⚫️⬛️کاروان کربلا وقتی بر میگشت یک سخنگو داشت. سخنگو آمده بود. هرکس سراغ هرکس را میخواست بگیرد میرفت از او میگرفت.
میگفت: پدر مرا ندیدی؟ عموی مرا ندیدی؟ برادر مرا ندیدی؟
🔆 آی مردم! آی جوانها! یک وقت دیدند این سخنگو دست و پایش را گم کرد. یک وقت دید که «علیا مخدرهu» امالبنین آمده است. گفت: جواب همه را دادم، به این خانم چه بگویم؟
☑️ چهار تا پسر فرستاده..
🔵 وقتی سخنگو توصیف کرد که در کربلا چه خبر بوده است، خانم پرسید: در کربلا چه خبر؟
☑️ قریب به این مضامین پاسخ داد که خانم! بعضی از فرزندانتان شهید شدند. سؤال را تکرار کرد، همان جواب را شنید. مادر قمر بنیهاشم است. زن معمولی نبود.
🌸یک دفعه دیدند که خانم غضبناک شد. یک طوری گفت که آن سخنگوی کاروان لرزید. فرمود: «قد قطعتَ میاةُ قلبی» رگهای قلبم را بریدی. چرا جوابم را نمیدهی؟
💠گفت: خانم! مگر من چه کار کردهام؟ دوبار سؤال را فرمودی و من هم دو بار جواب دادم.
🌷 فرمود: نه! «اولادی و مَن تحتَ الخَضراء کُلُّهم فِداءٌ لأبی عبدالله» گفت: از چیز دیگری میخواهم بپرسم. حسین کجاست؟ تمام اولادم و هر که زیر این آسمان است فدای حسین شوند! حسین کجاست...؟
🔰ادبش را نشان داد. عظمتش را نشان داد. عباس را از دست داده است، سه تا آقازاده دیگرش را هم..
اما فقط سراغ حسین علیه السلام را گرفت..
◾️فقط یجا بود که دشمن هم گریه کرد،میدانید چرا دشمن گریه کرد؟ چون شنید که مادر میگوید: «یا لیتَ شِعری وَ کما أخبَروه بِأنَّ عباس قَطیعُ الیمین»: کاش می دانستم که آیا راست میگویند دست عباسم را بریدند؟ واقعاً دست عباس را بریدند...؟!
🔴خواهش میکنم با خودت قرار بگذار ،یک کلماتی هست که استثنائاً آنها نباید در کنار ضریح حضرت قمر بنیهاشم(علیهالسلام) به زبان بیاید.
🌟 آن حرم، یک آدابی دارد. آمادهات میکند، یک بیت شعر است که با جان آدم بازی میکند. میگوید زائر به یادت بسپار که:
✨«و لا تَذکُرَنَّ عِندَهُ سَکینَةً» آنجا رفتی اسم سکینه را به زبانت نیاوری ها...! «فإنّه أوعَدها بِالماء..»
*
Hsasn ali ebrahimi said
▪️❄️▪️❄️▪️❄️▪️❄️ ️❄️
📘از فرمایشات استاد اخلاق آیت الله فاطمی نیا