صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15

موضوع: قضا و قدر از نگاه امام علی(ع)

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض قضا و قدر از نگاه امام علی(ع)

    قضا و قدر از نگاه امام علی(ع)


    در ميان مشركان مكه و اكثر نقاط شبه ‏جزيره، انديشه جبر، اختيار و اين‏كه آيا انسان در كارهاى خود مختار است يا مجبور، كمتر مطرح بود، زيرا انديشيدن در مورد شيوه كار انسان، كه آيا رنگ اختيار دارد يا جبر، از آنِ محيط‌ هاى علمى و فلسفى است كه براى اين نوع بحث‏ها انگيزه دارند، اما در محيط‌ هاى يادشده چنين انگيزه‏اى در ميان اكثريت آن‏ها وجود نداشت. تنها اقليتى از آنان شرك خود را از طريق مشيت الهى توجيه مى كردند كه وحى الهى آن را از آن‏ها چنين نقل مى كند:


    «سَيَقولُ الّذين أشْرَكوا لو شاء اللَّهُ ما أشْرَكنا و لا آباؤنا...(1)».


    كسانى كه شرك ورزيدند، خواهند گفت كه اگر خدا مى‏ خواست، نه ما و نه نياكان مان شرك نمى‏ ورزيديم.....


    و در آيه ديگر، برخى از گناهان را از اين راه توجيه مى ‏نمودند چنان كه مى‏ فرمايد:


    «و إذا فَعَلوا فاحِشَةً قالوا وَجَدْنا عليها آباءَنا و اللَّه أمَرَنا بِها قل إنَّ اللَّهَ لا يَأمُرُ بِالفَحْشاءِ أتَقولونَ على اللَّه ما لا تعلمونَ(2)».


    آنگاه كه عمل زشتى انجام مى‏ دهند، مى‏ گويند پدران ما نيز چنين بودند و خدا نيز به آن امر كرده است، بگو خدا هرگز به كار زشت فرمان نمى‏ دهد، آيا چيزى را كه نمى‏ دانيد به خدا نسبت مى‏ دهيد؟
    امضاء

  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    معاويه بن ابى ‏سفيان براى توجيه خلافت فرزند خود -يزيد- به قضا و قدر تمسك مى ‏جست و مى‏ گفت: خلافت او تقدير الهى است.


    اما اين نوع توجيه‏ ها فراگير نبود، بلكه تنها در ميان برخى از آن‏ها جوانه مى‏ زد، ولى پس از رحلت پيامبر گرامى(ص) و مهاجرت احبار يهود به مدينه و نقاط ديگر، دو مسأله كه از خصايص آيين احبار يهود است، مطرح گرديد:


    1.تشبيه يا تنزيه.


    2.جبر يا اختيار.


    بازيگران اصلى اين نوع مسايل «كعب الأحبار» و امثال او بودند و متأسفانه گروهى از مسلمانان از روى خوشبينى، انديشه ‏هاى آنان را اسلامى تلقى كرده و آن‏ها را در ميان مردم رواج دادند.
    امضاء

  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    غالباً خلفا و زمام‌داران وقت، نسبت به اين مسايل آگاهى نداشتند و در موقع سؤال، با آن‏ها با خشونت رفتار مى كردند. اينك يك نمونه:


    عبداللَّه بن عمر نقل مى‏ كند: مردى نزد ابوبكر رفت و گفت: آيا عمل جنسىِ زشت به تقدير خداست؟ ابوبكر در پاسخ گفت: بلى. از آن‏جا كه سؤال ‏كننده آن را برخلاف فطرت تلقى كرد بار ديگر سؤال كرد و گفت: آيا صحيح است كه خدا چيزى را براى من مقدر سازد آن‏گاه مرا به خاطر آن كيفر دهد؟


    ابوبكر سخت فرو ماند و ناراحت شد و با خشونت گفت: اى فرزند زن بدبو! اگر كسى در اين مجلس بود، فرمان مى‏ دادم بينى تو را بشكند و خرد كند(3)!
    امضاء

  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    تقدير؛ به اين معنى كه هر نوع اختيار را از انسان سلب كند، با تكليف و بعداً هم كيفر سازگار نيست. اما چه مى ‏توان كرد؟ تبليغات يهود مسأله را آن‏چنان جا انداخته بود كه هيچ‏كس نمى ‏توانست تقدير الهى را به همين معنا انكار كند. هرچه زمان پيش مى‏ رفت، مسأله قضا و قدر، مساوى با جبر و سلب اختيار در ميان مسلمانان گسترش پيدا مى‏ كرد و جزء عقايد اسلامى به‏ شمار مى‏ رفت و نظام اموى بسيارى از كارهاى زشت وخلاف عدل را از اين راه توجيه مى ‏كرد؛ مثلاً معاويه بن ابى‏ سفيان براى توجيه خلافت فرزند خود -يزيد- به قضا و قدر تمسك مى ‏جست و مى‏ گفت: خلافت او تقدير الهى است(4).


    حتى هنگامى كه عمر بن سعد مورد بازخواست قرار گرفت و بزرگان اسلام او را بر قتل سبط پيامبر نكوهش كردند، او در پاسخ گفت: من با پسر عموى خود حسين(ع) اتمام حجت كردم ولى او سخن مرا نپذيرفت و آن‏چه نبايد بشود شد و اين كارها از جانب خدا مقدر شده است(5).

    امضاء

  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    هرچه زمان پيش مى‏ رفت مسأله قضا و قدر عمق بيشتر پيدا مى‏ كرد و جزء ضروريات دين اسلام شمرده مى ‏شد. حتى در رساله‏ هاى كوچك كه احمد بن حنبل و شيخ طحاوى نوشته‏ اند، قضا و قدر جزء اصول دين به ‏شمار رفته است؛ مثلاً احمد بن حنبل چنين مى‏ نويسد:


    «خدا درباره بندگانش فرمان داده و از آن نمى‏ توانند تجاوز بكنند. آنان به سوى آن تقديرى كه براى آن آفريده شده ‏اند روانه هستند».


    سپس مى گويد:


    «زنا و دزدى و مى‏ خوارگى و كشتن و خوردن مال مردم و همه گناهان با تقدير الهى صورت مى‏ گيرد و هيچ كس در اين مورد حجتى در برابر خدا ندارد بلكه حجت، از آنِ اوست(6)».


    در چنين گير و دار و طوفان پيامدهاى مسأله قضا و قدر، اميرمؤمنان قد برافراشت و در عين تأييد اعتقاد به قضا و قدر، هر نوع پيامد بد را از آن بر طرف كرد، اما با بيان‏ هاى گوناگون.
    امضاء

  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    * نهى از انديشيدن به قضا و قدر


    اميرمؤمنان درباره قضا و قدر در حد توانِ پرسش‌گران به بحث و مناظره مى‏ پرداخت و تا استعداد طرف را نمى ‏سنجيد، لب به سخن نمى‏ گشود؛ مثلاً در موردى، طرف تصوّر مى‏ كرد كه اعتقاد به قضا و قدر با عدل الهى و اختيار انسان سازگار نيست و اين مطلب را با آن حضرت در ميان نهاد. امام(ع) در پاسخ او اين سه جمله را فرمود:


    1.«طريقٌ مظلمٌ فلا تَسْلِكوه»: راه تاريكى است آن را نپي ماييد.


    2.«و بحرٌ عميقٌ فلا تَلِجُّوه»: و درياى ژرفى است در آن پا نگذاريد.


    3.«و سِرٌّ اللَّه فلا تتكَلِّفوه»: و رازى خدايى است خود را براى فهميدن آن به زحمت نياندازيد(7).


    در اين مورد حضرت افراد كم ظرفيت و كم استعداد را از بازخوانى قضا و قدر بازمى‏ داشت، زيرا مى‏ دانست كه هر چه بگويد مخاطب توان درك واقعيت را ندارد.
    امضاء

  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    * قضا و قدر به معنى امر و نهى الهى است


    در موردى ديگر كه طرف از استعداد متوسطى برخوردار بوده، امام(ع) به تبيين آن پرداخته و آن را به امر و نهى الهى تفسير كرده است. امام هادى(ع) در رساله ‏اى كه در مورد رد جبر امويان و تفويض معتزليان نوشته است، گفت‏ وگوى امام(ع)را در آن رساله چنين نقل كرده است: هنگامى كه اميرمؤمنان(ع) از جنگ صفين به سوى كوفه بازمى‏ گشت، مرد سالخورده اى برخاست و از آن حضرت در مورد قضا و قدر چنين پرسيد:


    مرد سالخورده: آيا اين كه ما از عراق به سوى شام روانه شديم و با دشمن نبرد كرديم و اكنون نيز از شام به كوفه بازمى‏ گرديم آيا اين هر دو در قلمرو تقدير خدا بوده است يا نه؟


    اميرمؤمنان: بدان هيچ تپه ‏اى را بالا نرفتيد و از هيچ سراشيبى فرو نيامديد، مگر اين كه به تقدير الهى وعده است.


    مرد سالخورده: اكنون كه چنين است، پس من كارى نكرده ‏ام، اجر و مزدى ندارم، چون عمل من بيرون از اختيار من بوده است و اين قضا و قدر است كه مرا برده و بازآورده است.


    اميرمؤمنان: شگفتا! شايد گمان كرده‏ اى كه قضاى قطعى و قدر حتمى در كار بوده است.


    مرد سالخورده: چگونه مى ‏تواند چنين نباشد در حالى قضا و قدر ما را به مقصد سوق داده و دوباره به وسيله تقدير الهى باز گشتيم و مسلّماً جايى كه نيروى غيبى ما را ببرد و بياورد، اجرى براى ما مقدّر نخواهد بود.


    اميرمؤمنان: اگر آن چه مى‏ گويى درست و استوار باشد، پاداش و كيفر از ميان مى ‏رود و تشويق و تهديد بى‏ معنى مى‏ شود. خداى بزرگ با دادن اختيار به بندگان خويش آن‏ها را از كارهاى زشت باز داشته است و به كارهاى نيك فرمان داده و كارى سخت از آن‏ها نخواسته است و در برابر كار اندك پاداش بسيار داده است و تا حال كسى او را از روى ناتوانى نافرمانى نكرده است و نيز كسى از روى ناچارى و بيرون از اختيار از او فرمان نبرده است. او پيامبران را براى بازى نفرستاده و كتاب‏هاى آسمانى را بيهوده فرو نفرستاده است و آسمان و زمين و آن‏چه در آن‏هاست، از روى پوچى آفريده نشده است. اين؛ گمان افراد بى‏دين است؛ واى بر كافران از آتش دوزخ(8)!


    مرد سالخورده از بيان حضرت اظهار رضايت نمود و اشعارى در مدح امام سرود(9).


    1.اگر از نقطه ‏اى كه خطرخيز و آسيب‏پذير است به سرعت بگذرى، نجات مى‏ يابى.


    2.اگر در همان نقطه بنشينى يا در عبور مسامحه كنى و ديوار فرو بريزد، كشته مى‏ شوى.
    امضاء

  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    ريشه‏ هاى انديشه اين مرد سالخورده را بايد در تبليغات احبار يهود آن زمان و حكومت ‏هاى ناآشنا با معارف اسلام جست‏جو كرد. آنان سرنوشت را به عنوان عامل خارج از اراده و اختيار انسان تصور مى‏ كردند كه در حقيقت فعّال ما يشاء در زندگى انسان است. اگر سرنوشت را چنين تفسير كنيم چنان كه امام(ع) فرمود، فرستادن پيامبران و فرو فرستادن كتاب‏هاى آسمانى و دانش‏ هاى تربيتى، همگى لغو و بيهوده خواهد بود. ديگر نبايد در مورد نكوهش نافرمانان و ستايش فرمانبران سخن گفت؛ زيرا هيچ ‏يك از آنان واجد اختيار نبوده و ناخواسته به آن سو كشيده شده ‏اند.
    امضاء

  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    *تبيين سرنوشت در ديگر سخنان امام


    اگر اميرمؤمنان‏(ع) برخى را از انديشيدن در قضا و قدر بازداشت و يا آن مرد سالخورده را به گونه ‏اى توجيه كرد كه پيامدهاى قضا و قدر در ذهن او جاى نگيرد، در گفت ‏وگوى سوم با فرد متخصص در اين مسايل پرده از سيماى حقيقى سرنوشت برداشت. و اگر در اين مورد به بيان امام خوب بينديشيم، واقعيت سرنوشت را خوب درك خواهيم كرد و آن اين‏كه:


    گروهى كه كارهاى خود را از طريق قضا و قدر توجيه مى ‏كنند و به اصطلاح هر نوع اختيار و آزادى را از خود سلب مى‏ كنند، يك غرض پنهانى دارند و آن اين كه در عمل و كردار آزاد باشند؛ اگر مي گسارى مى‏كنند، اگر اموال مردم را غارت مى‏ كنند و يا به فحشا كشيده مى‏ شوند، همه را از طريق سرنوشت توجيه كنند و در واقع در هر عمل نيك و بد آزاد باشند و به اميال و شهوات خود پاسخ مثبت دهند، سپس همه را به گردن سرنوشت بيندازند. تفسير قضا و قدر به اين معنى بسيار انديشه كودكانه‏ اى است
    امضاء

  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    امام‏(ع) از راهى مى ‏گذشت. به ديوارى رسيد كه در حال فرو ريختن بود، با سرعت از كنار آن عبور كرد و شيوه رفتن خود را دگرگون ساخت كه مبادا ديوار فرو بريزد و او زير آن بماند. در اين هنگام مردى به امام‏(ع) اعتراض كرد و گفت: «أتَفِرُّ من قضاءِ اللَّهِ يا على؟»: اى على! از قضا و قدر الهى مى ‏گريزى؟ حضرت در پاسخ فرمود: »أفِرُّ من قضاءِ اللَّه الى قدر اللَّه«(10): من از يك سرنوشت به سرنوشت ديگر فرار مى ‏كنم.


    سخن فرد نخست نمايانگر قضاوت نوع مردم آن زمان درباره سرنوشت است، آنان تصور مى‏ كردند كه خدا يك تقدير بيش ندارد و بايد در برابر آن تسليم شد و در كنار ديوار شكسته نشست، يا به آرامى از كنار آن گذشت؛ اگر هم فرو ريخت و انسان را كشت اشكالى ندارد.
    امضاء

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi