خاک سپردند. گور وی تا امروز مزار است و مسلمانان از نقاط دور دست به زیارت آن می‌روند.
    اما داستان مصیبت‌های جانگداز وی سالها و قرنهاست که ورد زبانها می‌باشد.





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  5. Top | #34

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    خونخواه!

    زینب پس از برادر، بیش از یک سال و نیم نزیست، اما در همین مدت کوتاه توانست مسیر تاریخ را تغییر دهد.
    بنی امیه گمان می‌کردند قتل حسین آخرین فصل از تاریخ شیعه است! این پندار هم چندان بی جا نبود پس از قتل حسین جز مشتی کودک و چند زن داغ دیده کسی از خاندان علی علیه السلام به جای نماند.
    بنی امیه دیدند، علی کشته شد و در اوضاع، تغییری پدید نیامد و پس از قتل حسن، با آن که شهرت داشت، معاویه قاتل اوست. رخنه‌ای در کار دولت رخ نداد بلکه کار معاویه قوت گرفت، سپس حسین را در کوفه و پیش روی شیعیان او کشتند و چنان می‌نمود که کوفیان برای دومین بار این حادثه را تجدید خواهند کرد و فرزند او علی را می‌طلبند و سپس وی را به یزید می‌سپارند! آری ظاهر حال چنین می‌نمود ولی اندکی پیش از آن که پرده بیفتد و صحنه پایان یابد، «سیده زینب» بر روی صحنه پدید شد و مردم کوفه و بنی امیه را به باد لعنت و سرزنش گرفت و با این عمل از افتادن پرده ممانعت کرد.
    و گمان دارم تا زمین و مردمی که بروی آن هستند، اگر دگرگون نشوند. پرده نخواهد افتاد.
    *** زینب تا مزه پیروزی را در کام ابن زیاد و یزید و بنی امیه تلخ نکرد وتا در جام فاتحین قطرات زهر کشنده نریخت، نرفت.
    ص: 125
    با اقدام زینب، شادیِ بنی امیه دیری نپایید و پیروزی آنان دوامی نیافت و زمانی دراز نگذشت که نتیجه کار زینب به شکست و نابودی امویان منتهی شد.
    هنوز زینب از شام نرفته بود که یزید احساس کرد بر روی شادمانی که از قتل حسین بر او دست داده است پرده تیره‌ای کشیده می‌شود و تیرگی آن اندک اندک شدید می‌گردد، تا آنجا که به پشیمانی سخت مبدّل شد و در سه سال باقی مانده عمر وی، گریبان او را رها نکرد.
    ابن زیاد نیز از او زیان بسیار دید.
    طبری گوید: چون عبیدالله، حسین و فرزندان او را به قتل رسانید، سرهای آنان را به شام فرستاد و یزید از کار وی خرسند شد و منزلت عبیدالله نزد او بالا رفت، ولی اندکی نگذشت که پشیمان گشته و می‌گفت:
    چه می‌شد اگر سخن حسین را می‌شنیدم و هر چه می‌خواست بدو می‌دادم. خدا عبیدالله را لعنت کند که او را کشت و مرا نزد مسلمانان مبغوض کرد و با کشتن حسین تخم کینه مرا در دل آنان کاشت.
    مرا با ابن زیاد چکار؟
    و بر او غضب کرد.
    و شعر یحیی بن حکم اموی را شنید که:
    شماره فرزندان سمیه به اندازه ریک‌هاست.
    و خاندان پیغمبر را نسلی نمانده.
    *** پس از مرگ «سیده زینب» مردم از استجابت دعای وی سخن‌ها
    ص: 126
    می‌گفتند و شبها که گرد هم می‌نشستند داستان ایشان، غضب آسمان بر کشندگان حسین و خشم آن از خونهای مقدسی بود که به ناحق ریخت و خاندانی که به ناحق مورد تجاوز قرار گرفت.
    تاریخ نویسان بعد، این داستانها را ناگفته نگذاشته و برای آیندگان ضبط و نقل کرده‌اند. چنان که هیچ یک از شرکت کنندگان در قتل حسین را نمی‌بینیم که مورّخین، داستانی درباره او، از انتقام آسمان و خشم خدا بر وی ننوشته‌اند.
    گاهی که عاقبت حال این تبه کاران را در کتب شیعیان می‌خوانیم مردد شده و می‌گوییم شاید سخن به گزافه گفته‌اند، ولی مورّخین دیگر را نیز که به عدالت و امانت ایشان اطمینان داریم، می‌بینیم که داستانها شگفتی در این باره به قلم آورده‌اند. مردی از بنی دارم را می‌خوانیم که حسین را از نوشیدن آب باز داشت و امام بر او نفرین کرد که تشنه ماند.
    کسی که وی را از آن پس دیده است گوید: به خدا دیری نپایید که تشنه شد و سیراب نمی‌گشت، من کوزه‌های آب و قدح‌های شیر را پیش روی او دیدم. وی فریاد می‌کرد مرا سیراب کنید که از تشنگی مردم، سپس کوزه آب یا قدح شیر را بدو می‌دادند تا می‌نوشید و دیری نمی‌گذشت که تشنه می‌شد. تا آنکه شکم او ترکید. دیگری را هم نفرین کرد که به تشنگی بمیرد، کسی که در بیماری وی به عیادت او رفته است، گوید: به خدا او را دیدم می‌آشامید سپس قی می‌کرد و باز می‌آشامید و سیر نمی‌شد تا مرد.
    و دیگر از مردم کنده که «بُرنُس» (1) 16 امام را گرفت و به خانه برد تا
    ________________________________________
    1- - کلاه دراز.
    ص: 127
    خون آن بشوید، زن وی برآشفت و گفت: چیزی را که از پسر دختر پیغمبر ربوده‌ای به خانه من می‌آوری؟ آن را بیرون بر و آن مرد به فقر و تنگدستی مرد.
    دیگری که ا زار امام را برد و او را برهنه گذارد، دستهای وی در زمستان خون می‌داد و در تابستان چون دو چوب خشک می‌نمود.
    شاید بیشتر این احادیث را شیعیان و افسانه پردازان پرداخته باشند، لیکن تاریخ نویسان تردید ندارند که خون حسین که زینب به طلب آن برخاست به هدر نرفت.
    و سه سال بیش نگذشت که جرقّه‌های خشم و غضب که در کانون سینه‌ها پنهان بود، بر افروخت و به آتش سوزنده‌ای مبدّل گشت.
    و بانگ خونخواهان حسین، کوفه را به لرزه در آورد.
    و سال شصت و شش هجری ناظر قتلگاه دیگری در عراق بود که به خونخواهی کشتار کربلا پدید آمد.
    تنها در یکجا 248 نفر کسانی که در قتل حسین شریک بودند، کشته شدند.
    گریختگان را سخت دنبال می‌کردند و چون دستگیر می‌شدند از آنها می‌پرسیدند حسین کجاست؟ ... با او چه کردید؟ .... سپس هر یک را به تناسب گناهی که مرتکب شده بود کیفر می‌دادند.
    یکی را به آتش می‌سوزانیدند.
    دیگری را دست و پا می‌بریدند تا بمیرد.
    سومی را چون گوسفند می‌کشتند
    ص: 128
    چهارمی را که می‌گفت: «جوانی از خاندان حسین را آماج تیری کردم و او دست خویش را بر پیشانی گذارد و سپر تیر کرد و تیر دست وی را به شکافت، دست وی بر پیشانی او استوار کرده و هدف تیرش ساختند.
    عبیدالله بن زیاد نیز به قتل رسید.
    عمر بن سعد و فرزند وی؛ حفص؛ کشته شد.
    اشعث بن قیس بگریخت خانه او را ویران کرده و از مصالح آن سرای «حجر بن عدی کندی» را که زیاد ابن سمیه ویران کرد آباد نمودند.
    تا آنکه همه تبه کاران نابود شدند.
    و این بار سرها به مدینه رفت نه به دمشق.
    ولی داستان به خونخواهی تنها پایان نیافت.
    بلکه دنباله پیدا کرد.
    دنباله‌ای از فصولی چند.
    که از آن جمله شورش عبدالله بن زبیر در حجاز و خروج برادر وی مصعب در عراق بود.
    سپس سقوط حکومت امویان و قیام بنی عباس که شیعه آن را قیام علویین می‌پنداشت. سپس ظهور فاطمیان در مغرب و حوادثی که همراه داشت و جنگها و وقایعی را که از آن پس، پدیدار شد، باید براین جمله افزود.
    بلکه نضج و نمو مذهب شیعه نیز که در حیات سیاسی و مذهبی مشرق زمین اثری عمیق دارد، مهمترین معلول این واقعه می‌باشد.
    و زینب موجد این تحوّلات بود.
    ص: 129
    این را من نمی‌گویم! این حقیقتی است که تا آن را ضبط کرده است.
    ص: 130






    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  6. Top | #35

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    بانگ جاویدان

    زینب فردای قتل برادر صورتی هیجان آور از تبه کاریها، که کوفیان درباره شهدا کردند، به آنان نشان داد و با سخنرانی‌های خود آنان را بیدار کرد و آتشی از حسرت و پشیمانی و رسوایی در سینه ایشان برافروخت.
    سپس از نزد آنها رفت.
    و بانگ وی همچنان در گوش کوفیان طنین انداز بود و فضای اطراف را پر می‌کرد و تبه کاریهایی که مرتکب شده بودند فرایادشان می‌آورد.
    این بانگ همچنان جاویدان ماند و حوادثی که پس از کشتار، به وجود آمد، آن را از میان نبرد.
    بهره‌ای را که کوفیان (شیعیان حسین) از گناه کربلا بردند نا خوشایندتر و زشت‌تر از نصیب آن چهار هزار تن بود که به جنگ هفتاد تن شهید آمدند.
    آیا می‌توان کردار حزب یزید را با کردار یاران و شیعیان حسین مقایسه کرد؟
    اینان امام خود را خوانده و از جایگاه خود بیرون آوردند و سپس وی را هدف شمشیر و نوک نیزه کردند و خود به نظاره ایستاده‌اند، و آنان لشکری بودند که حکومت فرستاده بود و به فرمان امیرالمؤمنین علیه السلام می‌جنگیدند.
    ص: 131
    کشندگان حسین و دشمنان او کشته شدند.
    و دوستان دغلکار او ماندند.
    و همچنان به زندگانی خود ادامه دادند تا آن که به خطای زشت و جنایت بزرگی که مرتکب شده‌اند، متوجه شوند.
    مگر به جرمی که در حق امام علی، و فرزند او؛ حسن مرتکب شدند، پشیمان بودند؟
    ابداً ...
    علی و حسن رفتند ...!
    نزدیک بود از رفتار زشتی هم که با حسین کردند جز سطوری اندک در تاریخ و داستانی چند بر زبان افسانه سرایان باقی نماند.
    ولی «سیده زینب» بر فراز کشته‌های شهیدان ایستاد و مردم کوفه را که از دیدن قافله اسیران گریان شدند گفت:
    «گریه می‌کنید؟ همیشه گریان باشید!»
    آسمان هم دعای او را پذیرفت و اشک دیده کوفیان نایستاد. از نخستین لحظه که «شیر زن کربلا» در چنان موقف دردناک و مهیج ایستاد و سخنان خود را گفت. خار پشیمانی در جان مردم کوفه خلیدن گرفت.
    طبری و ابن اثیر گویند: دو یا سه ماه چنان بود که از سر زدن خورشید تا گاهی که بالا می‌گرفت. گویی دیوارها را به خون آغشته‌اند.
    و گویند چون حسین کشته شد و پسر زیاد برای استقبال سرها و اسیران خاندان پیغمبر از نخیله «لشکرگاه وی» به کوفه رفت، شیعیان یکدیگر را به باد ملامت گرفتند و دانستند که جنایتی عظیم مرتکب
    ص: 132
    شده‌اند، حسین را خوانده سپس دست از یاری وی کشیده‌اند.
    دیوارهای کوفه بانگ زینب را منعکس می‌کرد که:
    آری به خدا بسیار بگریید و کم بخندید.
    شما لکه عاری به دامن خویش چسبانیدید که هرگز آن را نتوانی شست. چگونه قتل سبط خاتم پیغمبران را که سید جوانان بهشت است می‌شویید؟
    تصدیق کردند ...
    گویی از زبان زینب یکدیگر را سرزنش می‌کردند که:
    پسر دختر پیغمبر خویش را خواندیم واز جان خود در حق او دریغ کردیم، تا در کنار ما کشته شد، نه به مال او را یاری دادیم، نه به زبان، نه به دست!
    عذر ما نزد خدا و پیغمبر چیست؟ که فرزند، دوست و ذریه او را کشتیم؟ به خدا عذری نداریم، جز آن که کشندگان و دشمنان او را بکشیم یا خود کشته شویم، شاید خدا از ما خشنود شود و باز از کیفر او در امان نیستیم.
    دیگری گفت: ما گردن خود را در راه آل پیغمبر خویش کشیدیم و ایشان را بدین سو خواندیم و به آنان وعده یاری دادیم و چون نزد ما آمدند سست و ناتوان شدیم و به انتظار نشستیم تا در کنار ما کشته شدند!
    فرزند پیغمبر و پاره تن او و خاندان وی، نزد ما به قتل رسیدند.
    برخیزید! که خدارا به خشم آوردید. تا خدا را خشنود نسازید نزد زنان و فرزندان نروید و به خدا سوگند می‌پنداریم که جز با پیکار با
    ص: 133
    یکدیگر یا هلاکت خود، او را خشنود نسازید.
    «خود را بکشید که نزد پروردگار شما بهتر است».
    آری به خدا.
    گویا از زبان زینب سخن می‌گفتند.
    مردم کوفه از سال قتل حسین خود را سرزنش کرده و ساز و برگ جنگ می‌خریدند تا آن که لشکر پشیمانان (توّابین) با شعار: «یا لثارات الحسین» قیام کرد.
    این بار، در نهان دست به کار نزدند، بلکه آشکارا اسلحه خریده و می‌گفتند: ما به طلب دنیا بر نخاسته‌ایم، ما به خاطر تو به و خونخواهی پسر دختر پیغمبر قیام می‌کنیم.
    هنوز سال 65 نرسیده بود که بانگ «یالثارات الحسین، زمین را زیر پای بنی امیه لرزاند!»
    و کوفه ناظر توّابین بود که سلاح پوشیده با کوشش تمام، به سوی قبر حسین می‌رفتند و این آیه را می‌خواندند:
    «به سوی خدا باز گردید و خود را بکشید که نزد و پروردگار شما بهتر است.» (1) 17
    چون به قبر رسیدند به یکبار صیحه زدند و گریه بسیار کردند، چنان که تا بدان هنگام دیده نشده بود سپس یک شب و روز نزد قبر حسین بودند و می‌گفتند:
    خدایا! حسین شهید پسر شهید را بیامرز.
    ________________________________________
    1- - «... فَتُوبوُا الی بارِئکُمْ فاقتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ ...) (بقره: 54)
    ص: 134
    خدایا! ترا گواه می‌گیریم، که بر دین ایشانیم.
    دشمنانشان را دشمن و دوستان ایشان را دوست داریم.
    خدایا! ما پسر دختر پیغمبر خود را خوار کردیم. مارا بیامرز و اگر نیامرزی زیانکاریم!
    سپس در حالی که پشیمانی و جوشش آنان شدت یافته بود، قبر را ترک گفتند و مانند موج لرزان دل بر مرگ نهاده، با هزارها لشکر بنی امیه روبرو شدند. تنها آرزوی ایشان این بود که در خونخواهی حسین کشته شوند، شاید از گناهانشان بکاهد.
    در آن روز ایشان را امان دادند ولی آنها سرباز زده فریاد می‌کردند:
    مادر دنیا در امانیم، همانا برای امان آخرت بیرون شدیم.
    تا آنکه همگی کشته شدند.
    و شاعر در حق ایشان گوید:
    از دنیا دل کنده و گفتند: چند که زنده‌ایم به سوی آن نمی‌آییم. ما دل بدانچه دیگران از نداشتن آن ناخرسندند و به دنبال آن می‌شتابند، نبسته‌ایم .. (1) 18
    آنکه گوید:
    آنها به طلب توبه و پرهیز کاری بیرون شدند و لشکریان شام ایشان را کشته جز تنی چند باقی نگذاشتند.
    پشیمانان رفتند و پشیمانی و توبه را همچون میراثی مقدس برای فرزندان و نوزادگان خود گذاشتند.
    زینب بود که از قتل حسین ماتمی جاویدان بر پا کرد که نزد شیعه در
    ________________________________________
    1- دکتر بنت الشاطی، شیرزن کربلا، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 5، 1376.
    ص: 135
    تطور عقیده، اثری عمیق‌تر از هر چیز، داشته است.
    زینب بود که در شب دهم محرم عزایی سالیانه تأسیس کرد که در آن شب نواده‌های توّابین نزد قبر حسین رفته صورت آن ماتم را تجدید می‌کنند و سخت ترین عذاب را بر تن خود هموار می‌دارند تا کیفر بزه اجداد ایشان باشد. (1) 19
    زینب بود که از خود ایشان بر آنها عذابی گمارد که با مرگ نابود نمی‌شود (آتش پشیمانی) و نسلی پس از نسل دیگر آن را می‌افروزد.
    سالها و قرنها می‌گذرد و آنها می‌کوشند تا این آتش، روشن مانده و خاموش نشود.
    گویا این عذاب را کفاره و توبه‌ای می‌پندارند. بلی سالها می‌گذرد و مردم عراق همچنان این عزا را بر پا داشته و طعم آن را می‌چشند و مشقتی را به میل و اصرار بر خود هموار می‌دارند تا خاطره گناه قاتلین امام را زنده نگاه دارند.
    گویا تاریخ هیچ مصیبتی را که مدت آن چنین طولانی باشد، در نظر ندارد؛ چه چندین قرن است همچنان تازه مانده و مرثیه‌های شعرا را مردم عراق، هر سال در روز عاشورا می‌خوانند.
    و شاعر ایشان با اشعار خود آتش مصیبت و اندوه را در سینه آنان می‌افروزد.
    ________________________________________
    1- - مصیبت خوانی و تعزیه داری را به هر صورت که تصور کنیم، نه توابین به وجود آورده‌اند و نه نواده‌های آنها و نه بدیشان اختصاص دارد. بلکه در این ایام عموم شیعه مذهب‌ها (از هر نژاد که باشند) به صورتی بدین کار قیام می‌کنند و آنچه در نظر آنان نیست کفاره گناهان توّابین می‌باشد.
    ص: 136
    آری زینب است که از قتل برادر «ماتمی» جاویدان ساخت زینب است که در تاریخ اسلام و انسانیت «عقیله بنی هاشم» شد.
    شیر زنی که توانست به خونخواهی برادر شهید بزرگ خود برخیزد.
    شیر زنی که توانست کاخ دولت بنی امیه را ویران کند.
    شیر زنی که توانست مجرای تاریخ را برگرداند. (1) 20





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  7. Top | #36

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    پـــــــــــــایـــــــــ ـــــان





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi