اگر خلقت خداوند احسن و خیر است پس صدور شرور و بدی ها را چگونه می توان توجیه کرد؟
تردیدی نیست که هر آن چه مخلوق خداست حسن و نیکو است و بین حسن و خلقت تلازم همیشگی و ابدی وجود دارد و خَلق غیر حسن یک مبنای متنافی الاجزاء و (پارادکس) است. چنان چه قرآن کریم میفرماید :( الَّذی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ اْلإِنْسانِ مِنْ طینٍ ،او همان کسی است که هر چه را آفرید نیکو آفرید؛ و آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد؛) [i]
و هم چنین فرمود:( لَقَدْ خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویمٍ ، که ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم،) [ii]
و فرمود:( أَ تَدْعُونَ بَعْلاً وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقینَ ، آیا بت «بعل» را میخوانید و بهترین آفریدگارها را رها میسازید؟!) [iii] و در جای دیگر فرمود : ( صِبْغَةَ اللّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ ، رنگ خدایی (بپذیرید! رنگ ایمان و توحید و اسلام؛) و چه رنگی از رنگ خدایی بهتر است؟! و ما تنها او را عبادت میکنیم.) [iv]
پس آن چه که بدی و سیئه محاسبه میشود از نفس مخلوقات و ذات آنها نیست. بدی و زشتی میتواند ناشی از دو مطلب باشد.
الف: تنگنایی و محدودیت عالم طبیعت و تزاحم و تعارضی که بین اسباب صورت میبندد و در نتیجه این محدودیتها و تنگناها فعل را از اطلاق و سلامت خود باز میدارد و برای رسیدن به کمال خود دچار ممنوعیت و محدودیت میشود که معنی آن در ادامه روشن میگردد.
ب: مخالفت یک فعل با نوامیس کلیه طبیعت یا سنتها و فرمانهای الهی. مثلا زنا و نکاح در عالم تکوین و طبیعت یک فعل بیش نیستند و هیچ گونه تفاوتی با هم ندارند، ولی نکاح موافق با اغراض عقلیه و مصالح کلیه میباشد، در حالی که زنا مخالف مصالح کلیه اجتماع و اغراض عقلیه است، در نتیجه اولی ممدوح و ثانی مذموم و از سیئات محسوب میشود.
آدمی هم کشش ربانی و هم پویش حیوانی دارد و معجونی از این دو ضد است و اصلاً سنت الهی بر این است که تکامل در عالم طبیعت مبتنی بر تضاد باشد، اگر تضاد در کار نباشد کشاکش و تکامل منتفی میشود.
آدمی هم از طین مایهای دارد و هم از روح جانبی را همراه دارد و تا با این جسم و طبیعت است لامحاله محکوم بعضی از احکام و قوانین او خواهد بود. در این جا گرایشهای عالی که لازمه فطرت او و گرایشهای غریزی که لازمه غریزه و طبیعت اوست گاهی در تعارض قرار میگیرند؛ اگر جنبههای حیوانی و غریزی غلبه یابند آن جنبهها به خاطر مطلق طلبی انسان که در اصل یک صفت ممدوح و فطری است به هیچ حدودی محدود نمیشوند و لامحاله چنین میپندارد که خیر او در این جنبههای حیوانی است و با غور و افراط در آن جنبهها قهرا در عالم طبیعت که عالم محدودیت و تزاحم است عرصه بر دیگر جنبهها و نیازهای روحی و معنوی او بسته میشود و پای از حدود که که همان مصالح کلیه یا اغراض عقلانیه و نوامیس الهیه میباشند بیرون میگذارد و این برون رفتن از این مرزها برابر با بدی و رشتی است. اما اگر آدمی با آن نفخه الهی و روح خود بتواند بر جنبه غریزی خود غالب آید، مسلماً دیگر به بدی و زشتیها روی نخواهد آورد و عمل به اقتضاء همان غرایز هم خود حسنه و نیکو خواهد بود. اما باید توجه داشت که اولاً قدرت انتخاب و اختیار انسان امری لازم و اصل در انسانیت اوست و بدون آن دیگر انسانی باقی نمیماند و ثانیاً قدرت انتخاب و اختیار ملزوماتی دارد که از جمله آن توان بر انجام خلاف و ناصحیح میباشد و سوم این که نفس وجود این قدرت بر بدی و سیئه و این که انسان دارای اختیار هست و در مسیر و بستر این اختیار به کمال خود (چه خوب و چه بد) نائل میشود همه از نوع خلق خداوند و در نتیجه متلازم با خوبی و حسن است و بلکه احسن خواهد بود.
این نکته را هم باید مد نظر داشت که گاهی انسان بر اساس فطرت پاک خویش دچار سیئه و گناه و پستی میشود، او با فطرت پاک خود خدا و محبوب مطلق را میطلبد ولی در تشخیص مصداق دچار اشتباه میشود، مثلا به جای دل دادن به جمال مطلق خداوندی به جمال محدودی دل میبازد و گمان میبرد که محبوب واقعی او همین است و بس. جناب محی الدین عربی فرموده است:(لا یحب احد غیر خالقه و لکنه تعالی احتجب تحت زینب و سعاده و غیرهما یعنی احدی غیر از خالق خود را دوست ندارد ولی خدای تعالی زیر عنوان زینب و سعاده (مراد زن است) و غیر آن. پنهان آمده است) انسان گمان می برد که مطلوب او به جای کمال مطلق و حضرت حق، قدرت، ثروت و ... میباشد، ولی انبیاء و اولیاء الهی تلاش میکنند که انسان را از این اشتباه بیرون آورده مصادیق واقعی مطلوبات او را معرفی کنند.
با مهار نفس، در روح و جان آدمی میل و گرایش به پاکی و کمال مطلق درخشش میکند و انسان را به سوی جمال جمیل حضرت حق رهنمون میگرداند و دین برنامههایی را آموزش داده است تا آدمی را از این فریفتگی و قهاریت نفس نجات داده و او را متصدی برای دریافت معنویت و پاکی نماید.
در این زمینه به کتابهای اخلاقی که معمولا متکفل این مباحث هستند مراجعه فرمایید و همین طور کتاب چهل حدیث امام خمینی (س) حدیث 1 و حدیث 6 – 14 – 15 – 16 و 30 مراجعه فرمایید.
[i] - سوره سجده آیه 7.
[ii] - سوره تین آیه 4.
[iii] - سوره صافات آیه 125.
[iv] - سوره بفره آیه 138.