صفحه 5 از 20 نخستنخست 12345678915 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 197

موضوع: سرگذشتهاى تلخ و شيرين قرآن

  1. Top | #41

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    اعزام معلم قرآن


    رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله پس از اقراء برخى از بزرگان صحابه و اطمينان نسبت به قرائت صحيح آنها، آنان را به مدينه گسيل مى داشت تا قرآن را به مردم آن سامان تعليم دهند. طبق روايت بخارى نخستين كسانى كه به همين منظور وارد مدينه شدند، مصعب بن عمير و عبدالله بن ام مكتوم بودند، بعدها عمار و بلال نيز براى تعليم قرآن به مدينه رفتند. پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله پس از فتح مكه ، معاذبن جبل را براى تعليم قرآن در آنجا گماشت و نيز هر كسى كه از مكه به مدينه مهاجرت مى كرد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله وى را براى فراگرفتن قرآن به يكى از قراء و حفاظ قرآن مى سپرد. همزمان با حيات پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآل ، مركزى شبيه به كانون نعليم قرائت قرآن و حفظ و تمرين آن بوجود آمد كه آن حضرت بر آن نظارت مى كردند و مردم را به آن تشويق و ترغيب مى نمودند و صحابه نيز سخت در اين راه مى كوشيدند و حتى اكثر اوقات و فرصتهاى زندگانى بعضى از آنها به قرائت و حفظ قرآن مصروف مى گشت تا جايى كه هميشه براى ارائه محفوظات قرآنى خود آمادگى كافى و دقيق داشتند.(٣٤)








    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #42

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض










    اعزام معلم قرآن


    رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله پس از اقراء برخى از بزرگان صحابه و اطمينان نسبت به قرائت صحيح آنها، آنان را به مدينه گسيل مى داشت تا قرآن را به مردم آن سامان تعليم دهند. طبق روايت بخارى نخستين كسانى كه به همين منظور وارد مدينه شدند، مصعب بن عمير و عبدالله بن ام مكتوم بودند، بعدها عمار و بلال نيز براى تعليم قرآن به مدينه رفتند. پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله پس از فتح مكه ، معاذبن جبل را براى تعليم قرآن در آنجا گماشت و نيز هر كسى كه از مكه به مدينه مهاجرت مى كرد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله وى را براى فراگرفتن قرآن به يكى از قراء و حفاظ قرآن مى سپرد. همزمان با حيات پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآل ، مركزى شبيه به كانون نعليم قرائت قرآن و حفظ و تمرين آن بوجود آمد كه آن حضرت بر آن نظارت مى كردند و مردم را به آن تشويق و ترغيب مى نمودند و صحابه نيز سخت در اين راه مى كوشيدند و حتى اكثر اوقات و فرصتهاى زندگانى بعضى از آنها به قرائت و حفظ قرآن مصروف مى گشت تا جايى كه هميشه براى ارائه محفوظات قرآنى خود آمادگى كافى و دقيق داشتند.(٣٤)







    امضاء


  4. Top | #43

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    قرآن با دو شاهد تاءييد مى شد


    ابن ابى داود از قول يحيى بن عبدالرحمن بن حاطب چنين آورده كه : عمر بر ما وارد شد و گفت : هر كس چيزى از قرآن را، كه از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله به دست آورده ، بياورد. مردم آن زمان قرآن را بر صحيفه ها و لوحه ها و جريده هاى خرما مى نوشتند. عمر از هيچ كس چيزى را به عنوان قرآن قبول نمى كرد مگر آنكه دو شاهد در مقام گواه آن را تاءييد مى كردند.(٣٥)






    امضاء


  5. Top | #44

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض











    نويسنده وحى توبيخ مى شود!!


    مجلسى به نقل از صدوق (ره) مى نويسد: در مورد معاويه امر بر مردم مشتبه شد (يعنى برخى او را از رجال صالح به شمار آوردند)، چرا كه وى را كاتب وحى مى شناختند ولى اين سمت بيانگر هيچگونه فضيلتى نيست زيرا معاويه از اين لحاظ با عبدالله بن سعد بن ابى سرح تفاوتى ندارد يعنى در عين حال كه اين دو داراى سمت كتابت وحى بوده اند از منافقين زمان پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآل نيز به شمار مى رفتند. چون عبدالله بن سعد كسى بود كه مى گفت : سانزل مثل ما انزل الله او وحى را تحريف مى كرد به اين معنى كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآل به او مى فرمود: بنويس والله غفور رحيم ولى او مى نوشت والله عزيز حكيم يا به وى دستور مى داد كه بنويسد والله عزيز حكيم ولى او مى نوشت والله عليم حكيم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله چون مى دانست عبدالله سخن او را تحريف مى كند مى فرمودند: هو احد يعنى او يكى است و تفاوتى ايجاد نمى كند، اما عبدالله به مردم مى گفت : محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله نمى داند چه مى گويد، او چيزى مى گويد و من چيز ديگرى مى نويسم و در عين حال به من مى گويد هو واحد، هو واحد اگر گفته او با گفته من ، يكى باشد من هم مى توانم همانند آياتى كه خداوند متعال نازل كده ، نازل سازم به همين جهت خداوند متعال ، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآل خود را آگاه ساخت و آيه و من اظلم ممن افترى و من قال سانزل مثل ما انزل الله را در توبيخ عبدالله نازل گردانيد. آنگاه كه عبدالله از نزول اين آيه در مورد كار خود آگاهى يافت متوارى شد و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآل را هجو مى كرد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در مورد او چنين امر دادند: هر كه عبدالله بن سعد را بيابد اگر چه به پرده كعبه چنگ زده باشد بايد او را بكشد (يعنى رسول مكرم اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله با چنين فرمانى عبدالله را مهدورالدم كرد).
    صدوق پس از پايان داستان مى گويد: علت اينكه پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله به عبدالله آنگاه كه وحى را دگرگونه مى نوشت مى فرمود: هو واحد اين بود كه عبدالله آنچه را مى خواست بنويسد و وحى الهى را تحريف نمايد بهمان صورت نگارش نمى يافت ، بلكه همانگونه نوشته مى شد كه پيامبر اكرم املاء مى كرد، يعنى منظور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآل از اين گفتار چنين بود كه عبدالله چه بخواهد تحريف كند و يا نخواهد بى اثر است ، چون وحى به همان صورت نوشته مى شود كه من آن را املاء مى نمايم و اگر او تحريف كند، جبرئيلعليه‌السلام آن را اصلاح مى نمايد.(٣٦) (و تحريف وى را به من اعلام مى كند).









    امضاء


  6. Top | #45

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    شما فقط بك جمله بگوييد كافى است

    آنها كه سالها بد مردم منطقه را در فقر، گمراهى ، ذلت و افكار خرافى نگاه داشته بودند و بدون مزاحمت با غرور، نفرت و خود محورى به ستمگرى ، استثمار و بوالهوسى خويش ادامه مى دادند، هرگز نمى توانستند تحمل كنند كه او با گفتار كوبنده و نداى ملكوتى خود جامعه را بيدار كرده و به قيام وادارد و بدين وسيله اساسى سيادت و چپاولگريهاى آنان را ويران و حكومت جابرانه اشان را واژگون سازد. بويژه وقتى كه مى ديدند او با سخنان شيرين ، فضايل اخلاقى ، سوابق درخشان ، شرافت و اصالت خانوادگى مخصوص به خود، از حقوق مظلومين دفاع كرده و با خرافات و ستمگريها مبارزه مى كند و حقايقى كه با فطرت و عقلشان سازگار است بيان مى نمايد و اين امور بيشتر موجب جذب مردم شده و هر روز بر تعداد مؤ منين و طرفدارانش افزود مى گشت بيست و پنج نفر از بزرگان قريش از جمله وليد بن مغيره كه بزرگ آنها بود، ابوجهل ، ابى ، اميه ، عتبه و شبيه نزد ابوطالب آمده و گفتند: تو رئيس و بزرگ ما هستى ، نزد تو آمده ايم كه ميان ما و پسر برادرت (حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله ) قضاوت كنى زيرا او خردمندان ما را بى عقل مى خواند و به خدايان ما دشنام مى دهد (اكنون ما يك پيشنهاد داريم) حضرت ابوطالب براى اينكه پاسخ آنها را داده باشد پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله را دعوت نموده ، عرض كرد: اى پسر برادر اينان قوم (و همشهرى) تو هستند از شما خواهشى دارند. آن حضرت فرمود: چه مى خواهند؟ سران قريش گفتند: (خواسته ما اين است كه) تو كارى به ما و خدايان ما نداشته باشى ، ما هم كارى با تو و خدايت نداريم
    پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله (كه مى دانست آنها افرادى جاه طلب اند) فرمود: شما يك سخن بگوييد تا بواسطه آن اختيار دار (پيروز بر) عرب و عجم گرديد. ابوجهل كه از اين پيشنهاد بسيار خوشحال شده بود (ولى نمى دانست كه آن سخن چيست) گفت : خدا پدرت را خير دهد ما ده سخن در اين راه مى گوييم آن حضرت فرمود بگوييد لا اله الا الله خداى جز خداى يكتا نيست آنان وقتى اين جمله را شنيدند چون آن را برخلاف عقايد و اهداف مادى خود مى ديدند سخت نگران شده گفتند:
    آيا او چندين خداى ما را منحصر به يك خدا كرده ؟ اين بسيار شگفت انگيز است(٣٧)و با ناراحتى از جا بلند شده رفتند. پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله نيز بدون اينكه از رفتار و گفتار آنها كوچكترين اثرى در وى بگذارد با كمال صداقت و قاطعيت به ابوطالب فرمود: اى عمو به خدا قسم اگر (بوسيله آنها با ديگران) خورشيد در دست راست و ماه را در دست چپم قرار گيرد من از اين سخن (دعوت به اسلام و يكتاپرستى) دست برنمى دارم تا اينكه آن را پياده كنم يا در اين راه شهيد گردم ابوطالب نيز عرض كرد:
    تو كار خودت را انجام بده كه به خدا قسم من نيز از يارى تو دست برنخواهم داشت(٣٨) آرى ، از نشانه هاى حقانيت ، صداقت و موفقيت و موافقيت رهبر، صحت عمل صراحت در گفتار و قاطعيت در اجراى هدفش است ، چنانكه در مورد پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله در داستان يادشده ديديم و علىعليه‌السلام نيز در برابر مخالفين خويش چنين بود و فرزند گرامى آن حضرت امام حسينعليه‌السلام هم در مقابل حكومت ستمگر و غاصب يزيد و در صحنه خونين كربلا همين روش را داشت و فرمود: من تن به ذلت نمى دهم و شهادت را براى خود سعادت مى دانم و امام خمينى نيز براى سرنگونى طاغوتيان ، شكست استكبار، پيروزى انقلاب و استقرار جمهورى اسلامى در ايران از همين صراحت و قاطعيت برخوردار بودند فرموده اند: ما مبارزه مى كنيم تا به احدى الحسينين نائل شويم يا پيروزى اسلام و نابودى دشمن و يا شهادت و جوار رحمت پروردگار و نيز در زمان تبعيد فرمودند: اگر هيچ دولتى مرا راه ندهد فرودگاه به فرودگاه مى روم و حرفم را مى زنم و بالاخره در اوايل پيروزى انقلاب اسلامى با قاطعيت فرمود: جمهورى اسلامى نه يك كلمه كم و نه يك كلمه زياد.
    هنگامى كه بعضى از اطرافيان مرحوم شيخ فضل الله نورى پيشنهاد كردند كه براى نجات جان خويش به يكى از سفارتخانه هاى بيگانه پناه ببرد، آن مرحوم يك بيرق خارجى را به آنان نشان داد و فرمود: اين را فرستاده اند كه من به درب خانه ام بزنم و در امان باشم ، اما رواست كه من پس از هفتاد سال كه محاسنم را براى اسلام سفيد كرده ام حالا بيايم بروم زير بيرق سفارت خارجى(٣٩) .
    ۱۸



    امضاء


  7. Top | #46

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    منزلت حاملان قرآن


    قال رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله :
    حمله القرآن العاملون به ، حزب الله و اولياوه
    جامع الاحاديث / ٧٤
    حاملان قرآن كه به آن عمل مى كنند، حزب خداى و دوستان اويند.
    علامه محمدباقر مجلسى بر آن است كه حاملان قرآن سه مرتبه دارند كه به شرح زير آورده است :
    اول ، آن است كه لفظ قرآن را درست ياد گيرد و اين اول مراتب حاملان قرآن است و در اين مرتبه ، تفاضل به زيادتى علم قرائت و دانستن آداب و محسنات قرائت مى باشد و به زيادتى حفظ كردن و در خاطر داشتن سور و آيات قرآن
    دوم ، دانستن معانى قرآن است و در زمان سابق چنين مقرر بوده است كه قاريان قرآن ، تعلم معانى نيز مى نمودند و اين مرتبه ، از دانستن لفظ بالاتر است و تفاضل در اين مرتبه ، به زيادتى و نقصان فهم معانى قرآن از ظهور و بطون مى باشد.
    سوم ، عمل نمودن به احكام قرآن و متخلق شدن به اخلاقى است كه قرآن بر مدح آنها دلالت دارد و خالى شدن از صفاتى است كه بر مذمت آنها دلالت دارد. پس حامل حقيقى قرآن كسى است كه حامل الفاظ و معانى آن باشد و به صفات حسنه آن ، خود را آراسته باشد.
    مشكاه الانوار / ٧٣، و عين الحياه / ٤٤٩



    امضاء


  8. Top | #47

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض












    فاطمه دختر حاج سيد على كويتى


    پدرش از مبلغان دين بود، از لارستان حركت كرد و در كويت رحل اقامت افكند، دخترش فاطمه اهل فضل و دانش و تقوى بود، پا به پاى پدر در تبليغ و ارشاد مردم ، گام بر مى داشت در حسينيه اى كه پدرش به ارشاد مشغول بود، اين بانو بر منبر مى رفت و جمعيت بسيارى از زنان حضور مى يافتند. او حافظ قرآن بود و چنان بر آيات قرآن مسلط بود كه او را به كشف الايات تشبيه كرده بودند. هر آيه از قرآن كه تلاوت مى شد او مى گفت در كدام سوره است
    مؤ لف كتاب رياحين الشريعه چنين نقل كرده است :
    چون حقير چند سالى در كويت ، محرم و صفر در حسينيه ايشان (پدر فاطمه) منبر مى رفتم از اين جهت بدين مطلب وقوف پيدا كردم كه اگر آيه اى را نمى دانستم در كدام سوره است و نيز كشف الابيات در نزد حقير نبود به حاج سيد على عرض مى كردم و ايشان از مشاراليها (يعنى فاطمه) مى پرسيدند و جواب گرفته مى آوردند.(٤٠)
    ۲۰









    امضاء


  9. Top | #48

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    قرآن و ادوار سه گانه

    يكى از مفسران معاصر كه در مورد جمع و ترتيب قرآن به تحليل تاريخى پرداخته ، معتقد است كه اين كار در سه دوره صورت گرفته است :
    ١ - در عصر پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله
    ٢ - در زمان خلافت ابى بكر.
    ٣ - در دوره خلافت عثمان
    در دوره اول ، قرآن تواءم با شاءن نزول آيات جمع آورى و تدوين شد، در دوره دوم يكى از كتاب وحى يعنى زيد بن ثابت به دستور ابى بكر و به تشويق عمر به جمع و ترتيب قرآن اقدام نمود با اين تفاوت كه در اين دوره شاءن نزول آيات را به كتابت در نياوردند. ولى هنوز اختلافاتى ناستوده و بى بنياد در قراآت به چشم مى خورد. در دوره سوم زمان قرآنى فراهم و مرتب شد كه اختلافات قراآت در آن ديده نمى شد.(٤١)








    امضاء


  10. Top | #49

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    فاطمه خواهر عمر بن الخطاب پاسدار قرآن

    روزى عمر شمشير برداشت و به عزم ريختن خون پاك پيامبر اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله به راه افتاد. در راه مردى از قبيله بنى زهره به او برخورد و پرسيد:
    عمر، كجا مى روى ؟
    گفت : مى خواهم محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله را به قتل برسانم
    آن مرد گفت : چگونه مى توانى او را بكشى و از دست بنى هاشم و بنى زهره در امان باشى ؟
    عمر گفت : معلوم مى شود تو هم دست از دين خود برداشته و پيرو او شده اى ؟!
    آن مرد گفت : مى خواهى تو را از امر عجيبى مطلع سازم ؟ به راستى كه خواهر و دامادت از دين تو دست كشيده و به دين جديد گرويده اند.
    عمر با خشم و عصبانيت رهسپار خانه خواهر شد.
    در اين زمان خباب - از مهاجران بزرگوار - در خانه آنان بود و به آنان قرآن مى آموخت ، خباب قبل از ورود عمر متوجه شد و خود را پنهان ساخت عمر به درون خانه آمد، پرسيد: اين صداى چيست كه از خانه شما شنيده مى شود؟ آنان مشغول تلاوت سوره طه بودند.
    گفتند: چيزى جز گفتگويى كه ميان ما رد و بدل مى شده ، نبود.
    عمر گفت : گويا شما به دين جديد رو آورده ايد؟
    دامادش گفت : گمان نمى كنى غير از دين تو،نيز دين حقى وجود داشته باشد؟
    عمر بر او حمله برد و او را زير مشت و لگد گرفت
    خواهر عمر، به دفاع از همسر خويش برخاست و عمر را از وى دور گردانيد عمر سيلى محكمى بر صورت وى زد كه صورتش خون آلود شد. خواهر با عصبانيت گفت : عمر، دين غير تو حق است اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله
    عمر پس از نااميدى از آنان ، رو به آنها كرد و گفت : كتابى را كه مى خوانيد، به من دهيد تا من هم آن را قرائت كنم
    عمر خواندن را مى دانست ، خواهرش در پاسخ گفت ، تو پليدىلا يمسه الا المطهرون (٤٢)(و اين كتاب را جز پاكان نبايد مس كنند). برخيز و غسل كن با وضو بگير.
    عمر برخاست ، وضو ساخت و كتاب را برگرفت از آغاز سوره مباركه طه قرائت كرد تا به اين آيه رسيد:
    اننى انا الله لا اله الا انا فاعبدنى و اقم الصلوه لذكرى (٤٣)
    بدرستى كه من معبودى هستم كه جز من معبودى نيست ، پس مرا عبادت كنيد و نماز را براى ياد من اقامه كنيد...
    عمر گفت : مرا نزد پيامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله ببريد. خباب با شنيدن اين جمله از پناهگاه بيرون آمد و عمر را به منزل پيامبر برد و عمر بدين ترتيب اسلام آورد.(٤٤)








    امضاء


  11. Top | #50

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    تصميمى عجولانه و كفاره اى سنگين

    مردى به نام اوس بن صامت(٤٥) همسرى داشت به نام خوله دختر خويلد يا (خوله ، دختر حكيم بن ثعلبه) و چون اوس بن صامت مردى عجول و تندرو بود و در يكى از ايام با عدم تمكين همسرش از لحاظ زناشويى مواجه گشت به شدت ناراحت و عصبى شد و به وى گفت :
    انت على كظهر امى :
    تو بر من بسان پشت مادرم بوده و بر من حرام هستى(٤٦)
    اين مرد پس از آنكه خشمش فروكش كرد و به حالت طبيعى بازگشت از اين سخن ، يعنى اظهار نادم و پشيمان شد. و در حالى كه سخت افسرده خاطر بود به همسرش گفت : از اين پس تو بر من حرام هستى و پيوند ما از يكديگر گسيخته است زن به او گفت : دست از اين سخن بدار و چنين مگو؛ تو مى توانى نزد رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله بروى و مشكل خود را با او در ميان گذارى مرد گفت : من خويشتن را چنين مى بينم كه از طرح اين مشكل در حضور رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله ، در درونم احساس حياء و آزرم مى كنم زن گفت : پس راضى شو كه من شخصا نزد آن حضرت بروم و اين زن حضور رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآلهرس د؛ در حالى كه عايشه مشغول شستشوى سر خود بود، زن به آن حضرت عرض كرد: شوهر من اوس بن صامت - آنگاه كه مرا به همسرى خود درآورد - من دخترى جوان و شاداب و صاحب اهل و مال و مكنت بودم ؛ اما او اموالم را صرف كرده و جوانيم تباه گشته و اهل و خويشاوندانم را از پيرامونم پراكنده است اكنون كه سالخورده شده ام مرا ظهار كرده ؛ لكن از كار خويش پشيمان است آيا براى حلال شدن ما نسبت به يكديگر و بازگشت به زندگانى نخست ، راهى وجود دارد؟ فرمود: اكنون تو بر او حرام مى باشى آن زن عرض كرد: آن خدايى كه قرآن كريم را نازل كرد مگر سخنى از طلاق و جدايى به ميان نياورد، او مرا طلاق نداده و رهايم نكرده است ، او پدر فرزندان من و محبوب ترين افراد از ديدگاه من است رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: آنچه هم اكنون مى توانم بگويم اين است كه تو بر او حرام هستى ، و در زمينه كار و مشكل تو هيچ حكم جديدى از جانب خداوند به من نرسيده است
    اين زن پياپى به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مراجعه مى كرد و همان پاسخ را مى شنيد كه تو بر او حرام هستى زن از اين وضع سخت دچار افسردگى خاطر شده و آه از نهاد مى كشيد و بانگ و ناله برمى آورد و مى گفت : از پريشانى و بينوايى و نگون بختى و نياز و گرفتارى خويش به درگاه خدا شكوه مى برم ؛ بار خدايا به زبان پيامبر خود (راهى فراسوى مشكل و گرفتارى من بگشا) حكم و دستورى در اين باره فروفرست
    اين حادثه نخستين ظهارى بود كه پس از اسلام روى داد؛ بارى آنگاه عايشه از شستشوى سر خود فارغ شد، اين زن به پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله عرض كرد: اى پيامبر خدا راجع به حل مشكل من چاره اى بينديش عايشه گفت : سخن كوتاه كن و از ادامه مجادله با پيامبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله بپرهيز آيا به جهره رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نمى نگرى كه به هنگام نزول وحى ، حالت رخوت و سستى در آن پديدار مى گردد. (و هم اكنون آن حضرت در حال دريافت وحى به سر مى برد؛ بنابراين سكوت اختيار كن)(٤٧)
    آنگاه كه وحى به پايان رسيد به آن زن فرمود: برو شوهرت را بياور شوهر به حضور رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله آمد و آن حضرت اين آيات را بر او تلاوت فرمود:
    قد سمع الله قول التى تجادلك فى زوجها و تشتكى الى الله و الله يسسع تحاور كما ان الله سميع بصير، الذين يظاهرون منكم من نسائهم ما هن امهاتهم ان امهاتهم الا اللائى و لدنهم و انهم ليقولون منكرا من القول و زورا وان الله لعفو غفور و الذين يظاهرون من نسائهم ثم يعودون لما قالوا فتحرير رقبه من قبل ان بتماسا ذلكم تو عظون به والله بما تعملون خبير. فمن لم يجد فصيام شهرين متتابعين من قبل ان بتماسا فمن لم يستطع فاطعام ستين مسكينا ذلك لتؤ منوا بالله و رسوله و تلك حدود الله و للكافرين عذاب اليم .
    تحقيقا خداوند متعال سخن زنى را - كه با تو درباره شوى خويش مجادله و منازعه مى كرد - شنيد زنى كه شكوه به درگاه خدا برده و از او داورى و مدى مى جست آرى خدا گفتگوى شما را با يكديگر شنيد و خدا شنواى بينا است
    آن كسانى كه از زمره شما مسلمين از زنان و همسران خويش از طريق ظهار بيزارى مى جويند، اين زنان به عنوان مادرانشان به شمار نمى آيند. مادران آنها فقط عبارت از كسانى هستند كه آنها را زاييده اند، اينان سخنى زشت ناپسند و دروغين و تهى از واقعيت را بر زبان مى رانند و خداوند داراى گذشت مى باشد و آمرزشگر است آن كسانى كه از رهگذر ظهار زنان و همسران خويش را از نظر زناشويى از خود بيگانه مى سازند و آنگاه نادم و پشيمان شده و از گفته خويش باز مى گردند بايد قبل از تماس جنسى با يكديگر، برده اى را آزاد سازند؛ اين سخنى است كه شما از طريق آن پند مى گيريد (و شتاب زده و تحت تاثير خشم تصميم نگيريد) و خداوند بر كردار شما آگاه است اگر كسى در خود توانى براى آزاد كردن برده نيابد (و يا نتوانست برده اى در دسترس بيابد)، بايد قبل از تماس با همسران خويش ‍ دو ماه پياپى روزه بگيرد و اگر كسى قادر بر روزه گرفتن نبود بايد شصت فرد مسكين و بينوا را اطعام كند و اين حكم و كيفر براى آن است كه به خدا و رسول او ايمان بياوريد و سراسيمه به ظهار دست نيازيد و اين است حدود و مرزهاى قوانين الهى براى كافران و ناسپاسان شكنجه اى دردآور و رنج آفرين در پيش است(٤٨)



    امضاء


صفحه 5 از 20 نخستنخست 12345678915 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi