❤ |
❤ |
عالم و آدم بداند من گداي مجتبايم
هر چه هستم هر چه باشم از براي مجتبايم
از تولد يا كه نه روز ازل تا روز محشر
عاشق و مجنون و مست و آشناي مجتبايم
رو گرفته ماهِ امشب از حلولِ ماهِ زهرا
در نماز و سجدهي شكرِ خداي مجتبايم
عِطرِ ياس و ياسمن زد بر مشامِ روزهداران
من چو مبهوتان ديگر در هواي مجتبايم
جان دهم گر جان پذيرد، پيش پايش دل بميرد
خود به مسلخ ميبرم چون من فداي مجتبايم
اي تو يوسفتر ز يوسف، با كرم كنعانيام كن
تا شود روزي بگويم خاكِ پايِ مجتبايم
چشمِ ابري من امشب پر ز بارانِ مدينه
سينه گويد عقده دارِ عقدههاي مجتبايم
فطرس از بس در گلويش غم چو بغضي خانه كرده
قطرهي اشكش بگويد بي صداي مجتبايم
حسن فطرس
❤ |
باز به من راه سخن باز شد
نای دلم زمزمه پرداز شد
روزه ام ،اما زمدیح حسن
یکسره قندست مرا در دهن
مرغ دلم نغمه خوش ساز کرد
تا حرم گمشده پرواز کرد
نیمه مهی کرده دلم اعتکاف
تاکه کنم گرد جمالش طواف
شهر نبی طور تجلا شده
غرق شعف خانه مولا شده
بهر علی نور بصر آمده
فاطمه را نیز پسر آمده
شمس نقاب از رخ خود وا نمود
تا که نگه بر مه زهرا نمود
قوس و قزح طاق دو ابروی او
بست زمین سلسله موی او
شمه ای ازنور رخش مهر و ماه
جمله گدایان درش شیخ و شاه
خیل ملک ساقی میخانه اش
عالمیان مست ز پیمانه اش
حضرت جبریل بود مست او
روزی میکال بود دست او
با ملک الموت اگر مرگ ماست
زندگی او به کف مجتبی ست
هست کریمان همه از هست اوست
بعد خدا رزق همه دست اوست
حاتم طائی به سر خوان او
حضرت داوود غزل خوان او
صد چو کلیم آمده بر درگهش
صد چو خلیل اند به قربانگهش
یوسف کنعان شده آواره اش
دست مسیحاست به گهواره اش
کیست حسن یوسف اهل ولاست
کیست حسن بانی کرببلاست
کیست حسن معنی حبل المتین
مرشد و پیر مه ام البنین
کیست حسن ثانی پیغمبر است
ثانی او نیز علی اکبر است
کیست حسن محرم اسرار مام
بعد علی حضرت دوم امام
کیست حسن نیست بجز یک کلام
حضرت زهراست علیها سلام
یاسر رحمانی
❤ |
چونانكه خالق احد ذوالمنن يكي استبين تمام حُسن فروشان حَسن يكي است
عالم اگر شود زگل دل چمن چمندر باغ حسن مثل تو سرو چمن يكي است
بين هزار خرمن گل مثل بوي توبوي لطيف عطر گل ياسمن يكي است
تو ماه عالمي و هزارانت انجمنگويند متفق كه مه انجمن يكي است
هر كس كه ديد روي تو را بين پنج تناقرار كرد كآينة پنج تن يكي است
ماه خدا دو نيمه شد و گفت آسمانهرچند از ستاره پُري ماه من يكي است
گرچه تو و علي و نبي را سه پیکر استجان تو و علی و نبی در بدن یکی است
آن چارتن كه زير كسا باتواند پنجيك نور واحديد همانا سخن يكي است
اسرار غيب آينه اي روبروي توستعين اللّهي و پيش تو سِرّ و علن يكي است
صبر تو بست دست تو را ورنه دست توبا دست هاي حيدر خيبر شكن يكي است
هرجا سفر كنم دل من در بقيع توستآري بر اين مسافر تنها وطن يكي است
مردي چو جدّ و باب و حسين و تو نيست نيستچونانكه مثل حضرت صديقه زن يكي است
مِهر تو ثبت مُهر مسلماني من استبي تو طريق كفر و مسلمان شدن يكي است
هرچند نيست قابل وصف تو يا حسناينجا عقيق "ميثم" و دُرّ عدن يكي است
❤ |
به! چه فرخنده شبی و چه مبارک سحری!
که در آن عطر خوش خوش نفسان آمده است
چه نشستی که درِ میکده ها باز شده
آی مستان خدا! پیر مغان آمده است
بی نصیبم مگذارید ز جام کوثر
حال که صحبت مستی به میان آمده است
روزه دارانِ شبِ پانزدهم مژده دهید
نمکِ سفره ماه رمضان آمده است
سوره قدر شب پانزدهم نازل گشت
فصل تنهایی زهرا و علی سر شده است
زودتر از همه مژده به پیمبر دادند
نوه ات آمده و فاطمه مادر شده است
نمک از روی تو می ریزد و خرمای لبت
رطب سفره افطار پیمبر شده است
طعم چشمان بهاری تو ای روح بهار
میوۀ نوبر هر روزۀ حیدر شده است
سفره ماه مبارک، برکت دارد، لیک
با قدم های شما با برکت تر شده است
❤ |
چه اسیر و چه فقیر و چه یتیم آمده اند
بر در خانۀ ارباب کریم آمده اند
پادشاهیِ تو و من نیز همان مسکینی
که به جز عشق تو در سینه ندارد دینی
قدمت بر سر چشمم اگر ای مرد کریم
سحری هم به کنار دل من بنشینی
مستجاب است دعای من آلوده اگر
پای هر برگ دعا از تو بود، آمینی
به صف مشتریانت نظر اندازی، گر
ته صف یوسف دل باخته را می بینی
کوه کن می شوم از شوق شکر خندهٔ تو
آب افتاده دهانم چه قدَر شیرینی!
ای که بر خیل جوانان بهشت آقایی
اولین سید آل علی و زهرایی
گاه سوگند خدا گشتی و انجیر شدی
گاه با آیۀ طفلین تو تفسیر شدی
گاه با صلح زدی در دل دشمن، تنها
گاه در جنگ جمل دست به شمشیر شدی
زانو از غم به بغل گیری و سر بر زانو
به گمانم دگر از زندگیت سیر شدی
آه، آقای غریبم چه به روزت آمد
چه شد آخر که تو در کودکیت پیر شدی؟
قاب شد در نگهت چهره یاس نیلی
زده چشمان تو را برق شدید سیلی
محسن عرب خالقی
❤ |
ای جان پاک ختم رسل در بدن، حسن!
ماه رخت چراغ هزار انجمن، حسن!
ریحانهٔ محمّد و دردانۀ علی
چارم نفر ز سلسلۀ پنج تن، حسن!
جان جهان فدات که سلطان انبیا
پیوسته بوده بر دهنت بوسهزن حسن!
شیرینی کلام من از وصف مدح توست
نَقل حدیثت آمده نقل دهن، حسن!
از غنچۀ دهان تو ریزد گلاب وحی
چونان از زبان پیمبر سخن، حسن!
از آن خدای، نام نهادت حسن که هست
خلق مبارک تو و خویت حسن، حسن!
بر روی دست فاطمه در لالهزار وحی
رخسار توست برگ گل یاسمن، حسن!
مدح تو با زبان رسول خدا خوش است
او گوید و از او شنود بوالحسن، حسن!
صبر تو بر شجاعت تو برتری کند
داری اگر چه بازوی خیبرشکن، حسن!
کی لایق است تا که در اوصاف چون تویی
گوهر بریزد از دهن همچو من، حسن!
تو آشنای عالمی و از غریب هم
تنهاتر و غریبتری در وطن، حسن!
بر تربت تو دست توسل کند دراز
شاه و گدا و پیر و جوان، مرد و زن، حسن!
❤ |
آیینۀ جمـال محمد تویی تویی
بالله کریم آل محمد تویی تویی
بر روی دست فاطمه قرآن حیدری
آقای من! چه قدر شبیه پیمبری
زیبایی از بهشتِ جمال تو گشته سبز
نامت بود حسن ولی از حُسن برتری
جان تمام حُسن فروشان فدات باد
الحق که با جمال حسن حُسنپروری
یعقوب گشته محو تماشا و گویدت
مولای من! تو یوسف زهرای اطهری
واجب بود اطاعت تو در قیام و صلح
زیرا تو خود ولیِ خداوند اکبری
در دست توست تیغ قیام و کلید صبر
حتی تو بر حسین، امامی و رهبری
در زهد و عصمت و شرف و قدر، فاطمه
در صبر، مصطفایی و در جنگ، حیدری
قدر تو را که هست وطن شهر غربتت
باور نمیکنند که تو فوق باوری
خیر کثیر در نفس توست یا حسن
سر تا به پای، کوثر و فرزند کوثری
دریای نور ختم رسل! فاطمه صدف!
الحق که آن یگانه صدف را تو گوهری
جان حسین و هست علی قلب فاطمه
سوگند میخورم تو رسول مکرری
❤ |
تنها نه چشم و ابـرو و رویت محمد است
خلق و مرام و منطق و خویت محمد است
دل را هماره حال و هوای بقیع توست
انگار پشت پنجرههای بقیع توست
دور بقیع تو ز چه دیوار میکشند
ملک وجود، صحن و سرای بقیع توست
شیعه نفس که میکشد از عمق جان خود
گویی نسیم روحفزای بقیع توست
بر پادشاهی دو جهان ناز میکند
آن دلشکستهای که گدای بقیع توست
غم نیست گر بنای مزارت خراب شد
در هر دل شکسته بنای بقیع توست
در مروه و صفا همه گفتیم یا حسن
ما را اگر صفاست صفای بقیع توست
ما کیستیم تا به حریم تو رو نهیم
جبریل، سرشکستۀ پای بقیع توست
یک خشت از مزار تو را هم نمیدهیم
صد باغ خُلد کم به جزای بقیع توست
اذن دخول تربت تو نام فاطمه است
آوای یا حسین، دعای بقیع توست
بردار سر ز خاک و بگو قبر فاطمه
ای خفته در بقیع، کجای بقیع توست؟
هر شب کبوتر دل ما زائر شماست
هر جا رویم حال و هوای بقیع توست
گردون کتاب صبر تو را بوسه میزند
«میثم» ز دور قبر تو را بوسه میزند
سازگار
❤ |
یک سرو، ولی سرو هزاران چمن است این
یک ماه، ولی ماه هزار انجمن است این
یک نور، ولی نور همه پنج تن است این
یک روح، ولی روح علی در بدن است این
زیبارخ و شورافکن و شیریندهن است این
ای ماه خدا چشم تو روشن حسن است این
این خلق عظیم است عظیم است عظیم است
فرزنـد کریم است کریم است کریم است
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)