صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 19

موضوع: اشعار به مناسبت شهادت جانگداز امام حسن مجتبی(ع)

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض اشعار به مناسبت شهادت جانگداز امام حسن مجتبی(ع)




    ای مادری ترین پسر فاطمه ، حسن!
    ای مجتبی ترین ثمر فاطمه ، حسن !

    آن مقتدا که هیچ کَسَش اقتدا نکرد
    با اینکه هست تاج سر فاطمه ، حسن!


    وقتی که در مدینه غریبش گذاشتند
    یعنی شکست بال و پر فاطمه ، حسن!

    حتی صدای تو به سپاهت نمی رسید
    یعنی شکسته شد کمر فاطمه ، حسن!


    روزی که مادر تو به کوچه ز پا فتاد
    چشم تو دید درد سر فاطمه ، حسن!

    در ناله ها و نافله های شبش کسی
    چون تو ندید چشم تر فاطمه ، حسن!

    در بین اهل بیت ، خدایی خودت بگو
    مثل تو کیست خونجگر فاطمه ، حسن!

    چون تو کسی که چادر خاکی ندیده است
    ای قامتت عصا به بر فاطمه ، حسن!

    سیلی به پیش چشم تو بر مادرت زدند
    دیوار بود و زخم سر فاطمه ، حسن!

    زهرا اگر که شد سپر مرتضی علی
    آری تویی ، تویی سپرِ فاطمه ، حسن!


    الحق که از حسین تو هستی غریب تر
    این غربت است ، در نظر فاطمه ، حسن!

    یک یار هم کنار تو روز وفا نماند
    در غربتی تو هم اثر فاطمه ، حسن!


    یک عمر خونِ دل ز گلویت به تشت ریخت
    ای پاره پارۀ جگر فاطمه ، حسن!

    محمود ژولیده



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض




    وقتی که در عزای شما گریه می کنم
    همواره با خدای شما گریه می کنم


    با هر قدم به کوچه ی باریک شهرتان
    در بین کربلای شما گریه می کنم

    زخم زبان و کوچه و سیلی و گوشوار
    با درد ماجرای شما گریه می کنم


    اندازه ی دوماهِ حسین این یکی دو شب
    آقا فقط برای شما گریه می کنم

    اما نه ، با کیومک حسینی که گفته ای
    هم ناله با نوای شما گریه می کنم


    من خمس یک دهه غم و اندوه و آه را
    بر رزم بچه های شما گریه می کنم

    حتمی بود که فاطه در روضه می رسد
    وقتی که پا به پای شما گریه می کنم


    بر آن مزار خاکی و بی سایبانتان
    بر غربت سرای شما گریه می کنم



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض




    من جگر پاره زهرایم و پاره جگرم
    همه را یارم و خود از همه مظلوم‌ترم

    خانـه‌ام قتلگـه و یـار ستمگر قاتل
    سوخته از شرر زهر، ز پا تا به سرم

    عمر من بود محرّم، همه روز و همه شب
    قاتل از زهر جفا کشت به ماه صفرم

    لب فرو بستم و دیدم که اهانت می‌کرد
    قاتـل مـادر مظلومه مـن بـر پدرم

    با وجودی که خزان کُشت بهارانم را
    طشت شد باغ گل و لاله ز خون جگرم

    من که طاووس بهشتم به چه جرم و گنهی
    سوختـه از شـرر دوزخیان بال و پرم؟


    قسمتم بود به مسجد که ز طفلی هر روز
    قاتـل مـادر خـود را سـر منبـر نگـرم

    تا در آن کوچه رخ یاس نبی گشت کبود
    تیره شد صورت خورشید به پیش نظرم


    مضطرب بـودم و لرزیدم و حیـران بودم
    که چسان مادر خود را به سوی خانه برم

    در همان لحظه که شد مادر من نقش زمین
    مـن نگـه کـردم و او گفت خدایـا پسرم


    «میثم» ازآه تو گرسوخت جهان، نیست عجب
    از شـرار جگـر و سـوز دلـت بـا خبـرم

    غلامرضا سازگار



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض




    اگر اين لحظه ها ناگه ز شورت انگبين ميشد
    تمام روزها سرشار از خلد برين ميشد


    به پايان ميرسيد اندوه اين گلهاي پژمرده
    بهاري دست ميافشاند، زاد العارفين ميشد

    پر از عطر عسل ميشد سبوي تشنۀ مادر
    پدر لبخند ميزد، مملو از نور يقين ميشد

    تمام باغها مثل بهشتي ميدرخشيدند
    نسيمي از تبسمهاي تو عيد آفرين ميشد

    از اوج آسمانها بوي تو روي زمين ميريخت
    و شاعر در ميان غربتش عاشقترين ميشد


    چنان پر ميزدم گرد جمال قدسي ات هر دم
    که چون پروانه ها هر بال خاکسترنشين ميشد
    ****
    فقط اي کاش در اين اشکها ميآمدي، آقا!
    که پلک خیس من از روی ماهت خوشه چين ميشد..



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض




    جانم فدای لحظۀ جان دادن او
    كار خودش را كرد آخر سر، زن او


    مانند كوچه باز غافلگير گشته
    بسیار جانسوز است ساکت ماندن او

    از بس که خون آورده بالا گوییا که
    خون گریه دارد می کند پیراهن او


    كرببلا شد حجره اش، آن لحظه ای که
    از تشنگی شد تيره چشم روشن او

    آقا نمی ترسد ، خدا می داند اين را
    ازشدت زهر است می لرزد تن او


    فرزند زهرا مثل زهرا خون جگر شد
    اين را روايت كرد طرز رفتن او

    ای كاش مثل مادرش شب دفن می شد
    تا تير بر جسمش نمی زد دشمن او


    با اينكه غمگينيم ، امّا شكر ديگر
    مخفی نشد مانند زهرا مدفن او



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    آه از مصیبت حسن و حال مضطرش
    اَحشای پاره پاره و، قلب مکدرش


    آن دردها که در دل غمگین نهفتـه داشت
    و آن زهرها که در جگر افروخت آذرش


    آن طعنه‌ها که خورد ز دشمن به زندگی
    و آن تیرها که زد پـس مردن بـه پیکرش


    یک لحظه ساغرش نشد از خون دل تهی
    بعد شهادت پدر و فوت مادرش


    الله اکبر از لب آبی که نیمه شب
    نوشید و سر زد از جگر الله اکبرش


    ز الماس سوده، رنگ زمرد گـرفت، سیم
    یاقوت کرد جزع و چـو بیجاده، گـوهـرش


    آهی کشید و طشت طلب کرد و خون دل
    در طشت ریخت نزد ستـمدیده خواهرش


    زینب چو دید طشت پر از خون، فغان کشید
    گویی بـه خاطر آمـد از آن طـشت دیگـرش


    چندان کشیده آه که آتش گرفت چـرخ
    چندان گریست خون که گذشت آب از سرش


    "ادیب الممالک فراهانی"امیری


    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    تو مپندار که آتش زده ای برجگرم
    تو مپندار که زهر تو شده کارگرم

    دل من پیش تر از پیش برافروخته بود
    جگرم از اثر واقعه ای سوخته بود


    توندانی که چه ها من به دوچشمم دیدم
    توندانی من مظلوم چه ها بشنیدم

    همره مادرم از کوچه گذر میکردم
    وقت رفتن که به اطراف نظر میکردم

    کوچه آن روز ندانم که چرا خلوت بود
    به دلم دلهره و واهمه و محنت بود

    ناگهان دیدم از آن دور کسی می آید
    باورم بود که فریاد رسی می آید


    روز شد تیره تر از شام ‌‌‌‌‌٬گل وپروانه
    موقع رفتنِ‌ از کوچه به سوی خانه

    همه شهر مدینه سیه ونیلی شد
    صورت مادرم از کین هدف سیلی شد


    مادرم گفت حسن بر دلم آذر نزنی
    حرفی از قصه ی امروز به حیدر نزنی

    سعید خرازی



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    نیست کس غیر از خدا آگاه از سوز نهانم
    خون دل هایی که خوردم ریخت بیرون از دهانم

    زهر نانوشیده قلبم بود مثل لاله پرپر
    بس که آمد بر جگر از دوستان زخم زبانم


    در وطن نه در میان خانه ی خود هم غریبم
    قاتلم گردیده یارب همسر نامهربانم

    قلب من شد پاره آن روزی که خود در کوچه دیدم
    مادرم نقش زمین گردید پیش دیده گانم

    جعده زهرم داد امّا قاتلم باشد مغیره
    بر لب از ظلمی که او کرده چهل سال است جانم

    خون دل هایی که زهرا و علی خوردند عمری
    اشگ گردید و روان شد از دو چشم خون فشانم

    هر کجا افتاد چشمم یا به ثانی یا مغیره
    رنگ از رویم پرید و سوخت مغز استخوانم


    من که ختم الانبیا خوانده است طاووس بهشتم
    در میان آشیان چون طایر بی آشیانم

    باغبان گلشن وحیم ولی از بس غریبم
    هم نشین خارها در بین باغ و بوستانم

    سوخت یاقوت لبم از زهر و شد معلوم آخر
    از چه پیغمبر ز طفلی بوسه می زد بر دهانم

    گر چه آل مصطفی ظلم فراوان دید «میثم»
    نیست از من هیچ کس مظلوم تر در خاندانم



    شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار




    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض





    من يه غريبي مي‌شناسم داغِ هزار ساله داره
    بهش مي‌گن امام حسن كه غربتش ناله‌ داره

    شبِ شهادتش همه به گريه عادت مي‌كنند
    همه مي‌آن با ناله‌شون نيّتِ حاجت مي‌كنند


    مي‌گن كريمِ فاطمه‌است، گريه براش ثواب داره
    هر كي بهش سلام بده، سلامِ اون جواب داره

    اگه كسي دردي داره، دردش و درمون مي‌كنه
    مي‌آد شبِ اوّلِ‌ قبر، يارش و مهمون مي‌كنه


    امّا بگم كه اين آقا، يه يار بي‌وفايي داشت
    دشمن اون تو خونه بود، همسرِ بي صفايي داشت

    يه شب به دستِ همسرش، غصه و غم كشيده بود
    ز دستِ يارِ بي‌وفاش، زهرِ جفا چشيده بود


    سوزش سينه و جگر، ديگه فراوون شده بود
    من بگم و تو ناله كن، لباش پر از خون شده بود

    از شدت زهرِ جفا، لحظه به لحظه تب مي‌كرد
    زينبش و صدا زد و، يه طشتي رو طلب مي‌كرد


    مي‌گفت برو زينبِ من، نامِ من و صدا نكن
    با اشكِ چشمات خواهرم، به طشت خون نگا نكن

    اما حالا حالِ آقا، ديگه پريشوني شده
    گفت كه بيا داداش حسين، كه وقت مهموني شده


    دست من و بگير داداش، چشات توي چشام باشه
    لحظه‌ي جون دادن مي‌خوام، اسمِ تو رو لبام باشه





    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض




    یک عمر در حوالی غربت مقیم بود
    آن سیدی که سفره ی دستش کریم بود

    خورشید بود و ماه از او نور میگرفت
    تا بود ، آسمان و زمین را رحیم بود


    سر می کشید خانه به خانه محله را
    این کارهای هر سحر این نسیم بود

    آتش زبانه می کشد از دشت سبز او
    چون گلفروش کوچه ی طور کلیم بود


    این چند روزه سایه ی یثرب بلند شد
    چون حال آفتاب مدینه وخیم بود

    حقش نبود تیر به تابوت او زدن
    این کعبه در عبادت مردم سهیم بود


    بی سابقه است حادثه اما جدید نیست
    این خانواده غربتشان از قدیم بود

    آقا ببخش قصد جسارت نداشتم
    پای درازم از برکات گلیم بود


    رضاجعفری




    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi