صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 14 , از مجموع 14

موضوع: ادیان و فرقه های غیر اسلامی در دوره سامانیان

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    مانویت


    جز دین زرتشتی از مذاهب کهن ایرانی که در قسمت‌هایی از قلمرو سامانیان رواج داشت، مانوی و فرقه‌های بازمانده از آیین مزدکی بود. مانویان تا اواخر قرن چهارم در خراسان بودند و آشکارا زندگی می‌کردند.[39] بیرونی می‌گوید، جمعی از پیروان مانی باقی مانده‌اند که در شهرها پراکنده‌اند و در بلاد اسلام در یک جا دیده نمی‌شوند.


    در آغاز دوره اسلامى در ایران تقریبا صحبتى از مانویان در بین نبوده است، و اگرچه انقراض دولت ساسانیان موجب این شد که عده کثیرى از پیروان مانى از گریزگاه‌هاى خود در آسیاى مرکزى دو مرتبه به بین النهرین مراجعت کنند، ولى دوباره در اثر تعقیب سختى که در تحت خلافت المهدى‌ (775 - 785 برابر با 158- 169 هجرى) و هم در زمان خلافت المقتدر (908 - 932) انجام شد، مجبور به کوچ از بغداد شدند.[40]
    امضاء


  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    از آن‌جا به آسیاى مرکزى (تا چین) مهاجرت کنند، و در آن‌جا در تحت حمایت بعضى از دولت‌ها بخصوص دولت ترکان ایغورى (745 - 840 برابر 127 - 225 هجرى) از سال 762 (برابر 145 هجرى) به بعد پشتیبان نیرومندى یافتند. در عین حال سرزمین ایران که گذرگاه این رفت و برگشت مانویان بود تقریبا از تأثیر آنان در امان ماند.[41] فقط در گرگان در سال 796 و 797 (برابر 180 هجرى) به پیوست با اخراج مانویان از بین النهرین قیامى از طرف هم‌کیشان آنان به وقوع پیوست،[42] و گرنه از این‌که بگذریم، تازه پس از مدتى؛ یعنى در قرن دهم (برابر چهارم هجرى) دو مرتبه از جمعیت‌هاى کوچکى (دیناوریّه) در خراسان و قبل از همه در نزدیکى نیشابور[43] و شاید نیز در ایلاق و در طرف سمرقند در ماوراء‌النهر[44] صحبت به میان مى‌آید. این دسته‌ها فقط از این نظر توانستند وجود خود را حفظ کنند که یکى از خان‌هاى مانوى از بقایاى دولت ایغوری‌ها واقع در تحت حمایت چین[45] (920 برابر با 307 و 308 هجرى) سامانیان را بدین ترتیب تهدید نمود که اگر از طرف آنان به مانویان خراسان آسیبى برسد. وى نیز درباره مسلمانانى که در قلمرو او زندگى مى‌کنند، به‌طور متقابل رفتار خواهد کرد.[46]
    امضاء

  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    خرمیه


    از مذاهب ایرانى دیگر دنباله آیین مزدکى با مذاهبى که از آن بازمانده بود. در این عهد رواج داشت و در بعضى از قراء دور دست پیروان آن به عنوان اباحیه به ادامه آیین خود سرگرم بودند. ابن حوقل به وجود این قوم در شمال آذربایجان اشاره کرده و گفته‌ است که خرّمیه از اتباع بابکند بوده و قرآن می‌خوانند؛ ولى در باطن اعتقادى به اسلام ندارند.[47]


    نظام‌الملک هم در اشاره‌یى که به خرّمدینان کرده، به نحوى سخن گفته است که معلوم می‌دارد آن قوم در اواخر قرن پنجم باقى بوده‌اند،[48] و هم چنین محمد بن عبدالکریم شهرستانى که در اوایل قرن ششم می‌زیسته به وجود خرّمیه و مزدکیه و سنبادیه در عراق و ماوراء‌النهر و آذربایجان اشاره کرده است.[49]
    امضاء

  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    منابع :


    [1] . در استعمال آن دوران یعنی زمینداران.


    [2]. اصطخری، مسالک و ممالک، ترجمه: ایرج افشار، تهران، بنگاه نشر کتاب، 1340، ص 116.


    [3]. مقدسی، مقدسی، احسن التقاسیم، ترجمه: منزوی، تهران، 1361، مولفان، ص 421.


    [4]. اصطخری، پسین، ص 118.


    [5]. اصطخری، پسین، ص 164.


    [6]. مقدسی، پسین، ص 194.


    [7]. اشپولر، ایران در قرون نخستین اسلام، مترجم جواد فلاطوری، علمى و فرهنگ، 1373ش، تهران، ج 1، ص 325.


    [8]. ریچارد فرای، بخارا، ترجمه محمود محمودی، تهران، بنگاه ترجمه، ص 21.


    [9]. ابن ندیم، الفهرست، مترجم رضا تجدد، کتابخانه ابن سینا، کتابخانه ابن سینا ، تهران، ص 408.


    [10]. بیرونی، آثار الباقیه، ترجمه اکبر دانا سرشت، امیرکبیر، 1363، تهران، ص 206.


    [11]. مقدسی، احسن التقاسیم، پیشین، ص 323.


    [12]. همان، ص 355.


    [13]. همان، ص 321.


    [14]. همان، ص 394.


    [15]. آدام متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، مترجم:علیرضا ذکاوتی قراگزلو، امیرکبیر، 1364، تهران، ج دوم، ص 52.


    [16]. ابن حوقل، صوره الارض، ج دوم، ص 443.


    [17]. همان، ص 414.


    [18]. مقدسی، پیشین، ص 174.


    [19]. ابن ندیم، پیشین، ص 413 - 412.


    [20]. نرشخی، تاریخ بخارا، امین عبدالمجید بدوی،دار المعارف،الازهر، ص 118.


    [21]. همان، ص 73.


    [22]. اصطخری، پیشین، ص 252.


    [23]. آثار الباقیه، پیشین، ص 228.


    [24]. حاکم نیشابوری، تاریخ نیشابور، ترجمه: خلیفه، تهران، آگه، تهران، 1375، ص 83.


    [25]. ابن خردادبه، مسالک و ممالک، ترجمه: قره چانلو، تهران، ترجمه، 1370، ص 139.


    [26]. همان، ص 119.


    [27]. حدود العالم، منوچهر ستوده،طهوری،1983،تهران،ص 66.


    [28]. مقدسی، پیشین، ص 429.


    [29]. همان، ص 439.


    [30]. مسالک و ممالک، پیشین، ص 118.


    [31]. همان، ص 439.


    [32]. مقدسی، پیشین، ص 323.


    [33]. مقدسی، همان، ج اول، ص 348.


    [34]. اصطخری، پیشین، ص 247 و ابن حوقل، پیشین، ص 493.


    [35]. نرشخی، پیشین، ص 43.


    [36]. آثار الباقیه، پیشین، ص 233.


    [37]. طبری، تاریخ، طبری، مترجم:ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر،1362،تهران، ج 6، ص 463.


    [38]. تاریخ بخارا، پیشین، ص 190.


    [39]. ابن ندیم، پیشین، ص 402.


    [40]. ابن ندیم، همان، ص 401.


    [41]. طبرى، پیشین، ج سوم، ص 645.


    [42]. مقدسی، پیشین، ص 336.


    [43]. همان، ص 336.


    [44]. ابن ندیم، پیشین، ص 337.


    [45]. همان، ص 401.


    [46]. همان.


    [47]. ابن حوقل، صوره الارض، پیشین، ص 372.


    [48]. خواجه نظام الملک، سیاست نامه، مصحح:محمد قزوینی،طهوری،1334،تهران، ص 387.


    [49]. شهرستانی، ملل و نحل، سید محمد رضا جلالی نائین،انتشارات اقبال،1350، تهران، ص 118.
    ادیان و فرقه های غیر اسلامی در دوره سامانیان


    یکی از مهم‌ترین عواقب و نتایج فتوحات عرب در ایران همانا انتشار دین فاتحان؛ یعنی اسلام در میان ایرانیان بود. اسلام به تدریج دین پیشین زرتشتیگری را تقریبا از ایران دور کرد، گرچه با مسیحیت نتوانست چنین برنامه‌ای داشته باشد (مسیحیت در فاصله بین قرن سوم و هفتم میلادی با موفقیت در ایران رواج می‌یافت به ویژه در شهرها)؛ ولی انتشار آن کیش را محدود و متوقف ساخت. اسلام این موفقیت‌ها را به یک باره کسب نکرد. گرچه هم در اواسط قرن اول هجری (هفتم میلادی) برخی از ایرانیان که بیشتر دهقانان[1] و ساکنان شهرها بوده‌اند، اسلام آوردند. در آغاز امر این تغییر دین را چنین تلقی می‌کردند که نومسلمان پس از قبول اسلام با قوم و ملت خویش قطع علاقه کرده، عرب می‌شوند. در زمان خلفای اموی اسلام به کندی و سستی در ایران رواج یافت. روایت محفوظ مانده این را می‌رساند که صد سال پس از فتوحات عرب بخش اعظم زرتشتیان متعصب و آشتی ناپذیر به جزیره هرمز نقل مکان کرد و از آن‌جا به گجرات هندوستان هجرت نمود با این حال در قرن چهارم هنوز عده کثیری زرتشتی در ایران می‌زیستند. از گفته اصطخری جغرافیدان (اواسط قرن چهارم هجری / دهم میلادی) چنین استنتاج می‌شود که در زمان وی در فارس آتش پرستان اکثریت ساکنان را تشکیل می‌دادند. هیچ شهر و دهکده و ناحیه بی آتشگاه نبوده[2] وعده زرتشتیان چندان زیاد بود که بر لباس خویش صله تشخیص نمی‌زدند و حال آن که حقوق اسلامی نصب علامت تشخیص را برای غیر مسلمانان اجباری کرده بود.[3] بسیاری از دهقانان پارس حتی در قرن چهارم هجری زرتشتی بودند و در دژهای کوهستانی ایشان و به ویژه قلعه الجص تصاویر و داستان‌های پادشاهان و پهلوانان و پیروزی‌های ایران باستان محفوظ بود.[4] در نواحی کرانه دریای خزر (طبرستان، گیلان، دیلم) تا نیمه دوم قرن سوم هجری، زرتشتی‌گری رواج داشت، بر عکس در خراسان در نمیه اول قرن سوم هجری دهقانان و اکثر مردم مسلمان بودند؛ ولی در این‌جا هم هنوز در قرن چهارم هجری، حتی در میان بزرگان نیز عده قابل توجهی به طور پنهانی هواخواه زرتشتی‌گری بودند. در کرمان نیز عده زرتشتیان بسیار بود[5] و حتی در قرن دهم میلادی (چهارم هجری) در جبل شمال غربی ایران هم دیده می‌شدند.[6] وضع ایرانیان در قرن چهارم چنین بود؛ ولی در قرن پنجم هجری اکثریت عظیم مردم کشور مسلمان بودند، در تالیفات ایران اخبار مربوط به زرتشتیان از آن زمان به بعد ندرتا دیده می‌شود.[7]


    بودایی
    دین بودایی در قسمت‌هایی از قلمرو سامانیان رواج داشت. این دین در دوره امپراطوری کوشان که از قرن اول تا قرن چهارم قدرت فرهنگی و سیاسی حاکم در افغانستان و آسیای مرکزی بود در این مناطق و چین انتشار یافته بود.[8]


    ابن ندیم آورده بیشتر مردم ماورالنهر در روزگار کهن و پیش از اسلام بر این مذهب بوده‌اند.[9] در خراسان این فرقه را شمنان می‌خواندند. در نواحی سرحدی خراسان در مجاورت هند، بتخانه‌های شمینه که بهار و فرخار نامیده می‌شدند، آشکار و معروف بوده، و در زمان تالیف آثار الباقیه برپا بودند.[10]


    یهود
    گروهی از یهودیان به عنوان اهل کتاب در سرزمین سامانیان زندگی می‌کردند مقدسی شمار آنان را در مقایسه با نصارا بیشتر دانسته؛ اما به شهرها و محل استقرار آنها اشاره نکرده است.[11] در مجاروت سامانیان شمار زیادی از یهودیان در کوره خزر از اقلیم دیلم ساکن بودند.[12] شماره یهودیان هم در ایران قرن چهارم و آغاز قرن پنجم بسیار بود. چنان که در سمرقند 30000 یهودى زندگى می‌کردند. مقدسى می‌ نویسد: «در خراسان یهودى بسیار و نصارى کم‌اند[13] و در جبال هم عدد یهود از نصارى بیشتر است».[14]‌ آدم متز از وجود سی هزار یهودی در سمرقند اواخر قرن چهارم خبر می‌دهد.[15] ابن حوقل از روزگار سامانیان در شهرهای خراسان و ماورالنهر از جمله بلخ و سمرقند یهودیان زندگی می‌کردند که این گزارش مبهم است.[16]


    بهمین نحو هم در خوزستان عدد یهود و مجوس بر نصارى برترى داشت‌[17] و معمولا رئیس یهودیان را در طرف مشرق ممالک اسلامى «رأس الجالوت» می‌نامیدند که در بغداد سکونت داشت‌. در عراق مجوس بسیار است، اهل ذمه آن‌جا یهود و نصارایند.[18]


    مسیحیت
    آیین مسیحیت در برخی از شهرهای خراسان و ماورالنهر پیروانی داشت. مسیحیان بر اساس احکام قرآن از اهل کتاب به شمار می‌آمدند که می‌توانستند به عنوان اهل ذمه با پرداخت جزیه بر دین خود باقی بمانند و در پناه دولت اسلامی قرار گیرند. در میان ترکان نیز کیش نسطوری شیوع یافته و در شهرهای مهم آن مردمان مسیحی می‌ریستند.[19]


    هنگامی که امیر اسماعیل در سال 280 به طراز در ترکستان لشگر کشید و بر این شهر استیلا یافت امیر آن‌جا و دهقانان بسیار اسلام آوردند و کلیسای بزرگ شهر به مسجد جامع تبدیل شد.[20]


    بخارا، پیش از اسلام از مراکز نشر مسحیت بود. کلیسای شهر در آغاز فتح اسلامی به مسجد تبدیل شده بود و آن را مسجد بنی حنظله می‌خواندند.[21] «و از پس آن کلیساى ترسایان بوده است، و آن‌جا مسجدى است و آن مسجد را مسجد بنى حنظله خوانند.» اصطخری در مورد آن‌ها گفته است: «ساودار کوهی است بر جنوبی سمرقند. هوای درست دارد. مردم این جایگاه از دیگران تن درست‌ترند و نیکروی‌تر باشند و در ازای این روستا مقدار ده فرسنگ بود و در ساودار جایگاهی هست که ترسا آنجا گرد آیند و عبادت کنند و آن را وقف بسیار است و این جایگه را وزگرد خوانند»[22] و همان طور بیرونی در آثار الباقیه از دو فرقه ملکایی و نسطوری نام برده که از میان فرق مسیحی پیروان بیشتری داشتند.[23]


    نیشابور نیز ظاهرا محل زندگی شمار قابل توجهی از مسیحیان بود. گزاشهایی از گروییدن به اسلام در میان خاندانهای سرشناس و مسیحی این شهر در دست است.[24]


    زرتشتی
    در ایران قرن چهارم ادیان قدیم هنوز قوّت و انتشار داشت، چنان که در بسیارى از نواحى ایران دین عیسوى و یهودى و زرتشتى منتشر بود[25] و از این میان آیین زرتشتى بیش از سایر ادیان رواج داشت. چنان که در شهرها و قصبات فارس در این قرن دسته‌هاى بزرگى از معتقدان به این آیین زندگی می‌کردند،[26] و در طبرستان و خراسان و ماوراء‌النهر و سیستان به نحوى که از اشارات مورخان مشهودست پیروان آیین مجوس فراوان بودند. در ماوراء‌النهر و حتى در اقصى نواحى آن اجتماعات بزرگى از گبرکان و مانویان بسر می‌بردند.[27] زرتشتیان و سایر ملل در اجراى مراسم خود آزادى داشتند و حتى رسوم آنان در میان عامه مردم بعضی‌ نواحى هم مستعمل بود.[28] و در «اعیاد کفر» (مراد اعیاد ایرانى قدیم یعنى اعیاد زرتشتى بود) بازارها را تزیین می‌کردند و در نوروز و مهرگان با مجوس عید می‌گرفتند و عدد شهور و ایامشان مانند زرتشتیان بود.[29] آتشکده‌هاى زرتشتیان هم در این ایام بسیار بود و از این آتشکده‌ها در کتب جغرافیا و تاریخ در قرن چهارم بسیار نشان داده شده است. چنان که شمارش همه آن‌ها مایه ملالت است‌[30] و بر روی هم زرتشتیان در فارس بیش از همه جاى دیگر ممالک اسلامى زندگى می‌کردند و بیشتر کتب زرتشتى و آتشکدهاى ایشان تا آن روزگار محفوظ بوده است.‌[31] دین زرتشتی آیین رسمی ایران باستان در دوران اسلامی هم چنان در شمال شرقی ایران، خاستگاه نخستین آن برقرار بود و بعدا در مناطق تحت سلطه سامانیان از خراسان و خوارزم گرفته تا ماورالنهر و ترکستان و از آن سوی تا سیستان، پیروان این آیین و آتشکده‌هایشان باقی ماندند.


    در قملرو سامانیان گروه‌های مختلفی از پیروان دین مزدایی می‌زیستند[32] و آتشکده‌هایی در شهرها برپا بود، چنان که برخی از چهره‌های نامدار ادب فارسی اعتقاد یا گرایش به دین زرتشتی داشتند. در سمرقند نیز در محله‌ای موسوم به محله مجوس بود. در خارج این شهر آتش کده‌ای برپا بود که در سده پنجم وجود داشته است. مقدسی نوشته: «که از ده قریتین از توابع مرو در راه طخارستان مردمانی مجوس می‌زیستند که کسب آنان از کرایه دادن الاغان بود و آنان را یرکون می‌خواندند» مقدسی از این ده قریه المجوس یاد کرده است.[33] زرتشتیان سمرقند در بخی فعالیت‌های اجتماعی سهیم بودند در یکی از محله‌های شهر به نام سرطاق که نهر آبی جریان داشت، زرتشتیان در تابستان و زمستان وظیفه مراقبت از نهر را بر عهده داشتند و در مقابل از پرداخت جزیه معاف بودند.[34]


    در ناحیه بخارا نیز از دیرباز آتشکده‌هایی برپا بود.[35] بیرونی از این آتشکده‌های مهم و کهن یاد کرده است. به گفته وی در روز 28 ماه نو سرد (از ماه‌های سغدی که اول آن آغاز تابستان بود) زرتشتیان بخارا جشنی به نام رامش آغام داشته‌اند که در آن روز در آتشکده قریه رامش گرد هم بیایند و در اجتماع بزرگ خود به خوردن و آشامیدن مشغول می‌شدند. این آغام‌ها نزد آن‌ها عزیزترین اعیاد بود.[36] در شهر طواویس از دیگر توابع بخارا آتشکده و بتخانه‌ای بود که در هنگام فتح السام وجود داشته است.[37] طبرى محل بعضى از آن‌ها را یاد کرده از جمله در طواویس گوید: آن‌جا (بیت نار و بیت آلهه) آتشکده و بتخانه بود.[38]


    مانویت
    جز دین زرتشتی از مذاهب کهن ایرانی که در قسمت‌هایی از قلمرو سامانیان رواج داشت، مانوی و فرقه‌های بازمانده از آیین مزدکی بود. مانویان تا اواخر قرن چهارم در خراسان بودند و آشکارا زندگی می‌کردند.[39] بیرونی می‌گوید، جمعی از پیروان مانی باقی مانده‌اند که در شهرها پراکنده‌اند و در بلاد اسلام در یک جا دیده نمی‌شوند.


    در آغاز دوره اسلامى در ایران تقریبا صحبتى از مانویان در بین نبوده است، و اگرچه انقراض دولت ساسانیان موجب این شد که عده کثیرى از پیروان مانى از گریزگاه‌هاى خود در آسیاى مرکزى دو مرتبه به بین النهرین مراجعت کنند، ولى دوباره در اثر تعقیب سختى که در تحت خلافت المهدى‌ (775 - 785 برابر با 158- 169 هجرى) و هم در زمان خلافت المقتدر (908 - 932) انجام شد، مجبور به کوچ از بغداد شدند.[40]


    از آن‌جا به آسیاى مرکزى (تا چین) مهاجرت کنند، و در آن‌جا در تحت حمایت بعضى از دولت‌ها بخصوص دولت ترکان ایغورى (745 - 840 برابر 127 - 225 هجرى) از سال 762 (برابر 145 هجرى) به بعد پشتیبان نیرومندى یافتند. در عین حال سرزمین ایران که گذرگاه این رفت و برگشت مانویان بود تقریبا از تأثیر آنان در امان ماند.[41] فقط در گرگان در سال 796 و 797 (برابر 180 هجرى) به پیوست با اخراج مانویان از بین النهرین قیامى از طرف هم‌کیشان آنان به وقوع پیوست،[42] و گرنه از این‌که بگذریم، تازه پس از مدتى؛ یعنى در قرن دهم (برابر چهارم هجرى) دو مرتبه از جمعیت‌هاى کوچکى (دیناوریّه) در خراسان و قبل از همه در نزدیکى نیشابور[43] و شاید نیز در ایلاق و در طرف سمرقند در ماوراء‌النهر[44] صحبت به میان مى‌آید. این دسته‌ها فقط از این نظر توانستند وجود خود را حفظ کنند که یکى از خان‌هاى مانوى از بقایاى دولت ایغوری‌ها واقع در تحت حمایت چین[45] (920 برابر با 307 و 308 هجرى) سامانیان را بدین ترتیب تهدید نمود که اگر از طرف آنان به مانویان خراسان آسیبى برسد. وى نیز درباره مسلمانانى که در قلمرو او زندگى مى‌کنند، به‌طور متقابل رفتار خواهد کرد.[46]


    خرمیه
    از مذاهب ایرانى دیگر دنباله آیین مزدکى با مذاهبى که از آن بازمانده بود. در این عهد رواج داشت و در بعضى از قراء دور دست پیروان آن به عنوان اباحیه به ادامه آیین خود سرگرم بودند. ابن حوقل به وجود این قوم در شمال آذربایجان اشاره کرده و گفته‌ است که خرّمیه از اتباع بابکند بوده و قرآن می‌خوانند؛ ولى در باطن اعتقادى به اسلام ندارند.[47]


    نظام‌الملک هم در اشاره‌یى که به خرّمدینان کرده، به نحوى سخن گفته است که معلوم می‌دارد آن قوم در اواخر قرن پنجم باقى بوده‌اند،[48] و هم چنین محمد بن عبدالکریم شهرستانى که در اوایل قرن ششم می‌زیسته به وجود خرّمیه و مزدکیه و سنبادیه در عراق و ماوراء‌النهر و آذربایجان اشاره کرده است.[49]


    منابع :
    [1] . در استعمال آن دوران یعنی زمینداران.


    [2]. اصطخری، مسالک و ممالک، ترجمه: ایرج افشار، تهران، بنگاه نشر کتاب، 1340، ص 116.


    [3]. مقدسی، مقدسی، احسن التقاسیم، ترجمه: منزوی، تهران، 1361، مولفان، ص 421.


    [4]. اصطخری، پسین، ص 118.


    [5]. اصطخری، پسین، ص 164.


    [6]. مقدسی، پسین، ص 194.


    [7]. اشپولر، ایران در قرون نخستین اسلام، مترجم جواد فلاطوری، علمى و فرهنگ، 1373ش، تهران، ج 1، ص 325.


    [8]. ریچارد فرای، بخارا، ترجمه محمود محمودی، تهران، بنگاه ترجمه، ص 21.


    [9]. ابن ندیم، الفهرست، مترجم رضا تجدد، کتابخانه ابن سینا، کتابخانه ابن سینا ، تهران، ص 408.


    [10]. بیرونی، آثار الباقیه، ترجمه اکبر دانا سرشت، امیرکبیر، 1363، تهران، ص 206.


    [11]. مقدسی، احسن التقاسیم، پیشین، ص 323.


    [12]. همان، ص 355.


    [13]. همان، ص 321.


    [14]. همان، ص 394.


    [15]. آدام متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، مترجم:علیرضا ذکاوتی قراگزلو، امیرکبیر، 1364، تهران، ج دوم، ص 52.


    [16]. ابن حوقل، صوره الارض، ج دوم، ص 443.


    [17]. همان، ص 414.


    [18]. مقدسی، پیشین، ص 174.


    [19]. ابن ندیم، پیشین، ص 413 - 412.


    [20]. نرشخی، تاریخ بخارا، امین عبدالمجید بدوی،دار المعارف،الازهر، ص 118.


    [21]. همان، ص 73.


    [22]. اصطخری، پیشین، ص 252.


    [23]. آثار الباقیه، پیشین، ص 228.


    [24]. حاکم نیشابوری، تاریخ نیشابور، ترجمه: خلیفه، تهران، آگه، تهران، 1375، ص 83.


    [25]. ابن خردادبه، مسالک و ممالک، ترجمه: قره چانلو، تهران، ترجمه، 1370، ص 139.


    [26]. همان، ص 119.


    [27]. حدود العالم، منوچهر ستوده،طهوری،1983،تهران،ص 66.


    [28]. مقدسی، پیشین، ص 429.


    [29]. همان، ص 439.


    [30]. مسالک و ممالک، پیشین، ص 118.


    [31]. همان، ص 439.


    [32]. مقدسی، پیشین، ص 323.


    [33]. مقدسی، همان، ج اول، ص 348.


    [34]. اصطخری، پیشین، ص 247 و ابن حوقل، پیشین، ص 493.


    [35]. نرشخی، پیشین، ص 43.


    [36]. آثار الباقیه، پیشین، ص 233.


    [37]. طبری، تاریخ، طبری، مترجم:ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر،1362،تهران، ج 6، ص 463.


    [38]. تاریخ بخارا، پیشین، ص 190.


    [39]. ابن ندیم، پیشین، ص 402.


    [40]. ابن ندیم، همان، ص 401.


    [41]. طبرى، پیشین، ج سوم، ص 645.


    [42]. مقدسی، پیشین، ص 336.


    [43]. همان، ص 336.


    [44]. ابن ندیم، پیشین، ص 337.


    [45]. همان، ص 401.


    [46]. همان.


    [47]. ابن حوقل، صوره الارض، پیشین، ص 372.


    [48]. خواجه نظام الملک، سیاست نامه، مصحح:محمد قزوینی،طهوری،1334،تهران، ص 387.


    [49]. شهرستانی، ملل و نحل، سید محمد رضا جلالی نائین،انتشارات اقبال،1350، تهران، ص 118.


    امضاء

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi